ابوذر غفاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوذر غفاری
جندب (بریر) بن
جنادة بن
کعیب بن صعیر از
قبیله بنیغفار، معروف به ابوذر غفاری از
صحابه بزرگ
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود. "ابوذر غفاری" در
اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجستهای است، وی پنجمین کسی بود که به
اسلام گروید.
"ابوذر غفاری" در
اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجستهای است، وی پنجمین کسی بود که به
اسلام گروید و جنگها و شمشیر زدنهایش در پیشرفت اسلام تاثیر بسزایی داشت. هرچند آغاز زندگی ابوذر درهالهای از ابهام میباشد؛ اما از گفتههای مورخان اینگونه بر میآید که قبل از اسلام آوردن نیز
موحد بوده است و بعد از
ایمان آوردن به
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
خداوند یکتا، علناً به مخالفت با
ظلم و
ستم خلفا و نزدیکان خلفا بخصوص
عثمان پرداخت و بدون
ترس، خیانتهای آنها را بر ملا میساخت.
زمان و مکان دقیق تولد ابوذر مبهم و تاریک است؛ اما بنابر برخی روایات معلوم میشود که وی پیش از
ظهور اسلام در منطقه «مرّ» در هشت فرسخی
مکه سکونت داشته، احتمالاً زادگاهش نیز همانجا بوده و بعضی
روایات دیگر دلالت بر این دارند که ایشان قبل از اسلام در «ربذه» میزیسته و لذا شاید هم آنجا متولد شده باشد.
نام اصلی وی "جندب بن جناده" و از قبیله "غفار" از دسته قبایل «مضر» میباشد
و کنیهاش «اباذر» است.
قبیله «غفار»، قومی بودند که
ماههای حرام را رعایت نمیکردند و
بتپرست بودند.
همانطور که نقل شد، ابوذر در دوره جاهلی نیز
خدا را پرستش میکرد و میگفت: «خدایی جز خدای یگانه نیست» و بتها را پرستش نمیکرد.
از گفتههای وی این است که: «من سه سال پیش از آنکه نزد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بروم،
نماز میخواندم و در نماز به هر سوی که خدواند اراده میکرد،
عبادت میکردم»
نقل شده روزی برادر ابوذر "
انیس" به دنبال وی میگشت، ناگهان منظره شگفتانگیزی را مشاهده کرد که برادرش با حالت خشوعی ایستاده و در حال
عبادت است. آنقدر در این عبادت غرق شده بود که متوجه انیس نشد، بعد از تمام شدن نمازش، انیس از او پرسید: «چه میکنی؟» گفت: «نماز میخوانم» انیس دوباره پرسید: «برای خدا!...نماز که در پیشگاه منات و بتهای دیگر درست نیست. من در طبیعت نشانهای یافتم که مرا به خدایی غیر از خدای شما رهبری کرد. خدایی که بزرگ و توانا و یکتاست.
ابوذر خبرهایی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در مکه ندای
خداپرستی سر داده بود، شنیده بود و به همین خاطر برادرش "انیس" را به مکه فرستاد تا از سخنانی که شنیده بود، اطمینان حاصل کند.
هنگامی که انیس از مکه به نزد برادش بازگشت وی را از این قضیه آگاه کرد که مردی در مکه زندگی میکند که دینی همانند دین ابوذر دارد و از طرف خدا فرستاده شده اما مردم عامی وی را شاعر،
کاهن و
ساحر میپندارند.
اما او مردم را به نیکی و پاکی دعوت میکند و از بدی نهی میکند.
ابوذر چون این
اخبار را شنید به مکه رفت، در حالی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آن هنگام پنهانی مردم را به
یکتاپرستی دعوت مینمود وی در مکه
حضرت علی (علیهالسّلام) را ملاقات کرد و با ایشان نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از وی پرسید: «اهل کجایی؟» ابوذر پاسخ داد: «اهل قبیله غفارم» سپس بین پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابوذر درباره موضوعات مختلفی گفتگو شد. در نهایت هم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «در اسلام یعنی اینکه گواهی بدهی که خدائی جز خدای یگانه نیست و محمد فرستاده اوست و نماز به پا داری.» ابوذر گفت: «گواهی میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی میدهم که تو فرستاده خدایی» سپس گفت: «ای رسولخدا من اینک پیش قوم خود بر میگردم و منتظر خواهم ماند تا اجازه
جهاد دهید تا به شما ملحق شوم، زیرا اکنون میبینم که قوم تو بر ضد متحد شدهاند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز با این پیشنهاد موافقت کرد.
پس از بازگشت، ابوذر ماجرا را برای
مادر و برادرش تعریف کرد و آنها نیز اسلام آوردند و نیمی از طایقه ابوذر پیش از
هجرت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
مدینه ایمان آوردند و پس از آنکه حضرت رسول به مدینه هجرت فرمودند، بقیه قومش نیز ایمان آورند.
پس از قبیله «غفار»، فبیله «اسلم» نیز پیش حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتند و گفتند: «یا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ما نیز همانگونه که قبیله غفار ایمان آوردند ایمان میآوریم.» حضرت فرمودند: «خداوند غفار را بیامرزد و اسلم را نگه دارد.»
بدین ترتیب ابوذر دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مردم رسانید و تمام سعی و کوشش او بر آن بود که
حق را بر
باطل چیره سازد و آزار و اذیتهایی که از جانب مشرکان به ابوذر میرسید هرگز او را از این دعوت باز نمیداشت.
ابوذر با اینکه به زادگاه و وطن خویش علاقه وافری داشت اما میپنداشت که در محضر رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بهتر میتواند در خدمت اسلام قرار گیرد و قصد داشت همانند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مکه به مدینه هجرت کند.
ابوذر پس از هجرت به مدینه مانند عدهای دیگر از یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که سربازان فدایی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار میرفتند و در مدینه خانه و کاشانهای نداشته و در
مسجد پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سر میبردند، جزء این دسته بود.
ابوذر پس از آن در اکثر جنگها شرکت میکرد از جمله در
فتح مکه و
غزه تبوک حضور داشت و در نهایت هم همراه حضرت علی (علیهالسّلام) و
فاطمه (سلاماللهعلیهم) و
مقداد و
حسنین (علیهالسّلام) و مسلمانان بر
جنازه رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز گذارند.
"
شیخ طوسی"، ابوذر را از یاران صدیق علی (علیهالسّلام) به شمار آورده و او را یکی از ارکان اربعه میداند.
پس از ماجرای
سقیفه و
بیعت جمعی با
ابوبکر، علی (علیهالسّلام) برای استیفای حق خویش از مسلمانان یاری خواست اما فقط چهل تن به ظاهر به یاری وی پاسخ مثبت دادند که از میان آن چهل تن نیز تنها چهار نفر با حضرت همکاری کردند که عبارت بودند از
زبیر، مقداد، ابوذر و
سلمان. بنابراین ابوذر جزء معدود افرادی بود که تا پای جان حاضر به حمایت از مولایش علی (علیهالسّلام) بود.
تا آنجا که ابوذر همواره علی (علیهالسّلام) را اول
مسلمان میدانست و از هر نظر او را به دیگران برتری میداد،
از ابوذر نقل شده که رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«انّ علیّا مع الحقّ و الحقّ معه، لن یزولا حتّی یردا علی الحوض» علی با حق است و حق با او و این دو از هم جدا نمیشوند تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند.»
از زندگی پیش از اسلام او اطلاع زیادی در دست نیست.
براساس روایتی، در
جاهلیت شبانی میکرد
و با شجاعتی که داشت، گاه یکتنه در مقابل کاروانی میایستاد.
او از سه سال پیش از پذیرش اسلام، خدای یگانه را میپرستید و نماز میگزارد و از بتها دوری میجست.
ابوذر، از نخستین اسلامآورندگان است.
به نقل از خود او، پنجمین فردی بود که اسلام آورد.
یعقوبی، اسلام او را پس از علیبنابی طالب،
خدیجه و
زیدبن حارثه دانسته؛ گرچه قول به پذیرش اسلام او پس از ابوبکر را نیز ذکر کرده است.
قضیه اسلام آوردن او را گوناگون و حتّی خارقالعاده
ذکر کردهاند.
درستتر و مشهور آن است که چون
بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را شنید، برادرش را برای کسب اطلاع، به مکه فرستاد و پس از استماع سخن او، خود به دیدار پیامبر آمد و اسلام آورد؛
بنابر این، آنچه در چگونگی آشنایی او با حضرت، به تفصیل آمده،
چندان به جا نمینماید.
ابوذر، نخستین کسی بود که پیامبر را به تحیّت اسلامی سلام گفت.
وی پس از پذیرش اسلام، از طرف حضرت به اخفای دین و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد؛ امّا شوق او به اسلام و پیامبر، وی را به اظهار عقیده در میان
مشرکان و اعتراض آنان
کشاند؛ از اینرو مشکلاتی را متحمّل شد.
او سپس به دیار خویش رفت و پس از
جنگ اُحُد (یا
جنگ خندق ) به مدینه آمد و تا پایان حیات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با حضرت بود.
در فتح مکه، گویا پرچم بنیغفار را به دست داشت
و در
جنگ حنین، پرچمدار آنان بود؛
گرچه بعضی او را در این جنگ، جانشین پیامبر در مدینه دانستهاند.
وی در «
عمرةالقضاء»
و
غزوه ذاتالرقاع نیز
امام جماعت مدینه به جای پیامبر و جانشینی حضرت را برعهده داشت.
در
جنگ تبوک، به سبب ضعف مرکب، با تأخیر و پیاده به حضور حضرت رسید.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در همین واقعه که ابوذر به تنهایی از دوردست میآمد، فرمود: او تنها زندگی میکند؛ تنها میمیرد و تنها وارد
بهشت خواهد شد.
از امام علی (علیهالسلام) نقل است که پیامبر درباره ابوذر فرمود:
آسمان بر کسی راستگوتر از ابوذر سایه نیفکنده، و
زمین، مثل او را حمل نکرده است.
صداقت ابوذر در بین عرب ضربالمثل شد.
پیامبر بدو علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود میشمرد
و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار میکرد؛
امّا با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیّتی سیاسی بدو واگذار نشد.
خود او نیز از آنان که در برخی از ادوار بعدی مقام سیاسی را میپذیرفتند، دوری میگزید؛ ازاینرو به
ابوموسیاشعری که وی را برادر خطاب کرده بود، گفت: من پیش از آنکه به خدمت (در خلافت عثمان ) درآیی، برادرت بودهام.
در اینکه ابوذر در ماجرای پیمان مؤاخات، با چه کسی برادر شده، اختلاف است.
ابنسعد در
طبقات، اصل آن را درباره ابوذر انکار میکند؛ چراکه آن پیمان، پیش از بدر با نزول
آیه ارث قطع شده و ابوذر تا این هنگام، هنوز به مدینه هجرت نکرده بود؛
بر همین اساس، برادری او با «
منذربنعمر» را که در جریان
بئر معونه در سال سوم هجرت به
شهادت رسید نیز رد میکند.
بعضی، برادری او را با
ابنمسعود،
برخی با
بلال،
عدّهای با
سلمان و همچنین با
ابودردا ذکرکردهاند.
یکی از معاصران، با استناد به حدیثی از
امامسجاد (علیهالسلام) و ذکر دو دلیل دیگر، برادری او را با سلمان درست میداند و بر آن است که ابوذر از همان ابتدای هجرت در مدینه بود
با رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ابوذر بر امامت علی (علیهالسلام) پای فشرد و به تعبیر
امام صادق (علیهالسلام) یکی از سه تنی بود که بر فرمان رسول خدا استوار ماند
و تا پایان عمر، دیگران را بدان سفارش میکرد؛
به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد
و با برخی دیگر از بزرگان صحابه، از علی (علیهالسلام) میخواست تا برای گرفتن حقّ خود بهپا خیزد و در برخوردی که با عمر داشت، در حقّانیّت علی خطبهای خواند.
خود با افتخار به این استواری، در جمعی میگوید: من در
روز قیامت از همه شما به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نزدیکتر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیدهام که میفرمود: نزدیکترین شما در قیامت به من، کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفتهام، خارج شود.
به خدا سوگند! جز من، هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نینداخته باشد.
همین رابطه با خاندان پیامبر و علی، او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرتفاطمه (علیهاالسلام) که حتّی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد.
در زمان عثمان که خود او و عمّالش از جمله
معاویه از عایدات
بیتالمال خرجهای بیهوده و
اسراف میکردند، ابوذر تحمل این وضع را نداشت و اعتراضات گستردهای به رفتار معاویه در
دمشق و عثمان در مدینه کرد.
از جمله نزاع وی با معاویه، اعتراض ابوذر به ساختن «کاخ سبز» معاویه است. وقتی که ابوذر این کاخ را در دمشق میبیند به وی میگوید: «ای معاویه، اگر این خانه را از مال خدا ساختهای
خیانت است و اگر از مال خود ساختهای، اسراف است.»
معاویه ساکت میشود و ابوذر ادامه میدهد: «به خدا کارهایی پدید آمده که آن را خوب نمیدانم و به خدا که اینها نه در
قرآن کریم آمده و نه در
سنت پیامبر و به خدا من حقی را میبینم که خاموش میشود و باطلی را که زنده میشود و
راستگویی را که
دروغگو شمرده میشود و ثروتی را که با ناپرهیزکاری به کسانی اختصاص مییابد و نیک مردی را که حقوق وی را بر دیگران ویژه خود میگردانند.»
آن قدر در این پند و اندرز اصرار ورزید تا معاویه به عثمان نامه نوشت که ابوذر مردم را بر ضد تو تحریک میکند و بیم دارم که آنها را به قیام بر ضد تو وا دارد و عثمان در جواب نامه از معاویه خواست که ابوذر را همراه شخصی خشن بر شتری چموش سوار کرده و به مدینه بفرستد، هنگامی که ابوذر در دربار عثمان حاضر شد، عثمان به وی گفت: «من باید مردم را به کوشش و
اعتدال دعوت کنم نه اینکه به زاهدی مجبورشان کنم...
حضرت علی (علیهالسّلام) نیز در مجلس حضور داشت و در دفاع از ابوذر سخنانی گفت و عثمان جواب ایشان را با تندی داد و ابوذر را نیز ممنوعالملاقات کرد. البته ابوذر در زمینههای مختلف با عثمان مخالفت میورزید از جمله در زمینه مخالفت
بنیامیه با قرآن و تفسیر نادرست آنان از کلام خدا.
روزی عثمان یکی از عاملان خود را نزد ابوذر فرستاد و به وی گفت: «به رفتارت پایان بده (احتمالاً منظور خواندن و تفسیر قرآن کریم است)، ابوذر در پاسخ گفت: «آیا عثمان مرا از خواندن کتاب خداوند نهی میکند. زشت و ناپسند است که انسان دستور خدا را ترک کند. به خداوند سوگند میخورم که رضایت حق تعالی را بر تنفر و انزجار عثمان ترجیح میدهم.»
از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست.
در دوره
عمر، یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان، به سبب ارجمندیاش، جزو
بدریّون قرار گرفت؛
با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت.
او پس از وفات ابوبکر به
شام رفت و در آنجا سکنا گزید
و در سال ۱۹ هجری در فتح
مصر به وسیله
عمروعاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت؛
امّا به شام بازگشت و در یکی از جنگهای تابستانی معاویه، در نبرد عموریه (۲۳ هجری) حضور یافت.
وی در زمان خلافت عثمان، همچنان در شام ماند و در
فتح قبرس به دست معاویه، (۲۷ یا ۲۸ هجری) یکی از اصحاب حاضر درآن بود.
ابوذر در چگونگی مصرف بیتالمال، بسیار سختگیر بود و از مسلمانان و حاکمان میخواست که روش پیامبر را دنبال کنند.
اختلاف او با معاویه و خلیفه سوم به چگونگی استفاده آنان از بیتالمال ارتباط داشت.
ابوذر معتقد بود که
آیه ۳۴
سوره توبه (...وَالّذین یَکنِزونَ الذَّهبَ وَ الفِضّةَ وَ لایُنفِقونَها فِی سَبیلاللّه فَبشِّرهُم بِعذاب ألیم) به
اهلکتاب اختصاص ندارد؛ بلکه تمام کسانیکه
طلا و
نقره ذخیره و پنهان میکنند و در راه خدا
انفاق نمیکنند، به
عذاب الهی تهدید شدهاند.
او با استناد به سخنان رسولخدا میگفت: مقصود از انفاق در راه خدا، فقط
زکات نیست؛ بلکه معنای اعمّی دارد که هم شامل زکات و هم هزینههای ضرور جامعه از قبیل جهاد،
دفاع و حفظ جانها از نابودی و مانند آن است.
با توجّه به شرایط آن زمان که عدّهای از مسلمانان سخت در مضیقه بودند و ثروتمندان از انفاق در راه خدا سرباز میزدند، میگفت:حاکمان حکومت اسلامی باید جمیع شؤون زندگی مردم را اصلاح کنند و تمام طبقات جامعه باید از بیتالمال بهره ببرند؛ لذا به کاخسازی معاویه در شام اعتراض کرد و
آیه کنز را برای او خواند؛ ولی این اعتراض موجب هتکحرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از همنشینی با وی و در نهایت به بهانه افساد در جامعه، به اخراج خشونتبار او به مدینه منجرشد.
زهد و پارسایی ابوذر موجب شد که پیامبر وی را به
حضرت عیسی تشبیه کند.
او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن
قناعت میکرد و حتّی حاضر به پذیرش
هدیه نبود.
ابوذر گاه در
مسجد میخوابید.
وی در حقگویی سرآمد بود؛ چنانکه حضرت علی (علیهالسلام) فرمود: امروز هیچکس جز من و ابوذر نیست که در راه خدا از سرزنش دیگران نهراسد
و این براساس عهدی بود که با پیامبر بسته بود.
ابوذر، هرگز از بیان حق باز نایستاد و هنگامیکه بدو گفتند: چرا با اینکه خلیفه تو را از فتوا دادن منع کرده، باز چنین میکنی؟ گفت:به خدا سوگند! اگر خنجر بر حلقم نهید تا یک کلمه از آنچه را از رسولخدا شنیدهام، ترک کنم، چنین نخواهم کرد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است.
ابوذر از ارکان آفرینش
و از
حواریون پیامبر در
قیامت نیز شمرده شده است.
او در ربذه، در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش به سال ۳۲ هجری درگذشت
و به وسیله کاروانی که از
عراق میآمدند، تجهیز و
دفن شد
و اینگونه وعده پیامبر که ابوذر تنها میمیرد، درباره او تحقّق یافت.
از ابوذر نسلی باقی نمانده است.
مفسّران، در ذیل چند آیه از ابوذر سخن به میان آوردهاند:
۱.
ابنعباس در ذیل آیه ۲۰
سور مزمل در کنار حضرت علی (علیهالسلام) از ابوذر یاد کرده که مقصود از «طائِفَةٌ مِن الّذین مَعَک» بوده و همچون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت میگذراندند.
چنانکه نقل شده، با نزول آیه «کَانوا قَلیلاً مِن الّیلِ ما یَهجَعون» (
) ابوذر از کسانی بود که برای عبادت خداوند بر خود سخت میگرفت و با تکیه بر عصا و حالِ ایستاده بیشتر شب را به عبادت میپرداخت تا آنکه آیه «قُمِ الَّیلَ إلاّ قَلِیلاً» (
نازل شد.
۲.
میبدی، آیه ۵۱
سوره انعام را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میگوید:اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان
محشور میشوند، از
وحی آگاه کند
:«وَأنذِر بهِ الّذین یَخافُون أن یُحشَروا إلی ربِّهم و کسانی را که از محشور شدن نزد پروردگارشان اندیشناکند، به آن (قرآن) هشداربده».
۳. گفته شده که آیههای ۱۷ و ۱۸
سوره زمر درباره سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیّت از بتها دوری جسته، لا إله إلاّ اللّه میگفتند.
ابنزید بر آن است که خداوند آنان را بدون کتاب و پیامبر هدایت کرد
:«وَالّذین اجتَنَبوا الطّغوتَ أن یَعبُدوها وَ أنابوا إِلَی اللّهِ لَهُم البُشری فَبشِّر عِبادِ • الَّذین یَستمِعونَ القولَ فَیتَّبِعونَ أَحسنَهُ أُولئِکَ الَّذین هَدهُم اللّهُ و أُولئِک هُم أُولوا الألبب و کسانیکه از پرستش
طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، آنان را
بشارت ( بهشت ) است؛ پس بندگانم را بشارت ده؛ آنانی را که گفتار (نیک و حق) را میشنوند؛ آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند. اینانند که خداوند هدایتشان کردهاست و اینان خردمندانند.»
۴.
قرطبی در ذیل آیه ۱۱
سوره احقاف با ذکر وجود اختلاف در سبب نزول آن مینویسد: ابوذر در مکه اسلام آورد و به دنبال او، تیره بنیغفار
مسلمان شدند.
قریشیان با شنیدن آن گفتند: غفار، همپیمان ما بودند؛ اگر در آن خیری میبود، بر ما پیشی نمیگرفتند و این آیه نازل شد
:«وَقال الّذین کَفروا لِلّذین ءَامَنوا لَو کانَ خَیراً ما سَبقونا إلیه وَ إذ لَم یَهتَدوا بِه فَسَیقولونَ هذا إفکٌ قَدیم
و
کافران در حقّ
مؤمنان میگویند: اگر ( ایمان به پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)) خیر میبود، بر ما پیشی نمیگرفتند و چون به آن ( ایمان ) راه نیافتند، خواهند گفت:این، دروغی کهن است».
۵. «إنّ الّذین ءامَنوا وَ عَمِلوا الصّلِحتِ کانَت لَهُم جَنّتُ الفِردَوس نُزُلا»
قمی، نزول آیه را درباره ابوذر و چند تن دیگر میداند که ایمان آورده و
عملصالح انجام دادهاند و خداوند وعده داد که باغهای بهشت را در قیامت، منزلگاه آنان قرار دهد.
۶.
البرهان در ذیل آیه ۷۶
سوره بقره به نقل از تفسیر منسوب به
امام حسنعسکری (علیهالسلام) آورده است که مقصود از «الّذین ءامنوا» ابوذر و گروهی دیگرند
:«وَ إذا لَقُوا الّذین ءامَنوا قالوا ءامَنّا و إذا خَلا بَعضُهم إلی بَعض قالوا أتُحَدِّثونَهم بِما فَتحَ اللّهُ عَلیکم لِیُحاجُّوکم بِه عِند رَبِّکم أَفلاتَعقِلون و چون با مؤمنان روبهرو شوند، میگویند: ایمان آوردهایم و چون با همدیگر تنها شوند، میگویند: آیا آنچه خدا بر شما گشوده، با آنان در میان میگذارید تا در پیشگاه خداوند با آن بر شما
حجت آورند؟ چرا اندیشه نمیکنید؟»
۷. «وَاصبِر نَفسَک مَع الّذین یَدعون رَبّهُم بِالغَدوة والعَشیّ یُرِیدون وَجهَهُ و لاتَعدُ عَیناک عَنهُم تُرِیدُ زِینَةَ الحیوةِ الدُّنیا وَ لاتُطِع مَن أغفَلنا قَلبَه عَن ذِکرنا وَاتّبَع هوهُ وَ کان أمرُه فُرُطاً و با کسانی که بامدادان و شامگاهان پروردگارشان را میخوانند و در طلب خشنودی او هستند، مدارا کن و در هوای تجمل زندگی دنیایی، چشم از ایشان برمگیر، وازکسی که دلش را از یاد خویش غافل داشتهایم و در پی هوس خویش است و کارش تباه است، پیروی مکن.»
طبرسی میگوید: آیه درباره ابوذر، سلمان و دیگر فقیران اصحاب پیامبر است که روزی برخی از «
مؤلفة القلوب» چون
عیینةبن حصین و
اقرعبن حابس و دیگران نزد پیامبر آمده، خواستند فقیران بدبویِ بد پوشش را از خود دور کند تا اینان بدو نزدیک شوند که این آیه نازل شد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به مدارا با تهیدستان و عدم پیروی از غافلان مأمور ساخت؛
البتّه با توجّه به یکی بودن
سوره و نیز زمان نقل داستان پس از فتح مکه که اوضاع مسلمانان به سامان شده بود پذیرش این سخن مشکل است.
۸. قمی، آیه ۲
سوره انفال (إِنَّما المُؤمِنونَ الّذین إذا ذُکِر اللّهُ وَجِلَت قُلوبُهم) را در شأن علی (علیهالسلام)، ابوذر و دیگران دانسته
که هنگام شنیدن یاد خداوند، قلبهایشان ترسان میشود.
۹. «فَالّذین هاجَروا و أُخرِجوا مِن دِیرِهم و أُوذُوا فِی سَبیلِی وَ قتَلوا و قُتِلوا لأُکفِّرنَّ عَنهُم سَیِّئاتِهم و لأُدخِلنَّهم جنّت تَجری مِن تَحتِها الأنهرُ ثَواباً مِن عِنداللّه وَاللّه عِندهُ حُسنُ الثَّواب آنانکه مهاجرت کرده و از دیار خویش اخراج شدهاند و در راه من آزار دیده و به جهاد پرداخته و کشته شدهاند، گناهانشان را میبخشم و به بوستانهاییکه زیر (درختان) آن جویباران جاری است، واردشان میکنم.
این پاداش الهی است و پاداش نیکو نزد خداوند است.»
قمی، مقصود از «الّذین هاجَروا» را علی (علیهالسلام)، سلمان و ابوذر میداند؛
امّا نظر به عمومیّت آیه و متأخّر بودن هجرت ابوذر، شاید بتوان نزول آن را عام دانست.
۱۰. همو در ذیل آیه ۵۵
سوره نساء (فَمِنهم مَن ءامن بِه) آورده که ابوذر، مصداقی از «مَن ءامنَ» است.
بیتردید اینگونه آیات بر ابوذر تطبیق دادهشده و او در شأن یا سبب نزول بینقش بودهاست.
۱۱.
ابنشهرآشوب مقصود از «صالحین» در آیه ۶۹ نساء
را ابوذر و دیگران دانسته؛ کسانی که خداوند،
نعمت خویش را بر آنان ارزانی داشته است
:«وَ مَن یُطِعاللّهَ والرّسولَ فأولئِکَ معَ الّذینَ أنعَم اللّهُ عَلیهِم مِنالنَّبِیّین والصِّدِّیقینَ وَالشّهداءِ والصّلحین وَ حَسُنَ أُولئِک رَفیقاً و کسانیکه از خداوند و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانیاند که خداوند به آنان نعمت داده؛ از پیامبران و
صدیقان و
شهیدان و
صالحان، واینان نیک رفیقانی هستند».
۱۲. «والّذین ءَامنوا وَ عَمِلوا الصّلحتِ و ءَامنوا بِما نُزّلَ عَلی محمّد و هو الحَقُّ مِن ربِّهم.»
قمی، این آیه را درباره ابوذر، سلمان،
عمار و
مقداد دانسته که عهد خویش را نشکستند و به آنچه بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرود آمد، ایمان داشتند.
این شأن نزول نیز میتواند از باب جری و تطبیق باشد.
۱۳. بر اساس روایتی در ذیل آیه ۲۴
سوره حج (و هُدُوا إلی الطَّیِّب مِن القَول و هُدُوا إلی صِرط الحَمید) منظور از هدایتیافتگان، ابوذر و دیگرانند که به حقیقت راه یافتهاند.
۱۴. قرطبی ، آیه ۱۱
سوره حجرات (وَ لاتَنابَزُوا بِالألقب) را به ابوذر مربوط میداند که در منازعه با مردی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به او «ابنالیهودیة!» خطاب کرد و پیامبر او را از چنین رفتاری بازداشت، و این آیه نازل شد.
۱۵. بر پایه روایتی، آیه «رِجالٌ لاتُلهِیهم تِجرةٌ و لا بَیعٌ عَن ذِکر اللّه»
در شأن هشت تن، از جمله ابوذر است
که وقتی دحیه کلبی از شام آمد و خبر رسیدن او را با طبل اعلان کردند، همگان جز اینان پیامبر را که بر منبر خطبه میخواند، رها کرده، به سوی او رفتند که آیه ۱۱
سوره جمعه حال آنها را چنین بیان میکند:«وإذارَأوا تِجرةً أو لهواً انفَضّوا إلَیها وَ تَرکُوک قائِماً قُل ما عِنداللّه خَیرٌ مِن اللّهوِ و مِن التّجرةِ و اللّه خَیر الرّزقین».
۱۶. «یأیّها الّذین ءَامنوا لاتُحَرّموا طَیّبت ما أحلّ اللّه لَکم وَ لاتَعتدوا إنّ اللّه لایُحِبُّ المُعتدین • و کُلُوا ممّا رَزَقَکُم اللّه حَللاً طَیِّباً واتّقوا اللّه الّذی أنتم بِه مُؤمِنون... ای مؤمنان! چیزهای پاک (و پسندیدهای) را که خداوند بر شما روا داشته، ناروا مشمارید و از حد نگذرید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد و از آنچه خداوند به شما روزی داده و پاک و پاکیزه است، بخورید و از خداوندی که به او ایمان دارید، پروا داشته باشید.»
طبرسی میگوید: مفسّران درباره نزول آیه گفتهاند:روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قیامت را برای مردم وصف و یادآوری کرد.
سخنان حضرت سخت در آنان تأثیر گذاشت و عدّهای، از جمله ابوذر را به دوری افراطی از دنیا و ترک تمام لذایذ آن کشاند و این آیات درباره آنان نازل شد تا حدّ اعتدال را در بهرهوری از نعمتهای خدادادی رعایت کنند.
۱۷.
قمی ، آیه «وَالسّبقون الأوّلون مِن المُهجرین و الأنصار...»
را درباره ابوذر و سه تن دیگر میداند که بر طریق حقیقت پایدار ماندند.
۱۸. در برخی تفاسیر روایی نقل شده که آیه ۱۱۷
سوره توبه «لَقد تابَ اللّه عَلی النَّبِیّ و المُهجرینَ و الأنصارِ الّذین اتَّبعوه فِی ساعَةِ العُسرةِ مِن بَعد ما کادَ یَزیغُ قُلوبُ فَریق مِنهُم ثمَّ تابَ عَلیهم إنّه بهم رَءوف رَّحیم» درباره ابوذر،
عمروبن وهب و
ابوخیثمه است که در
جنگ تبوک سرپیچی کرده؛ سپس به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پیوستند؛
البتّه شیخ طوسی ،
زمخشری و
ابوالفتوح ، نام این سه تن را
کعببن مالک شاعر،
مرارة بن ربیع و
هلال بنامیه دانستهاند.
۱۹. ابنشهرآشوب بر آن است که مقصود از «الّذین ءَامنوا» در آیه ۲۹
سوره مطففین ابوذر، سلمان و دیگرانند که مشرکان و منافقان، آنان را ریشخند میکردند.
عثمان که از اعتراضات مکرر ابوذر بسیار
عصبانی شده بود، حکم
تبعید وی را که در آن هنگام، پیرمردی نود ساله بود،
را به «ربذه» صادر کرد و دستور داد هیچکس او را بدرقه نکند و کسی جرات این کار را نداشت، اما وقتی این خبر به علی (علیهالسّلام) رسید به همراه برادرش
عقیل و فرزندانش
حسن و
حسین (علیهالسّلام) و صحابی بزرگ رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، عمار یاسر، ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت حکم تبعید وی را زیر سوال برده و به حرکات ابوذر مهر تایید زدند.
و پس از مدتی زندگی در صحرای بیآب و علف ربذه، در آنجا مسجدی بنا نهاد. معاویه بعد از این حادثه، خانواده ابوذر را نیز از شهر بیرون کرد و همگی پیش وی رفتند.
ابوذر حتی در ربذه، تبعیدگاه وحشتناک و بیابان سوزان در عقیده و آرمان خود پایدار بود و پیوسته حقانیت امامت علی (علیهالسّلام) و اسلام راستین را بازگو میکرد.
ابوذر، در مدینه هم ساکت ننشست و خطاب به عثمانبنعفان گفت: از مردم فقط به این مقدار راضی نباشید که یکدیگر را آزار ندهند؛ بلکه باید آنان را وادارید تا بذل معروف کنند و پرداختکننده زکات فقط نباید به دادن آن بسنده کند؛ بلکه باید به
همسایه و برادران
احسان کند و با خویشان پیوند داشته باشد.
کعبالاحبار که در آن مجلس حضور داشت، در پاسخ ابوذر گفت: کسی که زکات
واجب را داده، آنچه بر او واجب بوده ادا کرده است و دیگر چیزی برعهده او نیست.
ابوذر با عصای خود بر سر او کوفت و گفت: ای یهودیزاده! تو را چه و اظهار اینگونه مطالب... !
سخنان او صریح یا نزدیک به صریح است که همه انفاقها را واجب نمیدانسته.
اینکه برخی گفتهاند: ابوذر به
اجتهاد خود عمل میکرد و میگفت داراییهای زاید بر مقدار ضرورت باید در راه خدا انفاق شود، درست نیست.
ابوذر میگفت: آنچه را میگویم، از رسولخدا و یا خلیل خودم شنیدهام.
اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دینداری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد؛ محلّی که آن را هیچ خوش نداشت.
این قضیه، بحثهای فراوانی را در تاریخ و کلام اسلامی برانگیخت.
برخی درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به میل ابوذر نشان دهند؛
با این توجیه که او تنهایی را دوست میداشت و فقط برای گریز از اعرابی شدن که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن را بد شمرده بود، به مدینه رفت و آمد داشت.
آلوسی با ذکر این نکته که ابوذر در مواجهه با معاویه، به ظاهر آیه تمسّک و تصوّر کرده که باید تمام مال زاید بر نیاز را انفاق کرد، مینویسد: این سخن، مورد اعتراض فراوان واقع و برضدّ ابوذر به آیه ارث استدلال شد و به ناچار عزلت گزید و در مشاوره با عثمان، به ربذه راهنمایی شد و تا آخر عمر در آنجا ماند.
ناسازگاری این دیدگاه که در پی اختیاری نشان دادن رفتن به ربذه است، با آنچه در تاریخ آمده که هرگونه آزادی و اختیار را نفی میکند، عدّهای را به نقد عمل ابوذر و توجیه عمل عثمان کشانده است.
قاضی عبدالجبار، در ابتدا، رفتن ابوذر به ربذه را به درخواست خودش دانسته؛ سپس به توجیه عمل عثمان میپردازد که سخن تند و کلام خشن ابوذر موجب شد تا همه اصحاب رسولخدا به اخراج وی نظر دهند که هم به صلاح خود او و هم به
مصلحت اصحاب و
دین بود؛
ولی عدّهای دیگر، به استناد دادههای تاریخی،
رفتن ابوذر به آنجا را جبری و طبق تصمیم عثمان دانستهاند و معتقدند: برخلاف خواست او که مایل بود به مکه،
بصره، یا شام برود، به ربذه فرستاده شد و بدین طریق، عمل خشمآلود عثمان با صحابی بزرگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به نقد میکشند.
زمانی که ابوذر در ربذه وفات یافت، کاروانی از اهل
کوفه رسید که "
عبدالله بن مسعود" نیز در میان آنها بود و به طرف ابوذر رفتند، ابن مسعود میگریست و میگفت: «پیامبرخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راست گفت که فرمود، ابوذر تنها میمیرد و تنها برانگیخته میشود.»
آری رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده بود: «ای ابوذر، تو تنها زندگی میکنی و تنها به درود حیات میگویی و تنها برانگیخته میشوی و تنها داخل بهشت میروی و در هنگامی که میخواهی از این جهان رخت بر بندی، گروهی از اهل عراق به یاریت میرسند که سعادت تغسیل و تجهیز و نماز و تدفینت نصیبشان میشود و عهده دار آن میگردند.»
الاحتجاج؛ الاختصاص؛ اختیار معرفةالرجال؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ الامالی، طوسی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ تاریخالیعقوبی؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ تفسیرالقمی؛ تفسیر نمونه؛ جامعالبیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرةانسابالعرب؛ الدرّالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روضالجنان و روحالجنان؛ السیرة النبویّة، ابنهشام؛ الشافی فی الامامة؛ صحیح مسلم؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم؛ الطبقات الکبری؛ العقد الفرید؛ الکافی؛ الکامل فیالتاریخ؛ کتابالخصال؛ الکشّاف؛ کشفالاسرار و عدّةالابرار؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ مروج الذهب؛ المستطرف؛ المعجمالکبیر؛ المغازی؛ المغنی فی ابواب التوحید و العدل؛ مناقب آلابیطالب؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛
مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «ابوذر غفاری». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ابوذر غفاری»، تاریخ بازیابی۹۵/۹/۱۳.