• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نظام قبیلگی جزیرة العرب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اساس اجتماعی عرب، بر قبیله بوده و نظام سیاسی و اجتماعی‌اش را، نظام قبیلگی تشکیل می‌داد.



اساس اجتماعی عرب، بر قبیله بوده و نظام سیاسی و اجتماعی‌اش را، نظام قبیلگی تشکیل می‌داد. قبیله در بادیه، دولتی کوچک به شمار می‌آمد که تمام ملزومات یک دولت، به جز زمین ثابت را، دارا بود. عاملی که پیوند مردم قبیله را موجب می‌گردید، تعصبی بود که از راه پیوند نسبی و وابستگی خاندان‌ها به یکدیگر، یا مفهومی‌ مشابه به آن، همچون حلف و ولاء، حاصل می‌آمد و این تعصب به ویژه در نبردها و زد و خوردها، ضرورت کامل داشت.
[۱] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه تاریخ ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، علمی‌– فرهنگی، ۱۳۸۵، چاپ هشتم، ج۱، ص۲۴۰.

از آنجا که بررسی و مطالعه جامع و کامل در نظام اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و حتی اقتصادی عرب جاهلی، بدون در نظر گرفتن نقش توانمند نظام قبیلگی، امری محال است، از این رو در این گفتار سعی بر آن شده است، تا به کارکرد وسیع این نظام، در عرصه‌های مختلف پرداخته شود.



اساس اجتماع جاهلی، در بادیه‌ها، قبیله بود؛ افراد هر خیمه یک خانواده و مجموع چند خانواده، یک طایفه و جمع چند طایفه که نزدیک هم زندگی می‌کردند، یک عشیره را تشکیل می‌دادند و از جمع چند عشیره، یک قبیله، شکل می‌گرفت. افراد یک قبیله، خود را از یک اصل و از یک خون و نژاد دانسته، در قبال افراد وابسته به خود احساسات بسیار شدیدی ابراز می‌داشتند؛ چرا که محتاج حمایت و پشتیبانی قبیله خویش در مقابل خطرات و دشمنی‌ها بودند؛ آن‌ها به اقتضای محیط و زندگی سخت صحرا‌نشینی که بدون هیچ موانع طبیعی یا غیرطبیعی است، احساس می‌کردند که باید به شکلی از خود دفاع کنند و در این میان تنها قدرت بازوان او و قوم و عشیره‌اش می‌توانست، به این خواسته ضروری، جامه عمل بپوشاند و عرب جاهلی که دائماً در معرض جنگ‌ها و حملات و غارت‌گری‌ها بود، به شدت به این حمایت و پشتیبانی قبیله‌ای، احتیاج داشت.
[۲] حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه محمد سعیدی، تهران، کتاب فروشی زوار، ص۱۵.

قبیله، از افراد وابسته به خویش، به ازای هر جرم و جنایتی که مرتکب می‌شدند، حمایت می‌کرد و از او در مقابل هر خطری که وی را، تهدید می‌کرد، پشتیبانی می‌نمود؛ لذا از برای یک عرب، چیزی بدتر از آن نبود که از عشیره‌اش طرد شود؛ زیرا کسی که عشیره نداشت، در دنیا بی‌یار و یاور می‌ماند و هیچ قانونی دست حمایت بر سر او نمی‌کشید و این نتیجه تعصبات قبیله‌ای بود که هیچ رحم و عطوفتی در آن نبود و از مشخصات اصلی انسان جاهلی شمرده می‌شد.
[۳] حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه محمد سعیدی، تهران، کتاب فروشی زوار، ص۱۵.




معرف و نماینده هر قبیله، شیخ آن قبیله بود که ریاست و پیشوایی قبیله را نیز دارا بود و به القاب دیگری، چون رئیس و امیر و سید نیز شناخته می‌شد.
[۴] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۴۹.
شیخ هر قبیله می‌بایست، متصف به صفات شجاعت، وفا، کرامت و جوانمردی بوده
[۵] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵.
و حکمت و ثروت، اضافه بر اصالت قبیلگی‌اش، لازمه ریاستش بود.
[۷] فروخ، عمر، تاریخ الجاهلیه، بیروت، دار العلم للملا یین، چاپ اول، ۱۹۶۴، ص۱۵۱.
[۸] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۴۹.
مدت ریاست وی، بسته به نظر افراد قبیله بود. او می‌بایست، در اجرای دادرسی‌ها، جانب بی‌طرفی و بی‌نظری را، رعایت کند و با مردم قبیله، رفتار یکسانی داشته باشد؛
[۹] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵.
اما باید دانست که شیخ در قضایای مربوط به امور قضایی و جنگی و سایر اموری که بستگی به حیات اجتماعی قبیله داشت، کاملاً مختار نبوده و می‌بایست، در این گونه موارد، با شورای قبیله که متشکل از سران عشیره‌ها، بود مشورت می‌کرد؛
[۱۰] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵.
مجلس قبیله در دارالندوه برگزار می‌شد و در زمان مناقشات و اموری که مختص به قبیله بود و امثال اعلان جنگ و برقراری صلح در آن مورد شور قرار می‌گرفت
[۱۱] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۵۰.
و از امتیازات شیخ این بود که حکمش، حرف آخر را در منازعات می‌زد.
[۱۲] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵۲.
از وضایف رییس قبیله در زمان جنگ، کمک به ضعفا و پناه دادن به غریبان و بستن پیمان نامه‌ها و غیره بود.
[۱۳] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۵۰.
ضمن اینکه تقسیم غنائم بین جنگجویان نیز، از اهم وظایفش، برشمرده می‌شد و برایش در غنائم، حقوق و امتیازات خاصی بود.
[۱۴] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۵۰.




قبیله به جماعتی از مردم گفته می‌شد که اصلی واحد داشتند و به پدری واحد ختم می‌شدند؛ این وحدت عوامل مختلفی داشت:
۱. با ازدواج مردی با زنی از قبیله دیگر حاصل می‌آمد.
۲.اینکه مردی نسب خود را از قبیله‌ای به قبیله دیگر، انتقال می‌داد.
۳.عبدی از عرب یا شخصی غیر عرب، با ازدواج با زنی از یکی از قبایل، پس از مدتی به آن قبیله منسوب می‌شد.
۴.مردی جهت حمایت به قبیله‌ای پناهنده می‌شد و موالی آنها می‌شد.
[۱۵] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۴۹ – ۱۵۰.
۵.بعضی از قبایل به جهت مصالح و اشتراک منافع با هم متحد شده، هم‌ پیمان می‌شدند و بعضی از قبایل هم، در بعضی دیگر، ادغام می‌شدند و قدرتی بزرگتر را تشکیل می‌دادند، تا از مصالح و حقوق قبایل خود، دفاع کنند؛ اما قبایل بزرگتر نیازی به این کار نمی‌دیدند و به این عدم تحالف، افتخار می‌کردند؛ البته تذکر این نکته هم لازم است که، این تحالف، تنها در محدوده‌ای بود که آن قبایل در آنجا زندگی می‌کردند و اگر به جای دیگری نقل مکان می‌کردند، با قبایل دیگر، پیمان جدیدی می‌بستند.



هر قبیله در عصر جاهلی از سه گروه تشکیل می‌یافت:
[۱۸] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ص۷۹.

۱. اعضای اصلی، که پیوند خونی و نسبی با هم داشته و ستون و بنیان آن، به شمار می‌آمدند.
۲. بندگان، که شامل برده‌های حمل شده از سرزمین‌های بیگانه، به ویژه حبشه می‌شدند.
۳. موالیان یا بردگان آزاد شده، که خلعاء را نیز در بر می‌گرفت؛ خلعاء، وا پس زدگان و راندگان دیگر قبایل، بر اثر جرم و جنایت بودند. خلع رابطه در حضور همه افراد قبایل، صورت می‌گرفت و خلیع ناچار، به قبیله دیگر پناه می‌جست و آنجا حق جوار و توطن، می‌یافت و مانند اعضای اصلی قبیله، صاحب حقوق و نیز مکلف به تکالیفی می‌گردید.
[۱۹] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ص۷۹.
خلع در حالات نادری رخ می‌داد؛ چرا که افراد قبایل را ضمانت متقابل و استواری به هم وابسته می‌داشت و علاقه شدید به شرافت قبیله، پیوندشان را استحکام می‌بخشید.
[۲۰] جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ص۷۹.




به نسبت اهل صحرا، قبیله مجتمعی بزرگ به شمار می‌آمد که اجتماعی بزرگتر از آن، در صحرا وجود نداشت. از قبیله فروع و شاخه‌هایی جدا می‌شدند که از رتبه پایین‌ تری نسبت به قبیله برخوردار بودند، ضمن اینکه نسب شناسان مواردی را نیز ذکر کرده‌اند که از حیث مراتب از درجه بالاتری نسبت به قبیله برخوردارند، مواردی مثل شعب، جِذم و جمهور؛ هر چند در مقدم یا مؤخر بودن این موارد از قبیله نیز، بین برخی از علمای اهل نسب، اختلاف است.
علمای انساب، در عدد فروعی که از قبیله جدا می‌شوند نیز، اختلاف کرده‌اند؛ اما در مجموع همه علمای علم نسب‌ شناسی بر این درجه‌بندی اتفاق نظر داشته و برای آن ترتیبی قائل شده‌اند. این ترتیب، مربوط به اواخر دوره جاهلیت است و از دوران قدیمی‌تر آن اطلاع دقیقی در دست نیست:
در تقسیم ‌بندی جامعه کهن عرب و بیان معانی اصطلاحات آن، بسیاری از نسابیون را اعتقاد بر این است که جامعه عرب را شش طبقه بوده است:
[۲۴] ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۰۲ .



۱. شعب: طبقه اول و بزرگ طبقات شش گانه جامعه است؛ زیرا که در شعب (یعنی ملت) تمام گروه‌ها گرد هم آمده‌اند.
۲. قبیله: این کلمه از این جهت اصطلاح شده که خانواده‌ها را در کنار هم جای می‌دهد و نگاه می‌دارد.
۳. عماره: جمعش عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی می‌پردازند و دارای مساکن ثابت ی‌اند.
۴.بطن: جمعش بطون است و عمق و اساس جامعه را نشان می‌دهد؛ یعنی روستائیان که مولد تغذیه و تامین کننده شعب و ملتند و از قبیله کوچکتر است.
۵. فخذ: جمع آن افخاذ که آخرین طبقه اجتمایی است.
۶. فصیله: جمعش فصائل است و گروه‌هایی کوچک را شامل می‌شود (اقوام و خویشان هم نسب).
آنها همه قبایل را مثل شخص واحدی در نظر گرفته، قبیله را به منزله راس و اساس جامعه عماره را به منزله گردن و سینه آن بطن را شکم آن و فخذ را به منزله ران‌های آن وسرانجام فصیله را به منزله ساق آن در نظر گرفته‌اند.
در این تقسیم ‌بندی ارائه شده، بعضی از علمای علم نسب، بر این اعتقادند که بعد فصیله، عشیره است و دیگر هیچ و بعضی دیگر، گفته‌اند، بعد عشیره، فصیله است و بعد رهط. عده‌ای هم ذریه و عترت و اسره را نیز به آن اضافه کرده‌اند.
عده‌ای از نسابه‌ها نیز، تقسیم‌ بندی مفصل‌ تر و البته نامرتب ‌تری از جامعه آن روز عصر جاهلی، به تصویر کشیده‌، آورده‌اند:
جذم، جمهور، شعب، قبیله، عماره، بطن، فخذ، عشیره، فصیله، رهط، اسره، عترت و ذریه. بعضی هم بین این موارد، بیت، حی و جُماع را نیز اضافه کرده‌اند.
[۳۰] آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، تصحیح محمد بهجة الاثری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۳، ص۱۸۹.

در انتها، این نکته نیز، لازم به ذکر است که شعب از چند قبیله و قبیله از چند عماره و عماره از چند بطن و بطن از چند فخذ و فخذ از چند فصیله و فصیله نیز ار یک خاندان تشکیل می‌شود. به عنوان مثال، خزیمه یک شعب است و کنانه قبیله،قریش عماره، فصی بطن،‌هاشم فخذ و عباس فصیله.



این سلسله مراتب طبقه‌بندی جامعه اعراب بادیه‌نشین شبه جزیره عربستان را در برمی‌گیرد؛ اما این تقسیم ‌بندی در جنوب عربستان که از تمدن و زندگی شهری برخوردار بودند، چندان وجود نداشت. اطلاعاتی که در این باره، به دست ما رسیده، حاکی از آن است که قبایل در جنوب عربستان، قبیله‌های خود را به اقسامی‌چون ربعن (ربع) و ثلثن (ثلث) تقسیم می‌کرده‌اند؛ منظورشان از این کار، ربع قبیله و ثلث قبیله بود.



۱. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه تاریخ ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، علمی‌– فرهنگی، ۱۳۸۵، چاپ هشتم، ج۱، ص۲۴۰.
۲. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه محمد سعیدی، تهران، کتاب فروشی زوار، ص۱۵.
۳. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه محمد سعیدی، تهران، کتاب فروشی زوار، ص۱۵.
۴. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۴۹.
۵. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵.
۶. ضیف، شوقی، عصر جاهلی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۴، چاپ اول، ص۸۱.    
۷. فروخ، عمر، تاریخ الجاهلیه، بیروت، دار العلم للملا یین، چاپ اول، ۱۹۶۴، ص۱۵۱.
۸. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۴۹.
۹. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵.
۱۰. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵.
۱۱. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۵۰.
۱۲. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۵۲.
۱۳. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۵۰.
۱۴. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۵۰.
۱۵. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ ص۱۴۹ – ۱۵۰.
۱۶. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت – بغداد، دارالعلم للملایین – مکتبة النهضة، چاپ اول، ۱۹۶۸، ج۱، ص۲۱۷.    
۱۷. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت – بغداد، دارالعلم للملایین – مکتبة النهضة، چاپ اول، ۱۹۶۸، ج۲، ص۴۴.    
۱۸. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ص۷۹.
۱۹. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ص۷۹.
۲۰. جمیلی، رشید، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، بیروت، چاپ اول، ۱۹۷۲ص۷۹.
۲۱. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت – بغداد، دارالعلم للملایین – مکتبة النهضة، چاپ اول، ۱۹۶۸، ج۲، ص۱۷۴.    
۲۲. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت – بغداد، دارالعلم للملایین – مکتبة النهضة، چاپ اول، ۱۹۶۸، ج۳، ص۲۱۰.    
۲۳. سمعانی، ابو سعید، الانساب، تحقیق عبد الرحمن بن یحیی المعلمی‌الیمانی، حیدر آباد، مجلس دائر ة المعارف العثمانیه، چاپ اول، ج۱، ص۱۸.    
۲۴. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۰۲ .
۲۵. قلقشندی، ابو العباس، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص۲۰- و۲۱.    
۲۶. ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، بیروت، دار الصادر، ۱۴۱۴، چاپ سوم، ج۱۱، ص۵۲۲.    
۲۷. ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، بیروت، دار الصادر، ۱۴۱۴، چاپ سوم، ج۱، ص۵۰۱.    
۲۸. حلبی شافعی، ابو الفرج، السیره الحلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۷، چاپ دوم، ج۱، ص۴۸.    
۲۹. حلبی شافعی، ابو الفرج، السیره الحلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۷، چاپ دوم، ج۱، ص۴۸.    
۳۰. آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، تصحیح محمد بهجة الاثری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ج۳، ص۱۸۹.
۳۱. قلقشندی، ابو العباس، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص۲۱.    
۳۲. شافعی، ابو الفرج، السیره الحلبیه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۷، چاپ دوم، ج۱، ص۴۸.    
۳۳. ابن سید الناس، ابوالفتح، عیون الاثر، تعلیق ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دار القلم، چاپ اول، ۱۹۹۳، ج۱، ص۲۸.    
۳۴. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت – بغداد، دارالعلم للملایین – مکتبة النهضة، چاپ اول، ۱۹۶۸، ج۲، ص۲۰۶.    
۳۵. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت – بغداد، دارالعلم للملایین – مکتبة النهضة، چاپ اول، ۱۹۶۸، ج۲، ص۱۶۴.    




سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نظام قبیلگی در جزیرة العرب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۰۶.    



جعبه ابزار