• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

چیستی مرگ

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



چیستی مرگ از مباحث علم کلام و علم تفسیر است. تعریف مرگ به تعریف انسان بستگی دارد گروهی انسان را همان بدن مادی معرفی می‌کنند در این ‌اندیشه، مرگ انسان همان پایان یافتن زندگی دنیوی است و غیر از آن چیزی نیست. گروهی که آدمی را متشکل از دو ساحت روح و بدن می‌دانند نزد اینان مرگ، قطع ارتباط روح با بدن مادی است. از لحاظ علم طب، مرگ از کار افتادن قوای بدن است. از نظر فلسفی وقتی هر نفس انسانی با حرکت خود در عالم ماده، مسافت زندگی دنیوی را طی کرد و استعدادهای خود را فعلیت بخشید به مقصد خود نایل می‌شود، در آن وقت از بدن طبیعی بی‌نیاز شده و با جدا شدن از بدن مادی به پایان سفر خود در دنیا رسیده وارد عالم دیگر که مقصد اوست، می‌شود. در دیدگاه قرآن، خداوند جان‌ها را هنگام مرگشان تحویل می‌گیرد و روح، که از جنس عالمی دیگر است با مرگ، به عالمی دیگر، منتقل می‌شود. از نظر روایات، مومنان با مرگ از سرای سختی‌ها به نعمت‌های همیشگی انتقال می‌یابند و کافران با مردن از دنیا که بهشت آنان است به آتشی که تمامی ندارد منتقل خواهند شد.



در‌ اندیشه اسلامی مرگ قانونی عمومی و قطعی است که شامل همه انسان‌ها می‌گردد، قرآن کریم این حقیقت را این چنین بیان می‌کند: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت‌؛ هر کس مرگ را می‌چشد.» در تحلیل این مسئله گفته شده معنا ندارد از یک سو موجودی برای آزمایش آفریده شده باشد و از سوی دیگر ابدی و جاودان و ثابت بماند یعنی اصل امتحان همیشه برای هدف است و هرگز خود آزمون هدف نخواهد بود زیرا معقول نیست انسانی برای ابد در سرای آزمون و در جلسه امتحان باقی بماند.
[۲] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، معاد در قرآن، ج۴، ص۱۹۱، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۴.

با این مقدمه سئوال مهم این است که حقیقت و ماهیت مرگ چیست؟ آیا مرگ به معنای از بین رفتن انسان است یا اینکه با آن مرحله دیگری از زندگی انسان شروع می‌شود؟


قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، باید توجه داشت که تفسیر ما از ماهیت مرگ کاملا به تفسیر ما از حقیقت انسان و نفس انسانی بستگی دارد. به عبارت دیگر ما هر تعریفی از انسان داشته باشیم ناچار باید مرگ او را نیز متناسب با آن تعریف کنیم. دو تفسیر رایج از انسان وجود دارد:

۲.۱ - تعریف انسان به بدن مادی

۱. گروهی انسان را همان بدن مادی معرفی می‌کنند و هر شخص انسانی را مساوی با بدن وی می‌دانند، این گروه که منکر ماورای طبیعت‌اند و انسان را صرفا موجودی مادی می‌دانند مرگ بدن را پایان زندگی شخص انسانی قلمداد می‌کنند زیرا در انسان حقیقت دیگری وجود ندارد که از گزند فساد و تباهی مصون نباشد. در این‌ اندیشه، زندگی انسان محدود به زندگی دنیوی است و مرگ انسان همان پایان یافتن زندگی دنیوی است. قرآن کریم سخن طرفداران این‌ اندیشه را این چنین بیان می‌کند:
«ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما نحن بمبعوثین؛ غیر از این زندگی دنیا چیزی در کار نیست، پیوسته گروهی از ما می‌میرند و نسل دیگری جای آنها را می‌گیرد و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد».

۲.۲ - تعریف انسان به روح و بدن

۲. گروهی که آدمی را متشکل از دو ساحت روح و بدن می‌دانند نزد اینان مرگ، تفسیر دیگری می‌یابد. در دیدگاه این گروه، حقیقت مرگ عبارت است از قطع ارتباط روح با بدن مادی و جسمانی او که در پی آن، روح از تدبیر بدن و تصرف در آن دست می‌کشد و به جهان دیگری منتقل می‌شود و در نتیجه بدن نیز متلاشی می‌شود.
[۴] سعیدی مهر، محمد و امیر دیوانی، معارف اسلامی، ج۱، ص۱۶۲، دفتر نشر معارف، چاپ نود و سوم، ۱۳۸۵.



مساله مرگ را می‌توان از دو منظر علم طبیعی و فلسفه مورد بررسی قرار داد که نتیجه هر یک کاملا جدای از دیگری است. از منظر علم طبیعی و طب، مرگ‌های طبیعی به بازایستادن قوه غاذیه انسان و در نتیجه به اختلال اعضای بدن و قوای آن نسبت داده می‌شود. بر اساس این دیدگاه با توقف قوه غاذیه از عمل، بدن رو به کاستی گذاشته به سبب نرسیدن غذا به اعضای آن، قابلیت بقا را در عالم از دست می‌دهد و بدین ترتیب مرگ او فرا می‌رسد. در واقع علت اصلی مرگ به عدم قابلیت بدن برای تدبیر نفس باز می‌گردد نه بی‌نیاز شدن نفس از بدن مادی و طبیعی.
[۵] دیوانی، امیر، حیات جاودانه، ص۱۰۶، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶.



از منظر فلسفه، مرگ این‌چنین تبیین و تفسیر می‌شود:
موجودات ممکن به دو قسم مادی و موجود مجرد یا ناقص و کامل تقسیم می‌شوند. موجود مجرد محکوم به حرکت و تغییر نیست و همواره به بقای علت فاعلی و غایی خود باقی است و لذا بحث مرگ در مورد آن مطرح نیست. اما موجودات مادی یا مرتبط به ماده، ذاتا در حرکت و تبدل و به سوی غایت خویش در حرکت‌اند. و چون برای هر حرکتی مقصدی است که با رسیدن به آن پایان می‌پذیرد انسان هم که جزئی از عالم طبیعت است، حرکتی دارد که با رسیدن به غایت و پایان آن مرگ او فرا می‌رسد. به تعبیر دیگر وقتی هر نفس انسانی با حرکت خود در عالم ماده، مسافت زندگی دنیوی را طی کرد و استعدادهای خود را فعلیت بخشید (چه فعلیت به سمت سعادت و چه به سمت شقاوت) و به مقصد خود نایل شد، از بدن طبیعی بی‌نیاز شده و برای ارتقاء به جهانی برتر آمادگی می‌یابد و با جدا شدن از بدن مادی به پایان سفر خود در دنیا رسیده وارد عالم دیگر که مقصد اوست، می‌شود.
مثالی که می‌تواند این تبیین فلسفی را روشن‌تر سازد این است که انسان تا وقتی که در مرحله جنینی به سر می‌برد، وجود او همواره از نقص به سوی کمال در حرکت است و مسافت یا مسیر حرکت او هم رحم مادر است. هنگام گذر از این مسافت، به رحم نیازمند است و بدان تعلق دارد به طوری که اگر به دلایلی پیش از به پایان رساندن مسافت، از ادامه راه باز ماند، نارس و ناقص می‌ماند. اما با قطع این مسافت، ورود او به بیرون از رحم و لحظه میلاد فرا می‌رسد و وجود او چنان تغییر کرده که برای بقای خود به مقر جنینی، نیازی ندارد.
[۷] دیوانی، امیر، حیات جاودانه، ص۱۶۳، بیروت، دار احیاء التراث.

طبق این تبیین و تفسیر، مرگ به معنای نابودی و از بین رفتن نیست بلکه انتقال از یک عالم وجودی به عالم وجودی دیگر و از نقصان به درجه‌ای از کمال است.


قرآن کریم در مورد ماهیت مرگ تعبیر خاص «توفی» را بکار برده و از مرگ به عنوان «توفی» یاد کرده است:
«اللَّهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضی‌ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاُخْری‌ اِلی‌ اَجَلٍ مُسَمًّی اِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون؛ خداوند ارواح را به هنگام" مرگ" قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام "خواب" می‌گیرد، سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می‌دارد، و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز می‌گرداند تا سرآمد معینی، در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که تفکر می‌کنند.»
توفی در لغت از ماده «و ف ی» گرفته شده و به معنای دریافت کامل و بدون کم و کسر می‌باشد؛ «توفیت المال منه» یعنی تمام مال را بدون کم و کسر دریافت کردم.از این تعبیر استفاده می‌شود که مرگ از نظر قرآن کریم تحویل گرفتن است یعنی انسان در حین مرگ، به تمام شخصیت و واقعیتش در تحویل ماموران الهی قرار دارد و آنان انسان را دریافت می‌کنند همچنین مطالب زیر نیز قابل استنباط است
الف) مرگ، نیستی و نابودی و فنا نیست، انتقال از عالمی به عالم دیگر و از نشئه‌ای به نشئه دیگر است و حیات انسان به گونه‌ای دیگر ادامه می‌یابد.
ب) آٰنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل می‌دهد و «من» واقعی او محسوب می‌شود، بدن مادی او نیست، زیرا بدن به جایی دیگر منتقل نمی‌شود و در همین جهان تدریجا از بین می‌رود. آن چیزی که شخصیت واقعی انسان را تشکیل می‌دهد و «من» واقعی او محسوب می‌شود، روح انسان است.
ج) روح انسان از نظر مقام و مرتبه وجودی در افقی مافوق افق ماده و مادیات قرار دارد یعنی روح، از جنس عالمی دیگر است که همان عالم ماورای طبیعت می‌باشد. با مرگ، روح به عالمی دیگر، که از سنخ روح است، منتقل می‌شود و به تعبیر دیگر، هنگام مرگ، آن حقیقت مافوق مادی باز ستانده و تحویل گرفته می‌شود.


از دیدگاه روایات نیز مرگ، انعدام و نابودی نیست، بلکه آغاز حیاتی نوین و متفاوت با حیات پیشین است. به چند نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم:
۱. از امام حسن مجتبی وقتی از حقیقت مرگ سئوال شد، فرمودند:
«اَعْظَمُ سُرُورٍ یَرِدُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اِذَا نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّکَدِ اِلَی نَعِیمِ الْاَبَدِ وَ اَعْظَمُ ثُبُورٍ یَرِدُ عَلَی الْکَافِرِینَ اِذَا نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ اِلَی نَارٍ لَا تَبِیدُ وَ لَا تَنْفَدُ؛ بزرگترین سروری است که بر مومنان وارد می‌شود، چرا که از سرای سختی‌ها به نعمت‌ها همیشگی انتقال می‌یابند و بر کافران بزرگترین درد و مصیبت است، زیر ا از دنیا که بهشتش محسوب می‌داشتند به آتشی منتقل خواهند شد که هیچ نابودی و زوال ندارد.»
۲. امام حسین (علیه‌السّلام) در روز عاشورا خطاب به یاران باوفایش فرمودند:
«صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ اِلَّا قَنْطَرَةٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ اِلَی الْجِنَانِ الْوَاسِطَةِ وَ النَّعِیمِ الدَّائِمَةِ؛ شکیبایی کنید‌ ای فرزندان مردان بزرگوار، مرگ پلی است که شما را از ناراحتی‌ها و رنج‌ها به باغ‌های وسیع بهشت و نعمت‌های جاودان منتقل می‌کند.»
۳. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرگ را در عبارتی شیرین و شیوا چنین وصف فرمودند:
«یا علی... مَا خُلِقْتَ اَنْتَ وَ لَا هُمْ لِدَارِ الْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِدَارِ الْبَقَاءِ وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ اِلَی دَار؛ ‌ای علی تو و مردم برای سرای فانی آفریده نشدید، بلکه برای بقل در سرای جاودان خلق گشته و از سرایی به سرایی دیگر منتقل خواهید شد.»


۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۸۵.    
۲. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، معاد در قرآن، ج۴، ص۱۹۱، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۴.
۳. مومنون/سوره۲۳، آیه۳۷.    
۴. سعیدی مهر، محمد و امیر دیوانی، معارف اسلامی، ج۱، ص۱۶۲، دفتر نشر معارف، چاپ نود و سوم، ۱۳۸۵.
۵. دیوانی، امیر، حیات جاودانه، ص۱۰۶، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۶.
۶. ملاصدرا، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج۸، ص۱۰۵-۱۰۷، بیروت، دار احیاء التراث.    
۷. دیوانی، امیر، حیات جاودانه، ص۱۶۳، بیروت، دار احیاء التراث.
۸. زمر/سوره۳۹، آیه۴۲.    
۹. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۰، ماده و ف ی.    
۱۰. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۵۱۱.    
۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶، ص۱۵۴.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار،ج۶، ص۱۵۴.    
۱۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۴۶.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «چیستی مرگ»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۸/۱۶.    


رده‌های این صفحه : مباحث تفسیری | مباحث کلامی | مرگ




جعبه ابزار