• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ویژگی‌های امامان (دیدگاه ابن‌قبه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف






برخی مدعی هستند شیعیان سده‌های نخستین، نسبت به مقام امامت و ویژگی‌های امامان (علیه‌السّلام) رویکردی «بشری» داشته‌اند. از نظر آنان، اصل امامت در مکتب تشیع، طی سده‌های سوم تا پنجم دچار یک تحول جدی شده است. از اوایل سده دوم، تلقی‌ای «فرابشری» از امامت پدیدار گشته، از نیمه دوم سده دوم، نوعی غلو اعتدالی آرام آرام وارد‌ اندیشه شیعی شده است و در سده پنجم به طور مطلق بر‌ اندیشه شیعی سیطره یافته است.
[۱] ر. ک: محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، ش۳، ص۹۲.
[۲] کتاب مکتب در فرآیند تکامل نیز در صدد اثبات همین مدعاست.
بر اساس ادعای این گروه، با نظاره بر فرایند شکل گیری تاریخ تشیع، می‌توان از تحقق «قرائت بشری» از امامت تا سده پنجم و بلکه غلبه آن بر حوزه‌های‌ اندیشه شیعی در دو سده نخست، سخن گفت. بدین رو برای تقویت بحث خود، به صورت جدی جهت یافتن مؤیدی در تاریخ، تلاش می‌کنند؛ اما به جای ارائه گواهی روشن و بدون این که کمترین زحمتی برای تحلیل و فهم صحیح کلام علما متحمل شوند و برای بررسی کامل آرای علمای گذشته و تاملی عمیق در مبانی ایشان تلاش کنند، لفظ یا عبارت خاصی را از پیشینیان یافته، آن را گواهی بر قرائت خود می‌گیرند. هر یک از این افراد، با استناد به کلمات گزینشی از پیشینیان، نظریه‌ای جدید و متفاوت با دیگری ارائه کرده، آن را به علمای گذشته نسبت می‌دهد و همگی از تحلیل جامع آرای بزرگان شیعه طفره می‌روند.
یکی از عالمانی که با استناد به برخی عبارات متشابه وی به عنوان نماینده «قرائت بشری» از ویژگی‌های اساسی امامان معصوم (علیه‌السّلام) معرفی شده، ابن‌قبه رازی است. در این نوشتار، به نقد و بررسی نسبت‌های ناروا به ابن‌قبه در زمینه ویژگی‌های امام خواهیم پرداخت.


ابن‌قبه (ابو جعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه الرازی) متکلم امامی سده چهارم هجری است. ابن ندیم او را از متکلمان زبر دست شیعه می‌داند.
[۳] ابن ندیم، الفهرست، ص۲۲۵.
و نجاشی بر این باور است وی عقیده خوبی دارد و در کلام توانمند است.ابن‌قبه ابتدا معتزلی بوده و سپس مستبصر شده است.
[۵] محمد بن حسن طوسی، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، ص۳۸۹، رقم ۵۹۷.
وی کتاب‌ها و رساله‌هایی در کلام و به ویژه در بحث امامت داشته است. ابن بُطّه (محمد بن احمد بن بطه (حدود ۳۲۹ق.) علاوه بر ابن‌قبه، از احمد بن محمد خالد برقی و حسین بن حسن ابان قمی و محمد بن حسن صفار و دیگران روایت نقل کرده است. در مورد شخصیت وی، ر. ک: تقی الدین حسن بن علی بن داوود حلی، رجال ابن داوود، ص۳۰۱، رقم۱۳۰۷.
[۷] نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، (نقد الرجال)، ص۲۹۷، رقم ۱۸۶.
[۸] عنایهًْ اللّه علی قهپائی، مجمع الرجال، ج۵، ص۱۷۴.
که از ابن‌قبه حدیث اخذ کرده است، می‌گوید: از محمد بن عبدالرحمن بن قبه شنیدم که وی دارای کتابی با عنوان الانصاف در بحث امامت بوده، کتاب المستثبث (کتاب المسترشد در رد کتاب الانصاب نوشته شده بوده و مرحوم ابن‌قبه در پاسخ به آن کتاب المستثبت را نوشته است. سوسنجردی از متکلمان معاصر با ابن‌قبه می‌گوید: «بعد از زیارت امام رضا (علیه‌السّلام) در بلخ با ابی القاسم بلخی ملاقات کرده… و کتاب الانصاب ابن‌قبه را که به همراه داشتیم، به وی دادم و نزد او بودم تا در رد آن، کتاب المسترشد فی الامامهًْ را نوشت. این کتاب را به ابن‌قبه رساندم و او با کتاب المستثبت فی الامامهًْ آن را رد کرد.») را در رد کتاب ابی القاسم بلخی (عبد اللّه بن احمد بن محمود (۳۱۹ق) از متکلمان مشهور معتزله بغداد که به کعبی نیز معروف است. وی از استادان مرحوم ابن‌قبه به شمار می‌آید. در مورد شخصیت وی رجوع کنید: ) نوشته، کتابی در ردّ زیدیه، کتابی در ردّ ابوعلی جبائی و رساله جداگانه‌ای در امامت، نگاشته است.
شیخ طوسی نیز می‌گوید: ابن‌قبه کتاب‌هایی داشته است که از میان آنها می‌توان به چند نمونه اشاره کرد:
۱. کتاب الانصاف (مرحوم شیخ مفید در الفصول المختارهًْ، صفحه۴ از این رساله یاد می‌کند.)
۲. کتاب المستثبت (در نقد و رد کتاب المسترشد)
۳. کتاب التعریف علی الزیدیه
و کتاب‌های دیگری از این قبیل..
[۱۵] محمد بن حسن طوسی، همان، ص۳۸۹، رقم۵۹۷.

در ظاهر امر، اثر مستقلی از ابن‌قبه در دسترس نیست، اما برخی از آثار کلامی ایشان (به ویژه در بحث امامت) در کتاب کمال‌الدین شیخ صدوق آمده است. قسمتی از رساله الانصاب نیز در کتاب الشافی سید مرتضی نیز نقل شده است. هچنین ابن ابی الحدید می‌گوید: بخشی از خطبه شقشقیه را درآثار مرحوم ابن‌قبه یافته است.


در باب امامت در کتاب مکتب در فرایند تکامل (که به گفته برخی، به بهانه معرفی احوال و آثار ابن‌قبه تالیف شده است.
[۱۹] محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، ش۳، اردیبهشت ۱۳۸۵، ص۹۸-۹۹.
) ابن‌قبه در ردیف منکران ویژگی‌های به اصطلاح فرابشری ائمه (علیه‌السّلام) معرفی شده است. در بررسی آرای ابن‌قبه، با توجه به کتاب نقض کتاب الاشهاد، ادعا شده است وی بر خلاف غالیان، ائمه اطهار را صرفاً دانشمندانی برجسته و پرهیزکار به شریعت می‌دانسته، معتقد بوده است قول به آگاهی امامان (علیه‌السّلام) از غیب، شرک است.
[۲۰] حسین مدرس طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۷۰.
وی ظهور معجزه به دست امام را از جانب خداوند غیر ممکن نمی‌دانست، ولی سایر باورهای مفوضه، مانند باور به علم غیب امام یا وجود هر صفت فرابشری در او را به شدت رد می‌کرد.
[۲۱] همان، ص۶۶-۶۷.
در جای دیگری از این کتاب آمده است: «ابو جعفر محمد بن قبه… امامان را تنها دانشمندان و بندگانی صالح، عالم به قرآن و سنت می‌دانسته و منکر دانایی آنان به غیب بود.»
[۲۲] محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، ش۳، ص۹۹٫

می‌بینیم که با استناد به عباراتی از ابن‌قبه (که ضمن معرفی امامان به عنوان عالمان پرهیزکار، هیچ گونه نفی و اثباتی در مورد ویژگی‌های ائمه (علیه‌السّلام) ندارد) وی جزو دانشمندانی به شمار رفته است که منکر صفات فرابشری امامان (علیه‌السّلام) هستند. البته در عبارات مورد استشهاد، علم غیب مختص خدای تعالی معرفی شده و از امام نفی گشته است! اما روشن شدن مراد ابن‌قبه از علم غیب، نیاز به بررسی دقیق‌تر تمام سخنان وی دارد؛ همچنین لازم است تعریف و معیاری برای صفات فرابشری ارائه شود. به کارگیری اصطلاحاتی (که تعریف روشنی از آنها ارائه نشده و حدودشان معین نگشته) مخاطب را سردرگم می‌کند. پس طرفداران نظریه «علمای ابرار» پیش از هر چیزی، باید به پرسش‌های زیر پاسخ دهند:
۱. صفات فرابشری به چه معناست؟ معیار و ملاک مرزبندی صفات چیست؟
۲. علم غیب به چه معناست؟
۳. باور به چه علمی برای امامان (علیه‌السّلام) موجب شرک است؟
۴. دستیابی به علم قرآن و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از چه راهی ممکن است؟


متاسفانه نظریه «علمای ابرار» پاسخ روشنی برای این پرسش‌ها ارائه نکرده، به جای آن کوشیده است در تاریخ برای وجود چنین نظریه‌ای در بین علما گواهی بیابد. اما صرف نظر از این پرسش‌ها (که بررسی آنها خارج از موضوع مقاله است) آنچه از نظریه یادشده استفاده می‌شود این است که در این دیدگاه، صفات علم الهی (علم غیب)، قدرت الهی (معجزه)، نص الهی، تفویض حق امر و نهی از سوی خدا و عصمت، فرابشری هستند. با وجود آنکه برای اصطلاح «فرابشری»، مرزبندی و خط کشی دقیقی ارائه نشده و فقط به بیان نمونه‌ها اکتفا شده است.

ما در ادامه، بر همین اساس، به بررسی آرای ابن‌قبه خواهیم پرداخت. (ضمن این که طرفداران نظریه علمای ابرار، باید به این پرسش هم پاسخ دهند که صفات یاد شده فقط در مورد امامان، فرابشری محسوب می‌شوند یا نبی هم به عنوان بشر نمی‌تواند صفاتی مثل علم غیب، عصمت و… داشته باشد.) چنان که پیشتر مطرح شد، در کتاب مکتب در فرایند تکامل ادعا شده است ابن‌قبه غیر از امکان ظاهر شدن معجزه به دست امام، هر صفت فرابشری در امام را به شدت رد می‌کرد.
[۲۳] ر. ک: حسین مدرسی طباطبایی، همان، ص۶۶-۶۷
اما در مقاله «قرائت فراموش شده»، مؤلف، گزارش مدرسی از دیدگاه ابن‌قبه را ناتمام دانسته، یادآور شده است ابن‌قبه به عصمت و نص و نصب امامان (علیه‌السّلام) تصریح دارد. از این رو اگر چه ائمه از نظر ابن‌قبه، عبد صالح بوده‌اند، اما فقط عبد صالح و عالم برّ نبوده‌اند، بلکه فراتر از حد متعارف، معصوم و منصوص از جانب خداوند بوده‌اند. کدیور بر این باور است که نمی‌توان این استنتاج مدرسی طباطبایی را پذیرفت که «ابن‌قبه وجود هر صفت فرابشری را در امام به شدت رد می‌کند.» از نظر وی، ابن‌قبه را نمی‌توان از قائلان تمام عیار نظریه «علمای ابرار» دانست. چند رساله به جا مانده از ابن‌قبه نیز نشان از قوت نظریه «علمای ابرار» در سده چهارم دارد.
[۲۵] محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، ش۳، ص۹۹.

همان طور که ملاحظه می شود، در این مقاله تصریح شده است که مدرسی با تکیه بر بخشی از عبارات ابن‌قبه (نه تمام آن) او را به عنوان گواهی بر وجود افرادی با قرائت بشری از امامت در سده‌های نخست معرفی می‌کند. حال باید دید گزارش مقاله «قرائت فراموش شده» در مورد دیدگاه ابن‌قبه در امامت، تمام است یا خیر؟ (ضمن اینکه در این مقاله مراد از عبارت «فراتر از حدّ متعارف» روشن نشده است و نویسنده مشخص نکرده است که آیا نفی تمام صفات ائمه (علیه‌السّلام) رویکردی بشری به امامت است یا عدم آگاهی از یک ویژگی الهی نیز منجر به رویکرد بشری به امامت می‌شود!) بر این اساس، به بررسی دقیق آرای ابن‌قبه در مورد امامت می‌پردازیم تا اولاً روشن شود که آیا ابن‌قبه فقط به دو یا سه صفت فرابشری در ائمه باور داشته است یا ویژگی‌های امام از نظر ابن‌قبه بیش از امکان جاری شدن معجزه به دست او، عصمت و نص الهی است؟ و ثانیاً نظر ابن‌قبه در مورد علم الهی روشن گردد تا مراد ایشان از نفی علم غیب دانسته شود؛ و ثالثاً معلوم شود رسائل به جا مانده از ابن‌قبه واقعاً نشان از قوت نظریه «علمای ابرار» در مقابل نظریه «ائمه معصوم» دارد یا کاملاً بر عکس، رساله‌های ابن‌قبه، نشانگر باور جامعه شیعی به عصمت، علم الهی، وجوب طاعت (تفویض حق امر و نهی)، نص و نصب الهی و قدرت الهی امام است؟


در این بخش بر آنیم که تصویری جامع از اندیشه‌های ابن‌قبه ارائه دهیم:

۵.۱ - وجوب اطاعت از امام

مرحوم ابن‌قبه، اطاعت امام را بر همگان واجب و ایشان را حجت خداوند بر خلق دانسته و این اصل را از اصول مسلم اعتقادی شیعه می‌شمارد. برای دستیابی به دیدگاه‌های ابن‌قبه در این موضوع، بررسی اشکالات ابوالحسن علی بن احمد بن بشار به شیعه و پاسخ ابن‌قبه به وی، سودمند خواهد بود. ابن بشار (وی از طرفداران جعفر کذاب، یعنی از فرقه جعفریّه خلّص می‌باشد.
[۲۶] سعد بن عبد اللّه قمی، المقالات و الفرق، ص۱۰۱
در مورد وجود امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) و مسئله غیبت، اشکالاتی به شیعیان وارد می‌کند؛ از جمله اینکه شیعیان باید وجود امام غایب را (که برای او ادعای [۱۳]     وجوب طاعت دارند) اثبات کنند. آنچه در کلام ابن بشار مهم است، تعبیری است که وی از امامت شیعی دارد. وی همچنین می‌نویسد: «این قوم (شیعیان) ادعا می‌کنند برای ایشان کسی (امامی) هست که امر امامتش در نزد ایشان ثابت شده است و تسلیم و فرمانبری مردم در مقابل او، واجب است». از عبارات ابن بشار به خوبی فهمیده می‌شود که امامت شیعه، همواره از سوی همگان به مقام فرض الطاعه شناخته می‌شده، نزد همه مسلم بوده است که شیعیان برای امامان خود، مقام وجوب طاعت و حق امر و نهی قائل هستند. این دیدگاه برگرفته از روایات ائمه اهل بیت (علیه‌السّلام) می‌باشد.


۵.۲ - حجیت امام


همچنین همه می‌دانستند که شیعیان معتقدند چنین شخصی حجت خداست و به واسطه او، حجت خدا بر خلق تمام می‌شود.ابن بشار ادعا کرده است شیعیان از اثبات وجود امام غایب ناتوانند و برای اثبات ادعای خود، به لزوم وجود حجت الهی در هر زمان استناد می‌کنند. بنابراین با توجه به نسبتی که یکی از مخالفان شیعه به ابن‌قبه و شیعیان می‌دهد، روشن می‌شود امام از نظر ابن‌قبه و شیعیان سده‌های نخستین، کسی است که اطاعتش بر همگان واجب می‌باشد و چنین شخصی از جانب خدا برای اتمام حجت منصوب می‌شود؛ همچنین با توجه به مناظره ابن‌قبه با ابن بشار، روشن می‌شود هم شیعیان و هم طرفداران جعفر کذاب، معتقد بودند حجت خداوند باید از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد؛ یعنی همواره باید امامی از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وجود داشته باشد تا به واسطه او، حجت خدا بر خلق تمام شود و احتیاج و نیازمندی‌های مردم بر طرف گردد.ابن‌قبه نیز حجیت امام و وجوب طاعت او را در مناظره خود، امری مسلم و ثابت گرفته است. این موضوع به خوبی از عبارت ذیل فهمیده می‌شود: «اگر مخالفان     بگویید: به چه دلیل در باب امامت ایشان، حجت بر ما تمام شده و طاعت ایشان بر ما واجب می‌شود؟ …». ایشان در ضمن پاسخ به این پرسش، مدعا را چنین تکرار می‌کند: «ما اقرار می‌کنیم که [۲۸]     ناگزیر باید مردی از فرزندان حضرت امام عسکری (علیه‌السّلام) باشد که حجت خدا به واسطه او تمام شود». ابن‌قبه همچنین موضوع معرفی حجت توسط خدا و لزوم وجود شخص دارای وجوب طاعت را جزء اصول مسلم اعتقادی شیعه می‌داند و می‌گوید: ما در فرعی که اصلش ثابت نشده، بحث نمی‌کنیم…. ما و شما در این اصل اتفاق نظر داریم که ناگزیر باید مردی از فرزندان امام عسکری (علیه‌السّلام) باشد تا به واسطه او حجت خداوند ثابت گردد و عذر مردم قطع شود.

۵.۳ - استناد به نص برای اثبات امامت ائمه

ابن‌قبه با استناد به نص پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ائمه (علیه‌السّلام) وجود فرزندی برای امام عسکری (علیه‌السّلام) را واجب می‌شمارد. او در پاسخ ابن بشار، با استناد به روایتی از امام صادق (علیه‌السّلام) که می‌فرماید: «وقتی اسم سه امام پشت سر هم محمد، علی و حسن باشد، چهارمین ایشان قائم است.» و روایات دیگری از این دست، می‌گوید: «همین روایت، به تنهایی امامت حضرت عسکری (علیه‌السّلام) را اثبات می‌کند و حضرت عسکری (علیه‌السّلام) شهید شد و از نظر ما و شما ناگزیر باید فرزندی از اولاد حضرت عسکری (علیه‌السّلام) باشد تا حجت خدا به واسطه او ثابت شود؛ پس وجود فرزند (حضرت قائم (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) ) برای امام عسکری (علیه‌السّلام) ضرورتاً واجب خواهد بود.»از این عبارت به روشنی فهمیده می‌شود که از نظر ابن‌قبه، امامیه همواره ائمه خویش را به نص پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و امامان پیشین، مستند کرده، امام را حجت خدا می‌دانسته‌اند؛ در نتیجه هرگز نمی‌توان به شیعیان سده‌های نخستین نسبت داد که: «شیعیان به این دلیل در بین تلقی‌های مختلف اسلامی به تشیع روی می‌آورده‌اند که روایت علوی و دیگر ائمه از اسلام نبوی را به لحاظ نظری متقن‌تر و ارجح بر دیگر تلقی‌ها یافته‌اند… و واضح است که مواجهه با دانشمندان پرهیزکار، تعبدی و تقلیدی و کورکورانه نیست، بلکه…»؛
[۴۳] محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، ش۳، ص۹۵.
زیرا شیعیان، پیروی امام را از آن جهت واجب می‌دانستند که خداوند پیروی او را بر مردم واجب کرده، او را حجت خود بر بندگانش قرار داده است؛ همچنین پیروی از امام، تقلید کورکورانه نیست، بلکه از معرفت و علم به مقام الهی امامان معصوم (علیه‌السّلام) سرچشمه گرفته است. یکی از شیعیان به ابن‌قبه نامه‌ای نوشته، از او درخواست کرده بود به برخی شبهات وارد شده بر شیعه، همچون اشکال معتزله مبنی بر اینکه «شیعیان نص بر امام را واجب عقلی می‌شمارند» پاسخ دهد. ابن‌قبه در پاسخ این شبهه، وجوب عقلی نص را دو قسم می‌کند و یک قسم را اشتباه معرفی کرده، قسم دیگر را صحیح می‌داند. وی تصریح می‌کند این باور شیعیان، به ادله قطعی و روایات امامان (علیه‌السّلام) مستند است.آنچه در این پرسش و پاسخ برای ما اهمیت دارد، حکایت آن از باور امامیه به وجوب نص بر امام و دفاع ابن‌قبه از این باور است؛ علاوه بر اینکه ابن‌قبه در پاسخ به شبهه معتزله درباره عدم تنصیص حضرت عسگری (علیه‌السّلام) به امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، گزینش امام توسط مردم را فاسد می‌شمارد و به صراحت اعلام می‌کند بر اساس روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) امام رحلت نمی‌کند، مگر اینکه امام بعدی را معرفی کند؛ چنان که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین کرد.از عبارت ابن‌قبه به روشنی، استفاده می‌شود که امامیه، امامت ائمه خویش را به نص مستند کرده، گزینش امام توسط مردم را- به هر دلیلی- فاسد می‌دانسته‌اند. ابن‌قبه همچنین نصب و معرفی امام از سوی خدا تعالی را لازم می‌داند و پس از برشمردن برخی ویژگی‌های امام، می‌نویسد: «کسی که حکمش چنین است دارای چنین ویژگی‌هایی می‌باشد    ، لازم است از سوی علام الغیوب و به واسطه کسی که از جانب او سخن می‌گوید، معرفی شود». بنابراین نظر شیعه همواره چنین بوده که امام باید از سوی خدا برگزیده شده باشد؛ به همین سبب علمای شیعه و از جمله ابن‌قبه برای اثبات امامت اهل بیت (علیه‌السّلام) به این آیه استناد می‌کردند که خداوند می‌فرماید: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِاِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ؛ ما [۳۷]     قرآن را به کسانی که از میان بندگان خود برگزیدیم، تملیک کردیم. پس در میان مردمان گروهی به خود ظلم کرده و گروهی راه درست را در پیش گرفتند و گروهی به اذن خدای تعالی در خیر پیشی گیرند و این فضل و عطای بزرگ است.» بنابراین شیعیان، امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) را مصداق اصطفای الهی می‌دانسته‌اند؛ به همین سبب ابن‌قبه راه شناخت امام و پذیرش امامت او را نص پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اطاعت از قول ایشان معرفی می‌کند. وقتی ابوزید علوی به شیعیان اشکال می‌کند که دلیل شما بر رد امامت عباس و عباسیان چیست؟ ابن‌قبه در پاسخ، گزینش امام بر اساس قیاس را رد می‌کند و باور به امامت امیرالمومنین و اولاد او (علیه‌السّلام) را از باب پیروی از عمل پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌داند و تصریح می‌کند؛ اگر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد دیگری (ابن عباس) هم چنین می‌کرد، ما کاری جز حرف شنوی و اطاعت نمی‌توانستیم انجام دهیم. او در پاسخ به استناد ابوزید به آیه یاد شده، می‌گوید: «طرف‌های درگیر با تو، در تاویل این آیه با تو مخالفت دارند و شیعیان نیز مخالف تو هستند و تو می‌دانی که مصداق «سابقٌ بالخیرات» در آیه نزد امامیه چه کسی است…» از این عبارات به خوبی روشن می‌شود که برگزیده شدن امامان از سوی خدا و نص پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر امامت آنان، نزد شیعیان سده‌های نخستین، امری پذیرفته و خدشه ناپذیر بوده است.

۵.۴ - حجیّت کلام امامان و عصمت ایشان

[۵۰] در مورد این دیدگاه، ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، همان، ج۱، ص۲۰۲، ۱۷۱ و ۲۶۹
از نظر ابن‌قبه، دلیل وجوب معرفی امام از سوی خدا، آن است که مردم در هر زمانی به کسی نیازمند هستند که ضدّ و نقیض نگوید و دچار سهو و اشتباه نگردد. وی معتقد است باید حجت از عترت معصوم باشد. او از قول شیخی از امامیه، در جلالت مقام و بزرگی شان و والایی حال امامان (علیه‌السّلام) نزد خدا تعالی می‌نویسد: یکی از شیوخ امامیه چنین گفته است: … احترام و تکریم و افعال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مواطن و مواقف مختلف نسبت به ایشان (ائمه از عترت (علیه‌السّلام) ) نشان دهنده جلالت قدر و عظمت شان و علّو مقام ایشان نزد خداوند عزوجل می‌باشد…. خداوند تبارک و تعالی نیز با آیه تطهیر و سوره «هل اتی» و امثال آن، بر شان والای ایشان دلالت کرده است… و چون پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نمی‌توان اهل «محاباهًْ»(اهل محاباهًْ کسی است که ملاکش در گزینش و ترجیح افراد، دوستی و محبت شخص نسبت به ایشان است.) دانست و مسلم است که ایشان تنها بر اساس ملاک دینی افراد را به ولایت برمی‌گزیند یا مقدم می‌داشت، می‌فهمیم که امامان از عترت (علیه‌السّلام) به سبب استحقاق خود، به این مقام اختصاصی نائل شدند. پس آن گاه که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از همه اینها می‌فرماید: «بعد از خود کتاب خدا و عترتم را در میان شما جانشین خود قرار می‌دهم»، می‌فهمیم که مقصود پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، امامان از عترت (علیه‌السّلام) هستند، نه همه عترت.از نقل این کلام، در می‌یابیم ابن‌قبه ائمه (علیه‌السّلام) را دارای ویژگی‌هایی می‌داند که ایشان را شایسته مقام امامت می‌کند و قائل است که جز امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) کسی از چنین جایگاه بلند و ویژگی‌های الهی برخوردار نیست. همچنین با توجه به استشهاد شیخ شیعی به آیه تطهیر، فهمیده می‌شود منظور ایشان و ابن‌قبه، اشاره به عصمت امامان (علیه‌السّلام) است که این ویژگی، ایشان را از افراد عادی بشر ممتاز می‌کند. پس، از نظر ابن‌قبه و شیخ یاد شده، امام، حجت خدا و معصوم است و همچنین امامان معصوم (علیه‌السّلام) دارای جلالت مقام، بزرگی شان و والایی حال نزد خدای تعالی هستند؛ تا آنجا که همسنگ و همراه قرآن معرفی شده‌اند.(روشن است که همسنگ بودن کتاب خدا و عترت، از باورهای مسلم و روشن شیعه بوده است.)
تا آنجا که وقتی ابوزید علوی در اینکه «امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) جزء عترت است یا نه» تشکیک می‌کند، ابن‌قبه در پاسخ او می‌نویسد: «کتاب الاشهاد     با این کلام، اعتقاد و مذهب خود را نقض کرد. برای اینکه او معتقد است امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) از کسانی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را در میان امتش به خلافت برگزید و نیز می‌گوید: پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کتاب و عترت را در میان امتش جانشین خود قرار داد و بعد می‌گوید امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) از عترت نمی‌باشد. اگر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) از عترت نباشد، جزء کسانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان را جانشین خود برگزید، نخواهد بود و این سخن، چنان که می‌بینید، متناقض است. همچنین می‌نویسد: «… کتاب و عترت همراه و همزمان با هم خلیفه قرار داده شدند.

۵.۵ - قدرت الهی (معجزه)

شیخ مفید در ارشاد برای هر یک از امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) معجزات و کراماتی نقل می‌کند.
ابن‌قبه در پاسخ به پرسشی درباره روش شناخت امام زمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) در عصر ظهور می‌گوید: «…و جواب دیگر اینکه جایز است که ایشان (امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) ) معجزه‌ ای نماید الهی خویش را اظهار کند     که بر امامت ایشان دلالت کند.» و در احتجاج با ابوزید می‌گوید: «آیا چنین نیست که امامت شخص مورد نظر شما (بنابر آنچه شیعه می‌گوید) مستند به نص نیست و او معجزه‌ای ندارد تا امامتش به واسطه آن دانسته شود؟» پس روشن است که ابن‌قبه، امام معصوم (علیه‌السّلام) را دارای قدرت الهی می‌دانسته، معتقد بوده است امام می‌تواند برای اثبات امامت خویش، معجزه‌ ارائه کند.

۵.۶ - علم امام

در نظر ابن‌قبه کسی شایسته مقام امامت الهی است که عالم به دین خدا باشد. وی در پاسخ به زیدیه (که جهاد و قیام را یکی از شرایط امامت می‌دانند) می‌گوید: «به اجماع عقلا، عالم برتر از مجاهدی است که علم ندارد.» به باور ابن‌قبه، تمسک به کسی جایز است که از سهو و خطا، معصوم باشد. از نظر او، بین علم و عصمت و علم و وجوب طاعت، رابطه وجود دارد؛ به علاوه اعطای مقام امامت و آمریت، از سوی خدای تعالی به امام، بدون داشتن «علم بی خطا» و عصمت، بی معناست.روشن است که علوم بشری خطاپذیرند و تنها در علمی که از جانب خداوند افاضه شده باشد، خطا راه ندارد؛ پس این کلام ابن‌قبه به خوبی بر علم الاهی و غیر بشری امامان معصوم (علیه‌السّلام) دلالت دارد. ابن‌قبه برای اثبات درستی امامت امامان معصوم (علیه‌السّلام)، به آشکار ساختن «علم دین» از سوی ایشان استدلال می‌کند. او معتقد است دوستان و دشمنان ائمه معصوم (علیه‌السّلام) از ایشان «علم» دریافت کرده‌اند و این [۵۹]     در همه سرزمینها پراکنده شده، نزد همه ناقلان اخبار، معروف است. به باور وی، حجت از محجوج و امام از ماموم و تابع از متبوع به واسطه علم، بازشناخته می‌شود.ابن‌قبه تصریح می‌کند: امام باید به تاویل کتاب و سنت، عالم باشد (که در ادامه به آن خواهیم پرداخت) و علم او را در زمینه، فصل الخطاب قرار گیرد. روشن است که تنها علمی را می‌توان فصل الخطاب دانست که سرچشمه الاهی داشته باشد. وی همچنین با استناد به «علم بی خطا» و علمی که فراتر از دانش‌های خطاپذیر بشری است، امام را واجب الاطاعه می‌داند و برای او، حق امر و نهی قائل است و معتقد است: کسی بر دیگران حق امر ونهی دارد و اطاعتش واجب است که از «علم خطاناپذیر» برخوردار باشد تا کلامش حجیت داشته باشد و خداوند به واسطه او، حجت را بر خلق تمام کند. از نظر ابن‌قبه، علم امامان فراتر از علوم بشری است و بین «عالم» از میان عترت و عالم از غیر عترت، فرق و فاصله هست. هنگامی که ابن‌قبه با نفی «علم غیب» از سوی ابوزید علوی مواجه می‌شود، فهم و علم امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) را به عنوان دلیل ادعای شیعیان معرفی می‌کند و از ابو‌زید می‌خواهد اگر امامان زیدی از چنین علمی برخوردارند، آن را آشکار کند.پس او معتقد است: امام معصوم (علیه‌السّلام) از فهم و علم اختصاصی و ویژه‌ای برخوردار است و غیر او چنین علمی ندارد. وی معتقد است: هر چند امامان شیعه به سبب مراعات تقیه از آشکار شدن ویژگی‌های الاهی خود پیشگیری می‌کرده‌اند، اما با این حال برتری علم ایشان نسبت به علوم بشری کاملاً روشن بوده است؛ در مقابل، مخالفان (رهبران زیدیه) که قائل به تقیه هم نبوده‌اند، علمی فراتر از دانشمندان بشری برای ارائه نداشته‌اند؛ بنابر این از نظر ابن‌قبه علم امامان (علیه‌السّلام) دست کم در دایره دین، فراتر از علوم بشری بوده است؛ در نتیجه هرگز نمی‌توان گفت که وی در مورد علم امامان (علیه‌السّلام) رویکرد بشری به امامت دارد. آرای ابن‌قبه را در مورد علم امام، می‌توان به صورت زیر دسته‌بندی کرد:
۱. علم امام به جزئیات احکام بدون قیاس و اجتهاد؛
۲. علم امام به مرادات الهی در قرآن؛
۳.علم امام به طبقات و اصناف آیات؛
۴.علم امام به حوادث آینده.
با توجه به این دسته‌بندی، بررسی آرای ابن‌قبه را در مورد علم امام پی می‌گیریم.

۵.۶.۱ - علم امام به جرئیات احکام بدون قیاس و اجتهاد

چنان که پیشتر بیان شد، ابن‌قبه بر این باور است کسی که علم به دین دارد، نسبت به کسی که عالم نیست، برای امامت شایسته‌تر است. با توجه به آنچه بیان شد، روشن گردید که منظور ابن‌قبه از عالم به دین، کسی است که علمش از جانب خدای تعالی باشد نه کسی که به شیوه رایج علومی کسب کرده است. ابن‌قبه در نفی امامت حسن مثنی (حسن بن حسن)، علم او را به جزئیات احکام (حلال و حرام) نفی کرده، این علم را شرط امامت معرفی می‌کند؛ به علاوه، زیدیه را به تفکر در این آیه فرا می خواند:«اَفَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ اِلاَّ اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ آیا آن کس که به حق هدایت می‌کند، شایستگی تبعیت ندارد یا کسی که هدایتگر نیست؟ مگر آن که هدایت شود. شما را چه می‌شود و چگونه قضاوت می‌کنید؟»
ابن‌قبه در پاسخ به نفی علم غیب از سوی ابوزید علوی، علم به جزئیات احکام را غیر کسبی معرفی کرده، دستیابی به این علم را از راه‌های عادی، مثل قیاس و اجتهاد نفی می‌کند. به نظر وی اطاعت از کسی واجب است که علمش از راه‌های عادی بدست نیامده باشدو علمی فراتر از علوم بشری داشته باشد. از این رو ابن‌قبه، علم به تاویل قرآن را منحصر در امام دانسته، تصریح می‌کند: در فهم کلام خدا و تاویل کتاب و تفصیل احکام، نمی‌توان به رای و اجتهاد و قیاس (علوم عادی بشری) تکیه کرد، بلکه برای پذیرش سخن امام در تاویل قرآن و بیان احکام، لازم است علم او خطاناپذیر و مستند به خدای تعالی باشد. از دیدگاه وی، تبعیت و تعبد، فقط نسبت به قول امامان معصوم (علیه‌السّلام) پذیرفتنی است؛ زیرا علم ایشان از راه‌های عادی مثل اجتهاد و قیاس به دست نیامده است، بلکه ایشان احکام الهی را از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دریافت کرده، وارث علم آن حضرت هستند. همچنین امامان معصوم (علیه‌السّلام) حامل علوم قرآن هستند و مراد از کلام خدا را برای مردم روشن می‌سازد و حکم اللّه واقعی را برای ایشان بیان و احکام خدا را از احکام شیطان جدا می‌کنند. ابن‌قبه این باور را بارها و به صورت گوناگون تبیین کرده است؛ از جمله در پاسخ به زیدیه (که جهاد و قیام را یکی از شرایط امامت می‌دانند) ضمن تصریح به برتری عالم نسبت به مجاهد، علم به حکم اللّه واقعی را در مورد جهاد و وجوب قتال، از غیر امام نفی می‌کند و فقط امام را به سبب دارا بودن علم بی خطا و آگاهی از حکم اللّه واقعی، سزاوار تبعیت می‌داند. وی معتقد است کسی شایستگی تبعیت دارد و همراهی با او برای جهاد لازم است که چنین ویژگی‌ای داشته باشد: باید مردی از عترت باشد که تشبیه و جبر را از خدا نفی می‌کند و در احکام غیر عقلی (نقلی) اجتهاد و قیاس نمی‌کند، بلکه در علم به این امور مستقل است و این علم او را کفایت می‌کند (امام باید چنین خصوصیاتی داشته باشد) تا با او برای جهاد خروج کنیم.پس روشن شد که به باور ابن‌قبه، امام باید داناترین مردم باشد؛ در علم به کسی نیاز نداشته باشد، بلکه علم او سرچشمه الهی داشته باشد؛ زیرا علومی که از راه‌های عادی بشری مثل قیاس و اجتهاد و… بدست آیند، غیر قابل اعتماد بوده و حجیت ندارد؛ و تنها علم الهی است که بی خطاست و امام را از بدست آوردن علم به شیوه بشری کفایت می‌کند.

۵.۶.۲ - علم امام به مرادات الهی در قرآن

ابن‌قبه معتقد است امام به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علم دارد. وی تاکید می‌کند در قرآن مطالبی توقیفی وجود دارد که از راه‌های عادی و علوم کسبی بشری، فهمیده نمی‌شود. از نظر وی، فهم این مطالب متوقف بر بیان الهی است و تاویل آن بر عهده کسی است که دارای علم الهی باشد؛ در این صورت او بدون تکیه بر علوم عادی بشر و با استفاده از سرچشمه علم الهی، قرآن رابه درستی تاویل و مرادات الهی را تبیین خواهد کرد؛ چنین کسی که مراد خدا را از کلامش می‌داند، شایسته مقام امامت خواهد بود.

۵.۶.۳ - علم امام به طبقات و اصناف آیات

ابن‌قبه درباره علم امام به اصناف مختلف آیات قرآن، می‌نویسد: عقلاً واجب است امام، عالم به کتاب خدا و امین بر آن باشد. ناسخ و منسوخ، عموم و خصوص، واجبات و مستحبات (احکام) و محکمات و متشابهات قرآن را بداند تا هر یک از آنها را در محل صحیح خود (که خدای تعالی وضع کرده است) قرار دهد و مؤخر را مقدم و مقدم را مؤخر نکند و واجب است که امام جامع تمام علم دین باشد تا تمسک به او و اخذ (و عمل به کلام او) در موارد اختلاف و تنازع در تاویل کتاب و سنت ممکن باشد؛ زیرا اگر چیزی در کتاب و سنت باشد که امام به آن عمل نداشته باشد، تمسک به او ممکن نخواهد بود. پس اگر کسی چنین جایگاهی (امامت و وجوب طاعت) داشته باشد، در حالی که امین بر کتاب خدا نبوده و از اشتباه ایمن نباشد، ناسخ را در جای منسوخ، محکم را در جای متشابه و واجب را در جای مستحب قرار می‌دهد و این قبیل اشتباهات به فراوانی رخ می‌دهد. در این صورت، حجت و محجوج یکسان خواهند شد. با روشن شدن فساد این سخن، قول امامیه ثابت خواهد شد، مبنی بر اینکه حجت نیست، مگر کسی از میان عترت که جامع تمام علوم دین و معصوم و امین بر کتاب خدا باشد.پس به نظر ابن‌قبه، امام باید به ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه وعموم و خصوص آیات، علم داشته باشد و واجبات را از مستحبات باز شناسد و این کار به علم الهی نیاز دارد. از آنجا که چنین علمی، شرط امامت است، دسترسی به آن برای غیر امام، ناممکن خواهد بود.

۵.۶.۴ - علم امام به حوادث آینده

ابن‌قبه معتقد است: امام از طریق پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از غیب آگاه است. از نظر وی امامان معصوم (علیهم‌السّلام) وارث علوم پیامبر بوده، به واسطه علمی که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به ارث برده‌اند، از امور غیبی مثل غیبت امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) پیش از تولد ایشان آگاه بودند.ابن‌قبه همچنین در مورد شناخت امام از غیر امام، هنگامی که دو نفر ادعای امامت دارند، می‌نویسد: فرق بین امام واقعی و مدعی امامت، باید دلیلی واضح باشد این دلیل     یا نص از امام پیشین است و یا نشان دادن چیزی از علم می‌باشد؛ چنان که در جنگ نهروان حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) علم خود را آشکار کرد و فرمود: «به خدا سوگند از نهر عبور نکرد و آنها از نهر عبور نمی‌کنند، به خدا سوگند ده نفر از شما کشته نمی‌شوند و ده نفر از (خوارج) نجات پیدا نمی‌کنند». و اگر یکی از ایشان روش (مذهب) ظاهراً واضح البطلانی داشت، دلالت می‌کند که اقتدا به او جایز نمی‌باشد؛ مانند روشی که امامان زیدیه در واجبات غیر عقلی در پیش گرفته‌اند یعنی     قیاس و اجتهاد به رای؛ پس از این جا معلوم می‌شود که زیدیه به دلیل نداشتن علم غیر بشری، امام نیستند…. وی تشخیص امامت امام را هنگامی که در مورد او اختلاف شده به آشکار کردن علم از امام مشروط می‌کند و می‌نویسد: «پس اگر امام ظاهر باشد و پیروانش در [۷۷]     او اختلاف کنند، علم [۷۸]    ‌اش را آشکار و معرفتش را به دین ظاهر می‌کند.» بنابراین روشن شد ابن‌قبه یکی از شرط‌های امامت را داشتن علم الهی می‌داند و به این دلیل، امامت زیدیه را رد می‌کند؛ چرا که علمشان مستند به سرچشمه علم الهی نیست و از راه‌های عادی بشری بدست می‌آید. همچنین سخن یاد شده، دلالت روشنی بر این حقیقت است که همه شیعیان و بلکه غیر شیعه به علم غیب امامان معصوم (علیه‌السّلام) واقف بوده‌اند؛ چرا که همگان معترفند حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) پیش از جنگ نهروان از نتیجه و جزئیات آن (حتی عدد کشته شدگان طرفین جنگ را) پیش از وقوع خبر داده بود.

۵.۷ - نفی علم امام در آثار ابن‌قبه

ابن‌قبه در مناظره با ابوزید علوی، در دو مورد علم غیب را از امامان معصوم (علیه‌السّلام) نفی می‌کند. وی بدون توجه به خرافی خواندن باور به علم غیب امام (علیه‌السّلام) از سوی ابوزید علوی، اثبات امامت امام را به آشکار شدن علم دین از او مشروط می‌کند و قائل است: امام به علمی شناخته می‌شود که از طریق عادی بشری، مثل قیاس و اجتهاد کسب نشده باشد. ابوزید علوی، باور به علم غیب امام را به عنوان خرده گیری بر شیعه، در موارد متعددی یادآور می‌شود. این تکرار و اصرار از سوی فردی زیدی مذهب و مخالف شیعه، حاکی از فراگیر بودن این باور در بین شیعیان سده‌های نخستین است؛ به دیگر بیان، باور به علم غیب امام، یکی از شاخصه‌های شیعه در سده‌های نخستین بوده است؛ تا آنجا که با وجود تقیه در بین شیعیان، حتی مخالفان نیز از این باور شیعیان آگاه بوده، به واسطه آن، بر ایشان خرده می‌گرفتند. ابوزید مجدداً برای انکار [۸۱]     امام زمان (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، به اختلاف شیعیان اشاره می‌کند و علت آن را عدم آگاهی امام دوازدهم شیعیان از این اختلاف می‌شمارد.
ابن‌قبه برای پیشگیری از سوء استفاده و تحمیل بار منفی بر علم غیب، ضمن نفی علم غیب از امام، بر علم امام به کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تاکید می‌کند و در پاسخ ابوزید می‌نویسد: «امام… از غیب آگاه نیست؛ [۸۳]     او بنده صالحی است که به کتاب خدا و سنت اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)     علم دارد».
طرفداران نظریه «علمای ابرار»، از عبارت بالا خیلی زود نتیجه گرفته‌اند که ابن‌قبه در این مورد، رویکردی بشری به امامت داشته است؛ در صورتی که ابن‌قبه به روشنی بیان می‌کند امام به کتاب خدا (که «فیها تبیاناً لکل شیء» می‌باشد) عالم است و چنان که پیشتر بیان شد، از نظر وی دستیابی به علوم قرآن از راه‌های عادی بشری (استظهار و استخراج و علم لغت) غیر ممکن است. ابن‌قبه علم به تفسیر قرآن را مستند به سرچشمه علم لایزال الهی می‌شمارد؛ در نتیجه روشن است که نفی علم غیب در این جا، هرگز به معنای نفی علم الهی و رویکرد بشری به امامت نیست. علاوه بر اینکه این نفی در مقام جدل صورت گرفته است؛ از این رو ابن‌قبه ضرورتی برای اصرار به اثبات علم غیب برای امامان (علیه‌السّلام) نمی‌بیند و در عوض، خیلی خوب به مقابله با مخالفان پرداخته است. آنچه در امامت امام نقش اساسی دارد، علم خطاناپذیر امام به دین است. این علم با دانش‌ اندیشمندان عادی بشر متفاوت است و سرچشمه الاهی دارد؛ اما آگاهی امام از غیب، نقشی در امامت الاهی امام ندارد. روشن است که این باور، به معنای رویکرد بشری به امامت نیست؛ به عبارت دیگر ابن‌قبه به جای اصرار بر علم غیب (که باعث مشتبه شدن امر بر برخی و استبعاد و انکار برخی دیگر و نیز موجب سوء استفاده مخالفان می‌شود) بر علم امام به کتاب خدا و سنت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تاکید می‌کند؛ ضمن آنکه دستیابی به این علوم را از طریق عادی بشری غیر ممکن می‌داند. از این رو در پاسخ ابوزید (که با استناد به اختلاف شیعیان، منکر علم غیب امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) شده بود) می‌گوید: دلیل اختلاف مردم، وجود نداشتن امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) و یا آگاه نبودن آن حضرت از غیب نیست؛ زیرا در زمان پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز اختلاف وجود داشت، با اینکه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به قرآن علم داشت و با آن می‌توانست اختلاف مردم را رفع کند. یعنی وجود اختلاف بدان دلیل نیست که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علم الهی ندارد، بلکه اختلاف علت دیگری مثل تسلیم نشدن مردم در برابر امر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد؛ پس به همین دلیل، در زمان امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) نیز در بین شیعیان اختلاف وجود دارد و هرگز نمی‌توان با استناد به اختلاف شیعیان، علم الهی امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) را نفی کرد. ابن‌قبه علم به کتاب را برای امامان معصوم (علیه‌السّلام) اثبات می‌کند. همچنین در مقابل اصرار ابوزید بر نفی و انکار علم غیب، فهم و علمی را برای امامان شیعه (علیه‌السّلام) اثبات می‌کند که بشر عادی از دستیابی به چنین فهم وعلمی، ناتوان است.اما آنچه اهمیت دارد اینکه: ابن‌قبه علم غیب را از امام نفی می‌کند که باور به آن موجب شرک است. روشن است که تنها شریک ساختن بنده با خداوند متعال در صفات اختصاصی الاهی، منجر به شرک خواهد بود؛ اما باور به افاضه علم از سوی خداوند به امامان الاهی، به هر‌اندازه‌ای که باشد، شرک نیست.

۵.۸ - نظر ابن‌قبه درباره علم امام

با توجه به همین بررسی مختصر در آثار‌ اندکی که از ابن‌قبه به جا مانده است، نتایج زیر در مورد باور ابن‌قبه درباره علم امام، به دست آمد: (باورهای ابن‌قبه درمورد علم امامان (علیه‌السّلام) برگرفته از قرآن و روایات اهل بیت (علیه‌السّلام) می‌باشد.)
۱. امام باید عالم به دین خدا باشد.
۲.[۸۹]     عالم، برتر از [۹۰]     مجاهدی است که علم ندارد.
۳. علم امام باید خطاناپذیر باشد تا سخنان ضد و نقیض و مخالف هم نبوده، قابل اعتماد باشد.
۴.بین وجوب طاعت و حجیت امام با علم الهی و افاضی امام، تلازم هست.
۵. بین علم الهی و عصمت رابطه وجود دارد.
۶. علم و فهم امام اختصاصی است و کسی جز امام، چنین فهم و علمی ندارد.

۷. علم الهی امامان شیعه، برای مخالف و موافق آشکار است.
.۸ مدعیان دروغین امامت (زیدیه و غیر ایشان) بهره‌ای از علم [۱۰۱]     ندارند و علم آنها از راه‌های عادی بشری به دست آمده است.
۹. امام بدون نیاز به قیاس و اجتهاد (راه‌های عادی کسب علم)، به جزئیات احکام (حلال و حرام) علم دارد.
[۱۰۱] شوری: ۵۲.

۱۰. علم به تاویل قرآن، در امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) منحصر است.
۱۱. علم به تاویل قرآن، از طریق عادی بشری به دست نمی‌آید، بلکه مستند به خدای تعالی است.
[۱۰۹] فاطر: ۳۲.

۱۲. امام حکم اللّه واقعی را به علم الهی می‌داند، از این رو جهاد با دستور امام الزام آور می‌شود.
۱۳. امام مرادات الهی در قرآن را می‌داند.
۱۴. فهم مرادات الهی در قرآن، با استخراج و استظهار آیات‌ (راه‌های عادی بشری) ممکن نیست؛ بلکه صرفاً با علم الهی می‌توان مرادات خدای تعالی را از کلامش فهمید.
۱۵. برخی امور ذکر شده در قرآن، توقیفی است و فهم آنها متوقف بر بیان الهی توسط امام می‌باشد.
۱۶. تشخیص توقیفی نبودن یک آیه برای افراد عادی بشر، غیر ممکن است.
۱۷. امام مترجمی است که مردم برای بیان مراد الهی در قرآن، به او نیازمند هستند.
۱۸. امام به واسطه علم الهی، به طبقات و اصناف آیات (ناسخ ومنسوخ، محکم و متشابه، عموم و خصوص، واجبات و مستحبات احکام و…) عالم است.
۱۹. برای قرار دادن آیات در جایگاه اصلی آنها، نیاز به امام هست.
[۱۲۲] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،.

۲۰. امام وارث علوم پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده، به واسطه این علم، از امور غیبی (مثل تولد و غیبت امام عصر (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) ) آگاه است.

۲۱. یکی از نشانه‌های امامت، آشکار کردن علم الهی به واسطه خبر دادن از غیب (حوادث و وقایع آینده) است.
با توجه به موارد بالا، هرگز ادعا نمی‌توان کرد ابن‌قبه در مورد علم امام، رویکردی بشری به امامت دارد.


چنان که گفتیم ابن‌قبه در مورد علم امام هرگز رویکرد بشری به امامت ندارد. وی علم قرآن را برای امامان اثبات می‌کند و می‌دانیم که به تصریح خدای تعالی، بیان همه چیز در قرآن آمده است.
[۱۲۸] نمل: ۷۷.
خداوند از بیان هیچ چیزی در قرآن فروگذار نکرده است.
[۱۲۹] انعام: ۳۸.
و هیچ غیبی در آسمان و زمین نیست، مگر آنکه در کتاب مبین آمده است
[۱۳۰] نمل: ۷۷.
و خداوند این علم را به گروهی از بندگان برگزیده، عطا فرموده است.
[۱۳۱] فاطر: ۳۲.
و امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) نیز جزو این برگزیدگان هستند.در عین حال، ابن‌قبه با توجه به آیات و روایاتی که صریحاً علم غیب را از غیر خدا نفی می‌کنند، علم غیب را از امامان (علیه‌السّلام) نفی کرده است؛ اما روشن است که خداوند متعال در قرآن کریم بلافاصله پس از نفی علم غیب از غیر خود، آن را برای برخی برگزیدگان خویش اثبات کرده است.
[۱۳۳] جن: ۲۷.
امامان اهل بیت (علیه‌السّلام) نیز از برگزیدگان خداوند هستند که این علم به ایشان عطا شده است.بنابر این ممکن است نفی علم غیب از سوی وی، به معنای نفی علمی باشد که مختص ذات خدای تعالی است؛ چرا که بر اساس روایات اهل بیت (علیه‌السّلام) خداوند دو علم دارد: یک علم، مختص ذات اوست و احدی از آن آگاهی ندارد؛ اما قسم دوم، علم مشیت و تقدیرات الاهی است که به امامان معصوم (علیه‌السّلام) افاضه می‌شود، اما همین علم نسبت به دیگران غیب است.همچنین ممکن است مراد وی از نفی علم غیب، نفی استقلال امام در دارا بودن این علم بوده باشد؛ چرا که شیعیان تمام ویژگی‌های امامان معصوم (علیه‌السّلام) از جمله علم غیب ایشان را باللّه می‌دانند و باور به استقلالی بودن این ویژگی‌ها از نظر شیعه کفر است؛ از این رو به قرینه اینکه ابن‌قبه باور به علم غیب امامان معصوم (علیه‌السّلام) را (در عین اثبات علم فرابشری برای ایشان) کفر می‌شمارد، می‌توان گفت: مراد وی نفی علم غیب استقلالی از امام بوده است. مهم‌تر از همه اینکه آثار به جا مانده از ابن‌قبه، مناظرات وی با مخالفان است؛ پس این آثار نمی‌تواند بیانگر همه جوانب اعتقادی او باشد. چنان که پیشتر اشاره شد، وی هیچ ضرورتی برای اصرار بر اثبات تمام باورهای خود نمی‌دیده است؛ از این رو، ضمن نفی علم غیب از امامان (علیه‌السّلام) به منظور پیشگیری از سوء برداشت‌ها، به خوبی ثابت کرده است که علم امامان معصوم (علیه‌السّلام)، بسیار فراتر از درک بشر عادی بوده است. بنابر این با وجود این احتمالات، نسبت رویکرد بشری به امامت از سوی ابن‌قبه در مورد علم غیب، نتیجه شتاب زدگی و عجله در داوری است.
پی نوشت‌ها:
منابع:
قرآن کریم.
۱. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبهًْ اللّه؛ شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیهًْ؛ ۱۳۸۴ق.
۲. ابن الندیم البغدادی، محمد بن اسحق، فهرست ابن الندیم، تحقیق: رضا تجدد، جا    ، نا    ، تا    .
۳. اشعری قمی، سعد بن عبداللّه، المقالات و الفرق، تحقیق محمد جواد مشکور، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، ۱۹۶۳م.
۴. بحرانی، سید‌هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۹ق.
۵. مدینهًْ المعاجز، تهران، مکتبهًْ المحمودی، ۱۲۹۰ق.
۶. تفرشی، آقا میر مصطفی، رجال تفرشی (نقد الرجال)، تهران، نا    ، ۱۳۱۸ش.
۷. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعهًْ، قم: مؤسسه آل البیت (علیه‌السّلام) لا حیاء التراث، ۱۴۱۴ق.
۸. حلی، تقی الدین حسن بن علی بن داوود، رجال ابن داوود، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۴۲
۹. حلی، عزّالدین حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، تحقیق مشتاق المظفر، قم؛ مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۲۱ق.
۱۰. حسینی استرابادی، شرف الدین علی، تاویل الآیات الظاهرهًْ فی فضائل العترهًْ الطاهرهًْ، تحقیق مدرسه الامام المهدی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۹ق.
۱۱. رازی، منتخب الدین علی بن بابویه، الفهرست، تحقیق دکتر سید جلال الدین محدث ارموی، قم، مهرریال ۱۳۶۶
۱۲. راوندی، قطب الدین، الخرائخ و الجرایح، قم: مؤسسه الامام المهدی، ۱۴۰۹ق.
۱۳. شریف مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامهًْ، تحقیق عبدالزهراء خطیب، تهران: مؤسسه الصادق، ۱۴۱۰ق.
۱۴. صدوق، محمد بن علی بن حسین، الخصال، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق.
۱۵. کمال الدین، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ق.
۱۶. معانی الخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، ۱۳۶۱
۱۷. من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: مکتبهًْ صدوق، ۱۳۹۳ق.
۱۸. صفار محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی، تهران: شرکت چاپ کتاب، ۱۳۸۱ق.
۱۹. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد‌هادی به، قم: اسوه، ۱۴۱۳ق.
۲۰. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، فهرست کتب الشیعهًْ و اصولهم، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبائی، چ۱، قم: چاپ ستاره، ۱۴۲۰ق.
۲۱. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق‌هاشم رسولی محلاتی، قم: المطبعهًْ العلمیهًْ، تا    
۲۲. فیروزآبادی، مرتضی حسینی، فضائل الخمسهًْ، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۳ق.
۲۳. قهپائی، عنایهًْ اللّه علی، مجمع الرجال، تصحیح علامه اصفهانی، اصفهان: کتابفروشی ثقفی، ۱۳۸۴ق
۲۴. کدیور، محسن، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، ش۳، اردیبهشت۱۳۸۵
۲۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: مؤسسه دارالکتب الاسلامیه، تا    
۲۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران: دارالکتب الاسلامیه، تا    .
۲۷. مدرسی طباطبائی، حسین، مکتب در فرآیند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه سده نخستین، ترجمه‌هاشم ایزد پناه، ویرایش دوم، نیوجرسی آمریکا ۱۳۷۴، مؤسسه انتشاراتی داروین، ۱۳۷۴
۲۸. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل بیت (علیه‌السّلام) لا حیاء التراث، قم: المؤتر العالمی لالفیهًْ الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق
۲۹. الفصول المختار، قم: مکتبهًْ الداوری، ۱۳۹۶ق
۳۰. مؤسسه امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، صحیفه مبارکه سجادیه، قم: نمونه، ۱۴۰۰ق
۳۱. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عباس، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعهًْ لجماعهًْ المدرسین بقم المشرفهًْ، ۱۴۱۳ق. معارف عقلی ۱۵





پایگاه اطلاع‌رسانی مجمع جهانی شیعه‌شناسی، برگرفته از مقاله «ویژگی‌های اساسی امامام (علیهم‌السلام) در اندیشه ابن‌قبه، تاریخ بازیابی:۹۸/۶/۱۳    




رده‌های این صفحه : ابن‌قبه | امام‌شناسی | علم امام




جعبه ابزار