• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

محمد تقی برغانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در خانه ملا محمد ملائکه (فرشته) و در روستای برَغان کرج، به دنیا آمد که نامش را «محمدتقی» نهادند.
[۱] . در سال تولد وی چند قول وجود دارد (۱۱۷۲، ۱۱۸۳، ۱۱۸۴، ۱۱۹۴).





وقتی که «ملا محمد ملائکه» به قزوین آمد با برگزاری جلسات علمی و مذهبی، سبب تقویت حوزه علمیه قزوین شد.
مقام علمی و معنوی ملا محمد، وی را به مرجعیت دینی رساند به طوری که با علمای اخباری همانند «ملا خلیل قزوینی» و «شیخ یوسف بحرانی» مناظرات علمی ترتیب داد.
«تحفة الابرار» و «الدر الثمین» از آثار اوست.
[۲] . حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، سید علی رضا سید کباری، ص ۵۳۷ و گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج ۶، ص ۱۶۲.




محمد تقی به تشویق پدر، به تحصیل علوم دینی می‌پردازد. «وی تحصیلات مقدماتی و مقداری از فقه و اصول را در نزد دانشمندان قزوین به پایان برده و آن گاه رهسپار قم می‌شود. در آنجا در حوزه درسی علامه محقق میرزای قمی حضور یافته و سپس به اصفهان می‌رود و از بزرگان این شهر، حکمت و کلام را فرا می‌گیرد. بالاخره به کربلا می‌آید و چند سالی در درس «صاحب ریاض» شرکت جسته و بعد به ایران (تهران یا قزوین) باز می‌گردد.»
[۳] . شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۴۷۵ و ۴۷۷؛ ریحانه الادب، میرزا محمد علی مدرس،‌ج ۱، ص ۲۴۷؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص ۲۲۶، و معارف الرجال، شیخ محمد حرز الدین، ج۲، ص ۲۰۷.




۲. پدرش ملا محمد ملائکه (متوفا: ۱۲۰۰ هـ . ق.)
۲. ملا آقا بید‌ابادی (متوفا: ۱۱۹۷ هـ . ق.)
۳. ملا علی نوری (متوفا: ۱۲۴۶ هـ . ق.)
۴. آقا محمد باقر وحید بهبهانی (متوفا: ۱۲۰۵ هـ . ق.)
۵. علامه سید علی طباطبایی اصفهانی حائری، معروف به «صاحب ریاض» (متوفا: ۱۲۳۱ هـ . ق.).
۶. میرزا ابوالقاسم گیلانی قمی، معروف به «میرزای قمی» و «صاحب قوانین» (متوفا: ۱۲۳۱ هـ . ق.).
[۴] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۹ و ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۷۹؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۶ و ۴۷۷.

۷. علامه شیخ جعفر کاشف الغطاء (متوفا: ۱۲۲۸ هـ . ق.).
۸. سید محمد طباطبایی، معروف به «سید محمد مجاهد» (متوفا: ۱۲۴۲ هـ . ق.).
[۵] . معارف‌الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷ و ریحانه‌الادب، ج ۱، ص ۲۴۷.




محمد تقی برغانی درباره شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌گوید:
«روزی مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء وارد قزوین شد، وقت خواب فرا رسید و همه خوابیدند و من هم در گوشه آن باغ خوابیدم. چون پاسی از شب گذشت، شنیدم شیخ مرا صدا می‌زند و می‌گوید: «برخیز و نماز شب به جای آر.» عرض کردم: «بلی بر می‌خیزیم.» شیخ رد شد و من دوباره خوابیدم. ناگهان صدایی به گوشم خورد؛ به دنبال آن روانه شدم. وقتی به نزدیک جایی که سرو صدا می‌آمد رسیدم، دیدم جناب شیخ به تضرع و گریه و مناجات مشغول است و صدای ایشان چنان در من اثر گذاشت که از آن شب تاکنون که ۲۵ سال می‌گذرد، هر شب بر می‌خیزم و به مناجات مشغول می‌شوم.»
[۶] . سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.




محمد تقی پس از اتمام تحصیلات در عراق، به تهران می‌آید. ورود او به پایتخت و تشکیل جلسات علمی، موجب شهرت وی می‌شود. عده‌ای از مردم برای آگاهی از رتبه فقهی ملا محمد تقی، از محضر گرانقدر «میرزای قمی» چنین سؤال کردند: به نظر حضرت عالی آیا حاج ملا محمد تقی مجتهد است یا نه؟
میرزای قمی فرمود: میان من و ایشان ملاقاتی صورت نگرفته است، شما از وی درباره مسئله‌ای سؤال کنید تا ایشان فتوا ی در آن مسئله را بر اساس قانون استدلال، به انجام برساند. سپس آن نوشته را نزد من بیاورید تا بدانم که وی قابل استنباط احکام شرعیه هست یا نه؟
سرانجام از ملا محمد تقی برغانی در خصوص مسئله‌ای فقهی، استفتاء می‌کنند و ایشان نیز در رساله‌ای کوچک، پاسخ آن را با استدلال بیان می‌کند ... .
برغانی به عراق می‌رود و از استادش، آقا سید علی طباطبایی، اجازه اجتهاد می‌گیرد. بدین ترتیب، اجتهاد ملا محمد تقی بر همگان ثابت می‌شود.
[۷] . ر.ک: قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۲ و تذکره العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۰۲ و ۲۰۳.




۱. شیخ جعفر کاشف الغطاء.
۲. سید علی طباطبایی ، صاحب ریاض.
۳. سید محمد مجاهد.
[۸] . الکرام البرره، ج ۱ ص ۲۲۶؛ تذکره العلماء، ص ۱۱۹؛ قصص العلماء، ص ۲۳ و مکارم الاثار، علامه حبیب آبادی، ج ۵، ص ۱۷۱۲.

شهید ثالث در متن اجازه‌ نامه‌ای که به شاگردش «تنکابنی» داده، اسامی مشایخ اجازات خود را همین سه نفر معرفی کرده است.
[۹] . قصص العلماء، ص ۲۵ و ۲۶.

برخی میرزای قمی را به مشایج اجازه شهید ثالث افزوده‌اند.
[۱۰] . گنجینه دانشمندان. ج ۶، ص ۱۶۳.




زهد، ایمان قوی، توکل شدید، تلاش در جهت ترویج معارف، برآوردن خواسته‌های مردم در حدّ توان و رسیدگی او به حال مستمندان سبب شد آوازه وی بیش‌تر شود و مورد توجه و محبت همگان قرار بگیرد.
[۱۱] . الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.

برغانی به مرجعیت رسید و برای پرورش نیروهای صالح، به تقویت افراد و مراکز مذهبی و علمی پرداخت. حوزه علمیه قزوین با کوشش او به رشد و بالندگی قابل تحسینی رسید.
او هم چون پدر مجتهد ش، شیخ محمد ملائکه برغانی، به نشر فرهنگ تشیع و مسلک اصولی همت ورزید و شاگردان ممتازی را به جامعه شیعی تحویل داد.
او بیش‌تر عمر شریفش را در قزوین سپری کرد. وی استاد بزرگ و فرزانه‌ای برای دانش پژوهان آن دیار به شمار می‌آمد.
[۱۲] . حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، ص ۵۳۷ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص ۲۴۶.




با این که ملا محمد تقی برغانی در شهرهای اصفهان، کربلا، نجف، تهران و قزوین، به تدریس اشتغال داشت،
[۱۳] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۸۰.
متأسفانه شرح حال نگاران به معرفی شاگردان ملا محمد تقی برغانی چندان نپرداخته و در بین شاگردان او، بیشتر از فرزندان وی و میرزا محمد تنکابنی و سید محمد حسین قزوینی یاد کرده‌اند.
سید محمد حسین قزوینی برخی از مجلدات کتاب «منهج الاجتهاد» برغانی را استنساخ کرد و بر کتاب «لعان» استادش تعلیقاتی نوشت.



سیره عملی و همیشگی برغانی این بود که روزها به امر تدریس، تألیف، ترویج دین، تبلیغ شریعت و هدایت مردم مشغول بود و شبها نیز از نیمه شب تا سحر، به مناجات، تهجد، عبادت و گریه می‌پرداخت.
[۱۵] . اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.

او آشنا به فنون نگارش بود و آثار بسیار ارزشمندی خلق کرد و به یادگار گذاشت، تنکابنی در خصوص آثار او می‌نویسد:
«آن زمانی که در قزوین تحصیل می‌کردم، شهید مشغول به اتمام تألیف این کتاب (منهج الاجتهاد) بودند؛ به طوری که دید و بازدید، عروسی و عزا، همه را ترک کرده بود و به تألیف کتاب «منهج» مشغول بود. مگر روزها به جهت وقت عصر، مقدار دو ساعت به غروب مانده می‌نشستند و به مرافعات اشتغال داشتند و سایر اوقات را به تألیف مشغول بودند.»
[۱۶] . قصص العلماء، ص ۳۰.

آثار او عبارتند از:
۱. عیون الاصول
۲. منهج الاجتهاد
۳. ملخّص العقائد: درباره علم کلام است.
۴. مجالس المتقین
۵. رساله‌ای در نماز جمعه.
۶. رساله‌ای در طهارت.
۷. رساله‌ای در نماز و روزه.
۸. رساله‌ای در قضاء نماز ها.
۹. رساله‌ای در دیات؛ به زبان فارسی.
[۱۷] . الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قصص العلماء، ص ۲۹ و ۳۰؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۸ و ۴۷۹؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۳ و غیره.




یکی از صفات برجسته انسان‌های صالح و شجاع، مبارزه جدی با مفسدان است. فهرستی از رفتار و گفتار حاج ملا محمد تقی برغانی را در این زمینه مرور می‌کنیم:

۱۰.۱ - امر به معروف و نهی از منکر


وی در مسئله امر به معروف و نهی از منکر، بسیار جدی بود؛ به نحوی که از برکت فعالیت‌های وی و برادرش، ملا محمد صالح، شهر قزوین از ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی‌ پاکسازی شد و مردم این شهر از دیگر شهرها متدیّن‌تر شدند.
[۱۸] . ر.ک: الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ قصص العلماء، ص ۹۱؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷ و مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۱۲.


۱۰.۲ - فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی


برغانی به حکم وظیفه شرعی، در عرصه‌های دیگری چون اجرای حدود شرعی، شرکت در جبهه جنگ و مبارزه فرهنگی با مذاهب استعماری نیز فعالیت داشت.



بازگشت علما به تهران، همراه با تبلیغات مسموم عناصر خائن و چه بسا شایعه سازی از سوی دولت‌های انگلیسی و روسی بود؛ به طوری فتحعلی شاه پس از مغلوب شدن ایران در جنگ، سید محمد مجاهد را مورد بی‌مهری قرار می‌داد. از این رو، سید مجاهد هم به قزوین آمده و در آنجا سکونت اختیارکرد و سرانجام در سال ۱۲۴۲ هـ . ق وفات یافت و پیکر مطهرش در کربلا به خاک سپرده شد.
[۱۹] . تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۷۴۸ و ۱۷۴۹.

مجتهد برغانی هم به دلایلی، دگر باره به تهران بازگشت و در آنجا رحل اقامت افکند و با تشکیل جلسات درس و وعظ و اقامه نماز جماعت، به سرعت سرآمد علمای تهران شد؛ لیکن دیری نپایید که بین او و فتحعلی شاه کدورتی پدید آمد. او ناچار شد به جانب قزوین کوچ کند.
[۲۰] . علت این کدورت در عنوان منادی «ولایت فقیه» به تفصیل آمده است.

یکی از علمای مشهور و ذی نفوذ قزوین به نام «حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی» به استقبال مجتهد برغانی شتافته و در تثبیت و تقویت جایگاه علمی و اجتماعی وی، جدیت ورزید.
[۲۱] . قصص العلما، ص ۲۲؛ اجساد جاویدان، ص ۲۱۸ و ۲۱۹ و الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.

حضور دوباره برغانی در قزوین، تشکیل جلسات درس، وعظ و مناظره و برخورداری از سجایای اخلاقی، بستر مناسبی برای وی مهیا ساخت.



در روزگار ریاست شهید ثالث در تهران، بر اثر بی‌کفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال ارتش روس در می‌آید. پس از این شکست خفت بار (۱۲۲۸ هـ . ق) است که رقابت انگلستان و فرانسه در ایران شدت پیدا می‌کند؛ به نحوی که انگلستان در همه امور داخلی کشور دخالت می‌کند.
مجتهد برغانی در چنین شرایطی، برای نخستین بار نظریه «ولایت فقیه» را مطرح و حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام می‌کند.
فتوا ی او و قیام خاندان برغانی، با توجه به اوضاع نابسامان مملکت، جرقه امیدی برای یک تحول اساسی بود که استمرار و تقویت علمی و عملی این اندیشه سیاسی، سلسله قاجار را با دشواری جدیدی مواجه می‌کرد؛ لذا علمای طراز اول تهران از سوی شاه به کاخ گلستان دعوت می‌شوند.
سرانجام، جلسه و مذاکرات فقهی در حضور شاه شروع می‌شود و مجتهد آگاه و شجاع برغانی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت کبری» را عنوان می‌کند و برای نجات ملت و کشور و رفع نابسامانی‌ها، خواستار سلب اختیار از شاه و شاهزادگان می‌شود.
شیخ محمد صالح نیز در تأیید آرای فقهی برادرش،‌ ادله خود را بیان می‌کند و می‌گوید: «جنگ، ترک مخاصمه و قرارداد صلح، مذاکره با دولت‌های خارجی و.. باید به اذن فقیه جامع الشرایط باشد.»
گروهی از دانشمندان حاضر در جلسه، سخنان شهید ثالث و برادرش را تأیید و تصدیق می‌کنند؛ ولی شیخ ملا محمد علی مازندرانی معروف به «جنگلی» ـ که از مقربان دربار شاه بود ـ به دفاع از مقام سلطنت و نقش رهبری فتحعلی شاه، برمی‌خیزد.
فتحعلی شاه که از فتوا و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله، بهترین راه ممکن را در این دید که او و برادرانش را به عراق تبعید کند.
[۲۲] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و ۳۹۱ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵.

شهید ثالث در کتاب‌های زکات، قضا و دیگر کتاب‌های فقهی خود، نظریه ولایت فقیه را مطرح کرده است. او در کتاب «جهاد» می‌نویسد:
«در صورتی که طائفه‌ای از مسلمانان با فرقه‌ای از دشمن قوی، برخورد کردند و یا این که طائفه‌ای از اهل حق و مسلمانان، مورد حمله و طغیان گروهی از اهل باطل قرار گرفتند و قادر نبودند که دشمن را دفع کنند مگر با تهیه سرباز و سپاه، در چنین شرایطی ... اگر امام (ع) حاضر باشد، ولی دسترسی به وی برای کسب اجازه مقدور نباشد، در این صورت، دستور جهاد و اعلان جنگ و تهیه سپاه بر مجتهد واجب می‌گردد بر اساس نیابت عامه ...»
[۲۳] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.
.
وی در سال ۱۲۵۳ هـ . ق. در عصر سلطنت محمد شاه قاجار، در پایان کتاب «ارث» صریحاً حکومت عصر خویش را غیرشرعی و از دولتهای «ظلمه» دانسته است که زمام امور و حکومت را غاصبانه به خود اختصاص داده است.
[۲۴] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.




در عصر شهید ثالث، جنبش‌های فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکل گیری و گسترش بود که تأسیس و رشد آنها، مرهون حمایت‌های مختلف عوامل داخلی و خارجی بود.
عمده‌ترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
الف. وهابیت
ب. شیخیه
ج. بابیه
[۲۵] . مجله حوزه، ص ۳۹۱.

شهید ثالث نقش ممتازی در مبارزه با شیخیه و بابیه داشت.
شیخ احمد احسایی بحرینی، به سبب روابط صمیمانه‌ای که با فتحعلی شاه برقرار کرده بود مورد توجه شاه و شاهزادگان و بزرگان حکومت ایران قرار گرفته بود. از سوی دیگر، پادشاه سنی عثمانی از وی پشتیبانی می‌کردند. از این رو، علمای ایران و عراق در برخورد با او، روش «تقیه» را در پیش می‌گرفتند.
[۲۶] . مجله حوزه، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.

شیخ احمد در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخته و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.
[۲۷] . تذکره العلما، ص ۴۶ و قصص العلماء، ص ۴۲.

حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، ‌موجب نگرانی اصولیین و متشرعین شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمد صالح برغانی سرازیر می‌شد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود.
ملا محمد تقی که خطر را جدی احساس می‌کند، وارد صحنه پیکار می‌شود. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره می‌داند؛ لذا از احسایی برای مناظره علمی دعوت به عمل می‌آورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت می‌کند.
[۲۸] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶.

روزی که شیخ احمد همراه عده‌ای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی می‌آید، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح می‌کند، در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی برعقاید احسائی وارد می‌سازد و بر پاسخ‌های سست وی، خط بطلان می‌کشد؛ به نحوی که شیخ احمد احسایی محکوم و مغلوب می‌شود. با این وجود، مؤسس شیخیه به نظرات غیرمستند و انحرافی خود پافشاری می‌کند. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به کافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا می‌دهد، درمدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و تکفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها می‌پیچد. تأثیر حکم و فتوا ی شهید آن چنان سریع بود که جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمی‌خواند.
[۲۹] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ ـ ۴۴.

فتوا ی مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار می‌آید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند، از جمله: آیا سید محمد مهدی، فرزند آقا سید علی صاحب ریاض؛ حاجی ملا محمد جعفر استرآبادی؛ آخوند ملا آقای دربندی؛ سید محمد حسین اصفهانی «صاحب فصول»؛ آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمد حسن نجفی «صاحب جواهر».
پیروی علما و مردم از فتوا ی تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی، همگی نشانگر خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.
[۳۰] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶ و تاریخ جنبشهای مذهبی درایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.

میر علی محمد شیرازی بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید گردید و آخرین ادعایش هم ربوبیت و حلول الوهیت بود.
[۳۱] . ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.

«فتنه بابیه» ادامه دهنده همان مکتب منحرف شیخیه بود، به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. در عصرحاضر نیز این جریان فاسد و انحرافی از سوی استکبار جهانی و صهیونیزم مورد پشتیبانی قرار می‌گیرد.
در این موقعیت خطیر است که «سکوت خواص» زمینه رشد و شیوع آن را بیشتر می‌کند. برغانی با عزمی راسخ‌تر به میدان نبرد قدم می‌گذارد و فتوا ی تاریخی خود را مبنی بر کفر و ارتداد این گروه، صادر می‌کند.
شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی می‌افتاد و در تبلیغ و ترویج آن جدیت می‌ورزیدند.
یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیر اسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل کرد.
[۳۲] . ر.ک: شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ قصص العلما، ص ۵۸ ـ ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.

شیخ آقا بزرگ تهرانی از قیام شهید ثالث چنین یاد می‌کند:
«در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عده‌ای بی‌گناه بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و فتوا بر کفرو نجاست آنان داد؛ گمراهی آنان را برای مردم روشن کرد و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب نمود ...».
[۳۳] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و شماره ۶۱، ص ۲۰۷.

تنکابنی در این خصوص می‌نویسد: «در سال آخر به جهت شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار می‌داد و در سخنرانی‌های خود، این گروه را تکفیر می‌کرد.»
[۳۴] . قصص العلماء، ص ۵۶ و ۵۷.




یکی از اقدامات مجتهد برغانی، برپایی نماز جمعه بود.
[۳۵] . فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه می‌کردند. مکارم الآثار، ج ۵، پاورقی ص ۱۷۱۴.
در این خصوص شاگردش چنین نقل می‌کند:
«شهید ثالث نماز جمعه می‌خواند ... موعظه‌هایش فصیح و بلیغ بود. وی داستان‌های شیرین و جذابی را در منبر بیان می‌کرد. مباحث ایشان در بردارنده تفسیر، اصول دین، احکام و اخلاقیات بود. لذا طلاب در مجلس سخنرانی‌اش حاضر شده و این مباحث را می‌نوشتند.»
[۳۶] . قصص العلماء، ص ۲۰.

از اقدامات دیگر مجتهد برغانی، تأسیس مسجدی است که به «جامع صغیر» معروف شد و پس از به شهادت رسیدن او، به نام «مسجد شهیدی» شهرت یافت. خانه محقر وی متصل به همین مسجد بود.
[۳۷] . اجساد جاویدان، ص ۲۲۱؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۲ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶.

تنکابنی درباره عبادت برغانی می‌نگارد:
«ایشان همیشه از نصف شب تا هنگام اذان صبح در مسجد حاضر می‌شد و به مناجات، دعا و اشک می‌پرداخت و مناجات خمسه عشر را نیز از حفظ می‌خواند ... حتی در فصل زمستان در حالی که برف به شدت می‌آمد، به تضرع و مناجات مشغول می‌شد ...»
[۳۸] . قصص العلما، ص ۲۰.




در طول تاریخ تشیع، دانشوران بی‌شماری به فیض شهادت نائل آمده‌اند؛ با این وجود، فقط برخی از آنها به واژه مقدس «شهید» معروف و موصوف شده‌اند که در اینجا به اسم چند تن از آنها بسنده می‌کنیم:
۱. شهید اول، شیخ شمس الدین ابوعبدالله محمد بن جمال الدین مکی عاملی نبطی جزّینی (تاریخ شهادت: ۷۸۶ هـ . ق).
۲. شهید ثانی: شیخ زین الدین بن علی عاملی شامی (تاریخ شهادت: ۹۶۶ هـ . ق).
۳. شهید ثالث: این عنوان به چند نفر اطلاق شده است. بعضی مجتهد برغانی را شهید سوم لقب داده‌اند و بعضی دیگر، وی را «شهید رابع» نامیده‌اند.
[۳۹] . ر.ک: ریحانه الادب، ج ۳، ص ۲۷۹ و ۲۸۰؛ شهیدان راه فضیلت، ۴۷۶ و مجله حوزه، ش ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و ۳۹۴.




از جمله آثار شهید ثالث، تأسیس مراکز دینی و عبادی است، از جمله:
۱. مسجد ی در قزوین، واقع در محله «دیمج».
۲. مدرسه علوم دینی در سه طبقه، در شمال مسجد فوق.
۳. مسجد ی در کربلا ی مقدس، واقع در محله «باب السلامه».
تمامی این آثار تا عصرحاضر، به نام آن شهید معروف است.
[۴۰] . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۶.




بنابر وصیت شهید بزرگوار یا بر اثر جوّ اجتماعی و سیاسی آن روزگار (فتنه‌های شیخیه و بابیه) جنازه مطهرش باید به عتبات عالیات عراق برده می‌شد؛ ولی به عللی، این کار به تأخیر گذاشته شد. لذا به رسم امانت و موقتاً، پیکر مطهر برغانی در مقبره «حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی» دفن گردید.
از مراسم به خاک سپاری، چند ماه و یا چند سالی نگذشته بود که بازماندگانش تصمیم به انتقال پیکرش به عتبات عالیات می‌گیرند.
[۴۱] . بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.

با حضور پرشکوه مردم، و به ویژه علما و طلاب، در حالی که بیرق‌های عزاداری در خیابان‌ها و کوچه‌ها به اهتزاز در آمده بود، با ذکر صلوات و آوای قرآن، خاک‌ها و سنگ‌های قبر به کناری نهاده می‌شود.
پس از نبش قبر، متوجه می‌شوند که بدن مطهر شهید برغانی، در کمال سلامت و تازگی است و هیچ نشانه تغییرو پوسیدگی در آن دیده نمی‌شود. طنین الله اکبر و صلوات در فضای قبرستان پیچید.
این خبر در مدتی کوتاه، به گوش همه رسید. سیل جمعیت از هر سو به سمت زیارتگاه امامزاده حسین ـ علیه السلام ـ رهسپار شد.
گروه گروه از علما، مقامات کشوری و مردم به قصد مشاهده و زیارت این واقعه به زیارتگاه شتافتند.
پیکر مطهر شهید برغانی آماده انتقال به عراق بود. مردم با گریه و خواهش، از بازماندگان برغانی خواستند تا اجازه دهند پیکر برغانی در قزوین به خاک سپرده شود.
بازماندگان برغانی خواسته علما و مردم را پذیرفتند و پیکرش را در قزوین به خاک سپردند.
[۴۲] . ر.ک: اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و ۲۲۴؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۲۴۷ و قصص العلماء، ص ۵۸.




 
۱. . در سال تولد وی چند قول وجود دارد (۱۱۷۲، ۱۱۸۳، ۱۱۸۴، ۱۱۹۴).
۲. . حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، سید علی رضا سید کباری، ص ۵۳۷ و گنجینه دانشمندان، شریف رازی، ج ۶، ص ۱۶۲.
۳. . شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ص ۴۷۵ و ۴۷۷؛ ریحانه الادب، میرزا محمد علی مدرس،‌ج ۱، ص ۲۴۷؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، الجزه الاول من قسم الثانی، ص ۲۲۶، و معارف الرجال، شیخ محمد حرز الدین، ج۲، ص ۲۰۷.
۴. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۹ و ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۷۹؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۶ و ۴۷۷.
۵. . معارف‌الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷ و ریحانه‌الادب، ج ۱، ص ۲۴۷.
۶. . سیمای فرزانگان، رضا مختاری، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.
۷. . ر.ک: قصص العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۲ و تذکره العلماء، میرزا محمد تنکابنی، ص ۲۰۲ و ۲۰۳.
۸. . الکرام البرره، ج ۱ ص ۲۲۶؛ تذکره العلماء، ص ۱۱۹؛ قصص العلماء، ص ۲۳ و مکارم الاثار، علامه حبیب آبادی، ج ۵، ص ۱۷۱۲.
۹. . قصص العلماء، ص ۲۵ و ۲۶.
۱۰. . گنجینه دانشمندان. ج ۶، ص ۱۶۳.
۱۱. . الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
۱۲. . حوزه‌های علمیه شیعه در گستره جهان، ص ۵۳۷ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص ۲۴۶.
۱۳. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و شماره ۶۶، ص ۱۸۰.
۱۴. تراجم الرجال، سید احمد حسینی، ج ۲، ص ۶۶۵ و ۶۷۳.    
۱۵. . اجساد جاویدان، ص ۲۱۹.
۱۶. . قصص العلماء، ص ۳۰.
۱۷. . الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷ و ۲۲۸؛ قصص العلماء، ص ۲۹ و ۳۰؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۸ و ۴۷۹؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۳ و غیره.
۱۸. . ر.ک: الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ قصص العلماء، ص ۹۱؛ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷ و مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۱۲.
۱۹. . تاریخ جنبش‌های مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۷۴۸ و ۱۷۴۹.
۲۰. . علت این کدورت در عنوان منادی «ولایت فقیه» به تفصیل آمده است.
۲۱. . قصص العلما، ص ۲۲؛ اجساد جاویدان، ص ۲۱۸ و ۲۱۹ و الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۶ و ۲۲۷.
۲۲. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۰ و ۳۹۱ و شماره ۶۱، ص ۲۰۵.
۲۳. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.
۲۴. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۸۸ و ۳۸۹.
۲۵. . مجله حوزه، ص ۳۹۱.
۲۶. . مجله حوزه، ص ۳۹۱ و ۳۹۲.
۲۷. . تذکره العلما، ص ۴۶ و قصص العلماء، ص ۴۲.
۲۸. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶.
۲۹. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ ـ ۴۴.
۳۰. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و شماره ۶۱، ص ۲۰۶ و تاریخ جنبشهای مذهبی درایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.
۳۱. . ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.
۳۲. . ر.ک: شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ قصص العلما، ص ۵۸ ـ ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.
۳۳. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و شماره ۶۱، ص ۲۰۷.
۳۴. . قصص العلماء، ص ۵۶ و ۵۷.
۳۵. . فرزندان و نوادگان شهید ثالث بعد از شهادت وی، نماز جمعه قزوین را در همان مسجد و محل شهادتش اقامه می‌کردند. مکارم الآثار، ج ۵، پاورقی ص ۱۷۱۴.
۳۶. . قصص العلماء، ص ۲۰.
۳۷. . اجساد جاویدان، ص ۲۲۱؛ گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۱۶۲ و علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶.
۳۸. . قصص العلما، ص ۲۰.
۳۹. . ر.ک: ریحانه الادب، ج ۳، ص ۲۷۹ و ۲۸۰؛ شهیدان راه فضیلت، ۴۷۶ و مجله حوزه، ش ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۳ و ۳۹۴.
۴۰. . مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۶.
۴۱. . بر اساس نقل دیگر، بازماندگان و ارادتمندان شهید در حال تعمیر قبر بودند که این کرامت را مشاهده کردند.
۴۲. . ر.ک: اجساد جاویدان، ص ۲۲۳ و ۲۲۴؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۲۴۷ و قصص العلماء، ص ۵۸.




سایت اندیشه قم    



جعبه ابزار