• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پندارگرائی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنان که ازمهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح است.



فرق عارف با پندارگرای غافل در این است که عارف، خود را درمشهد و محضر خدای علیم قدیر حکیم می‌یابد، چنان که هر موجودی را مظهراو می‌داند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او می‌پندارد، چنان که هر موجودی را مستقل می‌پندارد. هر کس بر اساس معرفت یا گمان خود، سود یا زیانی می‌برد.
قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف می‌گوید: او خود را در مشهد خدای علیم قدیر حکیم می‌یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می‌گوید: او فاقد همه این کمال هاست و با گمان و پندار زندگی می‌کند و در پندار خود، مدفون است.


قرآن کریم، آیات زیادی را درباره پندارگرایان غافل بیان نموده است.

۲.۱ - پنهانی از خداوند

گاهی می‌فرماید:
«الم یعلم بان الله یری» مگر او نمی‌داند که خدا می‌بیند؟ اگر کسی بداند که خدا او را می‌بیند و در مشهد خدا کار می‌کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی‌شود.
همه تعلیمات قرآن بر اساس تشویق به بهشت و ترهیب از دوزخ نیست، بلکه بخش قابل توجهی از آن، معرفت‌های عارفانه و حکیمانه است و ما را به حیای از خدا وامی دارد، مانند این که می‌پرسد: آیا انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟ بنابراین، اگر جهنم نبود، باز هم جا داشت که انسان گناه نکند، چنان که هیچ انسان باحیایی در کنار سفره مهماندار و دوست خود آشکارا در برابر او به مخالفت برنمی خیزد.
گاهی می‌فرماید:
«ایحسب ان لم یره احد»آیا می‌پندارد که کسی او را نمی‌بیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید. گاهی می‌فرماید:
«ام یحسبون انا لا نسمع سرهم ونجواهم»آیا می‌پندارند که ما کارهای پنهان و نجوای آنها را نمی‌دانیم؟ اینها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می‌کند که کسی او را نمی‌بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.

۲.۲ - خروج از تحت قدرت الهی

گاهی می‌پندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در مشهد قدیر نمی‌بیند؛ یعنی می‌پندارد که خدا بر او توانایی ندارد. در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانی نازل کرده، می‌فرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»آیا انسان می‌پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمت‌های او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدل کند؟
گاهی می‌فرماید:
«ایحسب الانسان الن نجمع عظامه»آیا انسان می‌پندارد که با مرگ نابود می‌شود و ما استخوان‌های پوسیده او را دوباره زنده نمی‌کنیم؟ برخی چنین می‌پندارند که با مرگ نابود می‌شوند و خداوند بر احیای مجدد آنها قدرت ندارد و برخی می‌پندارند که بعد از مرگ، حساب و کتابی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آنها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.

۲.۳ - منیت

گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت خود می‌پندارد. از این رو ذات اقدس خداوند می‌فرماید:
«ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون»آیا کافران می‌پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آنها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟ این، حکم و داوری بدی است.

۲.۴ - تکیه بر مال دنیا

گاهی نیز می‌پندارند قدرت‌های مالی، مشکل آنها را حل می‌کند:
«یحسب ان ماله اخلده»آیامی پندارد که مال او، او را جاوید می‌کند؛ چنان که در جای دیگر می‌فرماید:
«وما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون» در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمی‌ماند؛ زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت باشد، «عبث» می‌شود. معنای دوام حرکت این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.

۲.۵ - پوچی

ذات اقدس خداوند در این مورد می‌فرماید:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثا وانکم الینا لا ترجعون» آیا فکر کرده‌اید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟

۲.۶ - محق دانستن

گاهی انسان خود را در مشهد علیم قدیر حکیم می‌بیند و هیچ یک از بحث‌های گذشته درباره او نیست اما خود را «محق» می‌پندارد؛ با این که در برابر وحی ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می‌گوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن کریم می‌فرماید: «ویحسبون انهم مهتدون»
آنان می‌پندارند که هدایت یافته‌اند در حالی که به بیراهه می‌روند.
«وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا» فکر می‌کنند که کار خوب می‌کنند؛ در حالی که به بدی مبتلایند.


از مجموع این آیات بر می‌آید که عده‌ای از انسان‌ها در جدار پندار، زندگی می‌کنند و در خیال خام خود، غوطه ورند و بر اثر پندارگرایی از «مغز» تهی و به «پوست» تبدیل می‌شوند و روشن است که پوست‌ها را می‌سوزانند، چنان که کشاورز، پوست را می‌سوزاند و «لب» و مغز را برای غذا نگه می‌دارد. دنیا مزرعه آخرت است و در آخرت، پوست‌های مزرعه دنیا خریداری ندارد، چنان که در آن جا هرگز «اولوالباب»، یعنی کسانی که دارای «لب» و مغزند، نمی‌سوزند.
تعبیر قرآن کریم درباره پندارزدگان این است:
«وافئدتهم هواء»
دل‌های اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آنچه به دل اینها راه یافته است، پندارمحض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در مشهد خدای علیم قدیر حکیم می‌یابد و می‌داند که خدا می‌بیند و می‌تواند و پس از مرگ، روز حسابی هست. پس مهمترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی آن، همان گمان و پندار باطل است.



خدای سبحان هرگز کسی را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسان‌ها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است:
«ونفس وما سواها فالهمها فجورها وتقواها» ولی اگر کسی این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار می‌افتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل می‌شود. هرگز خدا به کسی بد نمی‌کند و برای کسی بدی نمی‌فرستد، بلکه راه توبه را بر روی همگان باز می‌کند و بدی‌های آنان را به نیکی تبدیل می‌کند.
تا انسان در عالم حرکت و طبیعت به سر می‌برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد. اگر شراب نجس و حرام سرکه شود، همین نجس و حرام، پاک و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه کند، همین انسان تبهکار آلوده، پاک می‌شود:
«یبدل الله سیئاتهم حسنات».
پس کار ابتدایی خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسی که نعمت‌های الهی را به نقمت تبدیل کند، خداوند راه توبه را بر روی او باز می‌کند تا دوباره آن نقمت‌ها را به نعمت، تبدیل کند. هرگز خدا به کسی بد نمی‌کند.
بنابراین، افرادی که در پندار باطل به سر می‌برند باید خودشان را ملامت کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست. علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت می‌کند و این انسان است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند و ما برای این کار ناچاریم با ذات اقدس خداوند رابطه‌ای داشته باشیم که همواره نعمت‌های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و دعا یکی از مهمترین راههاست. چنان که نماز که آمیخته با دعاست، از بهترین ارکان دین به حساب می‌آید.



یکی از آثار پندارگرایی آن است که انسان به جای این که خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به کرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک می‌جوید و در برابر غیر خدا تذلل می‌کند. البته تبرک جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء (علیهم‌السّلام) برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟
ابوالمعالی صدر الدین قونوی از «انس» که سالیان متمادی در خدمت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سر می‌برد نقل می‌کند که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ، در دعا، دست را برای تضرع و ناله پیش خدا باز می‌کرد و هنگامی که دعایش تمام می‌شد، دست را به صورت خود می‌کشید و به اصحاب نیز می‌فرمود وقتی دعا کردید دست خود را به صورت خود بکشید
«... ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه» وجاء فی روایة:
«لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه» وجاء فی روایات اخری: «انه کان یامر اصحابه بذلک و یحرض علیه»
[۱۵] شرح الاربعین، ص۳۴ .

زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی برنمی گردد و اگر انسان دست خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است.
گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست خودش را می‌بوسد؛ انسان وقتی صدقه‌ای می‌دهد و کمکی به نیازمند می‌کند، شایسته است دست خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست خدایی که دست ندارد رسیده است.
براساس آیه «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده ویاخذ الصدقات»
خدا صدقه را می‌پذیرد و آن را می‌گیرد و صدقه‌ای که به دست مستمند می‌رسد. در حقیقت به دست بی دستی خدا می‌رسد. عارف خود را در مشهد خدا می‌بیند و احساس می‌کند دستش به دست بی دستی خدا می‌رسد و خود، زاهد حقیقی می‌شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن». کار پسندیده‌ای نیست که ما خم شویم و دست این یا آن را ببوسیم، اما خیلی پسندیده است که در پیشگاه خدا خضوع و راز و نیاز کنیم، اشک بریزیم، دست نیایش به سوی او دراز کنیم و آنگاه دست خود را ببوسیم:
هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طایی نبرد
گفته شده: بوسیدن دست عارفان، بد نیست، ولی بهتر است انسان خود، عارف باشد و دست خود را ببوسد. حاتم طایی شدن رواست، ولی به کنار سفره حاتم طایی رفتن، کار پسندیده‌ای نیست. اطعام خوب است، نه استطعام.
فغان که کاسه زرین بی نیازی را گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد
همان گونه که استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است. بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟ خدای ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است:
«ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب».

نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است. او به هر مسببی از سبب او و به هر کودکی از قیم او، نزدیکتر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی می‌رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سبب‌های عادی شناخته شده، مسبب را می‌آفریند.
بیان دیگری که ابوالمعالی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل می‌کند این است:
«کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»
[۱۸] شرح الاربعین، ص۴۴.

در هر بامداد، مردم به سراغ تجارت می‌روند و در داد و ستدند و هیچ کس بیکار نیست؛ با این تفاوت که برخی خودفروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می‌کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می‌خرند و آزاد می‌شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی‌تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می‌فروشند و برده می‌شوند. اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن» و «مثمن» را به ما برمی گرداند و ما را آزاد می‌کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می‌گیرد.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز می‌فرمایند:
«الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»
گروهی از مردم دنیا خود را آزاد می‌کنند و عده دیگر، خود را به هلاکت می‌کشانند.
تهذیب روح و تزکیه نفس، به انسان فخر و کرامت می‌بخشد و انسان را آزاد می‌کند و در حقیقت، اولین ره آورد تهذیب روح، آزادی و استقلال است.
بنابراین، اگر ما پندارگرا نبوده، از معرفت صحیح برخوردار باشیم، خود را در مشهد خدای علیم قدیر حکیم می‌یابیم و آنگاه چون متبرکیم، به جای این که دست دیگران را ببوسیم دست خود را می‌بوسیم و به جای این که زیر بار منت منعمان برویم ولی نعمت خود و غلام همت کسی خواهیم بود که «زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» و با خدای خود در هر بامداد معامله می‌کنیم؛ خود را می‌خریم و آزاد می‌شویم.
ما جلد، اوراق و آیات قرآن را می‌بوسیم. اگر پوست یا کاغذ بر اثر ارتباط با کلمات و آیات لفظی قرآن، این گونه متبرک می‌شود، چرا جان ما با معنای قرآن، انس نگیرد تا متبرک شود؟ آنگاه، انسانی که می‌تواند به این کرامت و اوج برسد، چرا خود را به آن حضیض بکشاند و در پندار زندگی کند؟



یکی از پندارهایی که مانع و رهزن سیر و سلوک آدمی است، آن است که خود را «مالک» و «ملک» می‌داند و معرفت والا و گران قدری که دین به ما می‌آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثری دارد این است که آنچه در دست ماست «عاریه» است و ما مالک و ملک چیزی نیستیم:
«لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا»
[۲۰] مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

«قل من یرزقکم من السماء والارض‌ام من یملک السمع والابصار ومن یخرج الحی من المیت ویخرج المیت من الحی ومن یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون». به چیزی که در دست کسی است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته‌اند که آن شخص از آن عریان است. کسی که مالک چیزی نباشد و آن را از دیگری بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقی عاریه است. با قدری تامل بیشتر، می‌بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضای خانواده ما عاریه‌اند، بلکه اصل زندگی و «بود» ما نیز عاریه است. حافظ می‌گوید:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
اصلا این جهان، جهان عاریه است. در این جا جز خلیفةالله کسی مظهر ملیک و مالک نیست مگر در حد بسیار ضعیف؛ ولی در ب هشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر ملیک و مالک می‌کند. آن جا دیگر انسان، عریان یا عاری نیست. وعده‌ای که به بهشتیان داده شده این است:
«الا تجوع فیها ولا تعری» انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن نه تنها عاری نیست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر ملیک و مالک است.
عده‌ای مظهر «تبارک الذی بیده الملک» هستند و اینان «متوسطان» از مؤمنانند و عده‌ای مجلای «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء» که اینها «اوحدی» از مؤمنان هستند. از این رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد برای او حاصل است:
«لهم ما یشاءون فیها ولدینا مزید».
در دنیا هر چه بخواهیم، نصیبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنیا باشد یا آخرت:
«لیس بامانیکم ولا امانی اهل الکتاب». بسیاری از تمنیات ما حاصل نشده و نمی‌شود. ما در راه به ثمر رسانیدن بسیاری از کارها تلاش و کوشش می‌کنیم ولی به مقصد نمی‌رسیم، ولی در بهشت ، خواستن همان و تحقق مقصود، همان. خواسته خداوند همیشه محقق است؛ زیرا هیچ مانعی در برابر حکم او نیست: «لا راد لقضائه»
و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو الملیک» و «هو المالک» و مظهر «تبارک الذی بیده الملک»
و «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء» هستند، ملک و ملکوت هر چیزی به دست آنهاست. چنین عالمی در انتظار ماست. آنگاه ما خود را به زباله دنیا، سرگرم می‌کنیم!
مرداری که در گوشه‌ای افتاده، شامه‌ای را نمی‌رنجاند، ولی شامه‌ای رهگذر از بوی بد مرداری رنجور می‌شود که بادی وزیده، بوی بد آن را به شامه رهگذر می‌رساند. فرستادن بادها به دست خداست:
«وهو الذی یرسل الریاح» و ذات اقدس اله گاهی در جوامع انسانی تحولی پیش می‌آورد که مانند باد بوی بد مردار درون انسان ریاکار و سمعه گرا را آشکار می‌کند و چنین انسانی، یکباره بی حیثیت می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: غیبت، خوردن گوشت برادر مرده است. انسان وقتی مردار خوار شد، در درون او انباشته می‌شود. آنگاه بادی می‌وزد و آن بوی بد را ظاهر می‌کند و شخص مردارخوار رسوا می‌شود. با همه بدی‌هایی که داریم خدا آبروی ما را نمی‌برد.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
انسان بد، لحظه‌ای از لطف خدا بیرون نیست: «بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمة یحدثها لک، او سیئة یسترها علیک او بلیة یصرفها عنک».
این کلام کسی است که درون بین است و از باطن ما خبر دارد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرماید:«و الله لو شئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت»
به خدا سوگند اگر بخواهم همه اسرار شما، یعنی سرگذشت و سرنوشت، ورود و خروج و آغاز و انجام هر یک از شما را بگویم، می‌توانم. گاهی انسان بر اثر احضار و ارتباط با ارواح یا حشر با جنیان خبرهایی می‌شنود. البته این خبرها قطعی نیست و کذب و اشتباه در آنها فراوان است؛ اما گاهی انسان از زبان مطهر معصوم علیه السلام، سخنی می‌شنود که یقین آور است. او که از درون انسان‌ها باخبر است، می‌فرماید: با این که شما بد هستید، لحظه‌ای از لطف خدا بیرون نیستید ولی از او حیا نمی‌کنید.
انسان در بسیاری از موارد بر اثر نعمت بسیار خوب حیا بدی را ترک می‌کند، چنان که فرزند جوان به مادر و پدر پیر خود احترام می‌گذارند و از آنان اطاعت می‌کنند با این که از آنان ترسی ندارند. حوادث تلخ بسیاری در کمین ماست و ما نمی‌توانیم آنها را برطرف یا کنترل کنیم؛ اما به لطف خدا از ما برداشته می‌شود ولی ما احیانا خود را طلب کار تلقی کرده و می‌گوییم کار خیری کرده‌ایم که فلان حادثه پیش نیامده، در حالی که آن کار خیر هم مشمول لطف خدا بوده اما خودخواهی نمی‌گذارد که بگوییم خدا ما را حفظ کرده است. اگر ذات اقدس اله ما را این گونه مشمول نعمت‌های خاص خود قرار داده است که هر آن، لطفی نسبت به ما روا می‌دارد برخلاف حیا و ادب است که انسان از لطف عمیم و ستر صمیم او غفلت کرده گناه کند.
در کتاب‌های اخلاقی بابی با عنوان «الادب مع الله» هست که از رعایت ادب با خدا در خلوت و جلوت بحث می‌کند.
امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌فرماید:
دنیا شما را فریب نداده و راستگوست؛ زیرا آنچه را دیگران داشتند به شما عرضه و آنگاه تهدید کرده که: نیروی چشم، گوش، بازو، پست و میز و مقام را از شما می‌گیرم و گرفت و انسان هر چه بر عمرش افزوده می‌شود قوای خود را یکی پس از دیگری از دست می‌دهد، ولی متوجه نمی‌شود که این قوا عاریه است و چون می‌گیرند معلوم می‌شود از آن او نیست:
«ام متی غرتک؟ ابمصارع آبائک من البلی، ‌ام بمضاجع امهاتک تحت الثری؟. .. ان الدنیا دار صدق لمن صدقها ودار عافیة لمن فهم عنها ودار غنی لمن تزود منها ودار موعظة لمن اتعظ بها... فمن ذا یذمها وقد آذنت ببینها ونادت بفراقها ونعت نفسها واهلها فمثلت لهم ببلائها البلاء..» .
«و حقا اقول: ما الدنیا غرتک ولکن بها اغتررت ولقد کاشفتک العظات وآذنتک علی سواء ولهی بما تعدک من نزول البلاء بجسمک والنقص فی قوتک، اصدق واوفی من ان تکذبک او تغرک... ولئن تعرفتها فی الدیار الخاویة والربوع الخالیة لتجدنها من حسن تذکیرک وبلاغ موعظتک بمحلة الشفیق علیک والشحیح بک..» .



۱. علق/سوره۹۶، آیه۱۴.    
۲. بلد/سوره۹۰، آیه۷.    
۳. زخرف/سوره۴۳، آیه۸۰.    
۴. بلد/سوره۹۰، آیه۵.    
۵. قیامت/سوره۷۵، آیه۳.    
۶. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴.    
۷. همزه/سوره۱۰۴، آیه۳.    
۸. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۴.    
۹. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۱۵.    
۱۰. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۷.    
۱۱. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۴.    
۱۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۳.    
۱۳. شمس/سوره۹۱، آیه۷.    
۱۴. فرقان/سوره۲۵، آیه۷۰.    
۱۵. شرح الاربعین، ص۳۴ .
۱۶. توبه/سوره۹، آیه۱۰۴.    
۱۷. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۸۳.    
۱۸. شرح الاربعین، ص۴۴.
۱۹. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۳۳۷، حکمت ۱۳۲.    
۲۰. مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.
۲۱. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۷۳، ص۲۰۳.    
۲۲. یونس/سوره۱۰، آیه۳۱.    
۲۳. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۸.    
۲۴. ملک/سوره۶۷، آیه۱.    
۲۵. یس/سوره۳۶، آیه۸۳.    
۲۶. ق/سوره۵۰، آیه۳۵.    
۲۷. نساء/سوره۴، آیه۱۲۳.    
۲۸. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴، ص۱۶۰.    
۲۹. ملک/سوره۶۷، آیه۱.    
۳۰. یس/سوره۳۶، آیه۸۳.    
۳۱. اعراف/سوره۷، آیه۵۷.    
۳۲. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۲۳۲، خطبه ۲۲۳، بند ۹.    
۳۳. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۱۶۷،خطبه ۱۷۵، بند ۲.    
۳۴. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۳۳۷، حکمت ۱۳۱.    
۳۵. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۲۳۳، خطبه ۲۲۳، بند ۳.    




سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «پندارگرایی در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۴.    



جعبه ابزار