تکبر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تکبر از ماده «کبر» و آن حالتی در
انسان است که بر اثر
خودپسندی، خویش را برتر از دیگران ببیند.
در این مدخل از مشتقات واژه «کبر» و جملات مفید معنای آن استفاده شده است.
تکبر و
خودبرتربینی ابلیس، سبب اخراج وی از جایگاه والایش شد.
قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین( (خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از
آتش آفریدهای و او را از گل! » )
قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصـغرین.(گفت: «از آن (مقام و مرتبهات) فرود آی! تو حق نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! )
تکبر" عبارت است از اینکه کسی بخواهد خود را ما فوق دیگری و بزرگ تر از او جلوه دهد و لذا وقتی کسی در گفتار و رفتار خود قیافه بگیرد و بخواهد با تصنع در
عمل و گفتار، دل دیگران را مسخر خود نموده در دلها جا کند و بخواهد به دیگران بقبولاند که او از آنان شریف تر و محترم تر است به چنین کسی میگویند تکبر ورزید، و دیگران را خوار و کوچک شمرد.
قال یـابلیس ما لک الا تکون مع السـجدین((خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجدهکنندگان نیستی؟!») قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصـل من حما مسنون(گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریدهای،
سجده نخواهم کرد!»)قال فاخرج منها فانک رجیم.(فرمود: «از صف آنها (فرشتگان) بیرون رو، که راندهشدهای (از درگاه ما!).)
ابلیس که از اسرار
آفرینش بر اثر
خودخواهی و
غرور بی خبر مانده بود و برکات
خاک را که منبع هر
خیر و برکتی است بدست فراموشی سپرده بود و از آن مهمتر آن روح شریف و عظیم الهی را که در آدم وجود داشت نادیده میگرفت، ناگهان از اوج مقامی که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف
فرشتگان باشد.
قال یـابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی استکبرتام کنت من العالین(گفت: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو شد که بر مخلوقی که با
قدرت خود او را آفریدم
سجده کنی؟! آیا تکبر کردی یا از برترینها بودی؟! (برتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود! ) ») قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین(گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او را از گل!»)قال فاخرج منها فانک رجیم.(فرمود: «از آسمانها (و صفوف
ملائکه) خارج شو، که تو رانده درگاه منی!)
این پاسخی است که ابلیس از پرسش خدا داده و علت سجده نکردن خود را بیان میکند، و آن این است که: من شرافت ذاتی دارم، چون مرا از آتش خلق کردهای و آدم مخلوقی است از گل. و در این پاسخ اشارهای است به اینکه از نظر ابلیس اوامر الهی وقتی لازم الاطاعه است که حق باشد، نه اینکه ذات اوامر او لازم الاطاعة باشد و چون امرش به سجده کردن
حق نبوده، اطاعتش واجب نیست.
اسراف و
تجاوز از حد خود، برخاسته از روحیه تکبر است.
... کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب(پیش از این یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما همچنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید؛ تا زمانی که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکنندهای را گمراه میسازد! )
... کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار.(همانها که در آیات خدا بی آنکه دلیلی برایشان آمده باشد به
مجادله برمی خیزند؛ (این کارشان)
خشم عظیمی نزد خداوند و نزد آنان که
ایمان آوردهاند به بار میآورد؛ این گونه خداوند بر دل هر متکبر جباری مهر مینهد! » )
این آیه توصیف " مسرف مرتاب" است، چون کسی که پا از گلیم خود بیرون کند و از زی خود خارج شود، یعنی از حق
اعراض نماید و از
هوای نفس پیروی کند و در نتیجه
شک و تردید در دلش جایگزین گردد، و بر هیچ سخنی هر چه هم علمی باشد اعتماد نمیکند و به هیچ حجتی که او را به سوی حق راهنمایی میکند دل نمیبندد، چنین کسی آیات خدا را هم در صورتی که با مقتضای هوای نفسش مخالف باشد، بدون هیچ برهانی رد میکند و برای رد آن، به
باطل جدال مینماید.
اعراض از
آیات الهی، پیامد خودبرتربینی و تکبر می باشد.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها وان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا وان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بـایـتنا وکانوا عنها غـفلین.( بزودی کسانی را که در روی
زمین بناحق تکبر میورزند، از (
ایمان به)
آیات خود، منصرف میسازم! آنها چنانند که اگر هر آیه و نشانهای را ببینند، به آن ایمان نمیآورند؛ اگر راه
هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمیکنند؛ و اگر طریق گمراهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب میکنند! (همه اینها) بخاطر آن است که آیات ما را
تکذیب کردند، و از آن غافل بودند! )
تکبر، موجب افترا به خدا می گردد.
ویوم القیـمة تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة الیس فی جهنم مثوی للمتکبرین.(و
روز قیامت کسانی را که بر خدا
دروغ بستند میبینی که صورتهایشان سیاه است؛ آیا در
جهنم جایگاهی برای متکبران نیست؟!)
کذب بر خدا به همین است که کسی بگوید: خدا
شریک دارد و یا بگوید خدا فرزند دارد.
انتقام جویی ابلیس، برخاسته از تکبر وی بود.
واذ قلنا للملـئکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس قال ءاسجد لمن خلقت طینـا( (به یاد آورید) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم
سجده کنید! » آنها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از
خاک آفریدهای؟! » )
قال ارءیتک هـذا الذی کرمت علی لئن اخرتن الی یوم القیـمة لاحتنکن ذریته الا قلیلا.( (سپس) گفت: «به من بگو، این کسی را که بر من برتری دادهای (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عده کمی، گمراه و ریشه کن خواهم ساخت! » )
بخل ورزی و ترویج آن، از آثار
تکبر است.
... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا(خداوند، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای
حقوق دیگران سرباز میزند،)
دوست نمیدارد.)
الذین یبخلون ویامرون الناس بالبخل....(آنها کسانی هستند که
بخل میورزند، و مردم را به بخل
دعوت میکنند، و آنچه را که
خداوند از
فضل (و
رحمت) خود به آنها داده،
کتمان مینمایند. (این عمل، در
حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته؛) و ما برای
کافران، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم. )
(«مختال» به معنای متکبر است. )
.. والله لا یحب کل مختال فخور(و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد!)
الذین یبخلون ویامرون الناس بالبخل...(همانها که بخل میورزند و مردم را به بخل دعوت میکنند؛ و هر کس (از این فرمان) رویگردان شود، (به خود زیان میرساند نه به خدا)، چرا که خداوند بینیاز و شایسته
ستایش است!)
تحقیر مؤمنان از سوی اشراف، برخاسته از روحیه تکبر آنان است.
فقال الملا الذین کفروا من قومه ما نرک الا بشرا مثلنا وما نرک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای وما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کـذبین.(اشراف
کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم! و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمیکنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور میکنیم! »)
سران قوم نوح در متن پاسخ خود اصلا دلیلی که
نوح علیهالسّلام بر مساله
توحید آورده بود را متعرض نشده و از دستپاچگی حرف خود را زدند که آن نفی
رسالت نوح علیهالسّلام و تکبر و گردن کشی خود از
اطاعت آن جناب بود.
تکبر ابلیس، موجب فرومایگی و
تحقیر او شد.
قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصـغرین.
تضییع حقوق دیگران، ناشی از تکبر و روحیه خودبرتربینی است.
ومن اهل الکتـب من ان تامنه بقنطار یؤده الیکومنهم من ان تامنه بدینار لایؤده الیک الا مادمت علیه قائمـا ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی الامیین سبیل ویقولون علی الله الکذب وهم یعلمون.(و در میان
اهل کتاب، کسانی هستند که اگر
ثروت زیادی به رسم
امانت به آنها بسپاری، به تو باز میگردانند؛ و کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمیگردانند؛ مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط) باشی! این بخاطر آن است که میگویند: «ما در برابر امیین(غیر
یهود)، مسؤول نیستیم.» و بر خدا
دروغ میبندند؛ در حالی که میدانند (این سخن دروغ است).)
جمعی از یهود عقیده داشتند که مسئول حفظ امانتهای دیگران نیستند حتی حق دارند امانات آنها را تملک کنند منطق آنها این بود که میگفتند ما اهل کتابیم، و
پیامبر الهی و
کتاب آسمانی او در میان ما بوده است، بنا بر این اموال دیگران برای ما احترامی ندارد.
تمرد و نافرمانی، پیامد تکبر و خودبرتربینی است.
قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین.
قال یـابلیس ما لک الا تکون مع السـجدین
قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصـل من حما مسنون.
قال یـابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی استکبرتام کنت من العالین
قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین.
تکبر و خودبرتربینی، زمینه
جدال در آیات الهی می گردد.
الذین یجـدلون فی ءایـت الله بغیر سلطـناتـهم کبر مقتـا عند الله وعند الذین ءامنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار.
ان الذین یجـدلون فی ءایـت الله بغیر سلطـناتـهم ان فی صدورهم الا کبر ما هم ببــلغیه...(کسانی که در آیات
خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزه جویی میکنند، در سینه هایشان فقط تکبر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست!)
تکبر و خودبزرگ بینی، زمینه جدال سردمداران
شرک درباره خدا می گردد.
ومن الناس من یجـدل فی الله بغیر علم ولا هدی ولا کتـب منیر(و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ
هدایت و کتاب روشنی بخشی، درباره خدا مجادله میکنند!)
ثانی عطفه لیضل عن سبیل الله...(آنها با تکبّر و بیاعتنایی (نسبت به سخنان الهی)، میخواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! برای آنان در
دنیا رسوایی است؛ و در
قیامت،
عذاب سوزان به آنها میچشانیم!)
(مقصود از «من الناس» مشرکانی بودند که با
اسلام و
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بحث و
جدل میکردند. «ثنی» (مصدر «ثانی») به معنای پیچاندن و برگرداندن و «عطف» به معنای پهلو است. پیچاندن پهلو، کنایه از تکبر است. )
تکبر و خودبرتربینی
کافران، مانع پذیرش حقایق
قرآن می گردد.
ص والقرءان ذی الذکر(ص،
سوگند به قرآنی که دارای ذکر است (که این کتاب،
معجزه الهی است).)
بل الذین کفروا فی عزة وشقاق.(ولی کافران گرفتار غرور اختلافند!)
تکبر، موجب مهر نهاده شدن بر
قلب متکبر می شود.
الذین یجـدلون فی ءایـت الله بغیر سلطـناتـهم کبر مقتـا عند الله وعند الذین ءامنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار.
خودبرتربینی برخی از
اهل کتاب، زمینه
خیانت آنان در امانتها است.
ومن اهل الکتـب من ان تامنه بقنطار یؤده الیکومنهم من ان تامنه بدینار لایؤده الیک الا مادمت علیه قائمـا ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی الامیین سبیل...
ریاکاری در
انفاق از آثار تکبر و
فخرفروشی است.
... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا
والذین ینفقون امولهم رئاء الناس...(و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق میکنند، و ایمان به خدا و
روز بازپسین ندارند؛ (چرا که
شیطان، رفیق و همنشین آنهاست؛) و کسی که شیطان قرین او باشد، بد همنشین و قرینی است. )
تردید در حق، ناشی از روحیه تکبر می باشد.
ولقد جاءکم یوسف من قبل بالبینـت فما زلتم فی شک مما جاءکم به حتی اذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولا کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب(پیش از این
یوسف دلایل روشن برای شما آورد، ولی شما همچنان در آنچه او برای شما آورده بود تردید داشتید؛ تا زمانی که از
دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکنندهای را گمراه میسازد! )
... کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار.
تکبر و خودبرتربینی، زمینه گرایش آدمی به راه
ضلالت و
گمراهی می گردد.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها وان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا وان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا...
من دون الله قالوا ضلوا عنا بل لم نکن ندعوا من قبل شیــا کذلک یضل الله الکـفرین(همان معبودهایی را که جز خدا
پرستش میکردید؟! » آنها میگویند: «همه از نظر ما پنهان و گم شدند؛ بلکه ما اصلا پیش از این چیزی را پرستش نمیکردیم»! این گونه خداوند
کافران را گمراه میسازد!)
ذلکم بما کنتم تفرحون فی الارض بغیر الحق وبما کنتم تمرحون.(این (عذاب) بخاطر آن است که بناحقّ در زمین شادی میکردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی میپرداختید!)
تکبر و غرور در برابر دعوت به
تقوا، موجب آلودگی
انسان به گناه می شود.
واذا قیل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم ولبئس المهاد.(و هنگامی که به آنها گفته شود: «از خدا بترسید! » (لجاجت آنان بیشتر میشود)، و
لجاجت و
تعصب، آنها را به
گناه میکشاند.
آتش دوزخ برای آنان کافی است؛ و چه بد جایگاهی است!)
(«عزت» گاهی استعاره برای تکبر و خودبرتربینی است. )
تکبر ابلیس، دلیل طرد و لعن شدن او از درگاه خداوند شد.
قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصـغرین.
قال یا ابلیس مالک الا تکون مع السـجدین• قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصـل من حما مسنون• قال فاخرج منها فانک رجیم• وان علیک اللعنة الی یوم الدین.
قال یـابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی استکبرتام کنت من العالین• قال انا خیر منه خلقتنی من نار وخلقته من طین• قال فاخرج منها فانک رجیم• وان علیک لعنتی الی یوم الدین.
تکبر و گردن فرازی، مانع
احسان به دیگران می شود.
... وبالولدین احسـنـا وبذی القربی والیتـمیوالمسـکین والجار ذی القربی والجار الجنب والصاحب بالجنـب وابن السبیل وما ملکتایمـنکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا.
تکبر و خودبزرگ بینی، مانع فهم
آیات و معارف الهی می گردد.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق...
(کلمه «صرف» آن گاه که با «عن» متعدی شود، به معنای بازداشتن و مانع شدن است و در آیه یاد شده، با توجه به عبارات دیگر آیه، مقصود، مانع از فهم آیات است.)
غرور، مانع اصلاح و نصیحت پذیری
انسان می گردد.
واذا قیل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم ولبئس المهاد.
خودبرتربینی، مانع ایمان به آیات الهی است.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها...
تکبر، مانع
عبادت و
بندگی خداست.
واعبدوا الله ولا تشرکوا به شیــا... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا.
خودبرتربینی، مانع انتخاب راه
رشد و
کمال می گردد.
ساصرف عن ءایـتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وان یروا کل ءایة لا یؤمنوا بها وان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا...
تکبر، موجب محرومیت از
حب و دوستی خداوند می گردد.
... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا.
ولا تصعر خدک للناس ولا تمش فی الارض مرحـا ان الله لا یحب کل مختال فخور. .((پسرم!) با بیاعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر
زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد.)
راغب گفته کلمه" صعر" به معنای کج بودن گردن، و کلمه" تصعیر" به معنای گرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است، هم چنان که خدای تعالی فرمود: " و لا تصعر خدک للناس"، و نیز گفته: کلمه" مرح" به معنای شدت خوشحالی، و زیاده روی در آن است.
.. ولا تفرحوا بما ءاتـکم والله لا یحب کل مختال فخور.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تکبر».