وسوسه علمی در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جایگزینی توهمات به جای
وحی و
عقل در مسیر
تهذیب روح و
سلوک عارفان، از شیطنت های
ابلیس برای تبدیل حق و باطل به یکدیگر می باشد.
سالکی که برای تهذیب روح قدم برمی دارد،
شیطان رای
قوه متخیله سالک را به جای وحی و عقل مینشاند و موهوم و متخیل را معقول جلوه میدهد.
باطل را به جای حق و حق را به جای باطل نشاندن،
شیطنت است.
هنگام شروع به شناخت
مبدأ و معاد و سایر بخشهای
معارف الهی، شیطان ابتدا در اصل فراگیری علوم الهی رهزنی میکند؛ بدین گونه که یا
زرق و برق را به انسان ارایه میکند، یا مشکلات را در نگاه او بزرگ جلوه میدهد و او را به
فقر تهدید میکند: «الشیطان یعدکم الفقر»
تا او را از اصل فراگیری
علوم الهی بازدارد و اگر موفق نشد، آن گاه در
علم او خلل وارد میکند.
وقتی سالک در اصل فراگیری، از
گزند شیطان رهایی یافت، میپندارد راه باز است و خطری در پیش نیست، ولی هنگام شروع به عمل با
وسوسه دیگر شیطان رو به رو میشود؛
وسوسه شیطان این است که رایهای خود سالک را به جای وحی یا عقل مبرهن مینشاند، توضیح این که: کار شیطان در درون دستگاه
نفس، جابه جا کردن است. در انسان قوهای به نام «قوه متخیله» است که وظیفه
تجزیه و ترکیب را بر عهده دارد؛ انسان عاقل معتدل در تعدیل این قوه،
ریاضت میکشد؛ ریاضت کشیدن یعنی هوشمندی به خرج دادن و قوای نفس را کنترل کردن و کار را به دست قوه متخیله ندادن.
در حالی که قوه متخیله از بهترین
نعمتهای الهی است. این قوه نیروی بسیار خوب و بازوی قوی برای نفس در
احضار خاطرات است، ولی دخل و تصرفی که خود میکند نارواست. گاهی محمولی را که از آن
موضوع نیست به آن اسناد میدهد و گاهی موضوعی را که به این
محمول، مربوط نیست، موضوع قرار میدهد، در این گونه موارد
خطا پیش میآید.
شیطان اگر بخواهد عالم و متفکری دینی را بفریبد،
وهم و
خیال را به جای عقل، و موهوم و متخیل را در رتبه معقول مینشاند و حرف
مدعیان دروغین نبوت را به جای سخن
انبیا، ثبت میکند و در نتیجه فریب خورده به رای خود عمل میکند یا به دام مغالطههای گوناگون فکری میافتد. از این رو هر جا انسان مطلبی را نادرست میفهمد بر اثر دخالت شیطان و ابزاری است که شیطان در درون جان آدمی دارد؛ زیرا
مغالطه با دخالت وهم تحقق مییابد و وهم ابزار نیرومند شیطان است. به همین جهت در
جوامع روایی ما بابی گشوده شده است که مستقیما ناظر به اوصاف، احوال و افعال علماست.
شیطان وقتی در جبهه درک مطلب ناکام ماند و انسان در مقام
درک موفق شد آنگاه میکوشد در مراحل بعدی مانند
تعلیم،
تدریس،
تدوین و... راه یابد تا عالم را گرفتار
غرور کند و در نتیجه به جای دیدن خدایی که
معلم حقیقی است، خود را ببیند و برای
خودنمایی کار بکند.
ائمه
معصومین (علیهمالسّلام) به ما آموختهاند:
مبادا با
رای و فکر خود چیزی را به عنوان
حق تلقی کنید. بسیار دشوار است که انسان به جایی برسد که در باره حق و باطل
فتوا بدهد و سختی آن تنها در
تحصیل علم نیست، بلکه یک لحظه به
هوس داعیه دار «نه» گفتن است.
به تعبیر مرحوم
سید حیدر آملی (رحمةاللهعلیه) گاهی انسان،
غافل است و نمیداند که در درون وی چه خواهشهایی مطرح میشود؛ گاهی در درون به طور مرتب،
جاه طلبی و مقام خواهی انسان را به امری
دعوت میکند و او باید دریابد که پیشنهاد از طرف کیست و صدا از گلوی صیاد، بیرون میآید و باید به او «نه» بگوید.
کسی که همه تلاش و کوشش او در ابطال سخن حق
رقیب صرف میشود و هنگامی که نتوانست آن را
ابطال کند، به
توجیه سخن خودش برمی آید، او با خود بازی کرده و به دنیا و
لهو و لعب تن در داده است.
همان طور که در
ورزش کشتی به خاک مالیدن پشت رقیب مطرح است، در کشتی درونی نیز به خاک مالیدن
بینی رقیب مطرح است و چون ما خود، رقیب خود هستیم و دیگری با ما
دشمن نیست، در
اسلام به ما گفتهاند: بهترین حالات
نمازگزار،
سجده است و
مستحب است سجده، طولانی تر از
رکوع باشد و نیز گفتهاند: گذاشتن هفت
عضو بر روی
زمین،
واجب و گذاشتن عضو هشتم یعنی بینی، مستحب است و این همان «
رغم الانف» یعنی بینی را در مقابل خدا
به خاک مالیدن است.
از
امام رضا (علیه السلام) پرسیدند: چرا محل سجده باید یا زمین باشد یا چیزی که از زمین میروید، ولی از خوردنیها و پوشیدنیها نیست؟
فرمودند: برای این که انسان از
خوراکی و پوشاکی که معبود دنیازدگان است،
چشم بپوشد.
«عن هشام بن حکم قال: قلت لابی عبدالله (علیهالسّلام) اخبرنی عما یجوز السجود علیه و عما لا یجوز. قال: السجود لا یجوز الا علی الارض او ما انبتت الارض الا ما اکل او لبس. فقلت له: جعلت فداک ما العلة فی ذلک؟ قال: لان السجود هو الخضوع لله عزوجل فلا ینبغی ان یکون علی ما یؤکل و یلبس لان ابناء الدنیا عبید ما یاکلون و یلبسون و الساجد فی سجوده فی عبادة الله تعالی. فلا ینبغی ان یضع جبهته فی سجوده علی معبود ابناء الدنیا الذین اغتروا بغرورها و السجود علی الارض افضل، لانه ابلغ فی التواضع و الخضوع لله عزوجل».
بنابراین، گذاشتن بینی بر
سنگ یا
خاک، برای خاک مالی کردن منشا جاه طلبی و
خودخواهی است.
در همین زمینه، روایات نورانی فراوانی به این مضمون وجود دارد که این
شجاعت و
شهامت را در دوران تحصیل داشته باشید تا اگر چیزی از شما پرسیدند و نمیدانید بگویید: نمیدانم،
و این کار هر کسی نیست. در این زمینه،
دعا نقش آموزندهای دارد.
امام عصر (سلام الله علیه) در
دعای افتتاح، به پیشگاه خدا عرض میکند: «فارحم عبدک الجاهل»
و این خیلی شجاعت میطلبد. شجاع کسی است که مقام خواهی را به خاک بمالد و چیزی را که نمیداند، بگوید نمیدانم.
امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
«و ایاک و خصلتین یهلک فیهما الرجال: ان تدین بشی ء من رایک و تفتی الناس بغیر علم»
خود را از دو خصلت هلاکت بار
نجات ده: به چیزی که برای تو، نه با عقل قطعی و نه با وحی مسلم،
ثابت نیست، معتقد نشو و برای دیگران نیز آن را به عنوان مطلبی علمی یا دینی
نقل نکن.
در این صورت
بدعت و
خودبینی رخت بربسته،
سنت و
خدابینی به جای آن مینشیند. از این رو درباره
عمار یاسر گفته شده که او از
سر تا قدمش غرق در ایمان است: «ان عمارا ملی ء ایمانا من قرنه الی قدمه و اختلط الایمان بلحمه و دمه»
با از میان برداشتن خودخواهی و جاه طلبی، سراسر هستی
انسان را در قلمرو عقل،
معرفت؛ و در منطقه نفس، تخلق به
اخلاق الهی و در محدوده اعضا و
جوارح، عمل به دستورهای الهی تشکیل میدهد و چنین کسی مانند عمار یاسر سراسر وجودش غرق در
ایمان میشود.
گفته میشود: نخستین کسی که بر اساس
قیاس و رای خود عمل کرد شیطان بود؛ در حالی که قیاس کردن مبتنی بر احاطه بر همه جوانب مطلب است و او چنین احاطه علمی نداشت. شیطان گفت من برای
آدم سجده نمیکنم، چون از او بهترم؛ زیرا آفرینش من از
آتش و خلقت وی از خاک است: «خلقتنی من نار وخلقته من طین».
شیطان بر اساس
حس، طبیعت و تن را مورد
ارزیابی قرار داد ولی خداوند بر مدار عقل پاسخ میدهد که اولا معیار ارزش به
تن نیست. بلکه به روح است و ثانیا
حضرت آدم که مسجود قرار گرفت، برای این نبود که از خاک خلق شد، بلکه برای آن بود که روح الهی در او تجلی کرد.
ذات اقدس اله به شیطان و
فرشتگان فرمود: «انی خالق بشرا من طین»
من بشری را از گل میآفرینم. یعنی، در این بخش، شما هیچ گونه
ماموریت و مسئولیتی ندارید.
آنگاه در مرحله دوم فرمود: «فاذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین»
وقتی روح «الله» در او
جلوه کرد به احترام آن
تجلی، باید به آدم سجده کنید. اما شیطان بخش دوم را نادیده گرفت و بخش اول را تمام موضوع پنداشت؛ زیرا خلقت خود را با خلقت بدن آدم سنجید؛ در حالی که بدن مورد نظر نبود، چون خدا نفرمود: «انی خالق بشرا من طین، فاذا خلقته من طین فقعوا له ساجدین». بلکه فرمود: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین».
پس جنبه «روح» را که اساس بحث است اصلا مطرح نکرد و «
بدن» را که خارج از محل بحث بود «تمام الموضوع» قرار داد و این همان
قیاس باطل است.
قیاسهای باطل که پایه بسیاری از انحرافهای علمی و عملی در انسان میشود، محصول دخالت
قوه متخیله آدمی در محدوده عقل است و سالکان
صراط مستقیم معرفت و
عمل باید با هوشمندی و
ریاضت، کار را به دست قوه متخیله و قوای نفس نسپارند.
از آن جا که قرآن،
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسّلام) را از گزند هر گونه
خطا و
عصیان و
نسیان،
معصوم و مصون میداند، سخنان اهل بیت (علیهم السلام) در کیفیت
تزکیه نفس و شناخت موانع سیر آدمی به سوی خدا، سهم مؤثری دارد؛ زیرا اینان، راه شناسانی هستند که
راه را به خوبی پیمودهاند و راهنمایانی هستند که سالکان را به درستی
رهبری میکنند.
یکی از سخنان
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه افضل صلوات المصلین) درباره
تهذیب روح و تزکیه نفس، این است: «لا یزکوا عند الله سبحانه الا عقل عارف و نفس عزوف»
یعنی، فقط انسان صالحی به نزاهت روح و تزکیه نفس موفق است که دارای دو
رکن باشد: عقل عارف و نفس عزوف.
عقل عارف عقلی است که در تشخیص
صدق و کذب،
حسن و قبح و
حق و باطل، اشتباه نکند و پس از فهمیدن
صدق و
حسن و حق و تشخیص آنها از
قبح و
کذب و
باطل نیز باید حق و صدق را فراهم کند و از باطل و کذب بپرهیزد و نیک را انتخاب و از قبیح، اجتناب کند. «عزوف» یعنی کسی که نسبت به
گناه، بی رغبت است و خود را از گناه باز میدارد. گاهی نفس
میل به گناه دارد؛ ولی عقل او را راهنمایی میکند؛ اما گاهی بر اثر
هدایت و
تدبیر عقل، نفس میفهمد که گناه
سم است و باید به آن، عازف و بی رغبت بود.
برای این که عقل، عارف و نفس، عزوف شود شرایطی است و سرانجام همه امور را باید از
ذات اقدس خداوند مسئلت کرد و بر او تکیه کرد.
ابوالحسن عامری در رساله «
الامد علی الابد» میگوید:
جسم را
طبیعت، «تحریک» میکند و حرکت بدن ما بر عهده نیروی طبیعی است و آن نیروی طبیعی بدن را نفس «تدبیر» میکند و نفس نیز به وسیله عقل «هدایت» میشود؛ چون درک
معارف کلی بر عهده عقل است؛ اما عقل را خدا «
تقدیر» میکند. پس اگر
اعضا و جوارح بدن بخواهد کاری مانند
نماز یا
جهاد انجام دهد، حرکتها بر اثر تحریک نیروهای طبیعی است و نیروهای طبیعی را
نفس، تدبیر میکند و هدایت نفس را عقل بر عهده دارد؛ اما تقدیر و اندازه گیری این هدایتها را خداوند به عقل عطا میکند. پس در صورتی کار،
رنگ الهی میگیرد که به تدبیر نفس و هدایت عقل برسد و در آن جا از
تقدیر الهی استمداد کند.
این بخش ادراک است که عقل با این کار به
عرفان نظری راه پیدا میکند؛ اما بعد از معرفت و فهمیدن حق و باطل، عمل کردن به آن مهم است. چه بسا انسان عالم باشد ولی
توفیق عمل پیدا نکند.
شیطان در بخش علمی هرگز انسان را رها نمیکند جز این که در محدوده
علم، جزو بندگان «مخلص» باشد؛ یعنی به مقام
عقل مجرد محض بار یابد؛ زیرا در محدوده
عقل محض، وهم و خیال را راهی نیست و تجرد شیطان،
تجرد وهمی است. بنابراین، شیطان به عقل محض بار نمییابد و به کسی که در مرحله عقل صرف به سر میبرد هرگز دسترسی ندارد و نمیتواند در قلمرو
تجرد تام، مغالطهای راه اندازد تا عاقلی را بفریبد. انسان عاقل، از آن جهت که عاقل است، به دام
اهریمن وهم نمیافتد. آن کس نیز که به مرحله عقل محض در بعد عمل بار یابد، شیطان را به
حرم امن وی، راهی نیست؛ زیرا آن جا برتر از
شهوت و
غضب است و شهوت و غضب
ابزار تیز و تند شیطان است.
در
قرآن کریم آمده است که اگر کسی جزء بندگان مخلص شود، شیطان به حرم امن او راه ندارد: «قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین».
استثنای مخلصین از این جهت نیست که شیطان نسبت به آنان
مهربان است؛ بلکه از آن روست که در ساحت آن مقام منیع
تسلیم است و توان
رخنه به آن را ندارد. همان طور که شیطانها به آسمانهای بلند راه ندارند و هرگاه شیطانی بخواهد به
مهبط وحی و مخزن علم الهی راه یابد، «
شهاب رصد» به حیات او خاتمه میدهد: «فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا».
در فن
مغالطه علمی و شهوت و غضب عملی، هیچ شیطنتی به
مقام منیع عقل نظر و عقل عمل محض که تجرد تام است، راه ندارد و هرگاه وهم یا خیال بخواهد به منطقه عقل راه یابد، با
تیر عقل طرد و
رجم خواهد شد و آنان جزء اوحدی از انسانها هستند. البته تا به آن جا رسیدن و نیز حفظ و نگهداری آن مقام، بسیار سخت است؛ زیرا انسان از آن جهت که دارای نفس متحرک و روح سیال است، تنزل او هر لحظه ممکن است مگر این که
لطف خدا شامل حال او شود.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «وسوسه علمی در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۰