در داستانِ سفر برادران یوسف به مصر و بازشناختن یوسف که در نهایت سبب کوچ یعقوب و خانوادهاش از کنعان به مصر شد چندین مرتبه، از بنیامین با همین تعبیر یاد شده است.
درباره وجه تسمیه بنیامین آمده است که مادرش، راحیل همسر محبوب یعقوب، به هنگام تولد وی درد و رنج بسیار متحمل شد؛ ازینرو فرزندش را «بناونی» نامید که در عبری «پسر رنج من» معنا میدهد (البته معنای «پسر توانمندی من» نیز برای آن ذکر کردهاند).
گفتهاند که راحیل، اندکی پس از ولادت فرزندش بر اثر سختیهایی که تحمل کرده بود، درگذشت. اما پدرش وی را «بنیامین»، به معنایتحتاللفظیِ «پسر دست راست» نام نهاد، که بر پیروزی او در آینده نیز اِشعار داشت.
«بنیامین» را به معنای «پسر جنوب» نیز گفتهاند، زیرا او تنها پسر یعقوب بود که در جنوب یعنی کنعان زاده شد.
همچنین نام او را «بنیمیم» گفتهاند، یعنی فرزند روزگاران؛ چون تولد او در سن پیری یعقوب بود؛
از نسب خاندان بنیامین، سرزمین کوچک اما سوقالجیشی که در شمال فلسطین به ایشان به ارث رسیده و خصایصِ قوم وی ـ جنگجویی و مهارت در استعمال سلاح ـ سخن رفته است.
بنیامین خود نیز جنگجویی شجاع توصیف شده که یعقوب در حق وی گفته است: «بنیامین گرگی است که میدرد. صبحگاهان شکار را خواهد خورد و شامگاهان غارت را تقسیم خواهد کرد».
گفتهاند، این امتیاز بدین جهت بدیشان تعلق گرفت که بنیامین تنها برادری بود که در افکندن یوسف به چاه (یا فروختن او) که در آن زمان بسیار کمسن بود شرکت نداشت.
بهرغم میل یعقوب و پس از این که برادر بزرگتر مسئولیت بنیامین را برعهده گرفت، وی عازم مصر شد.
با دیدن وی، یوسف منقلب شد و او را مورد تفقد و محبت خاص قرار داد.
برخی گفتهاند، پیش از آن، یوسف خود را به بنیامین معرفی کرده بود. بزرگ ایشان ـ که به اختلاف یهودا، شمعون یا رؤبیل ذکر شده ـ از یوسف خواست تا وی را به جای بنیامین دستگیر کند تا بیش از این بر حزن یعقوب افزوده نشود، اما یوسف نپذیرفت.