حسد در کلام نبوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله رفتار
پیامبر در مواردی که
حسد ورزیده شده اشاره شده و اینکه در
سیره نبوی موارد بسیاری را میتوان یافت که به خاطر حسادت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، افراد به
کفر گرایدند، تعدادی از این افراد را در ذیل میآوریم.
خدای متعال به همه
مسلمانان فرمان میدهد که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مقتدا و
سرمشق خود قرار دهند و در همه امور از او پیروی کنند: «لقد کان لکم فی رسولالله اسوة حسنة لمن کان یرجو اللّه و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا؛
برای شما در رسول خدا نمونه و سرمشق نیکویی برای پیروی است برای آن کسی که به
خدا و
آخرت امیدوار است و بسیار
خدا را یاد میکند.»
همچنین میفرماید: «آن چه رسول خدا به شما میفرماید، بگیرید و از آنچه شما را
نهی میکند، اجتناب کنید.»
یا میفرماید: «از خدا و رسولش
اطاعت کنید».
اول گناهی که در
آسمان پیدا شد،
حسد بود که
ابلیس بر
آدم برد، و آن موجب لعنت
ابدی و سخط سرمدی او شد که: «و ان علیک لعنتی الی یوم الدین»
و اول گناهی که در
زمین پدید آمد باز هم حسد بود، که
قابیل را بر کشتن
هابیل وا داشت، تا وی را بکشت و نصف
عذاب اهل
دوزخ نصیب وی آمد که: «فقتله فاصبح من الخاسرین»
و در
حقیقت هر که حسد میبرد گویا بر حضرت حق اعتراضی دارد.
عایشه همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است: «من بر همسری از همسران رسول خدا حسادت نورزیدم، جز بر
خدیجه که او را درک نکردم و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از خانه بیرون نمیآمد، مگر اینکه از خدیجه به نیکی یاد میکرد. روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از او یاد کرد؛ حسودی کردم و گفتم: خدیجه جز یک زن پیر، چیزی نبود؛ خدا بهتر از آن را به تو داده است، در این موقع
خشم، وجود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را فراگرفت، موهای جلو سرش لرزید و فرمود: نه،
سوگند به خدا که به جای آن، بهترش را به من نداده است؛ زیرا او به من
ایمان آورد؛ موقعی که مردم نپذیرفتند، مرا تصدیق کرد؛ در حالی که مردم مرا
تکذیب کردند، مرا با مالش کمک کرد؛ در صورتی که مردم مرا محروم ساختند. خدا از او به من اولادی داد و از دیگر همسرانم محروم ساخت».
در
سیره نبوی موارد بسیاری را میتوان یافت که به خاطر حسادت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، افراد به
کفر گرایدند.
از
ابن عباس روایت شده است که
یهود گفتند: «ای محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آیا خدا بر تو کتابی فرو فرستاده است؟ حضرت فرمود: آری. آنان در پاسخ اظهار داشتند: به
اللّه سوگند که خداوند کتابی از آسمان نازل نکرده است. پس خداوند این آیه را فرو فرستاد «قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنَّاسِ...»
محمدبن کعب قرظی میگوید: «خداوند به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: از
اهل کتاب درباره خود بپرس و جویا شو که چگونه در کتب خود او را یافتهاند؟ حسد بر محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنان را وادار کرد که به
کتاب خدا و رسالت او
کافر شوند و گفتند: که خدای تبارک و تعالی بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. پس اللّه تعالی این آیه را فرو فرستاد».
ابوعامر از کسانی است که در آغاز از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نیکی یاد میکرد و میگفت
مؤمن به ایشان است و به مردم وعده ظهور آن حضرت را میداد و در دوره جاهلی هم ادعای خداشناسی داشت و لباس راهبان را پوشیده و راهب شده بود؛ اما همین که خداوند متعال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مبعوث فرمود، حسد برد و سرکشی کرد و بر کفر خود باقی ماند. در
جنگ بدر همراه مشرکان بود و بر ضد رسول خدا قیام کرد و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را فاسق و تبهکار خواند، و او را به این
لقب ملقب ساخت.
عبداللهبن ابیّ در آخرین روزهای دوره جاهلی سالار قبیله
خزرج بوده است و هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حال
هجرت به
مدینه بودند، خویشاوندان عبدالله بن ابیّ مشغول فراهم کردن گوهرهایی برای ساختن تاج بودند که بر سر او نهند، و همین که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد مدینه شدند و
اسلام آشکار شد، مردم متوجه ایشان شدند و شرف عبداللهبن ابیّ کاسته شد و به این جهت حسد برد و سرکشی کرد و
منافق شد.
امیةبن ابیالصلت ثقفیّ (از مردم
طائف و طایفه
بنیثقیف) که یکی از بزرگترین شعرای دوران جاهلی عرب است و به کتابهای آسمانی آشنائی داشت، و
میگساری را
تحریم کرد و درباره بتها اظهار
شکّ و تردید کرد و در جستجوی
دین حق برآمد و خود در پیامبری
طمع ورزید، به همین جهت چون رسول اکرم به
نبوت مبعوث گردید، امیه بر آن حضرت حسد برد و گفت تا کنون امیدوار بودم که پیامبر شوم. امیه در سال دوم یا نهم هجرت، در یکی از قصرهای طائف جان سپرد و خواهرش که مسلمان شده بود یکی از قصائد طولانی او را برای رسول اکرم خواند و قصیده این است:
لک الحمد و النعماء و الفضل ربّنا و لا شیئ اعلی منک جدّا و امجدا
رسول اکرم پس از شنیدن اشعار امیه که صریح در ایمان به خدا و
روز حساب بود چنین گفت: «آمن شعره و کفر قلبه» شعرش ایمان داشت؛ اما دلش کافر بود. امیه نخستین کسی بود که «بسمک اللّهمّ» نوشت، و تا آمدن اسلام معمول بود.
مفسران گویند:
بنی عمروبن عوف مسجد قبا را ساختند و خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند و استدعا کردند که با آنان تشریف بیاورند و در مسجد
نماز بگزارند. پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و در مسجد نماز گزارد، عموهای آنان حسد ورزیدند و با خود گفتند: ما هم مسجدی بنا میکنیم و نزد رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میرویم تا بیایند و در این مسجد اقامه نماز کنند، همانطوری که در مسجد قبا که بنیعمرو بن عوف عمو زادگان ما ساختند، نماز گزاردند و بعد از آنکه
ابوعامر راهب که از منافقین و از دشمنان رسولالله بود، از
شام مراجعت کرد،
امام جماعت این مسجد شود. گویند دوازده نفر از منافقان آن مسجد را ساختند که عبارتند از:
حزامبن خالد (که در خانه او به مسجد باز میشد و هر وقت که میخواست وارد مسجد میگردید) و
ثعلبةبن حاطب،
معتببن قشیر،
ابوحبیبةبن ارعد،
عبادبن حنیف،
حارثة،
جاریة، فرزندان او مجمع،
زیدنبتل بن حارث،
لحادبن عثمان و
ودیعةبن ثابت.
زمانی که بنای مسجد به پایان رسید، آنان خدمت رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدند و گفتند: برای ضعیفان و بیماران و ناتوانان که در شب باران و سرما نمیتوانند در مسجد قبا حاضر شوند، ما مسجدی ساختهایم و دوست داریم که شما تشریف بیاورید و در آن جا با ما نماز بگزارید، حضرت گفت: لباس مرا بیاورید تا بپوشم و با آنان بروم. پس بر ایشان
قرآن نازل شد و الله تعالی او را از مقصودی که برای بنا کردن مسجد ضرار داشتند، آگاه ساخت.
پیغمبر گرامی
مالکبن وخشم و
معنبن عدی و
عامربن یشکر را فراخواندند و به آنان دستور دادند: این مسجدی را که ساکنان آن ستمکاران هستند، خراب کنند و
آتش بزنند. ایشان از نزد پیغمبر برون آمدند. مالک شاخهای از درخت خرما بر گرفت و آن را آتش زد و در مسجد داخل شد در حالی که ساکنان آن مسجد در آنجا بودند، مسجد را آتش زدند و خراب کردند. اهل مسجد متفرق گردیدند.
نبی گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: جای آن مسجد را زباله دانی کنید و در آن مردار و اشیاء گندیده و خاک روبه بریزید، ابوعامر در حالی که تنها و بیکس بود، در شام مرد.
ابن مغازلی در
مناقب با
سند خود از
حذیفةبن اسید غفاری روایت کرده است: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
معاذ بن جبل را پیش
ابوبکر فرستاد تا به او بگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور میفرمایند که از مسجد خارج شو و در خانهات را مسدود کن. معاذ این پیغام را رسانید و ابوبکر در خانهاش به طرف مسجد را مسدود کرد و از مسجد خارج شد.
سپس او را دنبال
عمر فرستاد تا به او بگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور میفرمایند که در خانهات به سوی مسجد را مسدود کن و از مسجد خارج شو. عمر گفت: ما مطیع خدا و رسولش هستیم؛ اما من خیلی علاقه دارم که سوراخی از داخل خانهام به مسجد داشته باشد.
معاذ این درخواست عمر را به اطلاع رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسانید؛ اما آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبول نکرد.
سپس او را به دنبال
عثمان فرستاد... او هم مسدود کرد.
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
علی (علیهالسّلام) فرمود: تو در مسجد ساکن باش که طاهر و مطهر هستی.
عدهای که این وضع را دیدند نسبت به علی (علیهالسّلام) حسادت ورزیدند.
این مطلب به اطلاع رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید. برای همین ضمن ایراد خطبهای فرمود: عدهای نسبت به این منزلت علی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حسودی میکنند بعضیها فکر میکنند این من بودم که در خانههایتان را سد کردم نه بلکه این خدا بود که در خانههایتان را مسدود کرد و در خانه علی (علیهالسّلام) را باز گذاشت.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «حسد، ایمان را فاسد میکند چنانچه صبر (شیره تلخ درختی است)
عسل را فاسد (و تلخ) مینماید.»
«هنگامی که دچار حسد شدید،
تعدی نکنید و آنگاه که گمان بردید، آن را محقق نسازید.»
حسد؛
حسد (قرآن)؛
آسیبشناسی حسد (قرآن)
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «نمونهای از برخورد با حسادت در گفتار و سیره پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۱۲.