مرقد نوح بن دراج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مرقد نوح بن دَرّاج، یکی از زیارتگاهای
شیعیان است که در
ناحیه الطف الجریه، در اطراف
شهر کربلا قرار دارد که از مرکز شهر کربلا، پانزده کیلومتر فاصله دارد و
قبر سید اخرس، نواده
امام کاظم (علیهالسلام) در نزدیکی آن واقع شده است.
این مرقد به شکل مربع بوده که هر ضلع آن حدود هفده متر است. این مرقد متعلق به
ابوایوب نوح بن ابیالصبیح درّاج نخعی کوفی، معروف به امام نوح است.
نوح یکی از
اصحاب ائمه (علیهالسلام) و جزء راویان
امامان معصوم به شمار میرود که به امر قضاوت استغال داشته؛ فرزند او
ایوب بن نوح، که از ثقات محدثان به شمار میآید و از اصحاب ائمه (علیهالسلام) بوده است.
مرقد و زیارتگاه نوح بن دَرّاج، اطراف
شهر کربلا و در اراضی
قبیله آل مسعود، میان نخلستانهای اطراف یکی از شاخههای رودخانه حسینیه در منطقه ابیتر، در
ناحیه الطف الجریه قرار دارد.
این مرقد، از مرکز شهر کربلا، پانزده کیلومتر فاصله دارد و در نزدیکی آن،
قبر سید اخرس، نواده
امام کاظم (علیهالسلام) واقع است که نیای سادات خاندان
آل خَرسان است.
ساختمان زیارتگاه، مربع شکل و ابعاد هر ضلع آن، حدود هفده متر و ارتفاع آن، نزدیک به ٣/۶ متر و دارای یک صحن روبازِ داخلی است.
(تصویر شماره ١٨٢ و ١٨٣)
ورودی بنا در جانب شمال واقع شده است که با دری، به اتاق مرقد متصل میشود. بالای ورودی، طاقی به عرض ١/۴ متر و ارتفاع ٢/۴ متر، با آجر ساخته شده و دو طرف آن، دو منارچه، به ارتفاع نزدیک یک متر قرار گرفته است.
ورودی مرقد، به اتاقی دایره شکل، متصل است که قطر آن چهار متر و وسط آن، ضریحی از جنس چوب، به رنگ مشکی، به ابعاد ٢/۵ • ٢/۵ متر قرار دارد که آثار کهنگی و فرسودگی، در آن دیده میشود. بالای این اتاق، گنبدی قیفی شکل، به قطر ۵/۵ متر ساخته شده که ارتفاع آن از سطح زمین، حدود شش متر است. مقابل ساختمان زیارتگاه، صحنی به ابعاد ١٧• ١٣ متر وجود دارد. به تازگی، برای گسترش حرم، کارهایی انجام شده که هزینه آن را خادم مرقد، نصر مهدی النشمی مسعودی پذیرفته است.
نام نوح،
ابوایوب نوح بن ابیالصبیح
درّاج بن ابیعلی عبدالله نخعی کوفی است که میان اعراب روستاهای اطراف کربلا، به «امام نوح» معروف بوده و به غیر آن، شناخته نمیشود.
نوح، یکی از چهار فرزند درّاج است که خود و برادرانش، به قضاوت رسیدند. درّاج از افراد غیرعرب است که به
کوفه و
بصره هجرت کرد و در آنجا، به کشاورزی پرداخت. ازاینرو آنان را «نَبط» و «انباط» نامیدند. بنابراین نوح از موالی است که به اعتبار وابستگیاش به قبیله «
نَخَع»، نخعی نامیده میشود.
برادرش،
جمیل بن درّاج، از راویان موثق و از نویسندگانِ صاحب اصل روایی، در قرن دوم هجری است که از دو امام هفتم و هشتم، روایت کرده است.
فرزندش،
ایوب بن نوح، از دیگر راویان موثق
شیعه است که چهار امام (از
امام رضا (علیهالسلام) تا
امام حسن عسکری (علیهالسلام)) را درک کرده و نماینده
امام هادی (علیهالسلام) و امام حسن عسکری (علیهالسلام) بوده است.
نجاشی او را از شیعیانی به شمار آورده است که تشیع خود را پنهان میداشتند.
اما در کتب تراجم و رجال اهلسنت، او را از شاگردان
ابوحنیفه،
ابنشبرمه و
ابنابیلیلی خواندهاند و حتی او را در شمار طبقات حنفیه یاد کرده و نوشتهاند که او به آرای ابنابیلیلی متمایل بود و با اینکه نابینا بود، در زمان
هارونالرشید، قضاوت
کوفه و سپس قضاوت ناحیه شرقی
بغداد را پذیرفت.
برخی مقام علمی و دقت ادبی او را در قضاوت، از استادش ابنابیلیلی یا ابنشبرمه، بالاتر دانسته و در ستایش او گفتهاند: «نزدیک بود که از سخن نادرست گامها بلغزد، اگر نوح بن درّاج آن را جبران نمیکرد».
برخی تصریح کردهاند که نوح، قضاوت ناحیه شرقی بغداد را تا زمان درگذشت، به عهده داشت.
او از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) و از راویان طبقه هشتم بوده و از کسانی، چون عبدالله بن شبرمه،
سلیمان اعمش،
اسماعیل بن ابیخالد،
سعد بن طریف،
محمد بن عبدالرحمن بن ابیلیلی،
هشام بن عروه و ابوحنیفه، روایت کرده است.
عباد بن یعقوب، برادرش جمیل بن درّاج،
ابنابیعمیر،
اسماعیل بن موسی فزاری سُدّی و
ابونُعَیم ضرار بن صُرد نیز از وی، روایت کردهاند.
درباره منزلت رواییاش، کسانی چون
محمد بن عبدالله بن نُمیر،
شیخ طوسی، علامه و
میرداماد، به وثاقت و اعتبار روایات وی، گواهی دادهاند.
ابوزرعه و
ابنعدی، احادیث او را قابل نوشتن و بدون اشکال دانستهاند. اما
ابوداوود،
یحیی بن معین،
ابراهیم جوزجانی،
دارقطنی،
نسائی،
ذهبی،
ابنحجر و
جزائری، در کتاب
حاوی الاقوال، وی را ضعیف، غیر موثق، کذاب، متروک الحدیث یا منکر الحدیث خواندهاند.
شماری از احادیث وی، در منابع روایی شیعه آمده است و اندکی از آنها، در منابع حدیثی و تراجم اهلسنت، به چشم میخورد.
از او روایت شده است که
پیامبر اکرم(ص) خطاب به
عمار یاسر فرمود: «آفرین بر پاک و پاکیزه شده».
حاکم نیز از وی نقل میکند که
امام حسن بن علی (علیهالسلام) در پاسخ به کسی که گفته بود: «آغاز اذان گفتن، از رؤیای عبدالله بن زید بن عاصم بوده است»، فرمود: «منزلت اذان، بالاتر از این است.
جبرئیل اذان را دو فصل دو فصل در آسمان گفت و آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آموخت و اقامه را یک فصل یک فصل گفت و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آموخت».
نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیل بن درّاج میپردازد، چنین میگوید: «نوح بن درّاج، یکی از عالمان و محدثان شیعه است. ولی او باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع، آشکار نمیکرد و به تعبیر رساتر،
تقیه مینمود».
شیخ
کشی در این زمینه مینویسد: استادم
محمد بن مسعود عیاشی گفت: «از استادم
ابوجعفر حمدان بن احمد کوفی، درباره شان و جایگاه نوح پرسیدم». پاسخ داد: «او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد برای نماز حضور پیدا نمیکنی؟ او گفت: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم».
برخی از روایات، نشان گویایی از تشیع نوح بن درّاج و باور وی به مکتب
اهلبیت (علیهمالسلام) است؛ چنانکه
شیخ صدوق در داستان زیر، بدان اشاره کرده است:
دشمنان
امام کاظم (علیهالسلام)، نزد هارون عباسی، علیه آن حضرت، دروغپراکنی میکردند؛ بهگونهای که ترس از دستدادن تاج و تخت، سراسر وجود هارون را فراگرفت. بدینسبب روزی حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) را نزد خود طلبید. در آغاز، رفتار زشت و نامناسبی از وی سر زد و در حالیکه سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: «چرا شما اهلبیت (فرزندان علی (علیهالسلام)) ادعا میکنید که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)ارث میبرید؛ در حالیکه با وجود عمو (عباس)، پسرعمو (علی (علیهالسلام)) از ارث محروم میشود. زمانی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)از دنیا رفت،
ابوطالب از دنیا رفته بود. ولی عباس، عموی پیامبر(ص)، زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد؛ نه به علی که فرزند ابوطالب است. امام (علیهالسلام) در پاسخ فرمود: «مرا از پاسخ معافدار و از مسائل دیگر پرسش کن». هارون گفت: «هرگز این را نمیپذیرم؛ مگر اینکه پاسخ مرا بدهی».
آنگاه امام (علیهالسلام) فرمود: «از
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا، چه دختر و چه پسر، زنده باشند، با وجود آنان، کسی از متوفا ارث نمیبرد؛ مگر پدر و مادر و زن یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو، ارث ثابت نیست. در
قرآن، ارثبردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است. بلکه این مطلب نادرست را
ابوبکر و
عمر و
بنیامیه گفتهاند و سخن آنان، مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)در اینباره روایتی نرسیده است. اما عالمان فرزانهای هستند که سخن علی (علیهالسلام) را قبول دارند و بدین نظر فتوا میدهند و قضاوت میکنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنیامیه را مردود و باطل میدانند.
آنگاه امام کاظم (علیهالسلام)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان کرد و فرمود: «نوح در این مسئله، برابر با کلام حضرت علی (علیهالسلام) قضاوت کرده است؛ در حالیکه تو او را به عنوان قاضی بصره و کوفه، منصوب کردهای». در اینجا بود که هارون، جمعی از عالمان و قاضیان، مانند
ابراهیم مدنی،
فضیل بن عیاض و
سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی (علیهالسلام) در این مسئله، چنین فرموده است. هارون پرسید: «پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمیکنید؟» آنان یک صدا گفتند:
«ما میترسیم. ولی نوح بن درّاج، ترسی ندارد و انسان شجاعی است».
همچنین
خطیب بغدادی، داستانی نقل کرده که نشاندهنده دقتنظر نوح بن درّاج در قضاوت است. او از «
ابوزید عمر بن شبه»، روایت کرده است که روزی، قاضی ابنابیلیلی حکمی صادر کرد و نوح بن درّاج که در مجلس حاضر بود، به او هشدار داد. ابنابیلیلی نیز در حکم خود اندیشید و از آن بازگشت.
ابنشبرمه در اینباره چنین سروده است: کادت تزلّ بها من حالق قدم. نزدیک بود که پای قاضی بلغزد. ولی نوح بن دراج از این کار جلوگیری کرد. نوح هنگامی که لغزش قاضی را مشاهده کرد، توانست از معدن حکمت خویش، آن را تصحیح نماید.
میگویند که صاحب قضاوت اشتباه، قاضی ابنشبرمه بود؛ نه ابنابیلیلی. موضوع نیز اینگونه بوده است که مردی ادعا کرد نخسلتانی برای وی است و شهودی نیز آورد و آنان گواهی دادند که نخلستان از آنِ اوست. ابنشبرمه از آنان پرسید: «چند نخل، در آن نخلستان وجود دارد؟» آنان گفتند: «نمیدانیم». پس ابنشبرمه، شهادت آنان را نپذیرفت. نوح رو به او کرد و گفت: «تو در این مسجد، سی سال است که قضاوت میکنی و هنوز نمیدانی که در آن، چند ستون است»! قاضی چون این را شنید، به مدعی گفت: «شهود خود را دوباره فراخوان». سپس حکم کرد که آن نخلستان، به او بازگردد.
مورخان، وفات نوح بن درّاج را به سال ١٨٢ه. ق، در بغداد نوشتهاند.
نوح بن دراج، فرزندی به نام ایوب داشت که از ثقات محدثان به شمار میآید و علمای رجال شیعه، از وی تجلیل کردهاند.
ایوب بن نوح، از ابنابیعمیر،
عبدالله بن سنان،
عبدالله بن مسکان،
حریز بن عبدالله،
حسن بن علی الوشاء،
حسن بن محبوب،
حسین بن عثمان،
صفوان بن یحیی،
علی بن نعمان رازی و محمد بن سنان، روایت کرده است.
از وی نیز، محمد بن
علی بن محبوب قمی،
احمد بن محمد بن خالد برقی قمی،
سعد بن عبدالله قمی،
عبدالله بن جعفر حمیری، محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری،
حسن بن علی بن فضّال،
محمد بن حسن صفار قمی،
ابان بن عثمان و
علی بن مهزیار اهوازی، روایت کردهاند.
شیخ طوسی و برقی در رجال خود، او را در زمره اصحاب امام رضا (علیهالسلام)، ا
مام محمد جواد (علیهالسلام) و امام هادی (علیهالسلام) برشمردهاند.
نجاشی میگوید: ایوب بن نوح، افزون بر اینکه از یاران امامان (علیهالسلام) بود، سمت وکالت و مسئولیت امور مالی و اخذ وجوهات شرعیه شیعیان را نیز از ناحیه امام هادی (علیهالسلام) و امام عسکری (علیهالسلام) عهدهدار بود
چنانکه گفتهاند: «کان وکیلاً لابیالحسن (علیهالسلام) و ابیمحمد (علیهالسلام) عظیم المنزلة عندهما ماموناً». درباره تقوا و ورع و عبادتش نیز گفتهاند: «کان شدید الورع» و «کانَ کَثیر العبادة». و پذیرش این مسئولیت خطیر، نشان از جایگاه و منزلت بالای ایوب بن نوح دارد.
همچنین او را از چهرههای صالح و بندگان شایسته حق تعالی شمرده و دربارهاش گفتهاند: «کان من عباد الله الصالحین».
به گفته شیخ طوسی، ایوب بن نوح، کتاب و روایات و مسائلی را به روایت از امام حسن عسکری (علیهالسلام)، از خود باقی گذاشته است.
با بررسی اجمالی روایاتی که در منابع شیعه از ایوب بن نوح روایت شده است، مشخص میشود که جهتگیری و گرایش کلی این روایات، معطوف به بیان رفتارهای عبادی و فردی مکلفان، مانند احکام
نماز،
حج،
روزه،
معاملات،
نکاح و
طلاق است. البته چند روایت نیز از او، درباره
امامت و
ثواب و
پاداش زیارت ائمه (علیهالسلام)، نقل شده است.
ابنقولویه قمی از قول
حمدان دیوانی، نقل میکند:
روزی به محضر مولایم، امام جواد (علیهالسلام) تشرف یافتم و به ایشان عرض کردم: «پاداش زائری که مرقد پدرت علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) را در
خراسان زیارت کند، چقدر است؟» امام در پاسخ فرمود: «کسی که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند
گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید». حمدان میگوید: «من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا، امام جواد (علیهالسلام)، چنین و چنان شنیدم». ایوب گفت: «آیا من به دانش تو بیش از آنچه شنیدهای، نیفزایم؟» گفتم: «بله». گفت: «من از امام جواد (علیهالسلام) این روایت را شنیدم که آن حضرت فرمود: «کسانی که پدرم را زیارت کنند، در
روز قیامت برای آنان منبرهایی مقابل منبر رسولالله، نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند». آنگاه حمدان میگوید: «من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به
شهر طوس به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شده بود. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمدهام و هدفم به دست آوردن منبری است که امام جواد (علیهالسلام) فرموده است».
شیخ طوسی در کتاب
غیبت، هنگامی که اصحاب شایسته امامان را برمیشمرد، چنین مینگارد: «از این گروه است: ایوب بن نوح». سپس از قول «
عمرو بن سعید مدائنی»، این داستان را نقل میکند:
روزی نزدیک
شهر مدینه (صریا)، نزد امام هادی (علیهالسلام) بودم که ناگاه ایوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام (علیهالسلام) ایوب را به دنبال کاری فرستاد و سپس فرمود: «ای عمرو! اگر میخواهی مردی از اهل بهشت را بنگری، به سیمای این مرد بنگر».
بیتردید ایوب بن نوح تا سال ٢۶٠ه. ق، زنده بوده است. اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالی و در کدام سرزمین، از دنیا رفته، هیچیک معلوم نیست و در زندگینامهها، در هالهای از ابهام قرار دارد.
زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، ص۲۶۱-۲۶۹ برگرفته از مقاله «مرقد نوح بن دراج».