تبری در کلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تبری، اصطلاحی کلامی و از آموزههای اعتقادی و رفتاریِ دینی، بویژه نزد
شیعیان و برخی فرقههای اسلامی به معنای دوری جستن از دشمنان
خدا میباشد.
تبرّی
مصدر عربی، بر
وزن تفعّل و از ریشه بَرَءَ و اصل آن تَبَرُّؤ است، در
زبان فارسی بیشتر به صورت تبرّا به کار میرود.
تبرّی در لغت به معنای دوری کردن از چیزی که
مجاورت با آن ناپسند است، بیزاری جستن، و مانند اینها آمده است.
در فارسی نیز «تبرّی جستن» به معنای بیزاری و دوری جستن است.
.
اصطلاح و آموزه تبرّی، ریشه در
قرآن کریم دارد، در قرآن، علاوه بر اینکه یک
سوره با برائتِ خدا و پیامبرش از
مشرکان آغاز شده و ازینرو «
برائت » نام گرفته است، در بیست سوره (مجموعاً در ۲۷ آیه)، مادّه برائت و مشتقات آن، سی بار آمده است،
از آن جمله است: تبرّی جستنِ امامانِ ضلالت و گمراهی از پیروان خود در روز قیامت،
آرزوی پیروان ایشان برای بازگشت به دنیا برای تبرّی جستن از آن امامان،
تبرّی جستن ابراهیم از آزر و قومش که دشمن خدا بودند و از معبودهایشان،
تبرّی از
شرک و همچنین اظهار برائت پیامبر اکرم از مخالفان خود و بری بودن مخالفان ایشان از آن حضرت.
قرآن برائت و تبرّی را تقریباً به معنای لغوی به کار برده است و اصل مشترک در آن، مفارقت کردن از دشمنان
خدا و خروج از
عهد و پیمان مشرکان و کفار و منقطع شدن و گسستن از پیروان
باطل است.
در احادیثی از
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم نیز بر اهمیت تبرّی تأکید شده و ایشان برائت (البغض فی اللّهِ) را یکی از مهمترین و استوارترین رشتههای
ایمان (مِنْ اَوْثقِ عُریَ الایمانِ) ذکر کردهاند.
امام صادق علیهالسلام نیز به
وجوب برائت از مخالفان دین خدا و دوستانِ دشمنان خدا و دشمنانِ دوستان خدا تصریح کردهاند.
بیشتر فرقهها و مذاهب اسلامی، با توجه به تأکید
قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم، معتقد به تبرّی بوده و اختلافی در مفهوم کلی قرآنی و ضرورت و اهمیت آن نداشتهاند، ولی در خصوص مصداق دشمنی خدا و نیز معیار خروج از
دین اختلافاتی پیدا کردهاند؛ برخی از آنها با تکیه بر حقانیت خویش در دینداری، خود را مصداق دوستان خدا دانسته و مخالفانشان را خارج از دین، اهل باطل و دشمن خدا به شمار آورده و تبرّی از آنان را
واجب شمردهاند.
به گفته
بغدادی ،
شمار بزرگی از مسلمانان درباره
رافضیان (شامل
زیدیّه ،
امامیّه ،
کیسانیّه و
غُلات ) و چند
فرقة دیگر، با وجود انتساب آنان به
اسلام ، معتقد بودند که آنان گمراه و کافرند و از ایشان تبرّی میجستند.
این نظر بغدادی را همه
متکلمان و علمای اسلام تأیید نکردهاند،
هر چند برخی از علمای متأخر اهل سنّت، از جمله علی بن علی بن ابی العزّ حنفی (متوفی ۷۹۲) در شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیّة
نظر وی را تأیید کردهاند.
خوارج پس از
واقعه تحکیم ، تبرّی از علی علیهالسلام و
عثمان و برخی دیگر را واجب شمردند.
شیعیان نیز تبرّی را همراه با تولّی که مفهوم مخالف و متضاد آن است، جزء فروع دین و از
واجبات دانسته و مراد از آن را دشمنی کردن با دشمنانِ
اهل بیت پیامبر اکرم و بیزاری جستن از این دشمنان بیان کردهاند.
در طول تاریخ اسلام، تبرّی جوییها یا ریشه در مسائل کلامی و اعتقادی، از جمله مسئله
امامت و جانشینی پیامبر، داشته یا از اغراض و نزاعهای سیاسی و گاه انگیزههای شخصی ناشی شده است.
در این میان، اصل تبرّی در کنار
تولّی ، جایگاه ویژه و بار معنایی خاصی در
مذهب شیعه دارد و یکی از آموزه های اساسی پیروان این مذهب به شمار میآید، ازینرو این مقاله، عمدتاً به تبیین این آموزه اختصاص دارد.
شیعیان
اعتقاد به امامت منصوص را از
اصول دین میدانند و معتقدند که امامت، با این قید (منصوص بودن امام)، دنباله
رسالت و ضامن حفظ و بقای اسلام است و دوازده امام پس از پیامبر،
معصوم و منصوص از جانب خدایند، رسول اللّه آنان را شناسانده و هر
امام نیز امام پس از خود را معرفی کرده است، امامان نگهدارنده دین از هر گونه
تحریف و فرو کاستن و دگرگونی در عقاید و اعمالاند.
بر پایه اعتقاد شیعیان ، دشمنان امامان یعنی کسانی که مانع تحقق امامت و مآلاً مانع تحقق صورت ناب و حقیقی اسلام بودهاند یا با اهل بیت پیامبر کینه توزی داشتهاند، دشمنان خدایند و تبرّی از آنان واجب است.
علاوه بر این، شماری از علما و
مفسران شیعه ، برخی آیات ــ از جمله آیههای ۱۸ و ۱۹
سوره هود و آیه ۲۵
سوره انفال و آیه ۲۲
سوره مجادله ــ را با استناد به برخی روایات معتبر در جوامع حدیثی
اهل سنّت ، در شأن
حضرت علی علیهالسلام دانسته، دشمنان وی را دشمنان خدا و پیامبر قلمداد کرده و تبرّی از آنان را واجب شمردهاند.
احادیث بسیاری نیز از پیامبر اکرم و امامان شیعه روایت شده که متضمن معنای تبرّی است؛ برای مثال در حدیثی از پیامبر اکرم خطاب به حضرت علی آمده است : «اَنـَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتَ و حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتَ» (من با هرکس که تو با او در
صلح باشی در صلحم و با هرکس که تو با او بجنگی در جنگم)، یا «امامانِ پس از من دوازده نفرند و انکار هریک، انکار من است»، و نیز سخن ایشان درباره علی و
فاطمه و
حسن و
حسین علیهمالسلام : «اَنـَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ و سِلْمٌ لِمَنْ س'الَمَکُمْ»
تبرّی از دشمنان اهل بیت، اگر چه مصداق تبرّی از دشمنان خدا و یکی از ارکان عقیده شیعی محسوب میشود، در عین حال، شیعیان نسبت به مصادیق دشمنی همیشه اتفاق نظر نداشتهاند؛ ابوالحسن اشعری
به وجود دیدگاههای مختلف شیعیان
زیدبن علی در این باره اشاره کرده است.
امامان شیعه نیز به مناسبتهای مختلف، تبرّی را از لوازم
اسلام و
ایمان خوانده و آن را
واجب دانستهاند و مصادیق مشمول این حکم واجب را برشمردهاند: کسانی که به عترت پیامبر ظلم کردند و حرمت ایشان را شکستند، سنّت
رسول خدا را تغییر دادند، برگزیدگان اصحاب پیامبر را تبعید نمودند، اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم کردند،
ناکثین (پیمان شکنان جمل)،
قاسطین (
معاویه و طرفدارانش)،
مارقین (
خوارج )، تمام پیشوایان گمراهی و رهبران ستمکار، قاتل
حضرت علی و همه قاتلان
ائمه و اهل بیت علیهمالسلام.
توجه به این نکته لازم است که از نظر شیعیان، چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد، بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکماند که به تعبیر روایات و منابع فقهی، نسبت به عترت پیامبر اکرم با علم به حقانیت آنان، «نَصْب عداوت» کردهاند (عَلَم دشمنی برافراشتهاند) یا همچون غُلات معتقد به
الوهیت حضرت علی یا انسانی دیگر بوده و یا مانند
مفوضه ، قایل بودهاند که امر
آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم و حضرت علی واگذار شده است.
از نظر تاریخی، خوارج نخستین فرقهای بودند که تبرّی از
عثمان و علی را مقدّم بر هر طاعتی اعلام کردند و شرط صحت
عقد ازدواج را بیزاری از آن دو دانستند.
خوارج همچنین از حَکَمَیْن و معاویه و یاران و دوستداران آنها تبرّی میجستند
و علاوه بر آن، تبرّی جستن از یکدیگر میان شاخه های مختلف خوارج بسیار رایج بود.
معاویه نیز با تمهیدات بسیار کوشید تا سَبّ علی علیهالسلام و برائت از آن حضرت را در شهرهای تحت فرمانش رواج دهد، در مواقعی، شرط مأموران معاویه برای گذشتن از خون مردم یک ناحیه این بود که آنان از حضرت علی برائت جویند و او را لعن کنند.
مروان بن حکم در زمان حکومت بر
مدینه ، به رغم مُفاد
صلحنامه امام حسن علیهالسلام و معاویه، حتی در حضور امام حسن، حضرت علی را سبّ می کرد و از وی تبرّی میجست و نیز در ترویج سبّ و
دشنام و تبرّی از ایشان میکوشید، وی در زمان حکومت بر مصر نیز این شیوه را ادامه داد، تا زمان حکومت عمربن عبدالعزیز (۹۹ـ ۱۰۱) در بیشتر بلاد اسلامی، وضع به همین منوال بود و او با صدور بخشنامه برائت جستن از امیرمؤمنان علیهالسلام و سبّ آن حضرت را منع کرد.
با اینهمه تا زمان قدرت یافتن عباسیان همان سنّت اموی ادامه یافت.
در میان خلفای عباسی، متوکل (حک: ۲۳۲ـ۲۴۷) به دشمنی با علی علیهالسلام و خاندان او مشهور است، وی در ۲۳۶ دستور داد تا شیعیانِ علی را
آزار و
اذیت و از
مصر اخراج کنند.
موارد دیگری نیز از اینگونه تضییقات و تبرّی جوییهای برخی پیروان مذاهب نسبت به شیعیان علی علیهالسلام گزارش شده که گاه به مداخله خلفا و حاکمان برای پایان دادن به آن آزارها میانجامیده است.
در باره نحوه ابراز تبرّی نیز شیعیان و
سنّیان طیف گستردهای را تشکیل میدهند و بویژه حکومتهای شیعی و سنّی در تشدید یا کاهش اظهار تبرّی تأثیر جدّی داشتهاند.
این نکته نیز درخور توجه و دقت است که سیره غالبِ علمای شیعه، دست کم در اظهار تبرّی از دشمنان، در تأسی به حضرت علی علیهالسلام، رعایت اصل تقویت
وحدت و تحکیم روابط مسلمانان با یکدیگر و تلاش برای تقریب مذاهب اسلامی بوده است.
در سرگذشت عالمان سلَف، چون
شیخ مفید و
سیدمرتضی و
شیخ طوسی ، و عالمان دوره اخیر و معاصران، چون
میرزاحسن شیرازی و
میرزامحمدحسین نائینی و
آیت اللّه حاج آقاحسین بروجردی و
امام خمینی ، شواهد فراوانی برای این امر وجود دارد.
وجود روایاتی که احتراز از هرگونه تحریک عاطفی و برانگیختن فضای
بدبینی را توصیه کرده است، در اتخاذ این سیره بی تردید مؤثر بوده است.
با اینهمه، نمونههایی از تبرّی جستن در دوره استقرار برخی حکومتهای شیعی مانند
آل بویه و
فاطمیان و
صفویان و
عادلشاهیان و نظام شاهیان و قطب شاهیان گزارش شده است.
از سوی دیگر، پیروان مذهب
سلفی وهابیت ، اقداماتی مبتنی بر تبرّی صورت دادند، از جمله حمله به شهرهای
نجف و
کربلا و
مزار امامان شیعه و
تخریب قبور صحابیان و بزرگان مذاهب اسلامی و زادگاه
رسول اکرم در
مکّه .
(۱) قرآن.
(۲) عبدالرحمان بن حسن آل شیخ، فتح المجید: شرح کتاب التوحید، چاپ عبدالعزیزبن عبداللّه بن باز، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۳) جعفربن باقر آل محبوبه، ماضی النجف و حاضرها، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۴) محمود شکری آلوسی، تاریخ نجد، چاپ محمد بهجة الاثری، (قاهره ۱۹۹۸).
(۵) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۶) ابن ابی العز، شرح الطحاویة فی العقیدة السّلفیّة، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره: دارالتراث.
(۷) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۸) ابن بابویه، الاعتقادات فی دین الامامیة، چاپ غلام رضا مازندرانی، قم ۱۴۱۲.
(۹) ابن بابویه، فضائل الشیعة، صفات الشیعة، و مصادقة الاخوان، قم ۱۴۱۰.
(۱۰) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ ش.
(۱۱) ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۱۲) ابن خلّکان، وفیات الاعیان.
(۱۳) ابن سعد، ترجمة الحسین و مقتله علیهالسلام، من القسم غیرالمطبوع من کتاب الطبقات الکبیر لابن سعد، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، تراثنا، سال ۳، ش ۱ (محرم ـ ربیع الاول ۱۴۰۸).
(۱۴) ابن منظور، لسان العرب.
(۱۵) موفق بن احمد اخطب خوارزم، المناقب، قم ۱۴۱۷.
(۱۶) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۱۷) محسن امین، کشف الارتیاب، تهران ۱۳۴۷.
(۱۸) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت: دارالکتب العلمیه، (بی تا).
(۱۹) محسن بن تنوخی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۱ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۳.
(۲۰) حرّعاملی، وسائل الشیعه.
(۲۱) عبیداللّه بن عبداللّه حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودی، تهران ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۲۲) محمدعلی داعی الاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگی حیدرآباد دکن ۱۳۰۵ـ ۱۳۱۸ ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ ۱۳۶۴ ش.
(۲۳) احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش.
(۲۴) محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۳۵۱ـ۳۸۰ ه، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۲۵) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران (۱۳۳۲ ش).
(۲۶) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، کتاب الملل و النحل، چاپ محمدبن فتح اللّه بدران، قاهره (۱۳۷۵/ ۱۹۵۶)، چاپ افست قم ۱۳۶۷ ش.
(۲۷) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری، منتهی الارب فی لغة العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ ۱۲۹۸، چاپ افست ۱۳۷۷.
(۲۸) محمدبن یحیی صولی، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله، چاپ هیورث دن، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
(۲۹) محمدکاظم بن عبدالعظیم طباطبائی یزدی، العروة الوثقی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۳۰) طبرسی، مجمع البیان.
(۳۱) طبری، تاریخ (بیروت).
(۳۲) محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴.
(۳۳) عباس عزّاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد ۱۳۵۳ـ۱۳۷۱/ ۱۹۳۵ـ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۶۹ ش.
(۳۴) عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت: عالم الکتب.
(۳۵) محمدقاسم بن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته، یا، گلشن ابراهیمی، لکهنو ۱۲۸۱.
(۳۶) نصراللّه فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۷) رسول کرکوکلی، دوحة الوزراء فی تاریخ وقائع بغداد الزوراء، نقله عن الترکیة موسی کاظم نورس، قم ۱۳۷۲ ش.
(۳۸) کلینی، کافی.
(۳۹) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، سرمایه ایمان، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۴۰) علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، حیدرآباد دکن ۱۳۶۴ـ۱۳۸۴/ ۱۹۴۵ـ ۱۹۷۵.
(۴۱) مجلسی، بحارالانوار.
(۴۲) مسعودی، مروج (بیروت).
(۴۳) مسکویه، الطهاره فی علمالاخلاق.
(۴۴) حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران ۱۳۶۰ـ۱۳۷۱ ش.
(۴۵) احمدبن علی مقریزی، اتعاظ الحنفا، ج۱، چاپ جمال الدین شیال، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۴۶) احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست قاهره.
(۴۷) احمدبن محمدمهدی نراقی، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، ج۱، مشهد ۱۴۱۵.
(۴۸) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۴۹) محمدبن عبدالملک همدانی، تکملة تاریخ الطبری، ج۱، چاپ البرت یوسف کنعان، بیروت ۱۹۶۱.
(۵۰) یاقوت حموی، معجم الادباء، مصر ۱۳۵۵ـ۱۳۵۷/ ۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸، چاپ افست بیروت.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تبری »، شماره۳۲۲۱.