استهزای کافران (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
این مقاله درباره استهزاگران بحث میکند. در این قسم استهزای کافران، مجرمان و گناهکاران بررسی شده و در این زمینه به آیاتی از
قرآن کریم اشاره میشود.
از جمله
استهزاگران، استهزای
کافران است که در ذیل بررسی میشود.
شیوه همیشگی کافران، استهزای
قرآن است:
• «فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ آنان، حق را هنگامى که سراغشان آمد،
تکذیب کردند! ولى بهزودى خبر آنچه را به باد مسخره مىگرفتند، به آنان مىرسد؛ (و از نتايج کار خود، آگاه مىشوند)».
• «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ؛ اين آيات
کتاب حکیم است (کتابى پرمحتوا و استوار)»!
• «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ؛ و بعضى از مردم سخنان بيهوده را مىخرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند و
آیات الهی را به استهزا گيرند؛ براى آنان عذابى خوارکننده است»!
••• در این آیات، سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه ((محسنین)) و ((مؤمنین)) قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند.
در اینجا سخن از جمعیتى است که سرمایههاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مىگیرد، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مىخرد!
خریدارى کردن سخنان باطل و بیهوده یا به اینگونه است که به راستى افسانههاى خرافى و باطل را با دادن پول به دست آورند؛ آنچنان که در داستان ((نضر بن حارث)) خواندیم.
و یا از این طریق است که براى ترتیب دادن مجالس لهو و باطل و خوانندگى کنیزان خواننده خریدارى کنند؛ چنانکه در حدیث پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ضمن شان نزول بیان شد.
و یا صرف کردن مال به هر صورت و به هر طریقى که به وسیله آن به این هدف نامشروع یعنى سخنان باطل و بیهوده برسند.
• «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ؛ و از بهترين دستورهایى که از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى کنيد، پيش از آنکه عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آيد؛ در حالى که از آن خبر نداريد»!
• «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ؛ (اين دستورها براى آن است که) مبادا کسى
روز قیامت بگويد: «افسوس بر من از کوتاهيهايى که در
اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخرهکنندگان (آيات او) بودم»!
ب. کافران، تجدید
حیات در قیامت و وقوع
معاد را مورد استهزا قرار میدادند:
«أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيبًا؛ يا هر مخلوقى که در نظر شما، از آن هم سختتر است (و از
حیات و زندگى دورتر مىباشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدد باز گرداند). آنها بهزودى مىگويند: «چه کسى ما را باز مىگرداند؟!» بگو: «همان کسى که نخستين بار شما را آفريد.» آنان سر خود را (از روى
تعجب و
انکار،) به سوى تو خم مىکنند و مىگويند: «در چه زمانى خواهد بود؟!» بگو: «شايد نزديک باشد»!
تمسخر مؤمنان، از سوی کافران،
مؤمنان را مسخره میکردند:
• «زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ زندگى دنيا براى کافران زينت داده شده است، ازاينرو افراد باايمان را (که گاهى دستشان تهى است)، مسخره مىکنند؛ در حالى که پرهيزکاران در قيامت، بالاتر از آنان هستند؛ (چراکه ارزشهاى حقيقى در آنجا
آشکار مىگردد، و صورت عينى به خود مىگيرد؛) و خداوند، هر کس را بخواهد بدون حساب روزى مىدهد».
••• شان نزول: ((ابن عباس)) مفسر معروف مى گوید: این آیه درباره اقلیت اشرافى و رؤساى قریش نازل شد که زندگى بسیار مرفهاى داشتند، و جمعى از مومنان ثابت قدم آغاز اسلام همچون عمار و بلال و... را که از نظر زندگى مادى فقیر و تهیدست بودند به باد استهزا و مسخره مىگرفتند و مىگفتند اگر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) شخصیتى داشت و از طرف خدا بود، اشراف و بزرگان از او پیروى مىکردند، آیه فوق نازل شد و به سخنان بىاساس آنها پاسخ داد.
• «إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ؛ (فراموش کردهايد) گروهى از بندگانم مىگفتند: پروردگارا! ما
ایمان آورديم؛ ما را ببخش و بر ما
رحم کن؛ و تو بهترين رحم کنندگانى»!
• «فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ؛ اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد تا شما را از ياد من غافل کردند؛ و شما به آنان مىخنديديد»!
• «وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ؛ آنها مىگويند: «چرا مردانى را که ما از اشرار مىشمرديم (در اينجا، در
آتش دوزخ) نمىبينيم»؟!
• «أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ؛ آيا ما آنان را به مسخره گرفتيم يا (به اندازهاى حقيرند که) چشمها آنها را نمىبيند»؟!
••• گویندگان این سخن (وَ قَالُوا مَا لَنَا لا نَرَى رِجَالاً کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الاَشرَارِ) - به طورى که از سیاق برمى آید - عموم اهل دوزخاند، و مرادشان از رجالى که
دوزخیان آنان را از اشرار مىپنداشتند، مؤمنین است که در آن هنگام که در بهشت هستند و دوزخیان دنبال آنان مىگردند، و پیدایشان نمىکنند، به یکدیگر مىگویند: چه مى شود ما را که آن مردانى را که از اشرار مىدانستیم نمىبینیم و پیدا نمىکنیم؟
و آیه «أَتخَذْنَهُمْ سِخْرِیاًّ أَمْ زَاغَت عَنهُمُ الاَبْصرُ» یعنى آیا ما ایشان را در دنیا به مسخره گرفته بودیم، و به خطا رفتیم؛ در حالى که آنان اهل نجات بودند؟ و یا آنکه
چشم ما در دوزخ به ایشان نمىافتد؟
• «إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ؛ بدکاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مىخنديدند».
• «وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ؛ و هنگامى که از کنارشان مىگذشتند، آنان را با اشاره تمسخر مىکردند».
• «وَإِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَكِهِينَ؛ و چون به سوى
خانواده خود باز مىگشتند مسرور و خندان بودند».
• «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ؛ ولى امروز مؤمنان به
کفار مىخندند».
کافران، دین
مسلمانان را استهزا کرده، آن را به بازیچه میگرفتند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد! افرادى که آيين شما را به باد استهزاء و بازى مىگيرند - از
اهل کتاب و
مشرکان - ولىّ خود انتخاب نکنيد و از خدا بپرهيزيد، اگر
ایمان داريد»!
کافران، به استهزای
نماز پرداخته، آن را بازیچه میدانستند:
«وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ؛ آنها هنگامى که (اذان مىگوييد، و مردم را) به نماز فرا مىخوانيد، آن را به مسخره و بازى مىگيرند؛ اين بهخاطر آن است که آنها جمعى نابخردند».
••• ضمیر ((ها)) در ((اتخَذُوهَا)) به صلات یا به مصدرى که از کلمه ((نَادَیْتُمْ)) استفاده مىشود؛ یعنى ((مناداه)) برمىگردد، و چون ضمیر راجع به مصدر را هم مىتوان مذکر آورد و هم مونث از این رو فرموده: ((اتخَذُوهَا)) و آن را مونث آورده است؛ و جمله ((ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ)) از قبیل تذییل بهمنزله جواب از
عمل آنان و بیان این جهت است که صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان براى این است که آنان مردمى سبکسر و بىعقلاند، و نمىتوانند از نظر تحقیق به این
اعمال دینى و عبادتهایى که
عبادت حقیقى است بنگرند، و فواید آن را که همانا نزدیکى به
خدای تعالی و تحصیل سعادت دنیا و
آخرت است، درک کنند.
کافران، به استهزای
آیات الهی میپرداختند:
• «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللّهِ يُكَفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا؛ و خداوند (اين
حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنويد افرادى آيات خدا را
انکار و استهزا مىکنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند! وگرنه، شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند،
منافقان و
کافران را همگى در
دوزخ جمع مىکند».
• «وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ؛ هيچ نشانه و
آیهای از آيات پروردگارشان براى آنان نمىآيد، مگر اينکه از آن رويگردان مىشوند»!
• «فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ آنان، حق را هنگامى که سراغشان آمد، تکذيب کردند! ولى بهزودى خبر آنچه را به باد مسخره مىگرفتند، به آنان مىرسد؛ (و از نتايج کار خود، آگاه مىشوند).
• «وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ هرگاه کسانى را ديدى که آيات ما را
استهزا مىکنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند! و اگر
شیطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين
جمعیت ستمگر منشين»!
• «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا؛ ما پيامبران را، جز بهعنوان بشارتدهنده و انذارکننده، نمىفرستيم؛ اما کافران همواره مجادله به
باطل مىکنند، تا (به
گمان خود،)
حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايى را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند»!
• «ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا؛ (آرى،) اينگونه است! کيفرشان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آيات من و پيامبرانم را به سخريه گرفتند»!
• «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون؛ سپس سرانجام کسانى که
اعمال بد مرتکب شدند به جايى رسيد که آيات خدا را تکذيب کردند و آن را به مسخره گرفتند»!
• «بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ؛ تو از انکارشان
تعجب مىکنى، ولى آنها مسخره مىکنند»!
• «وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ؛ و هنگامى که به آنان
تذکر داده شود، هرگز متذکر نمىشوند»!
• «وَإِذَا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ؛ و هنگامى که
معجزهای را ببينند، ديگران را نيز به استهزا دعوت مىکنند»!
کافران، بانگ
اذان مسلمانان را مسخره کرده، آن را به بازیچه میگرفتند:
«وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ؛ آنها هنگامى که (اذان مىگوييد، و مردم را) به نماز فرا مىخوانيد، آن را به مسخره و بازى مىگيرند؛ اين بهخاطر آن است که آنها جمعى نابخردند».
کافران، در طول
تاریخ،
پیامبران را به استهزا میگرفتند:
• «وَلَقَدِ اسْتُهْزِىءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ؛ (تنها تو را استهزا نکردند،) پيامبران پيش از تو را نيز مورد استهزا قرار دادند؛ من به کافران مهلت دادم؛ سپس آنها را گرفتم؛ ديدى مجازات من چگونه بود»؟!
• «وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمىآمد، مگر اينکه او را مسخره مىکردند».
• «ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا؛ (آرى،) اينگونه است! کيفرشان دوزخ است، بهخاطر آنکه
کافر شدند، و
آیات من و پيامبرانم را به سخريه گرفتند»!
••• کلمه ((ذلک)) اشاره به همان وصفى است که از اوصاف آنان ذکر کرد، واین اشاره خبر است براى مبتدایى که حذف شده و تقدیر کلام این است: ((الامر ذلک)) یعنى حال ووضع ایشان بدین سان است که ما گفتیم. و این خود تأکیدى است براى مطلب و جمله ((جزاؤهم
جهنم)) کلامى است نو و تازه که از عاقبت امر ایشان خبر مىدهد.
وجمله ((بماکفروا واتخذوا ایاتى ورسلى هزوا)) در معناى این است که فرموده باشد: ((بما کفروا وازدادوا کفرا باستهزاء آیاتى و رسلى)) یعنى به خاطر کفرى که ورزیدند، و آن را با مسخره کردن آیات و
رسولان من دوچندان نمودند.
• «وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ (اگر تو را استهزا کنند، نگران نباش،)
پیامبران پيش از تو را (نيز) استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را استهزا مىکردند، دامان مسخرهکنندگان را گرفت (و مجازات الهى آنها را در هم کوبيد)»!
• «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ افسوس بر اين بندگان که هيچ پيامبرى براى
هدایت آنان نيامد، مگر اينکه او را استهزا مىکردند»!
• «فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ هنگامى که رسولانشان دلايل روشنى براى آنان آوردند، به دانشى که خود داشتند خوشحال بودند (و غير آن را هيچ مىشمردند)؛ ولى آنچه را (از عذاب) به تمسخر مىگرفتند، آنان را فرا گرفت»!
کافران، به صورت تمسخرآمیز، فرا رسیدن
عذاب خودشان را درخواست میکردند:
• «وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ؛ او کسى است که
آسمانها و
زمین را در شش روز (= شش دوران) آفريد؛ و
عرش (
حکومت) او، بر
آب قرار داشت؛ (بهخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد که کداميک عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگويى: «شما بعد از
مرگ، برانگيخته مىشويد! «مسلّماً» کافران مىگويند: «اين
سحری آشکار است!»
• «وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ و اگر مجازات را تا زمان محدودى از آنها به تأخير اندازيم، (از روى استهزا مىگويند: «چه چيز مانع آن شده است؟!» آگاه باشيد، آن روز که (عذاب) به سراغشان آيد، از آنها باز گردانده نخواهد شد؛ (و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد بود؛) و آنچه را مسخره مىکردند، دامانشان را مىگيرد»!
• «وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ؛ آنها (از روى خيرهسرى) گفتند: «پروردگارا! بهره ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از
روز حساب به ما ده!»
کافران،
انذارهای انبیا را به استهزا میگرفتند:
«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا؛ ما پيامبران را، جز بهعنوان
بشارتدهنده و
انذارکننده، نمىفرستيم؛ اما کافران همواره مجادله به
باطل مىکنند، تا (به گمان خود،) حق را بهوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايى را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند!
کافران،
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) را مسخره میکردند:
• «رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ كَانُواْ مُسْلِمِينَ؛ کافران (هنگامى که آثار شوم اعمال خود را ببينند،) چه بسا آرزو مىکنند که اى کاش
مسلمان بودند»!
• «وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ؛ و گفتند: «اى کسى که «
ذکر» (=
قرآن) بر او نازل شده، مسلماً تو ديوانهاى»!
• «لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ اگر راست مىگويى، چرا
فرشتگان را نزد ما نمىورزى؟!»
• «وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمىآمد، مگر اينکه او را مسخره مىکردند».
• «وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ؛ هنگامى که کافران تو را مىبينند، کارى جز استهزا کردن تو ندارند؛ (و مىگويند:) آيا اين همان کسى است که سخن از خدايان شما مىگويد؟! در حالى که خودشان ذکر
خداوند رحمان را
انکار مىکنند».
کافران،
معجزات الهی را به سخره میگرفتند:
• «بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ؛ تو از انکارشان تعجب مىکنى، ولى آنها مسخره مىکنند»!
••• تو آنقدر با قلب پاکت مسئله را واضح مىبینى که از انکار آن در شگفتى فرو مىروى، و اما این ناپاک دلان آنقدر آن را محال مىشمرند که به استهزا برمىخیزند.
عامل این زشتکاریها تنها نادانى و جهل نیست؛ بلکه لجاجت و عناد است.
• «وَإِذَا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ؛ و هنگامى که معجزهاى را ببينند، ديگران را نيز به استهزا
دعوت مىکنند»!
• «وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ؛ و مىگويند: «اين فقط سحرى
آشکار است»!
کافران، با درخواست بهانهجویانه نزول محسوس
فرشته، پیامبر
اسلام (صلی الله علیه وآله) را مسخره میکردند:
• «وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ؛ (حتّى) اگر ما نامهاى روى صفحهاى بر تو نازل کنيم، و (علاوه بر ديدن و خواندن،) آن را با دستهاى خود لمس کنند، باز کافران مىگويند: «اين، چيزى جز يک سحر آشکار نيست»!
• «وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لاَ يُنظَرُونَ؛ (از بهانههاى آنها اين بود که) گفتند: «چرا فرشتهاى بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوى خدا همراهى کند؟!)» ولى اگر
فرشتهای بفرستيم، (و موضوع، جنبه حسى و شهود پيدا کند،) کار تمام مىشود؛ (يعنى اگر مخالفت کنند،) ديگر به آنها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاک مىشوند).
• «وَلَقَدِ اسْتُهْزِىءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ (با اين حال، نگران نباش!) جمعى از پيامبران پيش از تو را استهزا کردند؛ اما سرانجام، آنچه را مسخره مىکردند، دامانشان را مىگرفت؛ (و
عذاب الهى بر آنها فرود آمد).
کافران،
حق را مسخره میکردند:
«فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ آنان، حق را هنگامى که سراغشان آمد، تکذيب کردند! ولى بهزودى خبر آنچه را به باد مسخره مىگرفتند، به آنان مىرسد؛ (و از نتايج کار خود، آگاه مىشوند).
رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، موظف بودند از
کافران به جهت استهزای
دین دوری میکردند:
«وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا ... ؛ و رها کن کسانى را که آيين (فطرى) خود را به
بازی و سرگرمى گرفتند، ... ».
سرانجام
گناهکاران،
تکذیب و استهزای آیات الهی است:
«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون؛ سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند، به جايى رسيد که آيات خدا را
تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند»!
مجرمان،
انبیای گذشته را مسخره میکردند:
• «وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ هيچ پيامبرى به سراغ آنها نمىآمد، مگر اينکه او را مسخره مىکردند».
• «كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ؛ ما اين چنين (و از هر طريق ممکن) قرآن را به درون دلهاى مجرمان راه مىدهيم»!
••• کلمه ((سلوک)) به معناى نفوذ کردن، و نفوذ دادن است. هم گفته شود: ((سلک الطریق: راه را سلوک کرد))؛ یعنى در آن نفوذ نمود، و هم گفته مىشود ((سلک الخیط فى الابرة: نخ را در سوزن سلوک داد))؛ یعنى نفوذ و عبور داد. اهل لغت هم تصریح کردهاند که ((سلک)) و ((اسلک)) به یک معناست.
دو ضمیرى که در ((نسلکه)) و در ((به)) است به کلمه ((ذکر)) که قبلا گذشته بود برمىگردد، و مقصود از آن قرآن کریم است.
و معناى آیه ((کذلک نسلکه فى قلوب المجرمین)) این است که: وضع رسالت تو و دعوتت به ذکرى که بر تو نازل شده، شبیه به وضع رسالتهاى قبل از تو است؛ همانطور که در آن رسالتها عکس العمل مردم این بود که رسالت ما را رد نموده، استهزا کنند، و ما اینچنین ذکر (
قرآن) را در دلهاى این مجرمین نفوذ داده و داخل مىکنیم.
خدای تعالی با این جمله رسول گرامیش را خبر مىدهد که مجرمین به ذکر ایمان نمىآورند، و این روش در امتهاى گذشته نیز سابقه داشته است؛ چون
سنت آنها نیز این بود که
حق را استهزا کنند و پیروى ننمایند. پس هر دو آیه از نظر معنى قریب المعنى با آیه ((فما کانوا لیؤ منوا بما کذبوا من قبل )) مىباشد.
مجرمان، مؤمنان را به سخره میگرفتند:
«إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ؛ بدکاران (در دنيا) پيوسته به
مؤمنان مىخنديدند».
استهزاگران؛
استهزای کافران؛
استهزای منافقان؛
استهزای مشرکان؛
استهزای یهود.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «استهزای کافران».