ملکه سبأ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
سرزمین یمن، بانویی به نام «
بُلْقَیس» بر
ملت خود
حکومت میكرد و دارای تشكیلات عظیم سلطنتی بود. ولی او و ملتش به جای
خدا،
خورشید پرست و
بت پرست بودند و از برنامههای الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را میپیمودند.
نام ملکه سبأ را "
بلقیس بنت شراحیل"
ذکر کرده اند.
بلقیس دارایی عظیمی داشته است و به نقل
قرآن او و قومش
آفتاب پرست بوده اند:« وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّن لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُون »
«او و قومش را ديدم كه براى غير خدا(
خورشید) سجده می كنند و
شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته و از اين رو هدايت نمى شوند!»
داستان حضرت سلیمان(ع) و ملکه سبأدر
سورۀ نمل بیان شده است ،در این سوره از زبان
هدهد این
ملکه و قومش توصیف میشوند.او چنین میگوید :« إِنىّ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ
مِن كُلّ شَىءٍ وَ لهَ عَرْشٌ عَظِيم »
«من زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مى كند، و همه چيز در اختيار دارد، و (به خصوص)
تخت عظيمى دارد ».
حضرت سلیمان(ع) بر او پیامی میفرستد و او را به
تسلیم شدن فرا می خواند،
بلقیس بعد از
مشورت با
اشراف و بزرگان،
ابتدا برای آزمودن
سلیمان(ع) هدایایی میفرستد تا
پیامبر بودن او برایش آشکار شود،
سلیمان(ع) به جای پذیرفتن هدایا، آنها را تهديد به فشار نظامى مى كند.
،بنابراین بُلْقَیس دریافت كه ناگزیر باید تسلیم فرمان
سلیمان(ع)،(كه فرمان حق و
توحید است) گردد و برای حفظ و سلامت خود و جامعه هیچ راهی جز پیوستن به امّت سلیمان ندارد. به دنبال این تصمیم با جمعی از اشراف
قوم خود حركت كردند و
یمن را به قصد شام ترك گفتند، تا از نزدیك به تحقیق بیشتر بپردازند
هنگامی كه
سلیمان(ع) از آمدن
بُلْقَیس و همراهانش به طرف
شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «كدام یك از شما توانایی دارید، پیش از آن كه آنها به این جا آیند، تخت ملكه سبأ را برای من بیاورید.»
عفریتی از
جنّ (یعنی یكی از گردنكشان جنیان) گفت: من آن را نزد تو میآورم، پیش از آن كه از مجلست برخیزی. اما «
آصف بن برخیا» كه از
علم کتاب آسمانی بهرهمند بود گفت: من آن تخت را قبل از آن كه چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.»
لحظهای نگذشت كه سلیمان، تخت بُلْقَیس را در كنار خود دید و بیدرنگ به
ستایش و شكر خدا پرداخت و گفت:
«هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ؛ این موهبت، از
فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش كند كه آیا شكر او را به جا میآورم، یا كفران میكنم.»
سپس
سلیمان(ع) دستور داد تا تخت را اندكی جابجا كرده و تغییر دهند تا وقتی كه بُلْقَیس آمد، ببینند در مقابل این پرسش كه آیا این تخت تو است یا نه، چه جواب میدهد. و نیز قبل از ورود بُلْقَیس به
قصر، سلیمان(ع)،دستور داده بود
صحن یكی از قصرها را از
بلور بسازند، و از زیر بلورها
آب جاری عبور دهند. (و این دستور به خاطر جذب دل بُلْقَیس، و یك نوع
اعجاز بود)
طولی نكشید كه بُلْقَیس و همراهان به حضور سلیمان آمدند. شخصی به تخت او اشاره كرد و به بُلْقَیس گفت: «آیا
تخت تو این گونه است؟!».
بُلْقَیس دریافت كه
تخت خود اوست و از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است.
هنگامی كه ملكه سبأ با همراهان وارد قصر شد، یكی از مأموران قصر به او گفت: «داخل صحن قصر شو!»
ملكه هنگام ورود به صحن قصر گمان كرد كه سراسر صحن را
نهر آب فراگرفته است، از این رو تا
ساق، پاهایش را
برهنه كرد تا از آن آب بگذرد، در حالی كه حیران و شگفت زده شده بود كه آب در این جا چه میكند؟ اما به زودی سلیمان(ع)او را از حیرت بیرون آورد و به او فرمود: «این حیاط قصر است كه از بلور صاف ساخته شده است، این آب نیست كه موجب برهنگی پای تو شود.»
پس از آن كه ملكه سبأ نشانههای متعدّدی از حقّانیت
دعوت سلیمان(ع)را مشاهده كرد و از طرفی دید كه با آن همه قدرت، او دارای
اخلاق نیك مخصوصی است كه هیچ شباهتی به اخلاق شاهان ندارد، از این رو با صدق دل به نبوت سلیمان(ع)ایمان آورد و به خیل صالحان پیوست.،آنچه در تواریخ نقل شده این است که سلیمان(ع) وارد سرزمین سبأ می شود و با بلقیس ازدواج میکند.
و سرزمین تحت سلطه سلیمان(ع) از حجاز تا یمن و محدوده
سبأ و
مأرب گسترش مییابد.
اندیشه قم و
دانشنامه موضوعی قرآن