حروف حی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حروفِ حَی، هجده نفری که نخستین گروندگان به
سیدعلی محمد شیرازی معروف به
باب بودند را می گویند.
از زمان دعوی علیمحمد شیرازی تا پنج ماه پس از آن، هجده نفر به او
ایمان آوردند که براساس حساب
حروف ابجد، حروف حی نامیده شدند.
سه تن از این هجده تن مشهورند و نامشان در تاریخ های دوره
قاجار آمده و از دیگران صرفاً نامی باقیمانده است. در این مقاله، نخست از
زندگی و فعالیت های دو فرد شاخص این گروه گزارشی میآید و سپس از دیگر اعضای این گروه ذکری میشود.
۱)
ملا حسین بشرویه ای، فرزند حاج ملاعبداللّه صباغ، متولد ۱۲۲۹ در
بشرویه از توابع شهرستان
فردوس است.
وی پس از طی مقدمات
علوم دینی با آرای
شیخیه آشنا شد و در هجده سالگی برای شاگردی
سید کاظم رشتی از
مشهد به
کربلا رفت.
او چندبار برای دفاع از شیخیه به نمایندگی از
سید کاظم به نقاط گوناگون
ایران فرستاده شد، از جمله به
اصفهان نزد
حاج سید محمد باقر شفتی و به
مشهد نزد
میرزا عسکری مجتهد متنفذ
خراسان.
پس از درگذشت
سید کاظم، ملاحسین به امید دیدار
امام موعود ــ که سیدکاظم
ظهور قریب الوقوعش را وعده داده بودــ به همراه گروهی از شاگردان
سید کاظم، در مساجد
سهله و
کوفه چله نشینی کرد.
او در شیراز به
سید علی محمد شیرازی ــ که به تازگی مدعی بابیت
امام غایب شده بود ــ برخورد و در زمره
هواداران او درآمد.
به روایتی دیگر، این خود ملاحسین بشرویه ای بود که سیدعلی محمد شیرازی را به طرح دعاوی اش
تحریک و
تشویق کرد.
به روایت پیروان باب، وی در اولین شب ملاقاتش با ملاحسین، در ۵ جمادی الاولی ۱۲۶۰
دعوت خود را آشکار کرد و بدین ترتیب ملاحسین بشرویه ای نخستین کسی بود که به باب
ایمان آورد
و نخستین
حرف از حروف حی شد. در سال ۱۲۶۱، که باب ادعای
مهدویت کرد، نام و نیز
عنوان سابق خود (باب) را به ملاحسین داد و از این تاریخ در متون بابی از ملاحسین با نام «سیدعلی» یاد شد.
باب
زیارت نامه ای که برای
حضرت علی (علیهالسلام) نوشته بود و نیز
تفسیرش بر
سوره یوسف را به ملاحسین سپرد تا در تبلیغ بابیت وی از آنها استفاده کند.
ملاحسین برای
تبلیغ به اصفهان رفت. در آنجا ملامحمدتقی هراتی (از
فقها) و منوچهرخان معتمدالدوله (
حاکم اصفهان) به دعوت او پاسخ مثبت دادند. وی سپس به
کاشان رفت و حاجی
ملا محمد مجتهد، پسر
ملا احمد نراقی، را هم به
بیعت با باب دعوت و زیارت نامه و تفسیر باب را به او عرضه کرد. ملامحمد اشکالات
صرف و نحوی عبارات باب را گوشزد کرد و دعاوی او را بی اساس خواند. ملاحسین در برابر این
انتقاد پاسخ معروف باب را تکرار کرد که «تا پیش از این،
دستور زبان (صرف و نحو عربی)، به سبب
گناهی که کرده بود، مقید بود و حال با
شفاعت باب
قید از آن برداشته شده است».
ملاحسین سپس به
تهران آمد و
محمد شاه و
صدراعظمش،
حاج میرزا آغاسی، را به
آیین باب دعوت کرد، اما با تهدید اولیای
دولت، تهران را به مقصد خراسان ترک کرد.
وی با نامه،
ملا محمد علی بارفروشی را از
مازندران و
طاهره قرةالعین را از
قزوین به خراسان فراخواند.
ملاحسین پیش از آن دو به مشهد رسید و حوالی
حرم امام رضا علیهالسلام ساکن شد. در آنجا ملاعبدالخالق
یزدی، از شاگردان
شیخ احمد احسایی، به او گروید. در نیشابور هم ملاعلی اصغر مجتهد، که
شیخی مذهب بود، دعوت ملاحسین، یعنی
بابیت سیدعلی محمد شیرازی، را پذیرفت و به تبلیغ آن پرداخت.
تکاپوی ملاحسین در مشهد، علمای آنجا را بر ضد وی شوراند.
شاهزاده حمزه میرزا، که در آن هنگام با
سربازان خود در خراسان بود، ملاحسین و پیروانش را فراخواند و از آنان خواست که باب را
لعن کنند و از آیین جدید
تبرّی جویند. همه، از جمله ملا علی اصغر مجتهد، بر
منبر رفتند و باب را لعن کردند و ملاعبدالخالق هراتی که حاضر به لعن باب نشده بود، از منبر محروم و در خانه خود
حبس گردید. ملاحسین را هم در
اردوی نظامی اسیر کردند. پس از مدتی، ملاحسین از اردو گریخت و خود را به
نیشابور و
سبزوار رساند. در سبزوار، میرزا تقی جوینی به او پیوست و چون جوینی در امور اداری صاحب تجربه بود، حساب
دخل و خرج ملاحسین و پیروانش به او سپرده شد.
پس از خروج ملاحسین از سبزوار، در
قریه بیارجمند، آقا سیدمحمد (پیش نماز آن دیار) به استقبال او رفت اما در
ضیافت، ملاحسین به
حرمتِ قلیان و
قهوه حکم داد و همین امر باعث شد که از آنجا رانده شود. در
میامی، نزدیک
شاهرود، هم ۳۶ نفر به او پیوستند. در آنجا میان اهالی میامی و پیروان او
جنگی درگرفت که در آن چندتن از طرفین کشته شدند. وی در شاهرود،
ملا محمد کاظم مجتهد را به آیین باب دعوت کرد که با
واکنش تند او مواجه شد. در این هنگام
محمد شاه قاجار درگذشت و اوضاع برای تبلیغ مناسب تر شد.
ملاحسین بعد از ترک شاهرود راهی مازندران شد
وی با پیروان خود ابتدا به
بارفروش رفت، ولی پس از مواجهه با نیرو های دولتی و
زد و خورد اندک، متعهد به تَرک مازندران شد. وقتی ملاحسین و اطرافیانش بارفروش را ترک میکردند، گروهی از
قشون دولتی به طمع
مال، بر آنان حمله کردند، اما شکست خوردند. این حادثه ملاحسین را از ترک مازندران منصرف کرد. وی به ساری رفت و پیروانش را در
قلعه طبرسی ساکن کرد.
حکومت مرکزی، برای سرکوب آنان قشونی فرستاد که به
جنگ طبرسی انجامید و ملاحسین در ۱۲۶۵ در این جنگ کشته شد.
۲)
ملا محمدعلی بارفروشی (مازندرانی)، ملقب به قُدوس، آخرین فرد از حروف حی که به باب
ایمان آورد.
پدرش محمد صالح نام داشت. محمد علی در ۱۲۳۱ در بابل به دنیا آمد.
در کودکی
خادم سرای
حاجی محمد علی مجتهد مازندرانی بود.
پس از تحصیلات ابتدایی در بابل و
ساری، برای ادامه تحصیل در هجده سالگی به
کربلا رفت. چهار سال در مجلس درس
سید کاظم رشتی حاضر و از
شاگردان نزدیک او شد.
پس از مرگ
سید کاظم در ۱۲۵۹، ملا محمد علی قصد
حج کرد و در مسیر خود در
شیراز، بر اثر ملاقات با ملا
حسین بشرویه ای و ملا علی بسطامی، به باب ایمان آورد. وی تنها فرد از حروف حی بود که همراه باب
عازم حج شد.
ملا محمد علی در بازگشت از حج، ابتدا به شیراز رفت و
تبلیغ را از آنجا پی گرفت. ملاصادق خراسانی به دعوت او بابی شد. در پی
آشوب در شیراز، این دو تن را به همراه ملاعلی اکبر اردستانی، چوب زدند و در
بازار گرداندند و نهایتاً از شهر اخراج کردند.
ملاحسین بشرویه ای در راه سفر به خراسان به
بارفروش رفت و در آنجا با ملا محمد علی ملاقات کرد و به وی احترام فراوانی گذاشت و به همین سبب، ملا محمد علی
اعتبار بسیار یافت. پس از خروج ملاحسین از بارفروش،
سعید العلما (مجتهد مازندرانی) ملا محمد علی را از بارفروش بیرون کرد.
در پی ارسال نامه ملاحسین بشرویه ای، او راهی خراسان شد
ملا محمد علی از یک سو و
قرةالعین از سوی دیگر، در راه خراسان به
بدشت رسیدند. آشنایی این دو و پایبند نبودنشان به
احکام شرع و مجموعه آنچه در بدشت روی داد، واکنش هایی را در پی داشت. پس از این واقعه، قرةالعین به
قزوین بازگشت و ملا محمد علی راهی بارفروش شد.
در بارفروش ملا
حسین بشرویه ای و همراهانش به ملا محمد علی و همراهان او پیوستند و فعالیت های آنها به
جنگ طبرسی انجامید. پس از کشته شدن ملا
حسین بشرویه ای و به تنگ آمدن بابی ها از
قحطی و
گرسنگی، که حاصل
محاصره طولانی
قلعه بود، ملا محمد علی در پیشاپیش حدود دویست
پیرو بابی خود، از قلعه طبرسی بیرون آمد و
تسلیم شد. او را به سعیدالعلما و دیگر علمای آن دیار سپردند و آنان
حکم به اعدامش دادند. ملا محمد علی در ۱۲۶۶ در
سبزه میدان بابل کشته شد.
۳)
طاهره قرةالعین قزوینی،
عروس و عامل قتل
شهید ثالث –
ملا محمد تقی برغانی – که فتوای
تکفیر شیخ احمد احسایی – مؤسس
شیخیه – را صادر کرده بود، می باشد. او پس از وقایع بدشت توسط عاملین
حکومت دستگیر و اعدام شد.
برای مطالعه
شرح حال مفصل او به
مقاله مستقلی که به همین نام وجود دارد مراجعه نمایید.
دیگر اعضای این
گروه عبارت بودند از :
۴) محمد
حسن بشرویه ای،
برادر کوچک تر ملاحسین بشرویه ای، که در جنگ طبرسی، در کمتر از بیست سالگی، کشته شد.
۵) میرزا محمد باقر، پسر دایی محمد
حسین بشرویه ای، که در
جنگ طبرسی کشته شد.
۶) ملا علی بسطامی، از شاگردان
سید کاظم رشتی، که پس از
ایمان آوردن به باب، از جانب او مسئول تبلیغ در
نجف و
کربلا شد. به خواست علما، مأموران دولت
عثمانی او را از نجف به بغداد منتقل کردند و سپس در مسیر
استانبول کشته یا فوت شد.
۷) ملا احمد ابدال (مراغه)، از شاگردان
سید کاظم رشتی، که در
واقعه بدشت حاضر بود و در جنگ طبرسی کشته شد.
۸)
سید حسین یزدی، که کاتب وحی باب تلقی میشود. گروهی از
علمای شیخی تبریز حکم قتل او را نیز به همراه باب صادر کردند، ولی او اظهار
توبه کرد و از باب تبرّی جست (که بابی ها این اقدام او را
تقیه میدانند) و بدین ترتیب آزاد شد، اما پس از رهایی، در
تهران مجدداً به طرفداران باب پیوست.
پس از واقعه
تیراندازی بابی ها به سوی
ناصرالدین شاه، وی نیز به همراه تعداد زیادی از سران بابی
دستگیر و کشته شد.
۹) میرزا محمد روضه خوان
یزدی، که بعدها خود را
شیخی معرفی کرد.
۱۰) سعید هندی، که مأمور تبلیغ آیین باب در
هندوستان شد، اما از
سرنوشت او خبری نشد.
۱۱) ملامحمد (محمود) خویی، از شاگردان سیدکاظم رشتی، که در جنگ طبرسی کشته شد.
۱۲) ملا خدابخش قوچانی، که بعدها به ملا علی معروف شد.
۱۳) ملا جلیل اردمی، که در جنگ طبرسی کشته شد.
۱۴) ملا باقر تبریزی، مأمور
تبلیغ در ایران و
عراق و
واسطه انتقال نوشته های باب به ملا عبدالکریم قزوینی بود.
۱۵) ملا یوسف اردبیلی، از مبلّغان باب در
ایران، که به بابیان
قلعه طبرسی پیوست و در پی
تسلیم آنها کشته شد.
۱۶) میرزا محمد علی قزوینی، شوهر خواهر قرةالعین و واسطه ایمان آوردن او به
سید علیمحمد باب، که در جنگ طبرسی کشته شد.
۱۷) میرزا هادی قزوینی، برادر بزرگ میرزا محمد علی، که از جنگ در
قزوین اجتناب کرد.
۱۸) ملاحسن (
محسن) بجستانی، که پس از مدت کوتاهی توبه کرد و از
اعتقاد به بابیت
سید علی محمد برگشت.
(۱) علیقلی بن فتحعلی اعتضادالسلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۵۱ش.
(۲) مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
(۳) جهانگیرمیرزا، تاریخ نو: شامل حوادث دوره قاجاریه از سال ۱۲۴۰ تا ۱۲۶۷ قمری، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۲۷ش.
(۴) حاجی میرزاجانی کاشانی، کتاب نقطة الکاف: در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول از تاریخ بابیه، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۲۸/۱۹۱۰.
(۵) محمدجعفربن محمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، چاپ
حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۶) رشید خیون، حروف حَیّ: البابیة و البهائیة مع نص کتاب أقدس، کلن ۲۰۰۳.
(۷) روزنامه وقایع اتفاقیه، ش ۸۲، ۱۰ ذیقعده ۱۲۶۸.
(۸) محمدمهدی زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب، یا، تاریخ باب و بهاء، ترجمه
حسن فرید گلپایگانی، تهران ۱۳۴۶ش.
(۹) محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ ۱۳۴۵ش.
(۱۰) محمد نبیل زرندی، مطالع الانوار: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمه و تلخیص عبدالحمید اشراق خاوری، (تهران ۱۳۳۹ش).
(۱۱) عبدالحسین نوائی، باب و حروف حی، در علیقلی بن فتحعلی اعتضادالسلطنه.
(۱۲) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، در میرخواند، ج ۸ـ۱۰.
(۱۳) عبدالبهاء، متن فارسی، مقاله شخصی سیاح، قسمت باب، ویرایش ادوارد جی براون، آمستردام ۱۹۷۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حروف حی»، شماره ۶۰۴۲.