• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اخنف بن قیس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



درباره زندگی شخصی احنف بن قیس در منابع مطالب زیادی وجود ندارد و گزارش‌های وارده بیشتر پیرامون حضور وی در جنگ‌ها و فتوحات و مسایل سیاسی آن روز است، اما در عین حال باید گفت او یکی از بزرگان عصر خود بود و نامش ضحاک و گفته شده نام او صخر است و احنف لقب او می‌باشد. در کتب حالات صحابه آمده، وی حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرد و حضرت درباره وی دعا کردند، احنف یکی از افراد با عقل و هوش بود. قبیله او در بصره ساکن بودند. وی در میان قبیله‌اش بسیار محبوب و مورد توجه بود، بطوری که همه از وی تبعیت می‌کردند.



احنف در جنگ جمل شرکت نکرد و خود را کنار کشید، اما در جنگ صفین در کنار حضرت علی (علیه‌السّلام) بود و با معاویه جنگید، او بعد از شهادت علی (علیه‌السّلام) هم چنان در بصره زندگی می‌کرد و خود را از مسائل روز کنار کشیده بود، او در کوفه در سال ۶۷ هجری درگذشت، اما برای خاکسپاری به بصره منتقل گشته و در آنجا دفن شد.
[۱] ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۷۵۲ - ۷۵۴، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.


۱.۱ - فتح اهواز

احنف در زمان عمر خلیفه دوم در نبردی که میان مسلمانان و ایرانیان رخ داد، شرکت کرد، البته این حضور، بعد از شکست اولیه مسلمانان در سرزمین پارس بود. سپاهیان مسلمان بعد از احساس شکست خود، نامه‌ای به خلیفه نوشته و از وی یاری طلبیدند و خلیفه هم عقبه را مامور این کارکرد، عقبه مردم را جمع نمود و مضمون نامه عمر را به آنها خبر داد. تعدادی از سران بصره از جمله احنف بن قیس این استمداد را اجابت نمودند و در نهایت، در این نبرد مسلمین به پیروزی دست یافتند.
[۲] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۶۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.


۱.۲ - فتح نیشابور

ایشان همچنین در لشکری که برای فتح نیشابور راهی این دیار بود حضور داشت، به طوری که مقدمه آن لشکر بر عهده وی بود. فرمانده این سپاه عظیم مسلمین، شخصی بنام ابن عامر بود. احنف به سمت نیشابور حرکت کرد، مردمی از هرات که هیطالیان نام داشتند، در مقابل احنف صف‌آرایی کردند که احنف بر ایشان غالب شد و نیشابور را به تصرف خود درآورد و بعد از آن ابن‌عامر به آنجا آمد.
[۳] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۶۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
[۴] کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۳۸، تحقیق، علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.


۱.۳ - سایر فتوحات

به طور خلاصه می‌توان گفت احنف بن قیس در فتوحات زیادی شرکت کرد که در اکثر آنها نقش فعال داشته است. حضور در فتح شهرهای بلخ و مرو
[۵] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۶۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
و کاشان
[۶] بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۰۸، تحقیق ممد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۹۸.
از جمله آنهاست و همین طور زمانی که در غیاب امیر خراسان (عبدالله بن عامر) مردم مرو و طالقان دست به شورش زدند، احنف توانست به کمک افراد قوم و قبیله خویش، این شورش را سرکوب نماید.
[۷] کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۴۱، تحقیق، علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.



در پایان نبرد مسلمین با ایرانیان در منطقه اهواز در زمان عمر، صلح‌نامه‌ای میان دو طرف منعقد شد. بعد از اتمام این جنگ نماینده خلیفه دوم در بصره، یعنی عقبه، هیئتی از نمایندگان نزد عمر فرستاد که جمعی از مردم بصره نیز در میان آنها حضور داشتند، از جمله این افراد احنف بود که در آن زمان ایام جوانی را سپری می‌کرد. عمر به آنها گفت هرچه درخواست دارید بگویید تا انجام دهم. هر یک از آنها حاجت و درخواست شخصی خود را مطرح کرده و همه گفتند: می‌خواهیم حاجات شخصی ما برآورده گردد. در میان آنها فقط احنف بن قیس بود که از مصلحت شخصی خود سخنی نگفت، بلکه درباره مصالح عمومی و مشکلات مردم به این صورت با خلیفه گفتگو کرد: ‌ای امیرالمؤمنین، باید دانست که اهل کوفه در محلی منزل گزیده و زیست می‌کنند که گرداگرد آنها آب روان و چشمه‌سار و چمن‌ها و باغ‌های خرم و بهشت‌ها احاطه کرده، ولی ما اهل بصره در یک زمین شوره‌زار، سست و مرطوب و پرآب منزل کرده‌ایم. یک طرف آن بیابان خشک بی‌آب و علف، و طرف دیگر دریای شور و تلخ است. خانه ما تنگ و تاریک و راه باریک و عده قرون و بزرگان و خردمندان ما کم و دلیران امتحان داده بسیار هستند یک درهم نزد ما سرمایه بزرگ بشمار می‌آید و... تو‌ ای امیر روزی ما را توسعه بده و تامین کن تا بتوانیم به زندگانی خود ادامه دهیم»، وقتی عمر این سخنان احنف را شنید خواسته وی را اجابت کرد و سهم آنها را افزایش داد.
[۸] طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۷۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.



مورخان می‌نویسند زمانی که عایشه آهنگ بصره نمود دعوتنامه‌ای برای قبیله احنف (بنی سعد) فرستاد و آنها را به همکاری و شرکت در جنگ جمل دعوت کرد، اما قبیله بنی سعد از یاری عایشه خودداری کرده و به منطقه الحلجا که در دو فرسخی بصره بود، کوچ کردند. نکته قابل ذکر این که احنف بن قیس نام‌های به این مضمون برای حضرت علی (علیه‌السّلام) نوشت: یا امیرالمؤمنین، قبیله ما آماده یاری رساندن به شما هستند. اگر اجازه‌دهی با صد سوار به سوی شما آییم و اگر اجازه ندهی ما (بنی سعد) وارد معرکه جمل نمی‌شویم. در نهایت آنها به دستور امام علی (علیه‌السّلام) در این جنگ شرکت نکردند، زیرا حضرت به آنها فرمود مصلحت در این است که شما در جنگ شرکت نکنید.
[۹] بلاذری، احمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶.



گرچه احنف و قبیله وی، یعنی بنی سعد بنابر آن چه که گذشت در جنگ جمل شرکت نکرده و از یاری رساندن امام خود محروم ماندند، لذا برای جبران آن، زمانی که حضرت به همراه تعدادی از بزرگان بصره از این شهر به کوفه آمد احنف که یکی از همراهان ایشان بود، خطاب به امام (علیه‌السّلام) گفت: ‌ای امیرالمؤمنین اگر بنی سعد در جنگ جمل شما را یاری نکردند با دشمن شما نیز همراه نبودند... ‌ای امیرالمؤمنین بستگان ما در بصره زندگی می‌کنند اگر ما را به سوی آنها بفرستی عده زیادی از ایشان همگام با ما به یاری شما خواهند آمد و کوتاهی گذشته را جبران خواهند کرد. حضرت در پاسخ به این سخن به او فرمود: نامه‌ای برای قوم خود بنویس و آنها را به قیام علیـــه معاویه دعوت کن، احنف نیز به دستور حضرت نامه‌ای نگاشته و آن را توسط فردی بنام حارث به اهالی بصره رساند. گفته می‌شود وقتی نامه احنف به بستگانش رسید، اهالی بصره به قصد یاری علی (علیه‌السّلام) به کوفه آمدند و در جنگ صفین شرکت کردند.
[۱۰] کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۰۴، تحقیق، علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.



بر اساس نقل تاریخ، سالار شهیدان، نامه‌ای خطاب به سران بصره نوشت و ایشان را به اطاعت و یاری خود دعوت نمود، بزرگانی چون مالک بن مسمع البکری، مقتدر الجارود و احنف بن قیس و... مخاطب نامه بودند. زمانی که نامه امام حسین (علیه‌السّلام) به دست بزرگان بصره رسید، همه این افراد به جز منذر، نامه را مخفی کردند، اما منذر نامه را به همراه قاصد آن به نزد حاکم بصره، یعنی عبیدالله بن زیاد فرستاد و عبیدالله نیز قاصد را گردن زد. بنابر نقل تاریخ در نهایت احنف این دعوت امام را پاسخ مثبت نداد
[۱۱] عز الدین علی، الکامل، ج۲، ص۵۳۵، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.
و در واقعه کربلا شرکت نکرد گرچه شاید بتوان گفت از دلایل مهم، عدم حضور اکثر بصـــریان در کربلا، سخت‌گیری بسیار شدید حکومتیان از تردد مردم بصره به سمت کوفه و کربلا باشد.


در جریان حکمیت که در نبرد صفین اتفاق افتاد در متن نگاشته شده اولیه لقب امیرالمؤمنین برای حضرت ذکر شده بود که معاویه آن را نپذیرفت و گفت اگر به این مسئله اقرار داشته باشم که وی امیرمؤمنان است نباید با او جنگ کنم، عمروعاص به نویسنده پیمان‌نامه دستور داد که نام امام علی (علیه‌السّلام) را به همراه نام پدرش بنویسد. در این زمان احنف بن قیس گفت: «ای امیرمؤمنان با حذف این عنوان موافقت مفرما چرا که بیم دارم، اگر آن را نابود و محو کنید دیگر هرگز به شما برنگردد.»
[۱۲] دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۰۵، تحقیق علی شیری، بیرت، دار الضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.



در روزگار حکومت زبیریان بر حجاز، خوارج توانستند به شهر بصره حمله کرده و آنجا را در محاصره خویش درآورند در همین زمان حاکم زبیریان، مهلب بن ابی صفره را که مردی بسیار شجاع و آشنا به جنگ بود حاکم خراسان کرد. مهلب برای رفتن به خراسان باید از بصره عبور می‌کرد. وی زمانی وارد بصره شد که خوارج مردم آنجا را محاصره کرده و بر همه اطراف و اکناف آن دست یافته بودند. بزرگان شهر فرصت را غنیمت شمرده و برای بیرون راندن خوارج، دست بدامن مهلـــب شدند، احنف بن قیس، منذر بن جارود و مالک بن مسمع با عشایری که همراه آنها بود نزد مهلب رفته و از او درخواستند تا در بصره بماند تا شر خوارج را دفع کند. لذا گفتند: «ای ابوسعید تو مهتر مردم و شمشیر عراقی و میبینی مردم شهرت از خوارج از دین برون رفته، چه می‌کشند، اکنون ماندنت برای نگهداری شهرت و دفاع کردن از ناموست سزاوارتر است تا رفتن به خراسان.»
مهلب نیز با این شرط که هرچه از خوارج با زور یا غیر آن بگیرد که برای خود وی باشد ماندن را پذیرفت، سپس اهالی بصره و بزرگان آن با کمک مهلب توانستند خوارج را از شهر و دیار خود بیرون کنند.
[۱۳] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۴ - ۲۶۵، بیروت، دار صادر.



معاویه بعد از انتخاب و معرفی یزید به عنوان جانشین خود برای امر خلافت، باید بگونه‌ای این مسئله را عنوان می‌کرد که مردم نواحی مختلف سرزمین اسلامی آن را می‌پذیرفتند. معاویه نسبت به مردم شام آسوده‌خاطر بود، چرا که آنها از ابتدا حکومت معاویه، با وی همراهی کرده بودند، اما مشکل در عراق و حجاز هنوز باقی بود. لذا معاویه در عراق از راه جلب توجه سران عراق وارد شد. وی در یکی از دیدارهایش در سال ۵۹ هجری با برخی از سران و قبایل که در آن، تعدادی از چهره‌های سیاسی عراق و در راس آنها احنف بن قیس حضور داشتند، طی تمهیداتی قصد بیعت گرفتن از آنان را داشت. به همین منظور، زمانی که در مسجد قصد ایراد خطابه‌ای را داشت با قرار قبلی، ضحاک بن قیس و عبدالرحمان بن عثمان و دو تن دیگر که از هواداران او بودند با ترتیب خاصی در مسجد سخنانی بیان کردند و طی بیاناتی، گفتار معاویه مبنی بر ولایت‌عهدی یزید را تصدیق نمودند. احنف بن قیس در پاسخ به این ترفند گفت: «مردم دوران بدی را پشت‌سر گذاشتند و دوران بهتری در پیش دارند. یزید محبوب و نزدیک توست اگر ولی‌عهدی به او دهی به واسطه سال‌خوردگی یا مرض سخت نیست. تو روزگاران دیده‌ای و کارها آزموده‌ای، بنگر ولی‌عهدی به که می‌دهی و پس از خود کار را به که وامی‌گذاری، و از کسانی که می‌گویند و دقت نمی‌کنند و نظر می‌دهند و صلاح ترا در نظر ندارند فرمان مبر.»
[۱۴] مسعودی، مروج الذهب و معادن الفضة، ص۳۱ - ۳۰، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹.

بیان چنین سخنانی در حضور معاویه و هواداران بسیار او بویژه در آن وضعیت و شرایطی که ایشان براه انداخته بودند از کسی برمی‌آمد که دارای جسارت و جرات بسیار باشد احنف در این مجلس، ضمن بیان معتقدات خود، عدم پذیرش ولایت‌عهدی یزید را نیز نشان داد.


۱. ثقفی کوفی، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۷۵۲ - ۷۵۴، تحقیق جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
۲. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۶۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۳. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۶۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۴. کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۳۸، تحقیق، علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۵. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۱۶۷، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۶. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۲۰۸، تحقیق ممد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۹۸.
۷. کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۳۴۱، تحقیق، علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۸. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۷۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۱۰. کوفی، ابو محمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۵۰۴، تحقیق، علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۱۱. عز الدین علی، الکامل، ج۲، ص۵۳۵، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ش.
۱۲. دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، الامامه والسیاسه، ج۱، ص۱۰۵، تحقیق علی شیری، بیرت، دار الضواء، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۱۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۶۴ - ۲۶۵، بیروت، دار صادر.
۱۴. مسعودی، مروج الذهب و معادن الفضة، ص۳۱ - ۳۰، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اخنف بن قیس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۲/۰۶.    



جعبه ابزار