محمد بن محمد بلعمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوعلی، محمد بن محمد بن عبیدالله بلعمی، مشهور به بلعمی صغیر یا امیرک بلعمی وزیر سه تن از امیران
سامانی و مترجم
تاریخ طبری میباشد؛ وی متوفای حدود
سال ۳۸۳ میباشد.
بَلْعَمی،
شهرت دو وزیر
دوره سامانی به نامهای
ابوالفضل محمد بن عبیدالله (عبدالله) و پسر وی،ابوعلی محمد بن محمد بلعمی، در
قرن چهارم میباشد.
در وجه تسمیه بلعمی دو
روایت هست؛ به نوشته برخی منابع
هنگام حمله
مَسْلَمَة بن عَبدالمَلِک (متوفی ۱۲۰) به
روم (آسیای صغیر)، نیای خاندان بلعمی، رجاء بن معبد تَمیمی، که از ملازمان مسلمة بن عبدالملک بود، پس از
فتح آن دیار در محلی به نام
بَلْعم ساکن شد و بلعمی منسوب به آنجاست.
اما
سمعانی روایت دیگری نیز از
ابوالعباس مَعدانی فقیه (متوفی ۳۷۵) نقل میکند که براساس آن،
بهار بن
خالد بن مغیث، نیای این خاندان، از همراهان
قُتَیْبة بن مُسلم (متوفی ۹۶)، سردار عرب و والی
خراسان (حک: ۸۶ ـ۹۶)، بوده که در لشکرکشی او به
مرو، در قریه
بَلاشگِرد و در محلی به نام
بَلْعَمان سکونت گزیده و نسبت بلعمی به این محل است.
ابوعلی، محمد بن محمد بن عبیدالله بلعمی، مشهور به بلعمی صغیر یا امیرک بلعمی (متوفی حدود ۳۸۳) وزیر سه تن از امیران سامانی و مترجم
تاریخ طبری میباشد.
از هنگام تولد و دوره نوجوانی او اطلاعی نیست. نخستین بار در ۳۴۹، به جای
ابومنصور یوسف بن اسحاق به وزارت
عبدالملک بن نوح رسید.
در دوره وزارت ابوعلی، اوضاع دربار سامانیان سامانی نداشت و درباریان، بخصوص
ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی (متوفی ۳۵۱)،
ابوالحسن سیمجور (متوفی ۳۷۸)،
ابوالعباس حسام الدوله تاش (متوفی حدود ۳۷۸) و بالاخره
آلپ تَکین (متوفی حدود ۳۵۹) که جملگی سپهسالاری
خراسان را به عهده داشتند، پیوسته بر سر
قدرت در کشمکش بودند. در این میان، آلپ تکین نفوذ و
قدرت سیاسی بسیاری داشت و در واقع، بر اثر سعایت او بود که ابومنصور یوسف از وزارت بر کنار شد و ابوعلی جای او را گرفت. و همین کار اتحاد و دوستی بیشتری بین ابوعلی و آلپ تکین برقرار کرد، و او حامی ابوعلی شد و این دو بر آن شدند که هیچ کاری بیرایزنی یکدیگر انجام ندهند.
آلپ تکین در
ذیحجه ۳۴۹ رهسپار
نیشابور شد
و تا هنگام
مرگ عبدالملک بن نوح سامانی (متوفی ۳۵۰) در آنجا ماند.
پس از مرگ امیر سامانی، اوضاع نابسامان شد و لشکریان
شورش کردند و امور
کشور متزلزل گردید.
در این هنگام، ابوعلی در نامهای نظر آلپ تکین را برای جانشینی عبدالملک جویا شد.
گویا آلپ تکین، نصر بن عبدالملک را برای این منصب پیشنهاد کرد، اما درباریان با کمک فائق خاصه، حاجب منصور بن نوح (حک :۳۵۰ـ ۳۶۵)، نصر را پس از یک روز امارت، خلع کردند و منصور قدرت را به دست گرفت
و همین پیشنهاد آلپ تکین باعث شد که منصور بر او
خشم گیرد و از مقامش بر کنار کند.
از موقعیت ابوعلی در این دوره آگاهی چندانی نیست.
روایت گردیزی و نرشخی
درباره عزل آلپ تکین و درگیری وی با منصور بن نوح کم و بیش همانند است، اما آنان از خلع بلعمی و نقش وی در آن هنگام مطلبی نقل نکردهاند.
ظاهراً دلیل بر کناری وی از این شغل مناسبات دوستانه وی با آلپ تکین بوده و یا به گفته نظام الملک
بسیاری از درباریانِ منصور، از جمله ابومنصور
محمد بن عبدالرزاق و
ابوعبدالله جیهانی و دیگران در خفا به باطنیان، که در آن زمان در خراسان و ماوراءالنهر فعالیت خود را آغاز کرده بودند، گرویده و از ابوعلی بلعمی نزد منصور بدگویی کردهاند. او نیز ابوعلی را در
کهندژ حبس کرد.
آلپ تکین برای رهایی ابوعلی و همچنین آگاه کردن منصور راهی
بخارا شد. اما ابومنصور محمد بن عبدالرزاق از این کار جلوگیری کرد و آلپ تکین بناچار به
غزنین رفت. اما قبل از رفتن نامهای برای
قاضی بخارا فرستاد و پس از شرح رویدادها از او خواست که منصور را از اوضاع دربار آگاه کند.
امیر منصور پس از آگاهی از ماجرا، ابوعلی بلعمی را از زندان آزاد کرد و به سامان دربار پرداخت. بنابراین، ابوعلی در ۳۵۰ وزیر منصور بوده و در ۳۵۲ به فرمان منصور ترجمه تاریخ طبری را آغاز کرده است، اما مدت وزارت او در دربار منصور روشن نیست. به نوشته گردیزی
و مقدسی
در دوره حکمرانی منصور، وزارت، گاه از آنِ ابوعلی و زمانی در دست ابوجعفر عتبی بوده است.
پس از درگذشت منصور (متوفی ۳۶۵)، فرزندش نوح (حک: ۳۶۵ـ۳۸۷) به سلطنت رسید و اوضاع ناآرامتر و پریشانتر از پیش شد، زیرا نوح هنوز نوجوان بود و امور مملکت را فائق خاصه و تاش حاجب اداره میکردند،
اما همچون گذشته پیوسته میان آنان درگیری و
نزاع بود. در این زمان، وزارت بر چند تن از جمله ابوعبدالله محمد بن احمد جیهانی،
محمد بن
عبدالله بن عزیر،
ابوالحسین عتبی و
ابوالحسین (ابوالحسن) محمد مَزنَی، مقرر شده بود
در این اوضاع آشفته، فائق خاصه نیز از فرمان نوح سرپیچی کرد. او در ۳۸۳، با ابوموسی هارون بن ایلکخان، معروف به بغراخان (نخستین امیر ایلکخانی، متوفی ۳۸۴) متحد شد و با هم برای تصرف بخارا، بدان سو حرکت کردند. نوح ناگزیر به ترک بخارا شد و به آمل شَط (در ساحل جیحون) رفت
و با گروهی از درباریان به گردآوری
سپاه پرداخت و ابوعلی بلعمی را به وزارت برگزید، اما ابوعلی از عهده این کار برنیامد و عبدالله بن عزیر (محمد بن عبدالله بن عزیر) را به این کار برگماشتند.
این واپسین نوبت وزارت ابوعلی بوده است.
تاریخ مرگ بلعمی چندان روشن نیست.
گردیزی آن را در ۳۶۳ ضبط کرده است که ظاهراً درست نیست، چون عتبی ذیل رویدادهای ۳۸۳ از ابوعلی یاد کرده است. بنابراین، مرگ بلعمی باید در این سال یا پس از آن روی داده باشد.
ابوعلی بلعمی، همانند پدرش، در نشر
زبان فارسی تأثیر بسیار گذاشته و با ادیبان آن دوره، از جمله
ابوبکر خوارزمی (متوفی ۳۸۳یا۳۹۰)، دوستی و مکاتبه داشته است.
برخی از ادیبان، از جمله ابونصر ظریفی ابیوردی
و ابومحمد حسن بن علی مطرانی،
در ستایش او
شعر سرودهاند و برخی دیگر، مانند
ابوالحسن علی بن حسن لحام حرانی، او را هجو کردهاند.
شهرت ابوعلی به دلیل ترجمه تاریخ طبری یا
تاریخ الاُمم و المُلوک به فارسی است که آن را به فرمان منصور بن نوح در ۳۵۲،
حدود پنجاه
سال پس از تألیف کتاب طبری، ترجمه کرد. این اثر یکی از قدیمیترین آثار به نثر
فارسی دری است که از لحاظ ادبی و تاریخی ارزشی ویژه دارد. افسوس که این ترجمه در طول زمان از تصرف کاتبان و حاشیه نویسان در امان نبوده، و اکنون به صورتی درآمده که گویی این اثر را چند تن نوشتهاند. و به همین دلیل، به نوشته
قزوینی و به پیروی از او، روشن،
این ترجمه به قلم شخص بلعمی نبوده بلکه دبیران و منشیان دربار به این ترجمه اقدام کردهاند؛ اما برای این ادعا دلیل کافی در دست نیست. استوری،
در معرفی تاریخ بلعمی، دو تحریر از آن ذکر کرده است که نخستین تحریر از بلعمی با پیشگفتاری به
زبان عربی و تحریر دیگر از نویسندهای ناشناس با دیباچهای به زبان فارسی است.
این اثر، هر چند که شامل مطالب تاریخ طبری است، ترجمه صرف نیست. در این ترجمه، بلعمی از ذکر روایتهای گوناگون در یک مورد، دوری جسته و به نقل روایتی پرداخته که به نظرش درستتر از سایر گزارشها بوده است؛ همچنین حدیثهای تکراری و اسنادها در ترجمه حذف شده است.
افزون بر این، بلعمی گاه از
طبری انتقاد میکند، مثلاً درباره
حدیث بنیاسرائیل و
موسی،
ذوالقرنین و اخبار
حضرت عیسی (علیهالسلام).
اثر بلعمی دارای اضافاتی مانند، فصلی درباره پیدایش
جهان،
داستان کیومرث و عقاید ایرانیان در باب آغاز آفرینش
آدم (علیهالسلام) است و داستان بهرام چوبین را از روی مأخذ فارسی آن نقل کرده است.
تاریخ طبری رویدادهای تاریخی را تا ۳۰۲ ضبط کرده، اما بلعمی این رویدادها را تا ۳۵۵ نقل میکند که خود پیوستی بر تاریخ طبری است.
از ترجمه بلعمی نسخههای خطی گوناگونی در کتابخانههای جهان وجود دارد.
این اثر در پنج جلد در
تهران تصحیح و چاپ شده است. بخش نخست کتاب که از بدو آفرینش آغاز و به شرح حال
پیامبران و شاهان
ایران انجام مییابد، در دو مجلد و به تصحیح
ملک الشعرا بهار و به کوشش محمد پروین گنابادی در ۱۳۴۱ ش به نام تاریخ بلعمی به چاپ رسیده است. بخش دوم، که درباره تاریخ
اسلام است از انساب
پیغمبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم) آغاز شده و پس از ذکر تاریخ خلفای راشدین،
اموی و
عباسی به
خلافت المُسترشدبالله پایان میپذیرد. این بخش از کتاب، تحت عنوان تاریخنامه طبری، به تصحیح محمد روشن در سه مجلد در ۱۳۶۶ ش منتشر شده است.
زوتنبرگ و دوبو نیز کتاب بلعمی را با مقایسه نسخههای خطی موجود در پاریس، گوتا و لندن، بین سالهای ۱۲۸۵ـ ۱۲۹۱/ ۱۸۶۷ـ۱۸۷۴ به زبان فرانسه ترجمه و در چهار جلد در پاریس چاپ کردهاند.
ملک الشعرا بهار درباره سبک و شیوه تاریخ بلعمی بررسیهای موشکافانهای انجام داده است.
قزوینی
ترجمه تفسیر طبری را نیز به وی منسوب دانسته است که ظاهراً این انتساب درست نیست، زیرا این تفسیر حاصل کار چند تن از علمای ماوراءالنهر است. نظامی عروضی نیز
از توقیعات بلعمی نام برده که معلوم نیست آن را ابوالفضل نوشته است با ابوعلی بلعمی.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲) ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۰ ش).
(۳) ابن ماکولا، الاکمال، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی، بیروت (بی تا).
(۴) چارلز آمبروز استوری، ادبیات فارسی برمبنای تألیف استوری، ترجمه یو ا برگل (به روسی)، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۵) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۶) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، ج ۱: از قدیمترین روزگاران تا زمان فردوسی، ترجمه و تحشیه و تعلیق علی پاشا صالح، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۷) محمد بن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمه تاریخ طبری، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۸) محمد بن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹) محمدتقی بهار، سبک شناسی، چاپ علیقلی محمودی بختیاری، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۱۰) عبدالملک بن محمد ثعالبی، یتیمه الدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۱۱) محمد بن عباس خوارزمی، رسائل ابی بکرالخوارزمی، قسطنطنیه ۱۲۹۷.
(۱۲) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، دستورالوزراء، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۱۷ ش.
(۱۳) محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۱۵، چاپ شعیب ارنؤوط و ابراهیم زیبق، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۴) عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶.
(۱۵) عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمر بارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصح بن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۷) کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی، قابوس نامه، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۸) محمد قزوینی، «قدیمترین کتاب در زبان فارسی حالیه»، ایرانشهر، سال ۱، ش ۱۲ (ذیقعده ۱۳۴۱).
(۱۹) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۰) مجمل التواریخ والقصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران ۱۳۱۸ ش.
(۲۱) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲۲) ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۲۳) ناصرخسرو، دیوان، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۴) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمد نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۵) حسن بن علی نظام الملک، سیاست نامه، چاپ هیوبرت دارک، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۲۶) احمد بن عمر نظامی، چهار مقاله، با تعلیقات محمد قزوینی، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۳۳ ش.
(۲۷) سعید نفیسی، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۲۸) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۷۱۲، برگرفته از مقاله «بلعمی».