جناحیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
چگونگی تشکیل
فرقه و شناخت اعتقادات پیروان آن و شان اجتماعی
فرقه از مباحث مهم در مورد
فرق و مذاهب میباشد. کتب
فرق و مقالات با
اشاره به این مسائل ما را با
تاریخ گذشته در مورد مذاهب آشنا میکند در این مقاله کوتاه به بررسی
فرقه جناحیه میپردازیم.
فرقه جناحیه در تضاد و تزاحم با
فرق دیگر و پیروانشان مراحل مختلفی را پیموده است که خود این موارد به شناخت بیشتر در
جناحیه کمک میکند.
جَناحیه،
فرقهای از غالیان، پیروان
عبداللّه بن معاویه بن عبداللّه بن
جعفر بن ابی طالب هستند.
چون جدّ عبداللّه بن معاویه ،
جعفر بن ابیطالب ، ملقب به
ذوالجناحین بوده است، این
فرقه را
جناحیه خواندهاند.
نام معاویه، منسوب به پدر عبداللّه، نیز برای این
فرقه ذکر شده است.
جناحیه فرقهای با
وصایت ادعائی از ابوهاشم برای عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر ذی الجناحین است رهبر این
فرقه از نوادگان
جعفر طیار از یاران
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است او که ملقب به ذی الجناحین است که
خداوند در عوض دو دستانش که در پیکار در راه خدا
اعطاء نمود به او دو بال در
بهشت عنایت میکند و شاید از این جهت به این
فرقه جناحیه میگویند.
عدهای قائلاند که این
فرقه بخاطر اینکه پایبند به
احکام نبودند و دلیلشان لفظ خاصی در آیه شریفه (
جناح) و برداشت و
تفسیر نامطلوب از آیه شریفه بود منسوب به
جناحیه شدند
و آیه این است: «لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات
جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا...؛
بر آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند باکی (گناهی) نیست در آنچه خوردهاند هنگامی که
تقوا داشته باشند...».
این قوم
ایمان و عمل صالح را شرط جواز هر کار دیگر میدانند و بر آنها دیگر گناهی نمیشمرند و در
تأویل این آیه گفتهاند هر کس به امام برسد و او را بشناسد دیگر گناهی برای او در تمام آنچه بخورد نیست: زیرا به کمال رسیده است و هیچ عملی بعد از رسیدن به کمال مضر نیست
در حالی که این تفسیر به رای
باطل نه با شان نزول آیه و
روایات در این زمینه میسازد و نه با اصول مذهب
فریقین.
درباره پیدایی این
فرقه اقوال متعددی مطرح شده است.
هاشمیه
فرقه ایست بر ضد امویان و سلطه حاکم و از سوئی وامدار و برگرفته شده از
کیسانیه میباشد،
فرقهای که ضربات سهمگینی بر پیکر امویان وارد آورد.
به همین دلیل
هاشمیه در بین
فرق سده اول هجری از شان والای اجتماعی برخوردار بود و مورد توجه جدی دیگر سران و رهبران و یا دیگر افرادی که در سر فکر
فرقه سازی را پرورانده بودند، قرار داشت و از سویی هاشمیه به عنوان قدرتی در برابر امویان ایشان را به فکر تخریب هاشمیه کشاند و عملیات فروپاشی هاشمیه توسط امویان با نقشه ترور ابوهاشم عبدالله بن محمد
رهبر هاشمیه اجرا شد.
با انجام موفقیت آمیز ترور ابوهاشم
بنی امیه به اهدافی چند نائل گشت. همچنین با این عمل پیامدهایی بروز یافت:
۱. هاشمیه به عنوان قدرتی در برابر امویان از بین رفت.
۲.
فرقه سازی بعد از ابوهاشم.
۳.
تفرقه و عدم
وحدت بر ضد بنی امیه.
از جمله
فرقی که بعد از قتل ابوهاشم ظهور یافت عبارتند از
حربیه و
جناحیه و
راوندیه و
بیانیه و عدهای از غلات که قائل به مهدویت و
غیبت ابوهاشم شدند.
علاوه بر اینکه فرزندان ابوهاشم در مسیر
امامت و وصایت صاحب ادعا بودند. رهبران این
فرق با ادعای وصایت از ابوهاشم مردم را به خود دعوت میکردند که این رهبران و جانشینان عبارتند از:
۱. محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن
عبدالمطلب .
۲. عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر ذی الجناحین.
۳. علی بن
محمد بن الحنیفه.
۴. حسن بن علی بن محمد بن الحنیفه.
۵. عبدالله بن
عمرو بن حرب الکندی.
۶.
بیان سمعان التمیمی.
به نوشته
عبدالقاهر بغدادی در
الفرق بین
الفرق،
وقتی مُغیریه، پیروان
مغیره بن سعید (از غالیان قرن دوم)، از وی تبرّی جستند و در طلب امام از کوفه به
مدینه رفتند، در آنجا با
عبداللّه بن معاویه برخورد کردند.
عبداللّه با این ادعا که بعد از علی (علیهالسلام)، کسانی که از
صلب او هستند، شایسته امامتاند، آنان را به سوی خود دعوت کرد.
آنان نیز با او
بیعت کردند و به کوفه بازگشتند؛
اما، برخی منابع دیگر
پیدایی
جناحیه را با بروز
اختلاف میان پیروان ابوهاشم عبداللّه بن محمد بن حنفیه پس از مرگ وی توضیح دادهاند.
پس از درگذشت ابوهاشم، گروهی از پیروانش قائل شدند که وی عبداللّه بن معاویه را
وصی و امام پس از خود معرفی کرده، اما چون عبداللّه در هنگام وفات وی کودک بوده، ابوهاشم این راز را به
صالح بن مدرک گفته است تا زمانی که عبداللّه بالغ شد راز را با وی در میان بگذارد.
گروهی دیگر، که حربیه خوانده میشوند، پیرو
عبداللّه بن عمرو بن حرب کندی شدند که خود را امام نامید، اما وقتی علم و دیانتی را که شایسته امام بود در او ندیدند، برای یافتن
امام به مدینه رفتند و با عبداللّه بن معاویه ملاقات کردند. او آنان را به سوی خود دعوت کرد و آنان نیز امامت وی را پذیرفتند.
قول دیگر آن است که عبداللّه بن معاویه به
کوفه رفت و در آنجا جماعتی از کوفیان، که عقیده داشتند
بنیهاشم برای
خلافت سزاوارتر از بنیامیه اند، او را به خروج بر
امویان تحریک کردند.
وی پس از خروج، در کوفه در سال ۱۲۷ ادعای امامت نمود و عدهای از مردم کوفه و
مدائن با او بیعت کردند.
با توجه به این اقوال، میتوان گفت پس از آنکه عبداللّه بن معاویه، با ادعای امامت، مردم را به سوی خویش
دعوت کرد، گروههای مختلفی چون مغیریه و حربیه و افرادی از بنیهاشم (مانند ابوجعفر
منصور سفاح و عیسی بن علی) و بنیامیه
به او پیوستند.
فرقه جناحیه در طول مدتی که به
استمرار راه خود ادامه میداد با دو اقبال روبرو شد که به نحوی بر پیروان آن افزود اکنون به هر دو نمونه اشاره میکنیم:
۱. هنگامی که پیروان عبدالله بن عمر بن حرب کندی از
فرقه حربیه بخاطر نادانی و عدم
دیانت او به خدعه و نیرنگش در جانشینی از ابوهاشم پی بردند و در این مسئولیت او را لایق ندیدند و صلاحیت جانشینی کندی را از ابوهاشم رد کردند و بیعت خود با او را نقض کرده به
فرقه جناحیه پیوستند و عبدالله بن معاویه را در این مقام صادق و لائق دانستند.
۲. مغیره بن سعید به یارانش وانمود کرد که محمد بن عبدالله بن الحسن مهدی
قائم است و این
فرقه با کشته شدن محمد بن عبدالله به
کذب و دروغ پردازیهای مغیره پی برد و به یکباره از مغیریه جدا شدند و از او بیزاری جستند و به دنبال انتخاب امامی برای خود از کوفه به
مدینه رفتند که عبدالله بن معاویه راملاقات کردند و او این شکست خوردگان را به امامت خودش فرا خواند و با این عمل بر پیروانش افزود و به اعتبار
جناحیه کمک کرد.
جناحیه نصب
امام را از طریق وصایت میدانستند و معتقد بودند همان طور که امامت
علی (علیهالسلام) با
وصیت پیامبر ثابت شده است، امامت عبداللّه بن معاویه نیز با وصیت ابوهاشم ثابت میشود
).
هنگام مرگ ابوهاشم در سال ۹۹هـ ق
عبدالله بن معاویه کودک و صغیر بوده است و این
شبهه وجود داشته که چگونه ابوهاشم امامت را به صغیری وصیت نموده است؟
جناحیه در جواب قائل است که ابوهاشم وصایت در مورد عبدالله را به فردی به نام صالح بن مدرک میکند تا عبدالله بعد از
بلوغ امام و جانشین باشد.
اختلاف شدید در امامت بین
فرقه جناحیه و طرفداران محمد بن علی بن عباس بر سر جانشینی از ابوهاشم اختلاف شدید و
نزاع بوده است و هر کدام وصایت را برای رهبر خود ادعا مینموده ولی بر مدرکی متقن و محکم
استشهاد نمیکردند.
آنان همچنین به حلول و
تناسخ معتقد بودند و میگفتند ارواح از بدنی به بدنی دیگر منتقل میشوند.
به گمان آنان
روح خدا در
آدم حلول کرد و از او به دیگر پیامبران رسید تا به حضرت رسول (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم)، سپس در علی و فرزندانش
حسن و
حسین (علیهمالسلام) و محمد بن حنفیه و از محمد بن حنفیه در فرزندش ابوهاشم و از او در عبداللّه بن معاویه
حلول کرد.
عبداللّه بن معاویه نیز ادعای نبوت و در عین حال
الوهیت میکرد.
همچنین
جناحیه بر این باور بودند که ارواح یاران
پیامبر در تن ایشان جای گرفته است و ازاینرو نام آنها را بر خویش مینهادند
.
بر همین اساس،
اعتقاد به فنا ناپذیری جهان، نفی
معاد و بهشت و
دوزخ اخروی، و منحصر دانستن
ثواب و عقاب به زندگی دنیوی، از اعتقادات ایشان شمرده شده است.
آنچه از اعتقادات که به عبدالله منسوب است عقائدی افراطی و غلو آمیز است و بالتبع
فرقه جناحیه نیز از غلو بی بهره نیست مانند:
۱. ادعای امامت و دعوت به خویش بعد از امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) و فرزندانش (حسنین و ابن حنیفه و ابوهاشم).
۲. طبق نظر پیروانش او ادعای
ربوبیت نمود.
۳. روح خدا را در آدم سپس در فرزندش
شیث و سپس در انسانها دانست.
۴. در بین خودشان به افرادی برتر از
جبرئیل و
میکائیل و رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قائلاند.
۵. معتقد هستند که نمیمیرند.
۶. هر کس به نهایت درجه در
دین برسد به ملکوت برده میشود و مدعی هستند که با ملکوتیان هر صبح و شام در ارتباط هستند.
۷. رهبر
فرقه قائل به تناسخ ارواح است و ثواب و
عقاب را در اشخاص (از بنی آدم و حیوانات) متناسخ میداند.
۸. روح خدا را به قاعده تناسخ در خود ادعا میکرد.
۹. ادعای حلول و ربوبیت و
نبوت مینمود.
۱۰-مدعی آگاهی بر
غیب بود.
۱۱- مدعی است که به هر مومنی
وحی میشود به دلیل تاویلی که از این سه آیه
استنتاج کرده است:
ا. «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله...؛
هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد»، در این مورد گفتهاند که به
اذن الله یعنی به وحی خداوند.
ب. «و اوحی الی ربک ال النحل...
پروردگارت به زنبور وحی (الهام) کرد که...»، در این مورد گفتهاند که اگر وحی به
زنبور جائز است وحی به ما
اولویت دارد.
ج. «و اذ اوحیت الی الحواریین...؛
(و یاد کن) آنگاه که به
حواریون وحی کردم...»، در این مورد قائل شدهاند که خودشان حواریون میباشند.
آنان معتقد بودند که
آخرت همان آسمان است و کسانی که عمل صالح انجام دادهاند به
آسمان میروند و زمین نیز برای بدکاران، جای
عذاب است.
گفتهاند که آنان با تأویل آیه «لَیسَ عَلَیالَّذینَ امَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ
جُناحٌ فیما طَعِمُوا؛
بر آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند باکی (گناهی) نیست در آنچه خوردهاند هنگامی که
تقوا داشته باشند...»، محرّماتی، از قبیل گوشتِ
مردار و
شراب و زنا و لواط، را
حلال شمردند و آیه مذکور را ناسخ آیه سوم
سوره مائده دانستند.
همچنین وجوب
عبادات را ساقط و برای عبادات و
محرّمات مصادیقی ذکر کردند، چنانکه گفتند عبادات (مثلاً
نماز،
روزه،
حج) همان کسانی هستند که دوستی آنها
واجب است (یعنی
اهل بیت علی (علیهالسلام)) و محرّمات مذکور در قرآن،
کنایه از قومی است که کینه و
بغض داشتن به آنها واجب است
از دیگر اعتقادات آنان، همچون اکثر غالیان، این بود که هرکس امام را بشناسد، هر چه بخواهد میتواند انجام دهد و هرگونه
تکلیف از او برداشته میشود و به کمال و بلوغ میرسد.
پیروان عبداللّه بن معاویه این ادعای وی را که
علم غیب میداند، باور داشتند.
پس از مرگ عبداللّه بن معاویه،
جناحیه به چند
فرقه تقسیم شدند.
برخی از پیروان عبداللّه بن معاویه معتقد بودند که او نمرده است و در کوهی در
اصفهان به سر میبرد و باز خواهد گشت تا رهبری بنیهاشم را برعهده گیرد.
عدهای میگفتند او همان
مهدی منتظر است که امور مردم را
اصلاح و
زمین را پر از
عدل خواهد کرد (
دستهای از ایشان معتقد بودند که عبداللّه بن معاویه
وفات یافته و کسی را نیز به جانشینی خود برنگزیده است (
از جمله
فِرقی که از
جناحیه منشعب شدند،
اسحاقیه بودند که از اسحاق بن زید بن حارث (از یاران عبداللّه بن معاویه) پیروی میکردند.
بنا بر گزارش
فخررازی (متوفی ۶۰۶)،
این
فرقه دست کم تا اواخر قرن ششم در
حلب و برخی نواحی
شام حضور داشتند.
ایشان را نیز اهل
اباحت و اسقاط تکالیف دانستهاند.
همچنین گفتهاند که آنان
حضرت علی (علیهالسلام) را در نبوت] شریک
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میدانستند.
این
فرقه با
فرقهای به نام
شریکیه که چنین اعتقادی داشتهاند تطبیق داده شده است.
از دیگر اعتقادات آنان این بود که نبوت تا
روز قیامت متصل و همیشگی است و هر کس علم
اهل بیت را داشته باشد،
نبی است.
چنانکه در
الملل و النحل شهرستانی
آمده است که این
فرقه با
نُصَیریه در بسیاری از مسائل هم عقیده بودند.
از جمله این عقاید، حلول است که برای تأیید آن به متمثل شدن جبرئیل یا ظهور
شیطان یا جنّ به صورت بشر متوسل میشدند و آن را مؤید ظهور امر روحانی در جسم میخواندند.
ایشان قائل به ظهور
حق در حضرت علی (علیهالسلام) و اولادش بودند و تفاوتی بین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و حضرت علی (علیهالسلام) قائل نبودند، مگر اینکه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سابق است و حضرت علی (علیهالسلام) لاحق، مانند دو نوری که یکی بر دیگری پیشی گرفته باشد.
این
فرقه را نباید با سه
فرقه دیگر، که آنها نیز
اسحاقیه نامیده میشوند، اشتباه کرد: اسحاقیه از
فرق کیسانیه که منسوباند به
اسحاق بن عمرو اسحاقیه از فروع
فرقه عَلیائیه/ عَلبائیه که پیروان ابویعقوب اسحاق بن محمد بن احمد بن اَبان نخعی، معروف به احمر (متوفی ۲۸۶)، هستند
اسحاقیه از فروع
فرقه کرامیه، که پیروان عبداللّه بن محمد بن کرّاماند.
اختلاف شدید بین طرفداران
جناحیه و طرفداران
عباسیه (راوندیه) در جانشینی از ابوهاشم کار را به جائی رساند که از این نزاع خسته شدند و به حکم و
شهادت حکم رضایت دادند. با شهادت شخصی به نام
ابی ریاح که به نظر ایشان مرد صالحی بود نزاع فیصله یافت و او به نفع بنی العباس شهادت به وصایت از ابوهاشم داد و با این
حکم جناحیه و طرفداران عبدالله بن معاویه ضربه و شکست سیاسی را تجربه میکرد و
جناحیه تا حدی از هم فروپاشید.
از جمله کسانی که از اصحاب عبدالله بن معاویه بشمار میرفته
عبدالله بن حارث بوده است و خود جز گروه
جناحیه بود، تا اینکه با سقوط
جناحیه بعد از کشته شدن عبدالله بن معاویه به امر
ابومسلم خراسانی، عدهای از طرفداران عبدالله بن معاویه به انتخاب جانشین برای رهبر فقید خویش دست زدند و رهبر منتخب این عده کسی نبود جز
زندیق زادهای که عبدالله بن حارث نام داشت. به این ترتیب
فرقه حارثیه از دامن سقوط یافته
جناحیه بوجود آمد و به همان عقاید افراطی و غلو آمیز به نحوه دیگری ادامه دادند.
بعد از مرگ عبدالله عدهای طرفدارانش در او
غلو کردند و مرگ او را منکر شده و قائل شدند که او زنده است و نمیمیرد و در آینده با سپاهی از مردان بنی هاشم خواهد آمد و عدهای او را مهدی موعود دانستند.
فرقه غالی دیگری که از
جناحیه منشعب شده، حارثیه است.
در باره پیدایی این
فرقه گفته شده که بعد از مرگ عبداللّه بن معاویه، برخی اصحاب او از یکی از یارانش، یعنی عبداللّه بن حارث، پیروی کردند که
اهل مدائن بود و از زنادقه شمرده میشد.
او و پیروانش قائل به تناسخ، اظلّه یا صور ظلّی (اعتقاد به وجود سایه و ظلّ در عالم مجردات) و دَوْر بودند
وی این عقاید را به
جابر بن عبداللّه انصاری (صحابی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)) و
جابر بن یزید جعفی (از اصحاب
امام محمدباقر و امام جعفر صادق (علیهماالسلام)) نسبت میداد.
عبداللّه بن حارث جزو هفت تنی است که
امام صادق (علیهالسلام) آنها را لعن کرده و کذاب نامیده است.
شهرستانی حارثیه را همان
فرقه اسحاقیه منسوب به اسحاق بن زید بن حارث انصاری دانسته است.
این
فرقه را با حارثیهای که از فروع
خوارج و منسوب به حارث اِباضیاند
نباید
اشتباه کرد.
شهرستانی
و نوبختی (
) نوشتهاند که دو
فرقه خرّمدینان و
مزدکیان از این
فرقه پدید آمدهاند.
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضلابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا (.
(۲) ابن جوزی، تلبیس ابلیس، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳) ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۴) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ کاظم مظفر، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، چاپ افستقم ۱۴۰۵.
(۵) محمد بن عبیداللّه ابوالمعالی، بیانالادیان، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۶) سعد بن عبداللّه اشعری، کتاب المقالاتو
الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۸) عباس اقبالآشتیانی، خاندان نوبختی، تهران ۱۳۱۱ ش.
(۹) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی،
الفرق بین
الفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة،) بیتا (.
(۱۰) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۱) تستری.
(۱۲) علی بن محمد جرجانی، التعریفات، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۳) سمعانی.
(۱۴) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت) بیتا).
(۱۵) محمد بن عمر فخررازی، اعتقادات
فرق المسلمین و المشرکین، چاپ عبدالرؤوف سعد و مصطفی هواری، قاهره ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۱۶) عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲.
(۱۷) نشوان بن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
(۱۸) حسن بن موسی نوبختی،
فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جناحیه»، شماره۴۹۱۷. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جناحیه».