• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مختار بن ابی‌عبید (دیدگاه فریقین)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در این مقاله سعی و تلاش بر این است که درباره مختار به بحث و گفتگو بنشینیم و شخصیت او را از منظر شیعه و اهل‌سنت بررسی کنیم.
به همین جهت در فصل نخست، سخنان علمای وهابی و سلفی‌ها را نقل کرده و دیدگاه آنان را برای خوانندگان مطرح می‌کنیم. در فصل دوم دیدگاه شیعیان را درباره شخصیت و بحث‌های مرتبط با ایشان پی‌خواهیم گرفت. البته در جامعه شیعه نیز از دیرباز درباره مختار بن ابی عبید ثقفی، دیدگاه‌های مختلفی وجود داشته است؛ اما جمهور علمای شیعه و پیروان اهل‌بیت به پیروی از آن بزرگواران و روایاتی که در ستایش او نقل شده، نسبت به مختار دیدگاه خوبی دارند و او را به خاطر انتقام گرفتن از قاتلان سیدالشهداء (علیه‌السّلام) ستایش می‌کنند.

فهرست مندرجات

۱ - تبار شناسی مختار
       ۱.۱ - پدر مختار
       ۱.۲ - مادر مختار
۲ - تولد مختار در سال نخست هجرت
۳ - ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی
۴ - اهل‌سنت و تایید مختار
       ۴.۱ - صحابه از نظر اهل‌سنت
       ۴.۲ - ادله صحابی بودن مختار بر مبنای اهل‌سنت
              ۴.۲.۱ - جزء حاضران در حجة الوداع
                     ۴.۲.۱.۱ - جبیر بن حیة
                     ۴.۲.۱.۲ - حبیب بن اوس
                     ۴.۲.۱.۳ - حفص بن ابی العاص
                     ۴.۲.۱.۴ - ربیعة بن امیة
                     ۴.۲.۱.۵ - قارظ بن عتبه
                     ۴.۲.۱.۶ - قاسم بن امیه
                     ۴.۲.۱.۷ - محیریز بن جنادة
                     ۴.۲.۱.۸ - معاویة الثقفی
                     ۴.۲.۱.۹ - مختار ثقفی
              ۴.۲.۲ - تبرک مختار هنگام تولد از پیامبر
       ۴.۳ - صحابه و جهاد در زیر پرچم مختار
              ۴.۳.۱ - دیدگاه ابن قتیبه
              ۴.۳.۲ - دیدگاه ابن کثیر دمشقی
              ۴.۳.۳ - عبدالقادر بغدادی
              ۴.۳.۴ - دیدگاه ابن جماعه
              ۴.۳.۵ - دیدگاه حاکم نیشابوری
              ۴.۳.۶ - دیدگاه ابونعیم اصفهانی
              ۴.۳.۷ - دیدگاه ابراهیم شیرازی
              ۴.۳.۸ - دیدگاه نووی شافعی
              ۴.۳.۹ - دیدگاه ابن عبدالبر
              ۴.۳.۱۰ - دیدگاه ابن حجر عسقلانی
       ۴.۴ - ضمانت صحابه در آزادی مختار از زندان
       ۴.۵ - کارگزاران مختار از شیعیان مخلص امیرمؤمنان
              ۴.۵.۱ - سائب بن مالک
              ۴.۵.۲ - رفاعة بن شداد
              ۴.۵.۳ - سعد بن حذیفة بن یمان
              ۴.۵.۴ - ابراهیم بن مالک اشتر
              ۴.۵.۵ - عبدالله بن حارث
              ۴.۵.۶ - احمر بن شمیط بجلی
       ۴.۶ - شبهه ادعای نبوت مختار
              ۴.۶.۱ - حکم امامت کافر در نماز
              ۴.۶.۲ - کفر مدعی نبوت
              ۴.۶.۳ - اقتدای صحابه در نماز به مختار
       ۴.۷ - قبول هدیه مختار توسط دو صحابی
       ۴.۸ - مدح مختار توسط بزرگان صحابه
       ۴.۹ - نتیجه تایید مختار توسط اهل‌سنت
۵ - بررسی مطالب ضد مختار در کتب اهل‌سنت
       ۵.۱ - شبهه دروغگو و مدعی نبوت و نزول وحی بر مختار
              ۵.۱.۱ - بیان شبهه توسط بیهقی
              ۵.۱.۲ - بیان شبهه توسط ابن کثیر
              ۵.۱.۳ - بیان شبهه توسط ابن تیمیه
       ۵.۲ - بهره‌برداری ابن تیمیه از تهمت‌های بر مختار
              ۵.۲.۱ - بهتر بودن معاویه از مختار و شیعیان
              ۵.۲.۲ - بهتر بودن عمر سعد و حجاج از مختار و شیعیان
              ۵.۲.۳ - نقد نتیجه‌گیری‌های ابن تیمیه
       ۵.۳ - مدارک اهل‌سنت برای دروغگو بودن مختار
              ۵.۳.۱ - طریق اسماء بنت ابی‌بکر
                     ۵.۳.۱.۱ - روایت اسماء به نقل صحیح مسلم
                     ۵.۳.۱.۲ - روایت اسماء در معجم الکبیر طبرانی
                     ۵.۳.۱.۳ - روایت اسماء، ‌با تعبیر من ثقیف کذابان
              ۵.۳.۲ - طریق عبدالله بن عمر
              ۵.۳.۳ - نقد روایات
                     ۵.۳.۳.۱ - خروج از دین با متهم کردن صحابه
                     ۵.۳.۳.۲ - عدم تصریح نام مختار در روایات
              ۵.۳.۴ - مصداق دروغگوی ثقیف در روایات اهل‌سنت
                     ۵.۳.۴.۱ - امیة بن ابی الصلت الثقفی
                     ۵.۳.۴.۲ - مغیرة بن شعبه ثقفی
       ۵.۴ - روایت ابن عمر بر دروغگو بودن مختار
              ۵.۴.۱ - نقد این روایت
       ۵.۵ - روایت ابن زبیر بر دجال بودن مختار
              ۵.۵.۱ - نکات روایت
                     ۵.۵.۱.۱ - ضعف سند روایت
                     ۵.۵.۱.۲ - راوی روایت از دشمنان مختار
                     ۵.۵.۱.۳ - نام مختار در روایت کلام راوی نه رسول خدا
                     ۵.۵.۱.۴ - عدم علم غیب پیامبر به ادعای اهل‌سنت
۶ - پانویس
۷ - منبع


قبل از شروع در مباحث فصل نخست، لازم است این شخصیت بارز اسلامی را که در طول تاریخ مظلوم بوده، و مورد بی‌مهری و کم لطفی واقع شده، از جهت نسب و خانواده معرفی نماییم:

۱.۱ - پدر مختار

درباره مختار و قبیله او، مورخان به‌طور مفصل قلم فرسایی کرده‌اند که ذکر همه آنها باعث اطاله کلام خواهد شد. در این مختصر، به طور فشرده به این‌مطلب اشاره‌ای می‌کنیم.
مختار، فرزند ابوعبید ثقفی است و در شهر طائف در میان قبیله‌ «ثقیف» که یکی از قبایل مشهور عرب است، در سال نخست هجرت چشم به جهان گشود. قبیله ثقیف بعد از جنگ حنین، ‌اسلام آوردند و پس از آن، بزرگان این قبیله و از جمله پدر بزرگ مختار در گسترش اسلام تلاش بسیار کردند.
ابن نمای حلی از علمای بزرگ شیعه، در کتاب ذوب النضار، نسب مختار را این‌گونه بیان می‌کند: هُوَ الْمُخْتَارُ بْنُ اَبِی عُبَیْدِ بْنِ مَسْعُودِ بْنِ عُمَیْرٍ الثَّقَفِیُّ وَقَالَ الْمَرْزُبَانِیُّ ابْنُ عُمَیْرِ بْنِ عُقْدَةَ بْنِ عَنْزَةَ کُنْیَتُهُ اَبُو اِسْحَاقَ.
مختار پسر ابوعبید بن مسعود بن عمیر (بضم عین) ثقفی است. مرزبانی پسر عمیر بن عقدة بن عنزه گفته است: کنیه مختار، ابواسحاق بود.

ابن اثیر جزری در اسد الغابة فی معرفة الصحابة می‌نویسد: ابو عُبَید بن مسعود بن عَمْرو ابن عُمَیر بن عَوف بن عُقْدَة بن غِیَرَةَ بن عوف ابن ثقیفٍ الثَّقَفِی. والد المختار بن ابی عبید، ووالد صَفِیّة امراة عبدالله بن عُمَر، اسلم فی عهد رسول الله، ثم ان عمر ابن الخطاب رضی الله عنه استعمله سنة ثلاث عشرة، وسیَّره الی العراق فی جیش کثیف، فیهم جماعة من اهل بدر، والیه ینسب الجسر المعروف بجسر ابی عُبَید، وانما نسب الیه لانه کان امیر الجیش فی الوقعة التی کانت عند الجسر، فقتل ابو عُبَید ذلک الیوم شهیداً. وکانت الوقعة بین الحیرة والقادسیة، وتعرف الوقعة ایضاً بیوم قُسِّ الناطف، ویوم المَرْوَحَة. وکان امیر الفرس مُردَانشاه بن بهمن، وکانوا جمعاً کثیراً، فاقتتلوا وضَرَب ابو عبید مُلَمْلَمةً فیل کان مع الفرس، وقتل ابو عبید، واستشهد معه من الناس الف وثمانمائة.
ابو عبید بن مسعود بن عمرو . . . . پدر مختار بن ابی عبید و پدر صفیه زن عبدالله بن عمر است. ابوعبید در زمان رسول خدا اسلام آورد، پس از آن عمر بن خطاب در سال سیزدهم هجرت در خلافتش به‌کار گرفت و او را با سپاه انبوهی که در میان آن جماعتی از اهل بدر بود، به سوی عراق فرستاد. پل معروف ابی‌عبید منسوب به اوست؛ زیرا ابوعبید در جنگی که نزد این پل رخ داد، امیر و فرمانده سپاه بود. ابو عبید در آن روز شهید شد و جنگ در سرزمین حیره و قادسیه اتفاق افتاد و این جنگ، به «روز قُس ناطف و روز مروحه» نیز معروف است. فرمانده سپاه بسیار فارس، مردان‌شاه بن بهمن بود که جنگ کردند و ابوعبید به خرطوم فیل فارسیان زد و کشته شد و همراه او هزار و هشت صد نفر از مردم شهید شدند.
بنابراین، به اتفاق مورخان و علمای شیعه و اهل‌سنت، «ابوعبید» یکی از بزرگان صحابه بود که در زمان حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد و از جنگاوران مشهور محسوب می‌شد.
نویسندگان تاریخ اهل‌سنت، این عبارات را درباره ابو عبید ثقفی آورده‌اند:
اسلم ابوه فی حیاة النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، کان ابوه من اجلة الصحابة. پدر مختار (ابوعبید) در زمان حیات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) اسلام آورد. پدر مختار از بزرگان صحابه بود.
آدرس برخی از منابع که بیوگرافی این مرد مشهور را آورده‌اند این است:

۱.۲ - مادر مختار

مادر مختار زنی فاضله به نام «دومة الحسناء» دختر «وهب بن عمر» بود که در عفت و پاکدامنی مشهور و نامزد زنان زمان خودش بود. ابن نمای حلی می‌نویسد:
وَکَانَ اَبُو عُبَیْدٍ وَالِدُهُ یَتَنَوَّقُ فِی طَلَبِ النِّسَاءِ فَذُکِرَ لَهُ نِسَاءُ قَوْمِهِ فَاَبَی اَنْ یَتَزَوَّجَ مِنْهُنَّ فَاَتَاهُ آتٍ فِی مَنَامِهِ فَقَالَ تَزَوَّجْ دُومَةَ الْحَسْنَاءَ الْحُومَةَ فَمَا تَسْمَعُ فِیهَا لِلَائِمٍ لَوْمَةً فَاَخْبَرَ اَهْلَهُ فَقَالُوا: قَدْ اُمِرْتَ فَتَزَوَّجْ دُومَةَ بِنْتَ وَهْبِ بْنِ عُمَرَ بْنِ مُعَتِّبٍ فَلَمَّا حَمَلَتْ بِالْمُخْتَارِ قَالَتْ: رَاَیْتُ فِی النَّوْمِ قَائِلًا یَقُولُ‌:
اَبْشِرِی بِالْوَلَدِ اَشْبَهَ شَیْ‌ءٍ بِالْاَسَدِ •••• اِذَا الرِّجَالُ فِی کَبَدٍ تَقَاتَلُوا عَلَی بَلَدٍ
کَانَ لَهُ الْحَظُّ الْاَشَّدُّ فَلَمَّا وَضَعَتْ اَتَاهَا ذَلِکَ الْآتِی فَقَالَ لَهَا اِنَّهُ قَبْلَ اَنْ یَتَرَعْرَعَ وَقَبْلَ اَنْ یَتَشَعْشَعَ قَلِیلُ الْهَلَعِ کَثِیرُ التَّبَعِ یُدَانُ بِمَا صَنَعَ وَوَلَدَتْ لِاَبِی عُبَیْدٍ الْمُخْتَارَ وَجَبْراً وَاَبَا جَبْرٍ وَاَبَا الْحَکَمِ وَاَبَا اُمَیَّةَ.
پدر مختار در جستجوی زنی نجیبه بود. وقتی زنان قبیله خودش را به او پشنهاد کردند نپذیرفت. تا این‌که شخصی به خواب ابوعبید آمد و به او گفت: با دومة الحسناء الحومة ازدواج کن؛ زیرا درباره وی ملامت نخواهی شنید. وقتی این خواب را برای خویشاوندان خود نقل کرد گفتند: اکنون که این ماموریت را پیدا کردی با: دومه دختر وهب بن عمیر- ابن معتب (بضم میم و فتح عین و تاء با تشدید) ازدواج کن. هنگامی‌که آن زن به مختار حامله شد گفت: در عالم خواب دیدم گوینده‌ای می‌گفت:
مژده باد تو را به پسری که از هر چیزی بیشتر به شیر ژیان شباهت دارد ••••• هنگامی که مردان مشغول کارزار شوند و به دنبال فتح بلاد باشند آن فرزند دارای سهمی بزرگ خواهد بود.
هنگامی که مادر مختار وضع حمل کرد همان شخص در خوابش آمد و به او گفت: این فرزند تو قبل از این‌که مدتی از عمرش بگذرد و قبل از این‌که مدتی از عمرش باقی باشد ترس او کم و پیروان وی زیاد می‌شوند و جزای عمل خود را خواهد دید. مادر مختار: مختار و جبر و ابوجبر و ابوالحکم و ابوامیه را برای ابوعبید آورد.

بلاذری از علمای اهل‌سنت در کتاب «انساب الاشراف» نیز درباره مادر مختار می‌نویسد: لا یسمع فیها من لائم لومة.
درباره (دومه) مادر مختار هیچ ملامتی از سرزنش‌گران شنیده نشده است.


مختار در همان سالی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مکه به مدینه هجرت نمود، متولد شد؛ اما مورخان تصریح نکرده‌اند که در کدام ماه به دنیا آمده است.
ابن نمای حلی می‌نویسد: وَکَانَ مَوْلِدُهُ فِی عَامِ الْهِجْرَةِ وَحَضَرَ مَعَ اَبِیهِ وَقْعَةَ قُسِّ النَّاطِفِ وَهُوَ ابْنُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَکَانَ یَتَفَلَّتُ لِلْقِتَالِ فَیَمْنَعُهُ سَعْدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَمُّهُ.
مختار در سال هجرت حضرت نبوی متولد شد مختار با پدرش در سنّ سیزده سالگی در وقعه قس ناطف (که موضعی است نزدیک کوفه) حضور داشت. مختار تلاش می‌کرد که وارد صحنه جنگ شود، ولی عمویش، سعد بن مسعود او را از جنگیدن منع می‌کرد.

علمای اهل‌سنت نیز تولد مختار را در سال اول هجرت می‌دانند. ابن کثیر در دو کتابش می‌گوید:
وممن ولد فی هذه السنة المبارکة، وهی الاولی من الهجرة، عبدالله بن الزبیر، فکان اول مولود ولد فی الاسلام بعد الهجرة، کما رواه البخاری عن امه اسماء وخالته عائشة‌ام المؤمنین ابنتی الصدیق رضی الله عنهما. ومن الناس من یقول: ولد النعمان بن بشیر قبله بستة اشهر، . . . ومن الناس من یقول انهما ولدا فی السنة الثانیة من الهجرة. والظاهر الاول، کما قدمنا بیانه، . . . قال ابن جریر: وقد قیل ان المختار بن ابی عبید وزیاد بن سمیة ولدا فی هذه السنة الاولی فالله اعلم.
از کسانی که در سال نخست هجرت متولد شد، عبدالله بن زبیر است. همان‌گونه که بخاری از مادر اسماء و خاله‌اش‌ ام‌المؤمنین عایشه نقل کرده، او نخستین مولود در اسلام بعد از هجرت است. برخی می‌گویند: نعمان بن بشیر شش ماه جلوتر از او به دنیا آمده است و برخی از مردم گفته است: که عبدالله و نعمان در سال دوم هجرت متولد شده‌اند؛ اما قول اول ظاهرا درست است. ابن جریر گفته است: گفته شده مختار بن ابی‌عبید و زیاد بن سمیه در سال نخست هجرت متولد شده‌اند.

ابن اثیر جزری نیز در الکامل فی التاریخ، از حوادث سال نخست هجرت تولد عبدالله بن زبیر را نام برده و بعد می‌گوید: وقیل ان المختار بن ابی عبید و زیاد بن ابیه ولدا فیها.
گفته شده مختار بن ابی عبید و زیاد بن سمیه در سال نخست هجرت متولد شده‌اند.


با توجه به شخصیت خانوادگی، مختار دارای ویژگی‌های همانند: ‌ ولایت مداری، ‌تدین، شجاعت، سخاوت، ایثار و فداکاری، ‌همت بلند، عقل و هوش، راستی و صداقت، درایت و توانائی در جنگ و مبارزه و . . . بود.
ابن نمای حلی در مورد ویژگی‌های او می‌نویسد:
فَنَشَاَ مِقْدَاماً شُجَاعاً لَا یَتَّقِی شَیْئاً وَتَعَاطَی مَعَالِیَ الْاُمُورِ وَکَانَ ذَا عَقْلٍ وَافِرٍ وَجَوَابٍ حَاضِرٍ وَخِلَالٍ مَاْثُورَةٍ وَنَفْسٍ بِالسَّخَاءِ مَوْفُورَةٍ وَفِطْرَةٍ تُدْرِکُ الْاَشْیَاءَ بِفَرَاسَتِهَا وَهِمَّةٍ تَعْلُو عَلَی الْفَرَاقِدِ بِنَفَاسَتِهَا وَحَدْسٍ مُصِیبٍ وَکَفٍّ فِی الْحُرُوبِ مُجِیبٍ وَمَارَسَ التَّجَارِبَ فَحَنَّکَتْهُ وَلَابَسَ الْخُطُوبَ فَهَذَّبَتْهُ.
مختار در حالی رشد کرد و بزرگ شد که: پیشرو و شجاع و نترس بود. کارهای عالی انجام می‌داد. مردی بود که سرشار از عقل و هوش و در پرسش حاضر جواب و در صداقت و راستی ماثور، و در سخاوت فوق العاده بود او فطرتی داشت که اشیاء را به فراست خود درک می‌نمود، و همتی داشت که از لحاظ نفاست بر ستارگان برتری می‌کرد، او در حدس رای درست، و در جنگ‌ها دست توانا داشت. و با تجربه‌ها مانوس و ماهر بود، امور بسیار مهمی را تهذیب و تسخیر کرده بود.

در تایید سخن ابن نما همین بس که امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) هنگامی که مختار کودک بود او را بر زانویش نشاند و گفت: ‌ای زیرک، ‌ای زیرک.

کشی در رجالش نقل کرده است:
جبرئیل بن احمد قال حدثنی العنبری قال حدثنی علی بن اسباط عن عبد الرحمن بن حماد عن علی بن حزور عن الاصبغ قَالَ: رَاَیْتُ الْمُخْتَارَ عَلَی فَخِذِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَهُوَ یَمْسَحُ رَاْسَهُ وَیَقُولُ: یَا کَیِّسُ یَا کَیِّسُ.
اصبغ بن نباته (بضم نون) نقل می‌کند که گفت: من مختار را دیدم روی زانوی امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) بود امیرالمؤمنین دست به سر مختار می‌کشید و می‌فرمود: ‌ای زیرک! ‌ای زیرک.


مختار بعد از این که پدر را در جنگ با فارسیان از دست داد، تحت سرپرستی عمویش بزرگ شد و فضائل اخلاقی و انسانی را از عمویش که از یاران خوب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بود فرا گرفت. برخلاف گفته‌های اهل‌سنت، مختار از همان آغاز کودکی، عاشق و دل سپرده‌ی خاندان پیامبر بود و در زمان معاویه در جهت ترویج فضائل اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) تلاش می‌کرد. ابن نما حلی می‌نویسد:
ثم جعل یتکلم بفضل آل محمد وینشر مناقب علی والحسن والحسین (علیهم‌السّلام) ویسیر ذلک ویقول انهم احق بالامر من کل احد بعد رسول الله ویتوجع لهم مما نزل بهم‌.
سپس مختار درباره فضیلت آل محمّد (علیهم‌السّلام) سخن می‌گفت و فضائل و مناقب حضرت علی و حسن و حسین (علیهم‌السّلام) را در میان مردم منتشر می‌کرد و می‌گفت: آنان بعد از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از هر کسی برای مقام خلافت سزاوارتراند. سپس به خاطر آن مصائبی که بر اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) وارد شده بود دردناک بود.

مختار در خانواده‌ای به دنیا آمد که قبل از اسلام از بزرگان قبیله ثقیف به‌شمار می‌رفت و بعد از این‌که قبیله ثقیف اسلام آوردند، جد او باز هم از بزرگان متدین، ‌شجاع و نامدار این قبیله بود که برای گسترش اسلام تلاش فراوان کرد و گروهی از اعضای خاندان او تا آخرین لحظه به اسلام و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) پایدار ماندند.
خود مختار نیز در انتقام خون پاک فرزند رسول خدا حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) و فرزندان و یارانش در جبهه‌های متعدد به مبارزه پرداخت و در مدت کوتاهی توانست انتقام خون آن حضرت را از قاتلانش بگیرد و آنان را به جزای اعمال پلیدشان برساند و سرانجام خودش نیز به دست یکی از دشمنان امیرمؤمنان حضرت علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) کشته شد.


وهابیت و سلفی‌ها نسبت به مختار به خاطر جنگ و دشمنی مختار با عبدالله بن زبیر، دیدگاه منفی دارند و او را یک شخص دروغگو و مدعی نبوت و نزول وحی می‌دانند. سخن ابن تیمیه و ابن کثیر و هم‌فکران آنها را در این‌باره، ‌در فصل دوم بیان خواهیم کرد. آنها در بسیاری از مسائل سخنانی گفته‌اند که با معتقدات اهل‌سنت در تضاد است و دانشمندان اهل‌سنت در صدد توجیه و یا رد سخنان آنها بر آمده‌اند.
آن‌چه ابن تیمیه و همفکران او درباره مختار گفته‌اند، با اعتقادات قطعی اهل‌سنت سازگاری ندارد؛ زیرا در ادامه ثابت‌ خواهیم کرد، مختار طبق مبانی اهل‌سنت، از جمله صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد. و با توجه به این‌که اهل‌سنت صحابه را عادل، ‌جزء اولیای الهی و مبرای از هرگونه عیب و نسبت ناروا می‌دانند این سخن ابن تیمیه با مبنای آنها در تضاد است.
علاوه بر صحابی بودن مختار در این فصل مواردی را از کتاب‌های خودشان یادآور می‌شویم که صحابه زیر پرچم او جنگیده و در نماز به او اقتدا کرده و هدایای مختار را پذیرفته‌اند. و این سؤال را مطرح می‌کنیم وقتی ثابت شد مختار صحابی است و صحابه طبق مبنای اهل‌سنت از چنین جایگاهی برخوردارند، آیا جایی برای اتهامات باقی است؟

۴.۱ - صحابه از نظر اهل‌سنت

در ابتداء ادله صحابی بودن مختار را از منابع و کلام اهل‌سنت ارائه کرده و بعد موارد دیگر را متذکر می‌شویم. بهتر است در ابتدای بحث، کمی در مورد صحابه از نظر اهل‌سنت سخن بگوییم، و جایگاه صحابی را در اعتقاد اهل‌سنت ببینیم:
بخاری در تعریف صحابه می‌گوید: وَمَنْ صَحِبَ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) او رَآهُ من الْمُسْلِمِینَ فَهُوَ من اَصْحَابِهِ.
هر مسلمانی که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همراه بوده یا ایشان را دیده است، از اصحاب حضرت است.
احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله، نیز می‌گوید: اصحاب رسول اللّه (صلی‌اللّه‌علیه‌وسلّم) کلّ من صحبه شهرا او یوما او ساعة او رآه.
اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کسی است که یک ماه یا یک روز یا یک ساعت همراه حضرت بوده و یا ایشان را دیده‌اند!
طبق تعریف احمد بن حنبل، شخص، به مجرد دیدن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گرچه روایت هم از او نقل نکند، ‌از جمله صحابی به‌شمار می‌رود.

اهل‌سنت با توجه به مبانی و اعتقادات‌شان، نسبت به صحابه احترام ویژه‌ای دارند و آنها را از هرگونه عیب و نقص منزه، و عادل، اهل بهشت، جزو اولیای الهی و برترین مخلوقات بعد از انبیاء می‌دانند.
قرطبی مفسر معروف اهل‌سنت می‌نویسد:
فالصحابة کلهم عدول اولیاء الله تعالی واصفیاؤه وخیرته من خلقه بعد انبیائه ورسله. هذا مذهب اهل السنة والذی علیه الجماعة من ائمة هذه الامة.
همه صحابه عادل و از اولیای الهی و برگزیدگان او و برترین مردم بعد از انبیا و رسل‌اند. این نظر، مذهب اهل‌سنت است و آنچه همه امامان این امت به آن اعتقاد داشته‌اند!

۴.۲ - ادله صحابی بودن مختار بر مبنای اهل‌سنت

حال که تعریف صحابه را از منظر آنان شناختیم، به ادله صحابی بودن مختار به صورت اختصار اشاره می‌کنیم:

۴.۲.۱ - جزء حاضران در حجة الوداع

تمامی اهل ثقیف و تمام قریشیان در حجة الوداع حاضر شدند.
ابن حجر عسقلانی از علمای مشهور اهل‌سنت کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابه» خودش را همان‌گونه که از اسمش پیدا است درباره شناخت و معرفی صحابه نوشته است.
در این کتاب، برای صحابی بودن برخی از افراد دلیلی خاص ارائه شده است، به عنوان مثال در روایتی آمده است که او پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده است؛ همچنین صحابی بودن برخی دیگر از افراد، با قواعدی به صورت کلی بیان شده است؛ یکی از این قواعد آن است که طبق ادله اهل‌سنت، تمامی افراد قبیله ثقیف و نیز تمامی قریشیان در حجة الوداع حاضر بودند، و این ثابت می‌کند که همگی آنها در حجة الوداع صحابی شده‌اند.
طبق این معیار، اهل‌سنت بسیاری از اشخاص را از جمله صحابه شمرده که به چند نمونه آن اشاره می‌کنیم:

۴.۲.۱.۱ - جبیر بن حیة

یکی از کسانی که طبق این معیار، از جمله صحابی است، ‌جبیر بن حیه است. ابن حجر عسقلانی درباره او می‌نویسد: قوله عن جبیر بن حیة. . . وهو من کبار التابعین واسم جده مسعود بن معتب بمهملة و مثناة ثم موحدة ومنهم من عده فی الصحابة ولیس ذلک عندی ببعید لان من شهد الفتوح فی وسط خلافة عمر یکون فی عهد النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ممیزا وقد نقل بن عبد البر انه لم یبق فی سنة حجة الوداع من قریش وثقیف احد الا اسلم وشهدها وهذا منهم وهو من بیت کبیر فان عمه عروة بن مسعود کان رئیس ثقیف فی زمانه والمغیرة بن شعبة بن عمه.
این سخن بخاری «از جبیر بن حیة . . . » او از بزرگان تابعین بوده است، اسم جد او مسعود بن متعب بوده است. برخی او را جزء اصحاب شمرده‌اند؛ از نظر من این مساله بعید نیست؛ چرا که او در فتوحاتی که در اواسط دوران عمر اتفاق افتاده حضور داشته، در زمان پیامبر نیز ممیز بوده. ابن عبدالبر نقل کرده است که در سال حجة الوداع کسی از ثقیف و قریش باقی نماند؛ مگر این که مسلمان و در آن‌جا حاضر شد. و این شخص از همان افراد است، او خانواده بزرگی بوده؛ چرا که عمویش عروة بن مسعود، در زمان خودش رئیس ثقیف و مغیرة بن شعبه نیز عمویش بود.

۴.۲.۱.۲ - حبیب بن اوس

شخص دیگر حبیب بن اوس است. ابن حجر درباره او می‌نویسد:
۱۵۶۸ حبیب بن اوس او بن ابی اوس الثقفی ذکره بن یونس فیمن شهد فتح مصر فدل علی ان له ادراکا ولم یبق من ثقیف فی حجة الوداع احد الا وقد اسلم وشهدها فیکون هذا صحابیا وقد ذکره بن حبان فی ثقات التابعین.
[۲۰] ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۶۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.

حبیب بن اوس یا ابن ابی اوس ثقفی، یونیس نام او را در زمره کسانی که در فتح مصر شرکت داشته‌اند، آورده است؛ پس دلالت دارد که او رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دیده است، کسی از قبیله ثقیف نماند؛ مگر این‌که در حجة الوداع حاضر بود، مسلمان شده و در حجة الوداع حضور یافت. پس این شخص صحابی است. ابن حبان او را در زمره تابعینی که ثقه هستند، آورده است.

۴.۲.۱.۳ - حفص بن ابی العاص

ابن حجر درباره او می‌نویسد: حفص بن ابی العاص بن بشر بن عبد بن دهمان بن عبدالله بن ابان الثقفی اخو عثمان بن ابی العاص الصحابی المشهور ذکره بن سعد فی الطبقات الصغری فیمن نزل البصرة من الصحابة وقال فی الکبری کتبناه مع اخوته عثمان والحکم ولم یبلغنا ان له صحبة وذکره خلیفة فی التابعین قلت: قد تقدم غیر مرة انه لم یبق قبل حجة الوداع احد من قریش ومن ثقیف الا اسلم وکلهم شهد حجة الوداع وهذا القدر کاف فی ثبوت صحبة هذا.
حفص بن ابی العاص بن بشر بن عبد بن دهمان . . . ثقفی برادر عثمان بن ابی العاص صحابی مشهور است. ابن سعد او را در طبقات صغری از جمله صحابیانی می‌داند که در بصره نازل شدند. و در طبقات کبری گفته است: من او را با برادرش عثمان و حکم (از جمله صحابه) نوشتیم؛ اما برای من نرسیده است که او با رسول خدا مصاحبتی داشته باشد. خلیفه او را در شمار تابعان آورده است.
من می‌گویم: بیش از یک مرتبه گذشت که در سال دهم هجرت قبل از حجة الوداع، هیچ یکی از افراد قریش و ثقیف باقی نماندند مگر این که اسلام آوردند و تمام آنها در حجة‌ الوداع با آن حضرت شرکت نمودند و همین مقدار در اثبات صحابه بودن او، کافی است.

۴.۲.۱.۴ - ربیعة بن امیة

نمونه دیگری از این نوع صحابه، ‌ربیعة بن امیه است:
۲۵۹۲ ربیعة بن امیة بن ابی الصلت الثقفی ذکره المرزبانی. . . وقد تقدم غیر مرة انه لم یبق احد من ثقیف وقریش بمکة والطائف فی حجة الوداع الا شهدها مسلما.
ربیعة بن امیة بن ابی صلت الثقفی، مرزبانی او را جزء صحابه آورده، پیش از این چندین بار گذشت که کسی از قبیله ثقیف و قریش در مکه و طائف باقی نماند، مگر این‌که مسلمان و در حجة الوداع حاضر شد.

۴.۲.۱.۵ - قارظ بن عتبه

۷۰۵۴ قارظ بن عتبة بن خالد. . . وقد تقدم غیر مرة انه لم یبق فی حجة الوداع قرشی ولا ثقفی الا اسلم وشهدها.
قارظ بن عتبة بن خالد. . . پیش از این چندین‌بار گذشت که کسی از قبیله ثقیف و قریش در مکه و طائف باقی نماند، مگر این‌که مسلمان و در حجة الوداع حاضر شد.

۴.۲.۱.۶ - قاسم بن امیه

قاسم بن امیه، ‌پسر همان امیة بن ابی صلت ثقفی است که خود را پیامبر می‌دانست و به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان نیاورد و سر انجام در سال نهم هجرت کافر از دنیا رفت. طبق گزارش ابن حجر عسقلانی قاسم بن امیه از جمله صحابه می‌باشد:
۷۰۵۵ القاسم بن امیة بن ابی الصلت الثقفی وکان ابوه یذکر النبوة والبعث فادرک البعثة فغلب علیه الشقاء فلم یسلم. . . اما ولده القاسم فذکره المرزبانی فی معجم الشعراء وهو علی شرطهم فی الصحابة لانا قدمنا غیر مرة انه لم یبق بمکة والطائف فی حجة الوداع احد من قریش وثقیف الا اسلم وشهدها حکاه بن عبد البر.
قاسم بن امیة بن‌ ابی صلت ثقفی، پدرش ادعای نبوت و بعثت داشت؛ بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرد؛ اما شقاوت بر او غلبه کرد و اسلام نیاورد؛ . . . اما فرزندش قاسم را مرزبانی در معجم الشعراء ذکر کرده و او بر شرط آنها از جمله صحابه است؛ زیرا ما پیش از این بسیار گفتیم که در حجة الوداع در مکه و طائف کسی از قریش و ثقیف باقی نماند مگر این‌که در مراسم حج حضور یافت. این سخن را ابن عبدالبر حکایت کرده است.

۴.۲.۱.۷ - محیریز بن جنادة

ابن حجر این شخص را نیز طبق قاعده‌ی که گفته شد، از جمله صحابه می‌داند:
۷۸۲۹ محیریز بن جنادة بن وهب الجمحی والد عبدالله استدرکه الذهبی فی التجرید وقال اراه من مسلمة الفتح فان ولده عبدالله من کبار التابعین. قلت. . . وقد نقلنا مرارا انه لم یبق بمکة فی حجة الوداع من قریش ولا من ثقیف احد الا اسلم وشهدها فمقتضاه ان یکون محیریز من اهل هذا القسم.
محیریز بن جناده بن وهب جمحی پدر عبدالله است. ذهبی او در کتاب «التجرید» دوباره آورده و گفته است: من او را از مسلمانان فتح مکه می‌دانم؛ ‌ زیرا پسرش عبدالله از بزرگان تابعان است.
می‌گویم: . . . چند بار نقل کردیم که در حجة الوداع از قریش و ثقیف کسی در مکه باقی نماند مگر این‌که در این مراسم حضور یافت. پس به مقتضای این قاعده، محیریز از اهل همین قسم است.

۴.۲.۱.۸ - معاویة الثقفی

فرد دیگری که طبق این معیار از جمله صحابه شمرده شده معاویه ثقفی است:
۸۰۹۰ معاویة الثقفی من الاحلاف. . . ونسبه عقیلیا وکانه من عقیل ثقیف وقد تقدم التنبیه علی ان من کان شهد الحروب فی ایام ابی بکر وما قاربها من قریش وثقیف یکون معدودا فی الصحابة لانهم شهدوا حجة الوداع.
معاویة‌ ثقفی از هم پیمانان است . . . . نسب او عقیلی است و گویا از خاندان عقیل ثقفی است. پیشتر آگاه نمودیم هر فردی از قریش و ثقیف که در جنگ‌های زمان ابوبکر و نزدیک به آن حضور داشته، از جمله صحابه شمرده شده‌اند؛ زیرا آنان در حجة الوداع حاضر بوده‌اند.

۴.۲.۱.۹ - مختار ثقفی

مختار، از ثقیف است و بنابراین در حجة‌الوداع حاضر شده است بنابراین مختار قطعاً در این مجموعه از صحابه داخل است، زیرا او از قبیله ثقیف است و در حجة‌الوداع حاضر بوده است. به همین دلیل ابن حجر عسقلانی در مورد او می‌گوید:
وقد تقدم غیر مرة انه لم یبق بمکة ولا الطائف احد من قریش وثقیف الا شهد حجة الوداع فمن ثم یکون المختار من هذا القسم.
بیش از یک مرتبه گذشت که در سال دهم هجرت در شهر مکه و طائف هیچ یکی از افراد قریش و ثقیف باقی نماند مگر این‌که در حجة‌ الوداع با آن حضرت شرکت نمودند؛ از این‌رو، مختار از این قسم صحابی است.

و همانطور که ابن حجر در مورد دیگران گفته بود: وهذا القدر کاف فی ثبوت صحبة هذا. و همین مقدار در اثبات صحابه بودن او، کافی است. بنابراین طبق مبانی اهل‌سنت، مختار یکی از صحابه است.

۴.۲.۲ - تبرک مختار هنگام تولد از پیامبر

هر کودکی که به دنیا می‌آمد به نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌بردند تا او را تبرک کنند. ابن حجر عسقلانی از علمای مشهور اهل‌سنت در ابتدای کتاب «الاصابه فی تمییز الصحابه» می‌گوید: من ترجمه صحابه را بر اساس الفبای حروف تنظیم کردم و در هر حرفی چهار قسم صحابه را معرفی کرده‌ام:
فالقسم الاول - فیمن وردت صحبته بطریق الروایة عنه او عن غیره، سواء کانت الطریق صحیحة او حسنة او ضعیفة، او وقع ذکره بما یدل علی الصحبة بای طریق کان. . . .
القسم الثانی - من ذکر فی الصحابة من الاطفال الذین ولدوا فی عهد النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لبعض الصحابة من النساء والرجال، ممن مات (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وهو فی دون سن التمییز؛ اذ ذکر اولئک فی الصحابة، انما هو علی سبیل الالحاق: لغلبة الظن علی انه (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) رآهم لتوفر دواعی اصحابه علی احضارهم اولادهم عنده عند ولادتهم لیحنکهم ویسمیهم ویبرک علیهم.
قسم اول ترجمه صحابه‌ای است که به صورت مستقیم یا بالواسطه از رسول خدا روایت نقل کرده‌اند خواه طریق روایت صحیح باشد یا حسن یا ضعیف. یا قسم اول در ترجمه کسانی است که درباره او چیزی نقل شده باشد که دلالت کند او صحابی است. . . .
قسم دوم در ترجمه کسانی است که از جمله صحابه ذکر شده‌اند. مانند اطفالی که در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) برای برخی از صحابه زن و مرد متولد می‌شدند. آن اطفالی که هنگام فوت رسول خدا در سن تمییز نبودند. ذکر آنان در زمره صحابه بر سبیل الحاق است؛ زیرا گمان غالب بر این است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) آنان را دیده است؛ زیرا اصحاب آن حضرت با انگیزه و بهانه‌های مختلف فرزندانشان را نزد حضرت حاضر می‌کردند از جمله هنگام ولادت آنها تا حضرت کام آنان را بردارد و نام‌گذاری کند تا بر آنان مبارک باشند.

مختار جزو این قسم از صحابه نیز هست با توجه به این تقسیم‌بندی، ‌ابن حجر بسیاری از مردان و زنان را در شمار صحابه آورده که از جمله آنها مختار بن عبید ثقفی است. او هنگامی‌که ترجمه مختار را آورده می‌گوید که ابن عبدالبر به همین دلیل او را از جمله صحابه ذکر کرده است:
. . . وکان المختار ولد بالهجرة وبسبب ذلک ذکره بن عبد البر فی الصحابة لانه له رؤیة فی ما یغلب علی الظن.
مختار در سال نخست هجرت متولد شد، به‌همین خاطر ابن عبدالبر او را در زمره صحابه ذکر کرده است؛ زیرا بر اساس گمان غالب بر ظن، او رسول خدا را دیده است.

۴.۳ - صحابه و جهاد در زیر پرچم مختار

علاوه بر این‌که مختار خود از جمله صحابه است و طبق دیدگاه آنها صحابه مبری از همه اتهامات و نقص‌ها و عیب‌ها می‌باشند، افراد دیگری از صحابه نیز در لشکر مختار حاضر بوده‌اند و حتی پرچمدار او نیز بوده‌اند:
ابوالطفیل کنانی از جمله صحابه و یکی از طرفداران و طلایه‌داران و پرچمداران لشکر مختار بوده است. در ابتداء‌ کلام بزرگان اهل‌سنت را بر این‌که ابوالطفیل از پرچمداران مختار بوده ذکر نموده، بعد از ثابت شدن این‌مطلب، سخنان آنها را در اثبات صحابه بودن او می‌آوریم:

۴.۳.۱ - دیدگاه ابن قتیبه

ابن قتیبه بعد از این که اعتراف می‌کند، ابوالطفیل صحابی بوده، می‌نویسد:
ابو الطفیل الکنانی رضی الله عنه هو ابو الطفیل عامر بن وائلة رای النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وکان آخر من رآه موتا ومات بعد سنة مائة وشهد مع علی المشاهد کلها وکان مع المختار صاحب رایته. . .
ابوالطفیل کنانی همان ابوالطفیل عامر بن واثله است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را دیده و او آخرین صحابه‌ای است که از دنیا رفت. او بعد از سال۱۰۰ مرد و در تمام جنگ‌ها شرکت داشت و پرچمدار مختار بود.

۴.۳.۲ - دیدگاه ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر دمشقی نیز می‌گوید: ویقال انه کان حامل رایته.
گفته شده است که ابوالطفیل حامل پرچم لشکر مختار بود.

۴.۳.۳ - عبدالقادر بغدادی

عبدالقادر بغدادی گفته است: وکان من وجوه شیعته وله منه محلٌّ خاص یستغنی بشهرته عن ذکره. ثم خرج طالباً بدم الحسین رضی الله عنه مع المختار بن ابی عبید وکان معه حتّی قتل المختار.
ابوالطفیل از بزرگان شیعه علی بود او نسبت به علی جایگاه ویژه‌ای دارد که با شهرتش ما را از ذکر آن بی‌نیاز می‌سازد. ابوالطفیل به جهت خون‌خواهی حسین (علیه‌السّلام) با مختار خروج کرد و همراه مختار بود تا این‌که مختار کشته شد.

۴.۳.۴ - دیدگاه ابن جماعه

علمای اهل‌سنت در مورد مقام پرچمدار و آداب لشکر‌داری گفته‌اند: وان یکون لکل قوم رایة یعرفون بها، ویرجعون الیها، . . . وینبغی ان یکون صاحب الرایة: من اثبت الناس جنانا، واصدقهم باساً، واربطهم جاشاً، واصبرهم علی ملابسة الاهوال، ودفع الابطال، لان الرایة هی مرد الجیش وعلامة اهله.
سزاوار است که هر گروهی پرچمی داشته باشند که به وسیله آنها شناخته‌ می‌شوند، و به سوی آن باز می‌گردند. . . و شایسته است که صاحب پرچم، از شجاع‌ترین مردم و کارآزموده‌ترین آنها و جنگ‌آور‌ترین آنها و از صبورترین اشخاص در مشکلات و مقابله با جنگ‌آوران باشد؛ زیرا پرچم محلی است که همه لشکر به دور آن گرد می‌آیند و علامت اهل پرچم است.

۴.۳.۵ - دیدگاه حاکم نیشابوری

و ابوالطفیل صاحب پرچم خود مختار بوده است و این یکی از مهمترین مناصب در جنگ‌های مختار است. حال که ثابت شد، ‌ابوالطفیل در قیام مختار سهم داشته و از جمله سردسته و پرچمدار او بوده سخنان علمای اهل‌سنت را مبنی بر این‌که او از جمله صحابه بوده، ذکر می‌کنیم:
حاکم نیشابوری از علمای مشهور اهل‌سنت در کتاب «معرفة علوم الحدیث»، صحابی بودن ابوالطفیل را این‌گونه بیان می‌کند:
الطبقة الثانیة عشرة صبیان واطفال راوا رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یوم الفتح وفی حجة الوداع وغیرها وعدادهم فی الصحابة. . . ومنهم ابو الطفیل عامر بن واثلة وابو جحیفة وهب بن عبدالله فانهما رایا النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فی الطواف وعند زمزم وقد صحت الروایة عن رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انه قال: لا هجرة بعد الفتح وانما هو جهاد ونیة.
طبقه دوازدهم کودکانی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را در روز فتح مکه و حجة الوداع دیده‌اند و در شمار صحابه به حساب آمده‌اند. از جمله آنها ابوالطفیل عامر بن واثله و ابوجحیفه وهب بن عبدالله هستند که آن دو هنگام طواف در نزد چاه زمزم، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را دیده‌اند. روایت صحیح از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) رسیده که فرمود: بعد از فتح مکه هجرت پایان یافت، به درستی فتح مکه جهاد و نیت است.

۴.۳.۶ - دیدگاه ابونعیم اصفهانی

ابونعیم اصفهانی از علمای بزرگ آنها نیز می‌نویسد: عامر بن واثلة البکری: یکنی ابا الطفیل وهو عامر بن واثلة بن عبدالله بن حمیس بن جدی بن سعد بن لیث. . . مولده عام احد ادرک من زمان النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ثمان سنین. . . آخر من مات من الصحابة. . .
[۳۶] ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، ج۴، ص۲۰۶۷، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.

عامر بن واثله بکری کنیه‌اش اباطفیل است . . . . سال تولدش، سال جنگ احد بود و به مدت هشت سال محضر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را درک نمود. او آخرین صحابه بود که از دنیا رفت.

۴.۳.۷ - دیدگاه ابراهیم شیرازی

ابراهیم شیرازی در «طبقات الفقهاء» می‌نویسد: وکان ابوالطفیل عامر بن وائلة رای النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وکان آخر من رآه موتا مات بعد سنة مائة وکان صاحب رایة المختار.
ابوالطفیل عامر بن واثله رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را دید و او آخرین صحابه بود که بعد از سال ۱۰۰ از دنیا رفت و او پرچمدار مختار بود.

۴.۳.۸ - دیدگاه نووی شافعی

نووی شافعی اتفاق علمای اهل‌سنت را بر این‌که ابوالطفیل آخرین صحابی بوده که از دنیا رفته، نقل کرده است: وآخرهم وفاة ابو الطفیل عامر بن واثلة رضی الله عنه توفی سنة مائة من الهجرة باتفاق العلماء واتفقوا علی انه آخر الصحابة رضی الله عنهم وفاة.
ابوالطفیل آخرین صحابه‌ای است که وفات یافت. به اتفاق علماء، ‌او در سال صد هجرت وفات کرد و علماء اتفاق دارند: او آخرین صحابه‌ای است که وفات یافت.
سخنان علمای اهل‌سنت در این که ابوالطفیل از جمله صحابی بوده، ‌فراوان است به دلیل این‌که اطاله کلام نشود، به همین مقدار بسنده می‌کنیم.
طبق مبنای اهل‌سنت (که قبلاً‌ متذکر شدیم) صحابی شخص عادل و برگزیده خدا است. ابوالطفیل نیز که از جمله صحابه می‌باشد، شخص عادل بوده و از آنجایی که ایشان مختار را یاری کرده و از جمله پرچمداران و فدائیان لشکرش بوده، روشن می‌شود که مختار یک انسان شریف و پاک و مبرای از ادعای نبوت و اتهام بوده است.

۴.۳.۹ - دیدگاه ابن عبدالبر

ابن عبدالبر مالکی، ابوالطفیل را یک انسان فاضل و عاقل معرفی کرده است: وقد ذکره ابن ابی خیثمة فی شعراء الصحابة وکان فاضلا عاقلا حاضر الجواب فصیحا وکان متشیعا فی علی ویفضله.

۴.۳.۱۰ - دیدگاه ابن حجر عسقلانی

ابن حجر در تهذیب التهذیب در مورد او می‌گوید:
ابو عبدالله الجدلی الکوفی اسمه عبد بن عبد. . . وقال النسائی فی الکنی ثنا یعقوب بن سفیان ثنا آدم ثنا شعبة ثنا الحکم بن عتیبة سمعت ابا عبدالله الجدلی وکان المختار یستخلفه انتهی. قلت کان بن الزبیر قد دعا محمد بن الحنفیة الی بیعته فابی فحصره فی الشعب واخافه هو ومن معه مدة فبلغ ذلک المختار بن ابی عبید وهو علی الکوفة فارسل الیه جیشا مع ابی عبدالله الجدلی الی مکة فاخرجوا محمد بن الحنفیة من محبسه وکفهم محمد عن القتال فی الحرم فمن هنا اخذوا علی ابی عبدالله الجدلی وعلی ابی الطفیل ایضا لانه کان فی ذلک الجیش ولا یقدح ذلک فیهما ان شاء الله تعالی.
ابوعبدالله البجلی از اهل کوفه نام او عبد بن عبد است. . . نسائی در کنی گفته است: ‌از ابوعبدالله جدلی که مختار او را جانشین خود قرار می‌داد شنیدم.
ابن زبیر محمد حنفیه را به بیعت خواند اما او قبول نکرد، و به‌همین سبب او را در شعب محاصره کرده و مدتی او و همراهیانش را ترساند، این خبر به مختار که حاکم کوفه بود رسید، لشگری را به فرماندهی ابوعبدالله جدلی به مکه فرستاد و آنها محمد حنفیه را از زندان بیرون آوردند و محمد آنها را از جنگ در حرم بازداشت؛ به همین سبب به ابوعبدالله جدلی و ابوالطفیل اشکال می‌گیرند، زیرا او نیز در همان لشگر بود، و این به آن دو ضرر نمی‌زند.

و در الاصابة نام او را جزو صحابه می‌آورد: ۱۰۳۳۲ ابو عبدالله الجدلی اسمه عبد بن عبد ذکره بن الکلبی.
ابوعبدالله جدلی، نام او عبد بن عبد است. . .
البته در مورد او نظری دیگری نیز مبنی بر تابعی بودن وجود دارد؛ که برای امانت‌داری علمی به این‌مطلب نیز اشاره کردیم.

۴.۴ - ضمانت صحابه در آزادی مختار از زندان

گذشته از این‌که برخی صحابه پرچمدار و رئیس پلیس مختار بوده‌اند، ‌صحابه در آزادی او از زندان عاملان ابن زبیر نیز نقش داشته و او را ضمانت کرده‌اند.
توضیح: بعد از این‌که مختار توسط عاملان ابن زبیر در کوفه دومین بار زندان شد، با وساطت عبدالله بن عمر صحابی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از زندان رهایی یافت؛ اما عبدالله بن یزید و ابراهیم بن محمد با این‌که نامه عبدالله بن عمر به آنها واصل شده بود، جهت آزادی مختار از افرادی ذیل که برخی صحابه رسول خدا و برخی از شیعیان و صحابه امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بودند ضمانت خواست و آنها نیز ضمانت را پذیرفتند.
بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد:
فکتب ابن عمر الیهما: " اما بعد فقد علمتما الذی بینی وبین المختار بن ابی عبید من الصهر، وما انا علیه لکما من الود فاقسمت علیکما بما بینی وبینکما لما خلیتما سبیله "، فلما اتی الکتاب عبدالله بن یزید، وابراهیم بن محمد دعوا المختار وقالوا:‌هات بکفلاء یضمونک فضمنه زائدة بن قدامة الثقفی، وعبد الرحمن بن ابی عمیر الثقفی، والسائب بن مالک الاشعری وقیس بن طهفة النهدی، وعبدالله بن کامل الشاکری من همدان، ویزید بن انس الاسدی، واحمر بن شمیط البجلی ثم الاحمسی، وعبدالله بن شداد الجشمی ورفاعة بن شداد البجلی، وسلیم بن یزید الکندی ثم الجونی، وسعید بن منقذ الهمذانی ثم الثوری اخو حبیب بن منقذ، ومسافر بن سعید بن عمران الناعطی وسعر بن ابی سعر الحنفی.
ابن عمر به عبدالله بن یزید و ابراهیم بن محمد (عاملان ابن زبیر در کوفه) نوشت: ‌ شما خویشاوندی مرا با مختار بن ابی عبید می‌دانید، که من شوهر خواهر او هستم؛ پس سوگند به آن دوستی که میان من و شما است راه مختار را از زندان بازگذارید.
هنگامی‌که نامه پسر عمر آمد این دو نفر مختار را طلبید و به او گفتند: کفیلانی که تو را ضمانت کنند بیاور. پس زائده بن قدامه، عبدالرحمن بن ابی عمیر، سائب بن مالک اشعری، قیس بن طهفة، عبدالله بن کامل، ‌یزید بن انس، احمر بن شمیط، عبدالله بن شداد، ‌رفاعة بن شداد، ‌سلیم بن یزید کندی، و. . . او راضمانت کردند.

۴.۵ - کارگزاران مختار از شیعیان مخلص امیرمؤمنان

علاوه بر اینکه برخی از یاران مختار صحابی بودند، عده‌ای از اصحاب او، از شیعیان امیرمومنان و کارگازاران آن حضرت و از رهبران جنبش توابین بودند که بعد از شکست در جنگ عین الورده، با مختار بیعت کردند و تا آخرین نفس بر سر پیمانشان باقی ماندند.
طبری به نقل از ابومخنف اسامی آنها را نقل کرده است:
قال [ابومخنف] ولما نزل المختار داره عند خروجه من السجن اختلف الیه الشیعة واجتمعت علیه واتفق رایها علی الرضا به وکان الذی یبایع له الناس وهو فی السجن خمسة نفر السائب بن مالک الاشعری ویزید بن انس واحمر بن شمیط ورفاعة بن شداد الفتیانی وعبدالله بن شداد الجشمی.
ابومخنف گفته است: هنگامی که مختار از زندان آزاد شد و به خانه‌اش آمد، شیعیان به نزد او اجتماع کردند و همه بر نظر مختار رضایت دادند، ‌مختار کسی بود که مردم بر او پیمان بستند در حالی که او در زندان بود از جمله آنان همان پنج نفر‌اند مانند سائب بن مالک اشعری، یزید بن انس، احمر بن شمیط و رفاعه بن شداد فتیانی و عبدالله بن شداد جشمی.

۴.۵.۱ - سائب بن مالک

یکی از کسانی که با مختار بیعت کرد مالک بن سائب از شیعیان امیرمؤمنان بود. زمانی که ابن مطیع از جانب ابن زبیر در کوفه آمد در خطبه‌اش گفت: ‌مرا ابن زبیر امر نموده که در میان شما طبق سیره شیخین و عثمان رفتار کنم. سائب بن مالک برخاست و گفت:
فقال: لا نرضی الا بسیرة علی بن ابی طالب التی سار بها فی بلادنا ولا نرید سیرة عثمان وتکلم فیه ولا سیرة عمر وان کان لا یرید للناس الا خیرا وصدقه علی ما قال بعض امراء الشیعة فسکت الامیر وقال انی ساسیر فیکم بما تحبون من ذلک وجاء صاحب الشرطة وهو ایاس بن مضارب البجلی الی ابن مطیع فقال: ان هذا الذی یرد علیک من رؤس اصحاب المختار ولست آمن من المختار فابعث الیه فاردده الی السجن.
ما جز به سیره علی بن ابیطالب که در شهر ما رواج داشته، راضی نیستیم و اگر با مردم با نیکی رفتار می‌کنی، از سیره عثمان و عمر سخن نگو. این سخن او را برخی از بزرگان شیعه تصدیق کردند و ابن مطیع ساکت شد و گفت: به همان سیره‌ای که دوست دارید رفتار می‌کنم. در همانجا ایاس بن مضارب که فرمانده لشکر بود به ابن مطیع گفت: این کسی که بر تو اشکال می‌گیرد از سران یاران مختار است و من از طرف مختار مطمئن نیستم کسی را سراغ مختار بفرست تا او را به زندان برگردانی.

احمد‌ اندلسی در کتاب «العقد الفرید» نیز در مورد سائب بن مالک می‌نویسد: ومن اشراف الاشعریین ابو موسی الاشعری عبدالله بن قیس، صاحب النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، . . . ومنهم السائب بن مالک، کان علی شرطة المختار وهو الذی قَویَ امره.
از اشراف اشعری‌ها ابوموسی اشعری عبدالله بن قیس صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. . . و از جمله اشعری‌ها، سائب بن مالک است که رئیس پلیس مختار بود و او آن کسی است که امر مختار را قوی کرد.

لازم به ذکر است که علمای شیعه همانند نجاشی و شیخ طوسی او را در شمار صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ذکر کرده‌اند:
وکان السائب بن مالک وفد الی النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) واسلم، وهاجر الی الکوفة، واقام بها.
سائب بن مالک بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شد و اسلام آورد و به سوی کوفه مهاجرت نمود و در آنجا اقامت کرد.

همین سائب بن مالک را علمای رجال اهل‌سنت، فرد موثق می‌دانند: ۳۵۲ وسالته عن السائب بن مالک فقال ثقة.
عثمان دارمی می‌گوید: از یحی بن معین در مورد سائب بن مالک پرسیدم گفت: ‌ او ثقه است.

ابن حبان هم او را در کتاب الثقات آورده است:
۱۰۳۹ سائب بن مالک والد عطاء بن السائب. . . حدثنا عبد الرحمن یعقوب بن اسحاق الهروی فیما کتب الی قال نا عثمان بن سعید قال سالت یحیی بن معین عن السائب بن مالک فقال ثقة.
سائب بن مالک پدر عطاء بن سائب است. . . عثمان بن سعید می‌گوید: از یحی بن معین در مورد سائب بن مالک پرسیدم گفت: ‌ او ثقه است.

مزی در تهذیب الکمال، می‌نویسد:
۲۱۷۳ - بخ ۴: السائب بن مالک، . . . . قال احمد بن عبدالله العِجْلِیّ: کوفی، تابعی، ثقة. وذکره ابنُ حِبَّان فی کتاب"الثقات.
احمد بن عبدالله عجلی گفته است: سائب از کوفه و از جمله تابعان و ثقه است. و ابن حبان او را در کتاب ثقات ذکر کرده است.

۴.۵.۲ - رفاعة بن شداد

یکی از کسانی که برای امام حسین (علیه‌السّلام) از کوفه نامه نوشت و آن حضرت را دعوت نمود، ‌رفاعة بن شداد است. او از شیعیان خاص امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بود که بعد از حادثه عاشورا همراه سلیمان بن صرد خزاعی و دیگر شیعیان که به گروه توابین مشهور بودند، با ابن زیاد جنگیدند. پس از شکست توابین رفاعه از جمله بازماندگان این حادثه بود که با مختار بیعت کرد.
نمازی شاهرودی در ابتدا به صحابه علی بودن او تصریح کرده و می‌نویسد:
رفاعة بن شداد البجلی: من اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وشهد معه فی حرب الجمل. . . وهو ممن کتب الی الحسین (علیه‌السّلام) من اهل الکوفة. ولما ورد الحسین (علیه‌السّلام) کربلاء، دعا بدواة وبیضاء وکتب الی اشراف الکوفة: بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی الی سلیمان بن صرد، و المسیب بن نجیة، ورفاعة بن شداد، وعبدالله بن وال، وجماعة المؤمنین - الخ.
قیام هؤلاء الجماعة لطلب ثار الحسین (علیه‌السّلام). وکانوا رؤساء علی جند المختار وجاهدوا، وله اشعار فی الرجز. قاتل رفاعة، قتال الشدید الباس، القوی المراس، حتی قتل.
[۵۱] نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۴۰۳، ‌رقم ۵۶۴۷، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.

رفاعه بن شداد بجلی از یاران امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بود که در جنگ جمل با حضرت شرکت کرد. او از جمله کسانی بود که برای امام حسین (علیه‌السّلام) نامه نوشت و هنگامی که امام به کربلا آمد برای اشراف کوفه نوشت: به نام خداوند بخشنده ومهربان، از جانب حسین بن علی به سلیمان بن صرد، مسیب بن نجیه، رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروهی از مؤمنان . . . آنها از کسانی بودند که برای خونخواهی حسین (علیه‌السّلام) قیام کردند و بر سپاه مختار رئیس و فرمانده بودند و در رکاب مختار جنگیدند. رفاعه شعری در رجز دارد، رفاعه جنگ شایان و سختی کرد تا این‌که کشته شد.

آیت‌الله العظمی خوئی نیز می‌نویسد: رفاعة بن شداد: رجال الشیخ فی اصحاب علی (علیه‌السّلام)، وفی اصحاب الحسن (علیه‌السّلام).
رفاعه بن شداد از رجال شیخ طوسی است و شیخ طوسی ایشان را در شمار اصحاب علی و امام حسن (علیهما‌السّلام) ذکر کرده است.

برخی علمای اهل‌سنت نیز گفته‌اند: رفاعة بن شداد از اصحاب علی (علیه‌السّلام) بوده و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت جنگیده است.
خیرالدین زرکلی می‌نویسد:رفاعة بن شداد البجلی: قارئ، من الشجعان المقدمین، من اهل الکوفة. کان من شیعة علی. ولما قتل الحسین وخرج المختار یطالب بدمه انحاز الیه رفاعة.
رفاعة‌ بن شداد بجلی، قاری قرآن، از قهرمانان دلیر اهل کوفه و از شیعیان علی بوده است. هنگامی‌که حسین کشته شد و مختار در پی خونخواهی برآمد، رفاعه به سوی او آمد.

عمر بن ابی جراده نیز تصریح می‌نماید که رفاعه به همراه علی (علیه‌السّلام) در صفین حضور داشته است: رفاعة بن شداد ابو عاصم وقیل رفاعة بن عامر القتبانی البجلی وقتبان بطن من بجیلة شهد صفین مع علی رضی الله عنه.
رفاعة‌ بن شداد کنیه‌اش ابوعاصم است و گفته شده رفاعه بن عامر قتبانی بجلی. او با علی (علیه‌السّلام) در جنگ صفین حضور یافت.

۴.۵.۳ - سعد بن حذیفة بن یمان

سعد بن حذیفه نیز از جمله توابین و هم پیمانان سلیمان بن صرد خزاعی بود که بعد از جنگ عین الورده با افراد خودش به مدائن برگشت ولی بعداً‌ به مختار پیوست.
ابن کثیر در البدایه می‌نویسد: وکتب سلیمان بن صرد الی سعد بن حذیفة بن الیمان وهو امیر علی المدائن یدعوه الی ذلک فاستجاب له ودعا الیه سعد من اطاعه من اهل المدائن فبادروا الیه بالاستجابة والقبول وتمالؤا علیه وتواعدوا النخیلة فی التاریخ المذکور.
سلیمان بن صرد به سعد بن حذیفه که امیر مدائن بود نوشت و او را به خونخواهی دعوت کرد. سعد نیز دعوت او را اجابت نمود و سعد پیروان یمنی‌اش را به سوی سلیمان فراخواند و آنها نیز استجابت کردند و بر محوریت سلیمان اجتماع کردند و در تاریخ مشخص در نخیله وعده دادند.

طبری و برخی دیگر می‌نویسند، ‌سعد بن حذیفه از طرف مختار، منصب قضاوت مدائن را به عهده گرفت: و بعث سعد بن حذیفة بن الیمان علی حلوان.
مختار سعد بن حذیفه بن یمان را به حلوان فرستاد.
[۵۷] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۱۲۳، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.


بزرگان شیعه نیز می‌نویسند که سعد بن حذیفه از اصحاب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بوده است.
نمازی شاهرودی می‌نویسد: سعد بن حذیفة بن الیمان: من اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام).
[۵۸] نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷، ‌ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.

آیت‌الله العظمی خویی نیز فرموده است: ۵۰۲۶ - سعد بن حذیفة: الیمان، من اصحاب علی (علیه‌السّلام)، رجال الشیخ.

۴.۵.۴ - ابراهیم بن مالک اشتر

همانطوری‌که گفته شد، ‌در قیام مختار بسیاری از بزرگان و سران شیعه نقش فعال داشتند؛ ولی با جرات می‌توان گفت: هیچ چهره‌ای تاثیرگذار همانند ابراهیم بن مالک اشتر در میان اصحاب مختار نخواهد بود که موفقیت‌های چشمگیر و بزرگی را برای امت اسلام به ارمغان آورد.
ابن نمای حلی درباره او می‌نویسد:
وَکَانَ اِبْرَاهِیمُ بْنُ مَالِکٍ الْاَشْتَرُ مُشَارِکاً لَهُ فِی هَذِهِ الْبَلْوَی وَمُصَدِّقاً عَلَی الدَّعْوَی وَلَمْ یَکُ اِبْرَاهِیمُ شَاکّاً فِی دِینِهِ وَلَا ضَالًّا فِی اعْتِقَادِهِ وَیَقِینِهِ وَالْحُکْمُ فِیهِمَا وَاحِد.
ابراهیم بن اشتر در این اوضاع با مختار شریک بود و ادعای او را تصدیق می‌نمود. ابراهیم درباره دین خود شکی نداشت و از نظر اعتقاد و یقین گمراه نبود. مختار و ابراهیم یک حکم دارند.

شخصیت با نفوذ، افکار بلند، شجاعت توصیف ناپذیر و اخلاص شدید او به ساحت مقدس اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، شیعیان را به سرانجام و پیروزی این قیام امیدوار کرده بود. ابراهیم صحابه وفادار و با اخلاص امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است که همراه پدر بزرگوارش در جنگ صفین شرکت داشت و در مقابل دشمن شمشیر زد.
سیدمحسن امین در کتاب اعیان الشیعه می‌گوید:
ابراهیم بن مالک بن الحارث الاشتر النخعی قتل سنة ۷۱. . . . وکان مع ابیه یوم صفین مع امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) وهو غلام وابلی فیها بلاء حسنا وبه استعان المختار حین ظهر بالکوفة طالبا بثار الحسین (علیه‌السّلام) وبه قامت امارة المختار وثبتت ارکانها.
ابراهیم بن مالک بن حارث اشتر نخعی در سال۷۱ کشته شد و در در جنگ صفین در حالی که بچه بود همراه پدرش در رکاب امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) جنگید و در آن روز نیکو امتحان داد و مختار هنگامی‌که در کوفه قیام کرد، از او در راستای خونخواهی از قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام) کمک خواست و توسط او حکومت مختار پا برجا شد و پایه‌های آن محکم گشت.
داستان شجاعت و شمشیر زدن او در مقابل دشمن در میدان صفین در آن سن، اعجاب انگیز است. پدرش مالک اشتر، در مقابل عمرو بن عاص قرار گرفت هنگامی که عمرو بن عاص فهمید در مقابل مالک اشتر قرار گرفته ترسان شد و از طرفی نتوانست فرار کند. مالک نیزه‌ای به طرف او‌ انداخت. او از صحنه گریخت. جوانی از جوانان قبیله حمیر که در سپاه معاویه بود، صحنه را دید و پرچم را از عمرو بن عاص گرفت و گفت: اکنون هنگام نبرد جوانی چون من است. و شروع به رجز خواندن کرد. مالک اشتر، دست فرزندش ابراهیم را گرفت و گفت:

فنادی الاشتر ابراهیم ابنه خذ اللواء فغلام لغلام فتقدم ابراهیم وهو یقول:
یا ایها السائل عنی لا ترع اقدم ••••• فانی من عرانین النخع
کیف تری طعن العراقی الجذع ••••• اطیر فی یوم الوغی ولا اقع
ما ساءکم سر وما ضرکم نفع ••••• اعددت ذا الیوم لهول المطلع
وحمل علی الحمیری فالتقاه الحمیری بلوائه ورمحه ولم یبرحا یطعن کل واحد منهما صاحبه حتی سقط الحمیری قتیلا.
اشتر پسرش ابراهیم را فراخواند و گفت: ‌ این پرچم را بگیر جوان در مقابل جوان. ابراهیم پیش آمد در حالی که می‌گفت:
‌ای کسی که به دنبال من می‌گشتی نگران نباش، جلو بیا که من از شجاعان قبیله نخع هستم.
نیزه زدن یک جوان عراقی برومند را چگونه می‌بینی؟، من (مانند یک پرنده) در روز جنگ پرواز می‌کنم و بر زمین نمی‌افتم.
چیزی که باعث مشکل شما شود، ما را خشنود می‌سازد و چیزی که به شما ضرر بزند به ما سود می‌رساند من امروز را ذخیره‌ای برای روز قیامت خود می‌دانم.
و به سوی جوان حمیری حمله برد، جوان حمیری با پرچم و نیزه‌اش به سمت او حمله کرد، و مدتی نگذشت که هر دو مشغول کارزار شدند، تا اینکه جوان حمیری کشته بر زمین افتاد.

بنا به تصریح مورخان، ابراهیم بعد از این‌که عبیدالله بن زیاد را به هلاکت رسانید از جانب مختار والی موصل و آذربایجان شد: واقام والیا علی الموصل وارمینیة واذربیجان من قبل المختار وهو علی العراق وال.
ابراهیم بر موصل و ارمنیه و آذربایجان از جانب مختار به عنوان والی برگزیده شده در حالی که خود مختار بر عراق ولایت داشت.

۴.۵.۵ - عبدالله بن حارث

یکی از صحابه امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) برادر مالک اشتر، ‌عبدالله بن حارث است. شیخ طوسی او را از جمله اصحاب امیرمؤمنان علی به شمار آورده است:
۷ - عبدالله بن الحارث، اخو مالک الاشتر.

آقای خویی و برخی رجالیون دیگر می‌نویسند: عبدالله بن الحارث اخو مالک: الاشتر: من اصحاب علی (علیه‌السّلام)، رجال الشیخ.
[۶۶] نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۵۰۸، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.

او از همکاران مختار در قیام و پس از آن از جانب مختار والی ارمنیه شد.

طبری نقل کرده است: قال ابومخنف حدثنی حصیرة بن عبدالله الازدی و فضیل بن خدیج الکندی والنضر بن صالح العبسی قالوا: اول رجل عقد له المختار رایة عبدالله بن الحارث اخو الاشتر عقد له علی ارمینیة.
به نقل ابومخنف از حصیره و فضیل و نضر، عبدالله بن حارث برادر اشتر نخستین کسی است که او را مختار به استانداری ارمنیه (شـامـل مـنـطـقـه وسـیعی از شمال غربی ایران و شمال عراق و جنوب ترکیه و قسمتی از آسیای میانه)، منصوب کرد.

۴.۵.۶ - احمر بن شمیط بجلی

یکی از یاران مختار احمر بن شمیط بجلی است. طبق نقل جاحظ و بلاذری او نیز از جمله یاران و شیعیان امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) بوده است که در هنگام خلافت آن حضرت، از جانب ایشان ماموریت‌هایی را به انجام رسانده است.
جاحظ و بلاذری در ترجمه «شبیب بن کریب» درباره احمر بن شمیط می‌نویسد:
وقال ابو الحسن عن علی بن سلیمان کان شبیب بن کریب الطائی یصیب الطریق فی خلافة علی بن ابی طالب کرم الله تعالی وجهه فبعث الیه احمر بن شمیط العجلی واخاه فی فوارس فهرب شبیب.
ابوالحسن (مدائنی) از علی بن سلیمان نقل کرده که شبیب بن کریب طائی در زمان خلافت علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) به راهزنی می‌پرداخت؛ آن حضرت احمر بن شمیط عجلی و برادرش را به همراه سوارانی به سوی او فرستادند و شبیب فراری شد.

بلاذری نیز درباره او می‌نویسد:
المدائنی عن عوانة بن الحکم قال: کانت شیث بن عمرو بن کریب الطائی یصیب الطریق، فبعث الیه علی احمر بن شمیط واخاه فنذر بهم فرکب فرساً له یقال له العصا وهرب.
شبیب بن عمرو راهزنی می‌کرد، حضرت علی (علیه‌السّلام) احمر بن شمیط را به مقابله با او فرستادند، وقتی که به آنها رسید، شبیب سوار بر اسبش که «عصا» نام داشت شده و فرار کرد.

۴.۶ - شبهه ادعای نبوت مختار

یکی از تهمت‌های ابن تیمیه و امثال او به مختار این است که او ادعای نبوت داشت؛ اما طبق روایات اهل‌سنت، و اقرار علمای آنها صحابه پشت سر مختار نماز خوانده‌اند! آیا می‌توان پشت سر کافری که ادعای نبوت داشته است نماز خواند؟

۴.۶.۱ - حکم امامت کافر در نماز

برای این‌که جواب سؤال فوق روشن شود، ‌به مبنای مذهب اهل‌سنت در رابطه با امامت کافر اشاره می‌کنیم. تمام مذاهب اسلامی، برای امام جماعت شرایط ویژه‌ای دارند. ممکن است برخی از شرایط تفاوت داشته باشد؛ اما در مسلمان بودن امام جماعت، همه اتفاق‌نظر دارند.
شافعی امام یکی از مذاهب اربعه می‌گوید:
امَامَةُ الْکَافِرِ (قال الشَّافِعِیُّ) رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَلَوْ اَنَّ رَجُلًا کَافِرًا اَمَّ قَوْمًا مُسْلِمِینَ ولم یَعْلَمُوا کُفْرَهُ او یَعْلَمُوا لم تَجْزِهِمْ صَلَاتُهُمْ.
امامت کافر: شافعی گفته است اگر یک کافر امامت مسلمانان را برعهده بگیرد، اما آنها کفر او را ندانند، یا بدانند، نماز آنها پشت سر وی درست نیست!

آبی ازهری می‌نویسد:
فاعلم ان الذکورة المحققة شرط فی صحة الامامة، ویزاد علی هذا الشرط شروط اخر وهی: الاسلام، فلا تصح امامة الکافر.
بدان مرد بودن (که یک شرط ثابت شده‌ای است) شرط صحت امامت است. علاوه بر این شرط، شرط‌های دیگری نیز در امام باید باشد و آن اسلام است؛ بنابراین امامت کافر صحیح نیست.

ابراهیم شیرازی نیز نظر شافعی را در این زمینه بیان کرده است: ولا تصح امامة الکافر لانه لیس من اهل الصلاة فلا یجوز ان یعلق صلاته علی صلاته. . .
امامت کافر صحیح نیست؛ ‌ زیرا او اهل نماز نیست پس جایز نیست برای کسی نماز خودش را به نماز او وابسته کند. . .

سیف‌الدین شاشی در حلیة العلماء فی معرفة مذاهب الفقهاء، می‌گوید: ولا تصح امامة الکافر فاذا صلی بقوم لم یحکم باسلامه.
امامت کافر صحیح نیست هرگاه با جماعتی نماز خواند به اسلام او حکم نمی‌شود.

نفراوی مالکی نیز می‌نویسد: وَاعْلَمْ اَنَّ الْاِمَامَةَ لها شُرُوطُ صِحَّةٍ وَشُرُوطُ کَمَالٍ فَشُرُوطُ صِحَّتِهَا ثَلَاثَةَ عَشَرَ اَوَّلُهَا الذُّکُورَةُ. . . ثَانِیهَا الْاِسْلَامُ فَلَا تَصِحُّ امَامَةُ الْکَافِرِ وَاِنْ حُکِمَ بِاِسْلَامِهِ انْ نَطَقَ بِالشَّهَادَتَیْنِ. . .
امامت دارای شرایط صحت و شرایط کمال است. شرایط صحت آن سیزده چیز است نخستین شرط آن مرد بودن. . . شرط دوم آن اسلام است؛ بنابراین، امامت کافر صحیح نیست هرچند به خاطر نطق او به شهادتین به اسلام او حکم شود.

۴.۶.۲ - کفر مدعی نبوت

همچنین به اقرار علمای اهل‌سنت مدعی نبوت کافر است. غیر از مذهب امامیه، مذاهب اسلامی دیگر نیز منکر نبوت و یا مدعی نبوت را کافر می‌دانند. در این‌باره به سخن چند تن از علمای اهل‌سنت اشاره می‌کنیم:
کشمیری یکی از شارحان سنن ترمذی بر کافر بودن مدعی نبوت ادعای اجماع کرده و بر وجوب قتل او صراحت دارد: مدعی النبوة کافر اجماعاً و واجب القتل.

یوسف حنبلی می‌گوید: ویحصل الکفر باحد اربعة امور: . . . او ادعاء النبوة او الشرک له تعالی. . .
[۷۶] حنبلی، مرعی بن یوسف، دلیل الطالب علی مذهب الامام المبجل احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۱۷، دار النشر: المکتب الاسلامی – بیروت، ‌الطبعة: الثانیة۱۳۸۹.

کفر به چهار امر حاصل می‌شود: . . . یکی از آنها ادعای نبوت یا شرک به خداوند است. . . .


۴.۶.۳ - اقتدای صحابه در نماز به مختار

ابن حزم‌ اندلسی، یکی از استوانه‌های علمی و پر آوازه اهل‌سنت است. شمس‌الدین ذهبی او را این‌گونه معرفی کرده است: ابن حزم الامام الاوحد البحر ذو الفنون والمعارف ابو محمد علی ابن احمد بن سعید بن حزم. . قال ابو عبدالله الحمیدی کان ابن حزم حافظا للحدیث وفقهه مستنبطا للاحکام من الکتاب والسنة متفننا فی علوم جمة عاملا بعلمه ما راینا مثله فیما اجتمع له من الذکاء وسرعة الحفظ وکرم النفس والتدین.
ابن حزم تنها امام و دریایی از فنون و معارف ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم . . . است. ابوعبدالله الحمیدی گفته است: ابن حزم حافظ روایت و ماهر در دانش آن، ‌استبناط کننده احکام از کتاب و سنت و متفنن در تمام علوم و عامل به علم بود. مانند او در ذکاوت و زیرکی و سرعت حفظ و کرامت نفس و تدین ندیده‌ام.
ابن حزم که این قدر مورد تکریم و اعتماد علمای اهل‌سنت می‌باشد، در کتابش تصریح می‌کند: هیچ یکی از صحابه را ندیدم که پشت سر مختار بن عبید نماز نخوانده باشد. این سخن نشان‌دهنده این است که صحابه مختار را مسلمان می‌دانسته‌اند، و تهمت‌هایی از قبیل ادعای نبوت و . . . که ابن تیمیه و امثال او به مختار می‌زنند، خالی از صحت است.

ابن حزم‌ اندلسی در «المحلی» می‌گوید:
قال عَلِیٌّ: ما نَعْلَمُ اَحَدًا من الصَّحَابَةِ رضی الله عنهم امْتَنَعَ من الصَّلاَةِ خَلْفَ الْمُخْتَارِ وعبید اللَّهِ بن زِیَادٍ وَالْحَجَّاجِ وَلاَ فَاسِقَ اَفْسَقُ من هَؤُلاَءِ.
علی بن حزم می‌گوید: من سراغ ندارم که یکی از صحابه را که از نماز خواندن پشت سر مختار، عبیدالله بن زیاد و حجاج و فاسقی که فاسدتر از این‌ها باشند خودداری کرده باشند.

همچنین ابن سعد در الطبقات الکبری با سند معتبر می‌گوید:
قال حدثنا ابو شهاب (الحناط) عن یونس (بن عبید بن دینار) عن نافع (مولی‌ ابن عمر) قال قیل لابن عمر زمن بن الزبیر والخوارج والخشبیة اتصلی مع هؤلاء ومع هؤلاء وبعضهم یقتل بعضا قال فقال من قال حی علی الصلاة اجبته ومن قال حی علی الفلاح اجبته ومن قال حی علی قتل اخیک واخذ ماله قلت لا.
به عبدالله بن عمر در زمان عبدالله بن زبیر و خوارج و خشبیه (طرفداران مختار که به خاطر حفظ حرمت مکه با چوب در مکه به نیروهای عبدالله بن زبیر حمله کردند و محمد حنفیه و بنی‌هاشم را از دست عبدالله بن زبیر که می‌خواست آنها را آتش بزند، نجات دادند) گفته شد: آیا با آنها و آنها نماز می‌خوانی با اینکه بعضی از آنها بعضی دیگر را می‌کشند؟ گفت: هرکس بگوید «بشتابید به سوی نماز» کلام او را اجابت می‌کنم، ‌و هرکس بگوید «بشتابید به سوی رستگاری» کلام او را اجابت می‌کنم، اما اگر کسی بگوید: بشتاب به سوی کشتن برادرت و گرفتن مال او، می‌گویم، نه!

از کلام این بزرگان به دست می‌آید که امامت شخص کافر، جایز نیست و از طرفی کسی که مدعی نبوت باشد کافر است. باید درنظر داشت این مطالب را، ابن تیمیه و ابن کثیر گفته‌اند که مختار مدعی نبوت بود پس باید کافر باشد. و از طرف دیگر ابن حزم تصریح می‌نماید که تمام صحابه حاضر در زمان مختار نمازشان را به مختار اقتدا کرده‌اند.
سؤال ما از ابن تیمیه و طرفداران او این است که اگر مختار مدعی نبوت بود، پس چرا این همه صحابه به او اقتدا کردند؟ زیرا همانطور که در فتوای شافعی آورده شد، چه می‌دانستند که او مدعی نبوت است و چه نمی‌دانستند، به خاطر کفر او، نمازشان مقبول نبوده است! آیا کسی می‌تواند ادعا کند که نماز صحابه مقبول نبوده است؟!

۴.۷ - قبول هدیه مختار توسط دو صحابی

طبق گزارش‌های مورخان، مختار در زمان حکومت خودش هدایایی را برای دوتن از صحابیان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که ابن عباس و ابن عمر باشند، ‌می‌فرستاد و آنها نیز هدایای او را قبول می‌کردند؟
شیبانی از سیره نگاران قدمای اهل‌سنت می‌نویسد: فکان ابن عباس وابن عمر رضی الله عنهم یقبلان هدیة المختار.
[۸۰] شیبانی، محمد بن حسن، السیر الکبیر، ج۱، ص۹۹، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، دار النشر: معهد المخطوطات – القاهرة. طبق بر نامه الجامع الکبیر.

ابن عباس و ابن عمر هدیه مختار را می‌پذیرفتند.

ابن حزم‌ اندلسی که پیشتر آن را معرفی کردیم از حبیب بن ابی ثابت این‌گونه نقل کرده است: وَمِنْ طَرِیقِ الْحَجَّاجِ بن الْمِنْهَالِ نَا عبدالله بن دَاوُد هو الْخُرَیْبِیُّ عن الاَعْمَشِ عن حَبِیبِ بن ابی ثَابِتٍ قال: رَاَیْت هَدَایَا الْمُخْتَارِ تَاْتِی ابْنَ عَبَّاسٍ وَابْنَ عُمَرَ فَیَقْبَلاَنِهَا.
حبیب بن ثابت می‌گوید: من دیدم که هدایای مختار به ابن عباس و ابن عمر می‌آمد و آنها نیز می‌پذیرفتند.

ابن بطال در «شرح صحیح البخاری» بدرالدین عینی در «عمدة القاری شرح صحیح البخاری» از حبیب بن ثابت همان روایت را نقل کرده‌اند.
[۸۳] عینی، محمود بن احمد، مغانی الاخیار، ج۳، ص۵۰۸، طبق برنامه الجامع الکبیر.


ابن اثیر در اسد الغابه می‌نویسد: وکان یرسل المال الی ابن عمر، وابن عباس، وابن الحنفیة وغیرهم، فیقبلونه منه.
مختار به ابن عمر و ابن عباس و ابن حنفیه (محمد بن علی) و جز آنان، مال‌هایی (هدایایی) می‌فرستاد و ابن عمر نیز می‌پذیرفت.

با توجه به این گزارش‌ها، اگر مختار مدعی نبوت و کافر بود، نباید ابن عباس و ابن عمر که از صحابیان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند، هدیه او را می‌پذیرفتند.

۴.۸ - مدح مختار توسط بزرگان صحابه

بلاذری دو روایت را در مورد دیدگاه ابن عباس نسبت به مختار، نقل کرده است:
وقال عبدالله بن الزبیر لابن عباس واخبره بامر المختار فرای منه توجعاً واکباراً لقتله اتتوجع لابن ابی عبید وتکره ان تسمیه کذاباً؟ فقال له: ما جزاؤه ذلک منا، قتل قتلتنا وطلب بدمائنا وشفی غلیل صدورنا.
عبدالله بن زبیر با ابن عباس سخن گفت او را از کشتن مختار باخبر کرد؛ اما دید که ابن عباس‌ اندوهگین است و این‌مطلب را بزرگ شمرده است، به او گفت: آیا برای کشتن مختار‌ اندوهگینی؟ و خوش‌نداری که او را کذاب بنامی؟ ابن عباس گفت: این پاداش او از جانب ما نیست، کشندگان ما را کشت و خونخواه ما بود و‌ اندوه سینه ما را آرامش بخشید.

وقد روی عن ابن عباس انه ذکر عنده المختار، فقال: صلی علیه الکرام الکاتبون.
ابوصالح می‌گوید: ابن عباس درباره مختار می‌گفت: او خون ما را بازخواست کرد و قاتلان ما را کشت. و گفت: ‌ ما مختار را بهتر می‌شناسیم پس درباره او جز خوبی چیزی نگویید. روایت شده است که در نزد ابن عباس سخن از مختار به میان آمد او گفت: درود فرشتگان گرامی بر نویسنده او باد.

همچنین بلاذری در جای دیگر از انساب الاشراف و ابن اثیر نیز در الکامل فی التاریخ روایت اول را به این‌صورت نقل می‌کنند که: وقال ابن الزبیر لعبدالله بن عباس الم یبلغک قتل الکذاب قال ومن الکذاب قال ابن ابی عبید قال قد بلغنی قتل المختار قال کانک نکرت تسمیته کذابا ومتوجع له قال ذاک رجل قتل قتلتنا وطلب ثارنا وشفی غلیل صدورنا ولیس جزاؤه منا الشتم والشماتة.
ابن زبیر به عبدالله بن عباس گفت: آیا به تو خبر کشتن دروغگو نرسیده است؟ ابن عباس گفت: دروغگو کیست؟ ابن زبیر گفت: ابن ابی عبید (مختار)؛ ابن عباس گفت: به من خبر کشتن مختار رسیده است! ابن زبیر گفت: ظاهرا تو خوش نداری که او را دروغگو بنامی و داغدار مختار هستی؟ ابن عباس گفت: او مردی بود که قاتلان ما را کشت و خون ما را بازخواست کرد و‌ اندوه سینه‌های ما را شفا بخشید پاداش او دشنام و شماتت و نسبت‌های ناروا نیست.

همچنین به گفته علمای اهل‌سنت، عبدالله بن عمر مختار و لشکریانش را مسلمان و از اهل قبله می‌داند: ولما قتل مصعب المختار ملک البصرة والکوفة. . . وان مصعبا لقی عبدالله بن عمر فقال له ابن عمر: انت القاتل سبعة آلاف من اهل القبلة فی غداة واحدة فقال مصعب: انهم کانوا کفرة سحرة. فقال ابن عمر: والله لو قتلت عدتهم غنما من تراث ابیک لکان ذلک سرفا.
وقتی که مصعب مختار را کشت، مالک بصره و کوفه شد، . . . و مصعب عبدالله بن عمر را دید؛ عبدالله بن عمر به او گفت: تو کسی هستی که در یک صبحگاه هفت هزار نفر از اهل قبله را کشته‌ای؟ مصعب گفت: آنها کافر و ساحر بودند! ابن عمر گفت: اگر به تعداد آنها از مال پدرت گوسفند کشته بودی، باز زیاده روی بود!

همچنین شعبی که از دشمنان مختار است، خود می‌گوید: وعن الشعبی قال: رایت فی النوم کان رجالا من السماء نزلوا معهم حراب یتتبعون قتلة الحسین فما لبثت ان نزل المختار فقتلهم رواه الطبرانی واسناده حسن.
از شعبی روایت شده که گفت: در خواب دیدم مردانی از آسمان نازل شدند که با خود شمشیر داشتند، و به دنبال قاتلین حسین (علیه‌السّلام) می‌گشتند. مدتی نگذشت که مختار قیام کرده و آنها را کشت، این روایت را طبرانی نقل کرده است و سند آن حسن است.

این روایت نشان می‌دهد که مختار، تعبیر مردان آسمانی ذکر شده در خواب شعبی است.

۴.۹ - نتیجه تایید مختار توسط اهل‌سنت

گذشته از این‌که خود مختار از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد، تعدادی از صحابه رسول خدا و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) نیز او را در این قیام و انتقام همراهی کردند و تا پای جان از فرمانش اطاعت کردند و بعد از پیروزی نیز در کار حکومتی و خدمت‌رسانی به مردم با او نقش ایفاء کردند. و همچنین در کتب اهل‌سنت، روایاتی در تایید از مختار توسط صحابه آمده است.


همان‌گونه که در مقدمه بیان کردیم، گروهی از اهل‌سنت به ویژه سلفی‌ها به پیروی از دیدگاه ابن تیمیه، ‌مختار را متهم به ادعای نبوت و نزول وحی کرده و او را یک فرد دروغگو معرفی کرده‌اند. همچنین اشکالاتی از جمله ناصبی بودن، یا کفر باطنی در روایات اهل‌سنت در مورد او مطرح شده است؛ بسیاری از این ادله، قابل نقاش و خدشه است، اما شاید به خاطر کثرت مجموع آنها، ادعا شود که قطعا برخی از آنها صحیح است؛ در هر صورت، این مطالب نقل شده از کتب اهل‌سنت است و برای ما شیعیان حجت نیست، همچنین همانطور که در فصل قبل مطرح شد، مختار طبق مبانی اهل‌سنت، صحابی است، و هر سخنی که بر ضد او مطرح شود، در واقع نوعی خدشه در اعتقاد به قاعده عدالت صحابه است. به عبارت دیگر، هرچه اشکالات بر ضد مختار در کتب اهل‌سنت بیشتر باشد، خدشه به قاعده عدالت صحابه بزرگتر می‌گردد.

۵.۱ - شبهه دروغگو و مدعی نبوت و نزول وحی بر مختار

مهم‌ترین شبهه آنان این است که مختار ادعای نبوت و نزول فرشته وحی کرد. گرچه این ادعا در زمان حکومت آل زبیر با جعل روایات مطرح شد؛ اما بعد از گذشت زمان‌ها، بیهقی در قرن پنجم و ابن تیمیه (از پایه گذاران وهابیت) آن را دوباره بازخوانی کردند و پیروان او نیز همانند ابن کثیر دمشقی و دیگران تا به امروز به صورت مداوم در کتاب‌ها و گفتگوهایشان مطرح می‌کنند. برای روشن شدن شبهه ابتدا متن کلمات این علما را مطرح می‌کنیم:

۵.۱.۱ - بیان شبهه توسط بیهقی

یکی از کسانی که قبل از ابن تیمیه و ابن کثیر مختار را متهم به ادعای نبوت و نزول وحی کرده، اسماعیل بیهقی است. او در کتاب دلائل النبوه می‌نویسد:
وقد شهد جماعة من اکابر التابعین علی المختار بن ابی عبید بما کان یستبطن واخبر بعضهم بانه من جملة الکذابین الذین اخبر النبی بخروجهم بعده.
[۹۲] اصفهانی، اسماعیل بن محمد، دلائل النبوة، ج۶، ص۴۸۲، تحقیق: محمد محمد الحداد، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الاولی، ۱۴۰۹هـ.

گروهی از بزرگان تابعان شهادت داده‌اند که مختار بن ابی عبیده، چیزی را پنهان می‌کرد و برخی از بزرگان خبر داده‌اند که مختار از جمله دروغگویانی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) از ظهور آنان بعد از خودش خبر داده است.

۵.۱.۲ - بیان شبهه توسط ابن کثیر

ابن کثیر نیز به پیروی از ابن تیمیه می‌گوید: مختار، مدعی نبوت و نزول وحی بود.
. . . وکان یزعم انه نبی، وان جبریل کان یاتیه بالوحی.
مختار گمان می‌کرد که او پیامبر است و جبرئیل وحی را برای او می‌آورد.

ابن کثیر در جای دیگر از کتابش، بعد از اینکه داستان کشته شدن مختار را به دست مصعب بن زبیر گزارش کرده درباره مختار می‌نویسد: ثم زالت دولة المختار کان لم تکن وکذلک سائر الدول وفرح المسلمون بزوالها وذلک لان الرجل لم یکن فی نفسه صادقا بل کان کاذبا یزعم ان الوحی یاتیه علی ید جبریل.
سپس دولت و حکومت مختار برطرف شد گویا این که اصلاً‌ نبود، همچنان‌که باقی دولت‌ها از میان رفت و مسلمانان به زوال این‌ها خوشحال شدند. خوشحالی مسلمان به این دلیل بود که او یک انسان راستگو نبود؛ بلکه دروغگویی بود که گمان می‌کرد وحی توسط جبرئیل به او می‌رسد.

ابن کثیر در جای دیگر از کتابش، مختار را گمراه و گمراه کننده خوانده است:ولا شک انه کَانَ ضَالًّا مُضِلًّا، اَرَاحَ اللَّهُ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُ بَعْدَمَا انْتَقَمَ بِهِ مِنْ قَوْم ٍآخَرِینَ مِنَ الظَّالِمِینَ، کمَا قَالَ تَعَالَی «وَکَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًابِمَاکَانُوا یَکْسِبُونَ»
همانا که مختار انسانی گمراه و گمراه‌گر بود که خداوند مسلمانان را از شر او راحت نمود پس از اینکه بوسیله‌ی وی از انسان‌هایی ستمگر انتقام گرفت و این است مصداق گفته‌ی پروردگار آنجایی که می‌فرماید: (‌و همان‌گونه برخی از ستمگران را بر برخی دیگر مسلط می‌گردانیم، و این به خاطر اعمالی است که انجام می‌داده‌اند.

۵.۱.۳ - بیان شبهه توسط ابن تیمیه

ابن تیمیه می‌گوید: مختار شخص دروغگو بود که برای خودش ادعای نبوت و نزول فرشته وحی کرد. او در کتاب منهاج السنه مختار را با معاویه مقایسه می‌کند و می‌نویسد:
والمنتصرون لعثمان معاویة واهل الشام والمنتصرون من قتلة الحسین: المختار بن ابی عبید الثقفی واعوانه. ولا یشک عاقل ان معاویة خیر من المختار، فان المختار کذاب ادعی النبوة، وقد ثبت فی الصحیح ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قال: یکون فی ثقیف کذاب ومبیر. فالکذاب هو المختار، والمبیر هو الحجاج بن یوسف. . . وکان المختار رجل سوء.
یاوران عثمان، ‌معاویه و مردم شام و انتقام گیرندگان از قاتلان حسین مختار بن ابی عبید ثقفی و یاران او بودند. و هیچ انسان عاقلی تردید ندارد این‌که معاویه بهتر از مختار است؛ زیرا مختار دروغگویی است که ادعای پیامبری کرد و در صحیح ثابت است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: در میان قبیله ثقیف کذاب و مبیر به وجود می‌آید. پس کذاب مختار و مبیر حجاج بن یوسف است . . . و مختار مردی بدی بود.

ابن تیمیه در جای دیگر از این کتابش مختار را با عمر بن سعد و حجاج مقایسه کرده و می‌گوید: واما الشیعة فکثیر منهم یعترفون بانهم انما قصدوا بالملک افساد دین الاسلام ومعاداة النبی. . . واول هؤلاء بل خیارهم هو: المختار بن ابی عبید الکذاب، فانه کان امیر الشیعة، وقتل عبید الله بن زیاد، واظهر الانتصار للحسین حتی قتل قاتله، وتقرب بذلک الی محمد بن الحنفیة واهل البیت، ثم ادعی النبوة وان جبریل یاتیه، وقد ثبت فی صحیح مسلم عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) انه قال: سیکون فی ثقیف کذاب ومبیر، فکان الکذاب هو المختار ابن ابی عبید، وکان المبیر هو الحجاج بن یوسف الثقفی. ومن المعلوم ان عمر بن سعد امیر السریة التی قتلت الحسین - مع ظلمه وتقدیمه الدنیا علی الدین - لم یصل فی المعصیة الی فعل المختار بن ابی عبید الذی اظهر الانتصار للحسین وقتل قاتله، بل کان هذا اکذب واعظم ذنبا من عمر بن سعد. فهذا الشیعی شر من ذلک الناصبی. بل والحجاج خیر من المختار، فان الحجاج کان مبیرا کما سماه النبی، یسفک الدماء بغیر حق، والمختار کان کذابا یدعی النبوة واتیان جبریل الیه، وهذا الذنب اعظم من قتل النفوس، فان هذا کفر، وان کان لم یتب منه کان مرتدا، والفتنة اعظم من القتل.
بسیاری از شیعیان اعتراف دارند که آنان در سایه رسیدن به حکومت قصد افساد دین اسلام و دشمنی پیامبر را داشتند. نخستین آنان بلکه بهترین آنان مختار بن ابی عبید دروغگر است. مختار امیر شیعه بود و عبیدالله بن زیاد را کشت و خوان‌خواهی حسین را آشکار کرد تا این که قاتل او را کشت و به این وسیله نزد محمد حنفیه و اهل‌بیت تقرب جست. سپس ادعای نبوت و نزول جبرئیل کرد و در روایت صحیح در صحیح مسلم از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) آمده است که فرمود: در میان قبیله ثقیف کذاب و مبیر به وجود می‌آید. پس کذاب مختار و مبیر حجاج بن یوسف است. و روشن است که عمر بن سعد امیر بن سعد امیر لشکر، ‌با ظلم و مقدم کردن دنیا را بر دین، ‌حسین را کشت؛ اما در معصیت به‌اندازه مختار که به انتقام حسین قاتلانش را کشت نرسید. بلکه مختار دروغگوتر و از جهت ارتکاب گناه، گناه بارتر از عمر بن سعد بود. پس این شیعی بدتر از آن ناصبی است.
بلکه حجاج بهتر از مختار بود؛ زیرا حجاج هم‌چنانکه رسول خدا فرموده بود، مبیر بود و خون‌های ناحق را ریخت؛ اما مختار کذاب و مدعی نبوت و نزول جبرئیل بر خودش بود و این گناه بزرگتر از کشتن جان‌ها است؛ زیرا این کفری است که اگر مرتکب آن توبه نکند، مرتد است و فتنه بزرگتر از قتل است. ‌

۵.۲ - بهره‌برداری ابن تیمیه از تهمت‌های بر مختار

همان‌طوری که در کلام ابن تیمیه آمده، او به دو روایت که از طریق عبدالله بن عمر و اسماء دختر ابوبکر نقل شده استناد کرده که مفصل این روایات را ذکر خواهیم کرد. با توجه به متن سخنان ابن تیمیه، ‌او از این اظهارنظر و ایراد تهمت به مختار، ‌برای افراد موردنظر و دلخواه خود بهره‌برداری کند:

۵.۲.۱ - بهتر بودن معاویه از مختار و شیعیان

ابن تیمیه در قسمت اول از سخنانش می‌گوید: از این جهت که مختار که به گفته او رهبر شیعه است، ادعای نبوت و نزول وحی کرد و روایت صحیح در مذمت او وارد شده، معاویه بهتر از مختار است.

۵.۲.۲ - بهتر بودن عمر سعد و حجاج از مختار و شیعیان

او در کلام دومش می‌گوید:
از این‌که عمر سعد امام حسین را به شهادت رسانید مرتکب گناه شد و دنیا را بر دین برگزید؛ اما این گناه او با گناهی که مختار مرتکب شد خیلی ناچیز و نابرابر است؛ زیرا مختار مدعی نبوت و نزول وحی شد. طبق اعتراف شیعه، مختار با رسیدن به حکومت، دین را به فساد کشانید و با شعار انتقام خون امام حسین، به محمد حنفیه تقرب جست.

۵.۲.۳ - نقد نتیجه‌گیری‌های ابن تیمیه

در مورد مدارک ابن تیمیه به صورت مفصل در ادامه مقاله بحث خواهد شد، اما برای اینکه مشخص شود ابن تیمیه حتی به مدارک خویش نیز پایبند نیست، نقدی بر مطالب مطرح شده توسط وی بیان می‌کنیم:
طبق نقل ابن سعد و احمد بن حنبل، وقتی حجاج بر مادر ابن زبیر وارد شد، و از پسرش بدگوئی کرد، اسماء به حجاج گفت: فقالت: کَذَبْتَ کان بَرًّا بالولدین صَوَّاماً قَوَّاماً والله لقد اخبرنا رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا شَرٌّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ.
[۱۰۱] شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ‌ص۳۵۲، ‌ح۲۷۰۱۹، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

اسماء‌ گفت: دروغ گفتی، او به پدر و مادر نیکی می‌کرد بسیار روزه می‌گرفت و شب زنده‌دار بود به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به ما خبر داد که از قبیله ثقیف دو شخص دروغگو به وجود می‌آید که دوم از آنها، بدتر از اولی است و او بسیار خونریز است.

حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت فوق آورده است: ۸۶۰۳ اخبرناه الشیخ ابو بکر بن اسحاق انبا محمد بن غالب ثنا ابو عمرو الحوضی وعمرو بن مرزوق قالا: ثنا شعبة عن حصین فذکر الحدیث بنحوه وزاد فیه فقال الحجاج: صدق رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وصدقت انا المبیر ابیر المنافقین. هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
ابوبکر بن اسحاق از محمد بن غالب از ابو عمرو حوضی و عمرو بن مرزوق از شعبه از حصین روایت را به این نحو نقل کرده است و در آن اضافه کرده است که حجاج گفت: ‌ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) راست گفته است و تو (اسماء) راست گفتی. من خونریزم؛ ولی خون منافقان را می‌ریزم. این روایت صحیح الاسناد است که آن را بخاری و مسلم ذکر نکرده‌اند.
گرچه در این روایت نیز عبارت «من ثقیف کذابان» مطلق است و هیچ مصداقی را برای خودش معین نکرده است، ‌و تنها‌ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ظهور دو شخص دروغگو در میان قبیله ثقیف خبر داده است؛ اما نکته مهم در روایت این است که حضرت دومی را بدتر و شریرتر از اولی معرفی کرده است. در این صورت باید از ابن تیمیه پرسید: اگر روایت اسماء را شما صحیح می‌دانید، باید طبق این روایت صحیح الاسناد، حجاج را کذاب و بدتر از مختار بدانید نه بهتر از او.
در واقع این سخن ابن تیمیه دقیقا مخالف مضمون روایاتی است که او به آنها استناد کرده است، زیرا در متن روایات آمده است که «یَخْرُجُ من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا اَشَرُّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ».
از ثقیف دو دروغگو بیرون می‌آید که دومی از اولی بدتر است!

اگر تطبیق ابن تیمیه صحیح باشد، مختار دروغگوی اول، و حجاج دروغگوی دوم است، و حجاج بدتر از مختار؛ اما ابن تیمیه حتی روایاتی را که مدرک کلام خودش هستند را نیز مدنظر قرار نمی‌دهد! که در ادامه به صورت دقیق‌تر به این نکته خواهیم پرداخت.

۵.۳ - مدارک اهل‌سنت برای دروغگو بودن مختار

ابن تیمیه می‌گوید: ‌ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مختار را «دروغگو» خوانده و از آمدن او خبر داده است. این روایت در منابع اهل‌سنت از طریق اسماء (مادر عبدالله بن زبیر) و عبدالله بن عمر نقل شده است:

۵.۳.۱ - طریق اسماء بنت ابی‌بکر

طریق اصلی روایت «ان فی ثقیف کذابا ومبیرا» اسماء بنت ابوبکر مادر عبدالله بن زبیر است. مادر ابن زبیر این روایت را موقعی گفت که پسرش عبدالله بن زبیر توسط حجاج بن یوسف ثقفی کشته شده بود. روایت اسماء را بسیاری از علمای اهل‌سنت در منابع روائی‌شان نقل کرده‌اند.
قبل از نقل روایت باید متذکر شد که اسماء، کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را نقل کرده و بعد خود اسماء نسبت به روایت تحلیل دارد و خواسته این روایت را معنا و مصداقش را مشخص کند. بنابراین در هنگام تحلیل روایت، باید بین متن کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و نظر اسماء تفکیک کرد.
روایت اسماء را از چند منبع معتبر نزد اهل‌سنت نقل می‌کنیم:

۵.۳.۱.۱ - روایت اسماء به نقل صحیح مسلم

روایت صحیح مسلم این است: حدثنا عُقْبَةُ بن مُکْرَمٍ الْعَمِّیُّ حدثنا یَعْقُوبُ یعنی بن اسحاق الْحَضْرَمِیَّ اخبرنا الْاَسْوَدُ بن شَیْبَانَ عن ابی نَوْفَلٍ رایت عبدالله بن الزُّبَیْرِ علی عَقَبَةِ الْمَدِینَةِ قال فَجَعَلَتْ قُرَیْشٌ تَمُرُّ علیه وَالنَّاسُ حتی مَرَّ علیه عبدالله بن عُمَرَ فَوَقَفَ علیه فقال السَّلَامُ عَلَیْکَ اَبَا خُبَیْبٍ السَّلَامُ عَلَیْکَ اَبَا خُبَیْبٍ السَّلَامُ عَلَیْکَ اَبَا خُبَیْبٍ اَمَا والله لقد کنت اَنْهَاکَ عن هذا اَمَا والله لقد کنت اَنْهَاکَ عن هذا اَمَا والله لقد کنت اَنْهَاکَ عن هذا اَمَا والله ان کُنْتَ ما عَلِمْتُ صَوَّامًا قَوَّامًا وَصُولًا لِلرَّحِمِ اَمَا والله لَاُمَّةٌ انت اَشَرُّهَا لَاُمَّةٌ خَیْرٌ ثُمَّ نَفَذَ عبدالله بن عُمَرَ فَبَلَغَ الْحَجَّاجَ مَوْقِفُ عبدالله وَقَوْلُهُ فَاَرْسَلَ الیه فَاُنْزِلَ عن جِذْعِهِ فالقی فی قُبُورِ الْیَهُودِ ثُمَّ اَرْسَلَ الی اُمِّهِ اَسْمَاءَ بِنْتِ ابی بَکْرٍ فَاَبَتْ اَنْ تَاْتِیَهُ فَاَعَادَ علیها الرَّسُولَ لَتَاْتِیَنِّی او لَاَبْعَثَنَّ اِلَیْکِ من یَسْحَبُکِ بِقُرُونِکِ قال فَاَبَتْ وَقَالَتْ والله لَا آتِیکَ حتی تَبْعَثَ الی من یسحبنی بِقُرُونِی قال فقال اَرُونِی سِبْتَیَّ فَاَخَذَ نَعْلَیْهِ ثُمَّ انْطَلَقَ یَتَوَذَّفُ حتی دخل علیها فقال کَیْفَ رَاَیْتِنِی صَنَعْتُ بِعَدُوِّ اللَّهِ قالت رَاَیْتُکَ اَفْسَدْتَ علیه دُنْیَاهُ وَاَفْسَدَ عَلَیْکَ آخِرَتَکَ بَلَغَنِی اَنَّکَ تَقُولُ له یا بن ذَاتِ النِّطَاقَیْنِ انا والله ذَاتُ النِّطَاقَیْنِ اَمَّا اَحَدُهُمَا فَکُنْتُ اَرْفَعُ بِهِ طَعَامَ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَطَعَامَ ابی بَکْرٍ من الدَّوَابِّ وَاَمَّا الْآخَرُ فَنِطَاقُ الْمَرْاَةِ التی لَا تَسْتَغْنِی عنه اَمَا اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) حدثنا اَنَّ فی ثَقِیفٍ کَذَّابًا وَمُبِیرًا. فَاَمَّا الْکَذَّابُ فَرَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فلا اخالک الا اِیَّاهُ قال فَقَامَ عنها ولم یُرَاجِعْهَا.
ابی نوفل می‌گوید: عبدالله بن زبیر را دیدم که در مکه به دار آویخته شده بود و مردم بر وی می‌گذشتند تا اینکه عبدالله بن عمر رضی الله عنهما از کنار او رد شد و گفت: سلام بر تو‌ ای ابوخبیب، سلام بر تو‌ ای ابو‌خبیب، سلام بر تو‌ ای ابوخبیب، به خدا سوگند که تو را از این کار منع کردم (جنگیدن با عبدالملک)، به خدا سوگند که تو را از این‌کار منع کردم، به خدا سوگند که تو را از این کار منع کردم، تا جایی که می‌دانم کسی بودی که بسیار روزه می‌گرفتی، نماز شب برپا می‌داشتی، و چنانچه امتی که تو بدترینش باشی آن امت بهترین است، سپس عبدالله بن عمر از آنجا گذشت، وقتی گفته ابن عمر به حجاج رسید دستور داد ابن زبیر را از چوبه‌ دار پائین آورده و در مقبره یهود دفن کنند، سپس حجاج کسی را فرستاد تا اسماء دختر ابوبکر مادر عبدالله بن زبیر را بطلبند، اما اسماء خودداری کرد، قاصد حجاج به نزد او بازگشت، حجاج به قاصدش گفت: دوباره به نزد او بازگرد و به او بگو به نزد من می‌آیی یا اینکه کسی را بفرستم تا موهای سرت را بگیرد و کشان کشان به نزد من آورد؟ اما باز اسماء خودداری کرد و گفت: نمی‌روم تا اینکه کسی را بفرستد تا مرا کشان کشان ببرد، حجاج وقتی این شهامت را دید ناچار شد خود به نزد اسماء برود، وقتی به نزدش آمد خطاب به او گفت: کار من در مقابل (فرزندت) دشمن خدا را چگونه دیدی؟ اسماء گفت: می‌بینم که دنیای او را خراب کردی، و او هم آخرت تو را خراب کرد، خبردار شده‌ام که به او گفتی‌ای فرزند صاحب دو تکه‌ پارچه! به خدا سوگند که من صاحب دو پارچه هستم، پیشبند خود را دو نیمه کردم و با نیمه‌ای آذوقه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و ابوبکر را (در سفر هجرت) محکم بستم و نیم دیگر را برای خود گذاشتم. همانا که از رسول الله سفر هجرت شنیدم که می‌فرمود: ان فی ثقیف کذابا و مُبِیرا". (همانا در قبیله ثقیف شخصی بسیار دروغگو و شخصی بسیار خونریز خواهند آمد).
(اسماء‌می‌گوید:) اما بسیار دروغگو را دیدیم اما بسیار خونریز را گمان نمی‌کنم کسی غیر از تو باشد. سپس از نزد حجاج برخاست و رفت.

۵.۳.۱.۲ - روایت اسماء در معجم الکبیر طبرانی

طبرانی روایت اسماء به صورت مختصر این‌گونه نقل کرده است: حدثنا عبدالله بن اَحْمَدَ بن حَنْبَلٍ ثنا نَصْرُ بن عَلِیٍّ قال اخبرنی ابی ثنا الْحَسَنُ بن ابی الْحَسْنَاءِ عن ابی الْعَالِیَةِ الْبَرَاءِ عن اَسْمَاءَ بنتِ ابی بَکْرٍ اَنَّ الْحَجَّاجَ لَمَّا دخل علیها قِیلَ لها هذا الاَمِیرُ الْحَجَّاجُ فقالت اَمَا ان رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) قال ان فی ثَقِیفٍ کَذَّابًا ومبیرا فاما الْکَذَّابُ فَقَدْ رَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فَاَنْتَ هو.
ابوالعالیه می‌گوید: هنگامی که حجاج بر اسماء‌ وارد شد، ‌برای اسماء‌ گفته شد این امیر حجاج است. اسماء گفت: ‌ آگاه باش که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمود: در میان ثقیف شخص بسیار دروغگو و شخص بسیار خونریز خواهد آمد؛ (اسماء‌ می‌گوید:) اما دروغگو را ما دیدیم و هلاک‌کننده خود تو هستی.

۵.۳.۱.۳ - روایت اسماء، ‌با تعبیر من ثقیف کذابان

در منابع دیگر روایت اسماء به این صورت نقل شده است که رسول خدا فرمود: دو شخص دروغگو در میان قبیله ثقیف به وجود می‌آید: حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا اِسْحَاقُ بن یُوسُفَ قال ثنا عَوْفٌ عن ابی الصِّدِّیقِ الناجی ان الْحَجَّاجَ بن یُوسُفَ دخل علی اَسْمَاءَ بِنْتِ اَبِی بَکْرٍ بَعْدَ ما قُتِلَ ابْنُهَا عبدالله بن الزُّبَیْرِ فقال: ان ابْنَکِ الحد فی هذا الْبَیْتِ وان اللَّهَ (عزّوجلّ) اَذَاقَهُ من عَذَابٍ اَلِیمٍ وَفَعَلَ بِهِ ما فعل فقالت: کَذَبْتَ کان بَرًّا بالولدین صَوَّاماً قَوَّاماً والله لقد اخبرنا رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا شَرٌّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ.
ابوصدیق ناجی می‌گوید: ‌حجاج بن یوسف بعد از این‌که عبدالله بن زبیر کشته شد بر اسماء‌ دختر ابوبکر وارد شد، به اسماء‌ گفت: ‌ پسرت در خانه خدا الحاد کرد و خداوند او را عذاب دردناک چشانید و کاری کرد که باید می‌کرد. اسماء‌ گفت: دروغ گفتی، او به پدر و مادر نیکی می‌کرد بسیار روزه می‌گرفت و شب زنده‌دار بود به خدا قسم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) به ما خبر داد که از قبیله ثقیف دو شخص دروغگو به وجود می‌آید که دوم از آنها بدتر از اولی است و او بسیار خونریز است.

احمد بن حنبل این روایت را با دو سند با این مضمون نقل کرده یکی از طرقش این است:
۲۷۰۱۹ حدثنا عبدالله قال: وَجَدْتُ فی کِتَابِ اَبِی هذا الحدیث بِخَطِّ یَدِهِ ثنا سَعِیدٌ یَعْنِی بن سُلَیْمَانَ سَعْدَوَیْهِ قال: ثنا عَبَّادٌ بن الْعَوَّامِ عن هَارُونَ بن عَنْتَرَةَ عن ابیه قال: لَمَّا قَتَلَ الْحَجَّاجُ بن الزُّبَیْرِ وَصَلَبَهُ مَنْکُوساً فَبَیْنَا هو علی الْمِنْبَرِ جَاءَتْ اَسْمَاءُ وَمَعَهَا اَمَةٌ تَقُودُهَا وقد ذَهَبَ بَصَرُهَا فقالت: اَیْنَ اَمِیرُکُمْ فذکر قِصَّةً فقالت: کَذَبْتَ ولکنی اُحَدِّثُکَ حَدِیثاً سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یقول: یَخْرُجُ من ثَقِیفٍ کَذَّابَانِ الآخر مِنْهُمَا اَشَرُّ مِنَ الاَوَّلِ وهو مُبِیرٌ.

۵.۳.۲ - طریق عبدالله بن عمر

روایت عبدالله بن عمر، تنها کلام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) «ان فی ثَقِیفٍ کَذَّاباً وَمُبِیراً» را دارد و با چند سند در منابع اهل‌سنت آمده است.
در مسند احمد پنج روایت از عبدالله بن عمر نقل شده که همگی یک تعبیر را دارند: حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا ابو کَامِلٍ ثنا شَرِیکٌ عن عبدالله بن عاصم عَنِ بن عُمَرَ قال: سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یقول: ان فی ثَقِیفٍ کَذَّاباً وَمُبِیراً.
ابن عمر می‌گوید: ‌از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) شنیدم که می‌گفت: ‌ در قبیله ثقیف شخص بسیار دروغگو و شخص بسیار خونریز خواهد آمد.

در جای دیگر روایت را با این سند نقل کرده است:
حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا حَجَّاجٌ وَاَسْوَدُ بن عَامِرٍ قَالاَ ثنا شَرِیکٌ عن عبدالله بن عُصْمٍ ابی عُلْوَانَ الحنفی سمعت بن عُمَرَ یقول قال رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ان فی ثَقِیفٍ کَذَّاباً وَمُبِیراً.

۵.۳.۳ - نقد روایات

در رد سخنان ابن تیمیه، ابن کثیر و بیهقی، ‌پاسخ‌های متعددی را ارائه خواهیم کرد.

۵.۳.۳.۱ - خروج از دین با متهم کردن صحابه

طبق مبنای اهل‌سنت مختار صحابی است و متهم کردن صحابی، موجب خروج از دین است. در ابتدا توجه شما را به این نکته جلب می‌کنیم که لعن و دشنام دادن و تهمت زدن به مطلق صحابه نیز از نظر اهل حرام و گناه است.
به نقل مبارکفوری، نووی در شرح صحیح مسلم گفته است:اعلم ان سب الصحابة حرام من فواحش المحرمات سواء من لابس الفتن منهم وغیره. . .
بدان که سب صحابه حرام و از فواحش است، فرقی ندارد که صحابی از کسانی باشد که دچار فتنه شده و یا خیر.

ذهبی نیز تصریح می‌کند اگر کسی به صحابه طعنه زند یا دشنام دهد، از دین اسلام خارج شده است: من الکبائر، سبّ احد من الصحابة فمن طعن فیهم او سبّهم، فقد خرج من الدین ومرق من ملّة المسلمین.
یکی از گناهان گبیره دشنام به صحابه است هرکس که به صحابه طعنه زده یا به آنان دشنام دهد، از دین بیرون رفته و از امت اسلام خارج شده است.

حال به این نکته اشاره می‌کنیم که با تصریح ابن حجر و طبق مبانی اهل‌سنت، مختار از جمله صحابه است، می‌گوییم: اگر از نظر اهل‌سنت صحابه عادل، برگزیده خدا، ‌بهترین مخلوق بعد از پیامبران و رسولان هستند، طعن و دشنام دادن به آنها گناه نابخشودنی و حرام است، و اگر این معیار شما درست است، پس چرا مختار را که از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد، متهم به کذب نموده و او را دروغگو می‌دانید؟ با معیاری که از سخن خود شما به دست آمد، ‌تهمت زنندگان و افتراء کنندگان به مختار خودش از دین خارج و در ملت مسلمان جایگاهی ندارند. ! ! یعنی اگر کسی مختار را به کذب متهم کرده باشد، خود کافر می‌شود!

۵.۳.۳.۲ - عدم تصریح نام مختار در روایات

در روایات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نام یا‌ اشاره‌ای صریح به مختار نیست.
همانطور که در هنگام ذکر این روایات نیز اشاره کردیم، در متن هیچ‌یک از روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، وصفی برای این دروغگوی ثقفی مشخص گفته نشده است که قرینه قطعی برای حمل بر مختار باشد؛ زیرا در روایات اسماء و ابن عمر، جمله «ان فی ثقیف کذابا ومبیرا» مطلق است و در آنها، مصداق «کذاب» و «مبیر» مشخص نشده است.
در روایت ابن عمر تنها همین جمله فوق از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده؛ اما در روایت اسماء، دنباله روایت، خود اسماء جملاتی را همانند: (فَاَمَّا الْکَذَّابُ فَرَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فلا اخالک الا اِیَّاهُ، ‌فاما الْکَذَّابُ فَقَدْ رَاَیْنَاهُ وَاَمَّا الْمُبِیرُ فَاَنْتَ هو) به عنوان تفسیر روایت بیان کرده است و باز در آن نامی از مختار نیست؛ جدای از اینکه حتی اگر مقصود اسماء‌ مادر عبدالله بن زبیر، مختار باشد، باز حجت نیست؛ زیرا اسماء مادر عبدالله بن زبیر و از مخالفان مختار است و سخن مخالف بر علیه مخالف حجت نیست. (در ادامه به این مبنای اهل‌سنت اشاره خواهد شد).
با وجود این اشکالات، علمای اهل‌سنت، از گذشته دور تا به امروز، واژه‌های «کذاب» را بر مختار و «مبیر» را بر حجاج تاویل و توجیه کرده‌اند. ابن کثیر دمشقی، بعد از نقل روایت اسماء، این تعبیر را دارد: وقد ذکر العلماء ان الکذاب هو المختار بن ابی عبید.
علماء‌ گفته‌اند: ‌که مراد از کذاب مختار بن ابی عبید است.

در کتاب مشارق الانوار نیز آمده است: قوله فی ثقیف کذاب ومبیر‌ای مهلک والبوار الهلاک وابار اهلک تاولوا الکذاب المختار بن ابی عبید والمبیر الحجاج بن یوسف وبهذا فسر الحدیث ابو عیسی الترمذی وهو مفهوم الحدیث فی مسلم.
قول اسماء «فی ثقیف کذاب ومبیر» مبیر یعنی کسی که هلاک کننده است. بوار نابود شدن، ‌ابار یعنی نابود کرد. علماء کذاب را به مختار بن ابی عبید و مبیر را به حجاج بن یوسف تاویل کرده‌اند و روایت را ابوعیسی ترمذی اینگونه تفسیر کرده است و این مفهوم همان روایت مسلم است.
ابن اثیر جزری نیز وقتی روایت را نقل کرده این تعبیر را دارد: تعنی بالکذاب المختارَ ابن ابی عُبَیْد.
مقصود اسماء از کذاب، ‌مختار ابن ابی عبید است.
بغوی در شرح السنة و محمد بن ابی‌بکر انصاری تلمسانی، وقتی پایان روایت اسماء را (اما الکذابُ فقد رایناه، واما المُبیرُ فانت المُبیرُ) نقل کرده، می‌گوید:
قِیلَ: الْکَذَّابُ هُوَ: الْمُخْتَارُ بْنُ اَبِی عُبَیْدٍ، وَالْمُبِیرُ: الْحَجَّاجُ بْنُ یُوسُفَ.
گفته شده است که کذاب مختار بن ابی عبید ثقفی و مبیر، حجاج بن یوسف است.

نووی در شرح صحیح مسلم بعد از نقل روایت اسماء آورده است: وقولها فی الکذاب فرایناه تعنی به المختار بن ابی عبید الثقفی کان شدید الکذب ومن اقبحه ادعی ان جبریل (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) یاتیه واتفق العلماء علی ان المراد بالکذاب هنا المحتار بن ابی عبید وبالمبیر الحجاج بن یوسف والله اعلم.
اسماء، ‌در این گفتارش «الکذاب فرایناه» مختار را قصد می‌کند که او بسیار دروغگو بود و از زشتی‌های او این است که مدعی شد جبرئیل بر او نازل می‌شود. علماء بر این متفق‌اند که مراد از کذاب در اینجا مختار بن ابی عبید و مراد از مبیر حجاج است و خدا داناتر است.
نووی با جمله «والله اعلم» که در پایان سخنش آورده تردید دارد که آیا مراد از کذاب، مختار است یا نه؟ و آیا اتفاق علماء بر این تفسیر درست است یا نه؟ و اگر قطعاً‌ مصداق در روایت مشخص بود، چرا والله اعلم بگوید. ! !
جالب اینجاست که همانطور که در بخش مدح مختار توسط صحابه آوردیم، ‌جناب ابن عباس، با کذاب نامیدن مختار مخالف بوده است؛ همچنین در مقابل نظر عبدالله بن عمر که مختار را کذاب معرفی کرده است، نظر امیرمومنان علی (علیه‌السّلام) و ابن عباس و خلیفه دوم است که مغیرة بن شعبه را که از مشاهیر قبیله ثقیف است دروغگو معرفی کرده‌اند که در ادامه به این‌مطلب اشاره خواهیم کرد.

۵.۳.۴ - مصداق دروغگوی ثقیف در روایات اهل‌سنت

مصداق روایات اسماء و عبدالله بن عمر از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) (مبنی بر این‌که در میان ثقیف دو شخص دروغگو است)، دوشخص دیگر است که از قیبله ثیقف‌اند، نه مختار.

۵.۳.۴.۱ - امیة بن ابی الصلت الثقفی

یکی از کسانی که در میان قبیله ثقیف ادعای نبوت کرد و خود را پیامبر می‌دانست، ‌امیة‌ بن ابی‌الصلت است. او قبل از این‌که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مبعوث به رسالت شود، ‌در کتاب‌های یهود و مسحیت دیده بود که در حجاز شخصی به رسالت برگزیده می‌شود و او خودش را مصداق این بشارت می‌دانست. بعد از این‌که رسول خدا از جانب الهی مبعوث شد، امیه با حضرت حسد ورزیده و تا آخر عمر اسلام نیاورد.
ابن حجر در ترجمه پسرش (قاسم بن امیه که قبلاً‌ آن را ذکر کردیم)، تصریح نموده که امیه بن ابی الصلت تا دم مردن اسلام نیاورد و برای قومش می‌گفت: ‌ من آن پیامبر برگزیده هستم و به این بهانه در دین اسلام داخل نشد:
۷۰۵۵ القاسم بن امیة بن ابی الصلت الثقفی وکان ابوه یذکر النبوة والبعث فادرک البعثة فغلب علیه الشقاء فلم یسلم بل رثی اهل بدر بالابیات المشهورة واستمر علی کفره الی ان مات وکان یعتذر عن الدخول فی دین الاسلام بانه کان یقول لقومه انا النبی المبعوث.
قاسم بن امیة بن‌ ابی صلت ثقفی، پدرش ادعای نبوت و بعثت داشت؛ پس بعثت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را درک کرد؛ اما شقاوت بر او غلبه کرد؛ پس اسلام نیاورد؛ بلکه برای کشته شدگان بدر با اشعاری که مشهور است، عزاداری کرد، تا زمانی که زنده بود، بر کفرش باقی بود. او برای اسلام نیاوردن بهانه می‌آورد که به قومش گفته که من پیامبری هستم که مبعوث شده‌اند

بنابراین ممکن است که مصداق روایت امیة بن الصلت باشد؛ ‌ زیرا او هم از قبیله سقیف است و هم ادعای نبوت داشته است.

۵.۳.۴.۲ - مغیرة بن شعبه ثقفی

طبق روایات اهل‌سنت، امیرمومنان علی (علیه‌السّلام)، عباس عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و عمر بن خطاب، مغیره را دروغگو دانسته‌اند!
ابن طاهر مقدسی درباره مغیره بن شعبه آورده است: المغیرة بن شعبة من ثقیف وکان اعور من دواهی العرب. . . وکان یزعم انه احدث الناس عهدا برسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لانه القی خاتمه فی قبره ثم نزل لیاخذه وکذبه علی وابن عباس.
مغیرة‌ بن شعبه از ثقیف بود و یک چشم؛ . . . او ادعا داشت که آخرین کسی است که در کنار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بوده است، زیرا انگشتر خود را در قبر حضرت‌ انداخت سپس وارد قبر شد تا آن را بردارد؛ اما علی و ابن عباس او را دروغگو شمرده‌اند.
این‌مطلب اشاره به روایتی است که در بسیاری از کتب اهل‌سنت آمده است:
قال ابن اسحاق فحدثنی ابی اسحاق بن یسار عن مقسم ابی القاسم مولی عبدالله بن الحارث نوفل عن مولاه عبدالله بن الحارث قال اعتمرت مع علی بن ابی طالب رضوان الله علیه فی زمان عمر او زمان عثمان فنزل علی اخته‌ام‌هانیء بنت ابی طالب فلما فرغ من عمرته رجع فسکب له غسل فاغتسل فلما فرغ من غسله دخل علیه نفر من اهل العراق فقالوا یا ابا الحسن جئنا نسالک عن امر نحب ان تخبرنا عنه قال اظن المغیرة بن شعبة یحدثکم انه کان احدث الناس عهدا برسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قالوا اجل عن ذلک جئنا نسالک قال کذب قال احدث الناس عهدا برسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قثم بن عباس.
عبدالله بن حارث می‌گوید با علی (علیه‌السّلام) عمره به‌جای آوردم، او به خانه خواهرش‌ ام هانی رفت؛ وقتی که عمره تمام شد، بازگشت و برای او آب برای غسل مهیا شد؛ آن حضرت غسل کردند؛ بعد از غسل گروهی از اهل عراق به نزد حضرت آمدند و گفتند: ‌ای اباالحسن! به نزد شما آمده‌ایم و دوست داریم که راجع به آن به ما خبر دهید.
حضرت فرمودند: گمان دارم که مغیره به شما گفته است که او آخرین کسی است که در کنار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است؟ گفتند آری! آمده‌ایم که از همین شما سوال کنیم؛ آن حضرت فرمودند: دروغ گفته است! آخرین کسی که در کنار رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود قثم بن عباس بود.
این روایت، با مضمونی مشابه، و سندی دیگر، در آدرس ذیل آمده است:
اخبرنا محمد بن عمر حدثنی عبد الرحمن بن عبد العزیز عن عبدالله بن ابی بکر بن محمد بن عمرو بن حزم. . .

جالب اینجا است که ابن عدی، در الکامل فی الضعفاء بابی با این عنوان می‌آورد که «ذکر من استجاز تکذیب من تبین کذبه من الصحابة والتابعین وتابعی التابعین ومن بعدهم الی یومنا هذا».
اشاره به کسانی که دروغگو شمردن صحابه یا تابعین و تابعین تابعین را بعد از آشکار شدن دروغگو بودنشان جایز شمرده‌اند.
و سپس همین روایت را ذکر می‌کند:

لذا ابن ابی الحدید می‌گوید: بحق ما عاب اصحابنا رحمهم الله المغیرة وذموه وانتقصوه فانه کان علی طریقة غیر محمودة، وابی الله الا ان یکون کاذباً علی کل حال، لانه ان لم یکن احدثهم بالنبی عهداً، فقد کذب فی دعواه انه احدثهم به عهداً، وان کان احدثهم به عهداً کما یزعم فقد اعترف بانه کذب فی قوله لهم: ' سقط خاتمی منی؟ وانما القاه عمدا، واین المغیرة ورسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لیدعی القرب منه، وانه احدث الناس عهداً به وقد علم الله تعالی والمسلمون انه لولا الحدث الذی احدث، والقوم الذین صحبهم فقتلهم غدراً، واتخذ اموالهم، ثم التجا الی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) لیعصمه لم یسلم، ولا وطیء حصاً المدینة.
شایسته بوده است که اصحاب ما رحمهم الله از مغیره بدگویی کرده‌اند و او را مورد نکوهش قرار داده و تنقیص کرده‌اند؛ و خداوند چنین خواسته است که در هر صورت مغیره دروغگو باشد! زیرا اگر او آخرین شخص کنار پیامبر نباشد، دروغ گفته است، و اگر آخرین نفر هم باشد، باز دروغ گفته است، ‌زیرا اعتراف کرده است که کلام او که «انگشتر از دستم افتاد» دروغ است؛ زیرا او عمدا انگشتر را‌ انداخته است.
مغیره چه ارتباطی با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) داشت تا ادعا کند من به حضرت نزدیک بودم؟ و آخرین کسی بودم که در کنار حضرت بود؟ و خداوند و مسلمانان می‌دانند اگر جنایتی که انجام داده بود نبود، و گروهی که او آنها را با نیرنگ کشت و اموالشان را ربود و سپس برای فرار از آنها به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) پناه برد نبودند، او اسلام نمی‌آورد و حتی وارد مدینه نمی‌شد! (اشاره به علت اسلام مغیره است که در کتب اهل‌سنت به تفصیل آمده است)

عمر بن خطاب مغیره را دروغگو می‌داند:
یکی از کارهای مغیره زنا کردن او با ام جمیل است که عمر تلاش فراوانی برای دفع حد از او به‌جا آورد و بعد از شهادت سه نفر بر ضد او، نفر چهارم را قانع کرد که بر ضد مغیره شهادت ندهد؛
ابن خلکان در وفیات الاعیان می‌نویسد:
ثم ان‌ ام جمیل وافقت عمر بن الخطاب رضی الله عنه بالموسم والمغیرة هناک فقال له عمر اتعرف هذه المراة یا مغیرة قال نعم هذه‌ام کلثوم بنت علی فقال له عمر اتتجاهل علی والله ما اظن ابا بکرة کذب علیک وما رایتک الا خفت ان ارمی بحجارة من السماء.
‌ام جمیل (کسی که سه نفر شهادت دادند مغیره با او زنا کرده است، و به خاطر امتناع شاهد چهارم از شهادت، از حد رهایی یافت) در حج، با عمر همراه شده و مغیره نیز در آن زمان در مکه بود. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ مغیره در پاسخ گفت: آری این ام کلثوم دختر علی است! عمر گفت: آیا خودت را به بی خبری می‌زنی؟ قسم به خدا من گمان می‌کنم که ابوبکره درباره تو دروغ نگفته است؛ و هر زمان که تو را می‌بینم می‌ترسم که از آسمان سنگی بر سر من فرود آید!

و ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: حدثنا ابن عمار والجوهری قالا حدثنا عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد عن یحیی بن زکریا عن مجالد عن الشعبی قال کانت‌ ام جمیل بنت عمر التی رمی بها المغیرة بن شعبة بالکوفة تختلف الی المغیرة فی حوائجها فیقضیها لها قال ووافقت عمر بالموسم والمغیرة هناک فقال له عمر اتعرف هذه قال نعم هذه‌ام کلثوم بنت علی فقال له عمر اتتجاهل علی والله ما اظن ابا بکرة کذب علیک وما رایتک الا خفت ان ارمی بحجارة من السماء.
‌ام جمیل همان کسی است که مغیره را به زنای با او متهم کردند و در کوفه به نزد مغیره رفته و کارهای او را انجام می‌داد! این زن در زمان حج با مغیره و عمر همراه شد. عمر به مغیره گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ پاسخ داد: آری این ام کلثوم دختر علی است! عمر گفت‌: آیا در مقابل من خود را به بی‌خبری می‌زنی؟ قسم به خدا من گمان ندارم که ابوبکرة درباره تو دروغ گفته باشد! و تو را نمی‌بینم، مگر آنکه می‌ترسم از آسمان سنگی بر سر من فرود آید!

همچنین یکی دیگر از کارهای مغیره سلام دادن او به عمر، با عنوان ‌امیرالمومنین است: وکان اول من سَلّم علیه (عمر) بها (امارة المومنین) المغیرة بن شعبة.
[۱۳۰] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۹۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.
اولین کسی که به عمر با عبارت «امیرالمومنین» سلام کرد، مغیرة بن شعبه است.

۵.۴ - روایت ابن عمر بر دروغگو بودن مختار

روایتی دیگری از عبدالله بن عمر نقل شده که مدرک برای ادعای اهل‌سنت مبنی بر دروغگو بودن مختار است. عبدالله بن عمر در این روایت می‌گوید: برادر زن من (مختار) دروغگو است. بلاذری روایت ابن عمر را این‌گونه آورد است:
وحدثنی عمر بن شبة عن موسی بن اسماعیل عن ابی هلال عن ابی یزید المدنی قال: ذکر ابن عمر الدجالین والکذابین فقال ومنهم ذو صهری هذا، قال: قلت: ومن ذو صهرک؟ قال: المختار.
ابن عمر در مورد دجال‌ها و دروغگویان سخن می‌گفت؛ ‌و گفت: یکی از آنها همین برادر زن من است! گفتند: برادر زن تو کی است؟ گفت مختار!

۵.۴.۱ - نقد این روایت

این روایت برخلاف روایات قبل صریحاً مختار را به عنوان کذاب معرفی کرده است؛ اما این نظر شخصی خود عبدالله ابن عمر است و آن نیز حجت نیست؛ زیرا اگر این نظرات بخواهد برای اهل‌سنت حجت باشد، ‌پس باید بگویند که (نعوذ بالله) حضرت علی (علیه‌السّلام) نیز دروغگو بوده است، ‌زیرا طبق روایت مسلم، عباس عموی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) راجع به آن حضرت به خلیفه دوم می‌گوید‌: فقال: هل لک فی عَبَّاسٍ وَعَلِیٍّ قال: نعم فَاَذِنَ لَهُمَا فقال عَبَّاسٌ یا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اقْضِ بَیْنِی وَبَیْنَ هذا الْکَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ.
آیا اجازه هست که علی و عباس وارد شوند؟ عمر گفت: آری، عباس گفت: ‌ای امیرالمومنین! ! ! بین من و این دروغگوی بدکار حیله‌گر خیانتکار (علی بن ابی طالب) قضاوت کن!

و یا حضرت علی (علیه‌السّلام) و عباس، ابوبکر و عمر را دروغگو، بدکار، حیله‌گر و خیانتکار می‌دانسته‌اند: قال ابوبَکْرٍ انا وَلِیُّ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ من بن اَخِیکَ وَیَطْلُبُ هذا مِیرَاثَ امْرَاَتِهِ من اَبِیهَا فقال ابو بَکْرٍ قال رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) ما نُورَثُ ما ترکنا صَدَقَةٌ فَرَاَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ انه لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ ابو بَکْرٍ وانا وَلِیُّ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) وَوَلِیُّ ابی بَکْرٍ فَرَاَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) هستم، شما دو تن آمدید تا ارث پسر برادرت و همسرت را بگیرید، اما ابوبکر گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) گفته است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ هرچه باقی گذاشتیم، ‌صدقه است؛ اما شما دو تن او را دروغگو بدکار حیله‌گر و خیانت‌کار دیدید؛ ولی خداوند می‌داند که او راستگو، نیکوکار، ‌درست‌کار و تابع حق بود؛ ابوبکر از دنیا رفت و من جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و جانشین ابوبکر هستم، و شما دو تن من را نیز دروغگو بدکار حیله‌گر و خیانتکار می‌دانید.

آیا اهل‌سنت می‌توانند چنین نظراتی را حجت بدانند؟ این روایات تنها و تنها درگیری‌های بین صحابه را ثابت می‌کند (که البته همین‌مطلب نیز با معتقدات اهل‌سنت سازگاری ندارد)

۵.۵ - روایت ابن زبیر بر دجال بودن مختار

روایت عبدالله بن زبیر: از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): خروج سی نفر دجال (از جمله مختار) قبل از بر پا شدن قیامت.
در منابع اهل‌سنت روایتی از عبدالله بن زبیر نقل شده است که می‌گوید: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: قبل از این‌که قیامت بر پا شود، سی نفر دروغگو بیرون می‌آیند که از جمله آنها مختار است:
حدثنا عثمان بن ابی شیبة حدثنا محمد بن الحسن الاسدی حدثنا شریک عن ابی اسحاق عن عبدالله بن الزبیر قال قال رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم): لا تقوم الساعة حتی یخرج ثلاثون کذابا منهم مسیلمة والعنسی والمختار.
از عبدالله بن زبیر روایت شده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرمودند: قیامت برپا نمی‌شود تا اینکه سی‌نفر دروغگو بیرون آیند؛ مسیلمه و عنسی و مختار از آنها هستند.

۵.۵.۱ - نکات روایت

این روایت، تنها روایتی است که در متن آن، ظاهرا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مختار را به عنوان یکی از دروغگویان بعد از خود معرفی کرده‌اند؛ اما این روایت طبق مبانی اهل‌سنت چندین اشکال دارد:

۵.۵.۱.۱ - ضعف سند روایت

سند روایت، به اقرار علمای اهل‌سنت ضعیف است؛ ابن جوزی در العلل المتناهیة بعد از نقل این روایت می‌گوید: قال المؤلف هذا حدیث منکر لم یروه عن شریک الا الاسدی قال یحیی بن معین: لیس بشیء.
مولف می‌گوید این روایت منکر است و غیر از اسدی آن را از شریک نقل نکرده است، و یحیی بن معین در مورد اسدی گفته است که روایات او ارزش ندارد.

همچنین جرجانی در العلل المتناهیه در مورد الاسدی سخنانی مشابه مطرح می‌کند و سپس روایت را مطرح می‌نماید: محمد بن الحسن بن الزبیر الاسدی کوفی یلقب بالتل حدثنا بن حماد ثنا عباس عن یحیی قال محمد بن الحسن الاسدی: قد ادرکته ولیس هو بشیء.
یحیی بن معین گفته است من خود محمد بن حسن اسدی را دیدم، روایات او ارزشی ندارد.

۵.۵.۱.۲ - راوی روایت از دشمنان مختار

روایت به ابن اسحاق شیبانی و عبدالله بن زبیر می‌رسد، ابن اسحاق از طرفداران زبیریان و عبدالله بن زبیر خود سردسته زبیریان است و به همین سبب، این روایت از دشمنان مختار نقل شده است و ارزشی ندارد.

۵.۵.۱.۳ - نام مختار در روایت کلام راوی نه رسول خدا

نام مختار در متن روایت، از کلام راوی است و نه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم):
قسمتی که در آن نام دروغگویان برده شده است، به اقرار ذهبی احتمال ادراج دارد، یعنی ممکن است از کلمات راوی (عبدالله بن زبیر یا ابن اسحاق یا. . . باشد و نه رسول گرامی اسلام) و به همین‌جهت ارزش ندارد.
قلت من عند قوله منهم مسیلمة لعله من قول الراوی.
روایت از نام مسیلمه به بعد، احتمالا از سخن راوی است.

۵.۵.۱.۴ - عدم علم غیب پیامبر به ادعای اهل‌سنت

مهمترین نکته این است‌که اهل‌سنت ادعا می‌کنند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علم غیب ندارد، در این صورت آن حضرت چگونه می‌تواند دروغگویان بعد از خویش را معرفی نماید.


۱. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۵۹، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ‌الطبعة‌ الاولی ۱۴۱۶.    
۲. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۶، ‌ص۲۱۷.    
۳. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۸۹، ناشر:ط الفکر.    
۴. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۶۵، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۵. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۵، ص۲۰۵.    
۶. کتبی، ‌محمد بن شاکر، فوات الوفیات، ج۴، ص۱۲۳.    
۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ‌ص۲۲۳.    
۸. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۵۹-۶۰، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ‌الطبعة‌ الاولی ۱۴۱۶.    
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۵.    
۱۰. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۶۰-۶۱، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ‌الطبعة‌ الاولی ۱۴۱۶.    
۱۱. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۴۰.    
۱۲. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶.    
۱۳. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۶۱، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ‌الطبعة‌ الاولی ۱۴۱۶.    
۱۴. شیخ طوسی، ‌محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۳۴۱، رقم ۲۰۱، ‌تصحیح وتعلیق:المعلم الثالث میرداماد الاستربادی، تحقیق:السید مهدی الرجائی، ناشر:مؤسسة آل البیت (علیهم‌السّلام)، قم، تاریخ الطبع:۱۴۰۴ ه‌.    
۱۵. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۶۷، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ‌الطبعة‌ الاولی ۱۴۱۶.    
۱۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲، (کتاب فضائل الصحابة بَاب فَضَائِلِ اَصْحَابِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم).    
۱۷. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۱، ص۱۹.    
۱۸. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۹۹، ناشر:دار الشعب – القاهرة.    
۱۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۶، ص۲۶۳، تحقیق:محب الدین الخطیب، ناشر:دار المعرفة - بیروت.    
۲۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۶۸، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
۲۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۲، ص۸۵.    
۲۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۲، ص۳۸۴.    
۲۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۳۰۸.    
۲۴. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۳۰۸.    
۲۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۶، ص۴۴، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه - ۱۹۹۲م.    
۲۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۶، ص۱۲۸.    
۲۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۶، ص۲۷۶.    
۲۸. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۲، ص۸۵.    
۲۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۵۵.    
۳۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۶، ص۶، تحقیق:دائرة المعرف النظامیة - الهند، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت، الطبعة:الثالثة، ۱۴۰۶ه – ۱۹۸۶م.    
۳۱. ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۳۴۱.    
۳۲. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۹، ص۱۹۰، ناشر:مکتبة المعارف – بیروت.    
۳۳. بغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانة الادب و لب لباب لسان العرب، ج۴، ص۴۲.    
۳۴. ابن جماعه، محمد بن ابراهیم، تحریر الاحکام فی تدبیر اهل الاسلام، ج۱، ص۱۶۲، تحقیق:قدم له:الشیخ عبدالله بن زید آل محمود، تحقیق ودراسة وتعلیق:د. فؤاد عبد المنعم احمد، دار النشر:دار الثقافة بتفویض من رئاسة المحاکم الشرعیة بقطر - قطر/ الدوحة، الطبعة:الثالثة ۱۴۰۸ه -۱۹۸۸م.    
۳۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، معرفة علوم الحدیث، ج۱، ص۲۴، تحقیق:السید معظم حسین، ‌الناشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، ‌الطبعة:الثانیة، ۱۳۹۷ه - ۱۹۷۷م.    
۳۶. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، معرفة الصحابة، ج۴، ص۲۰۶۷، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.
۳۷. شیرازی، ابراهیم بن علی، طبقات الفقهاء، ‌ج۱، ص۵۳.    
۳۸. نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء واللغات، ج۱، ص۱۶.    
۳۹. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ‌ص۱۶۹۷، تحقیق:علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۴۰. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۱۴۸، ش۷۰۵.    
۴۱. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۷، ص۲۴۸.    
۴۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۱-۳۸۲.    
۴۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۸۸.    
۴۴. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۶۵، ‌ناشر:مکتبة المعارف – بیروت.    
۴۵. اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۳، ص۳۴۸.    
۴۶. نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص۸۲، ‌تحقیق:السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الخامسة، ۱۴۱۶ه.    
۴۷. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، ص۶۸، ‌تحقیق:الشیخ جواد القیومی، ‌ناشر:مؤسسة نشر الفقاهة، ‌چاپخانه:مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی۱۴۱۷.    
۴۸. ابن معین، یحیی بن معین، تاریخ ابن معین (روایة عثمان الدارمی)، ج۱، ص۱۱۵، تحقیق:د. احمد محمد نور سیف، دار النشر:دار المامون للتراث - دمشق – ۱۴۰۰.    
۴۹. ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، ج۴، ‌ص۲۴۲، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۲۷۱ه ۱۹۵۲م.    
۵۰. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۱۹۲، تحقیق:د. بشار عواد معروف، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۰ه – ۱۹۸۰م.    
۵۱. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۳، ص۴۰۳، ‌رقم ۵۶۴۷، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.
۵۲. موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، ج۸، ص۲۰۳، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.    
۵۳. زرکلی، خیرالدین، ‌الاعلام، ج۳، ص۲۹، ‌ناشر:دار العلم للملایین - بیروت – لبنان، چاپ:الخامسة، سال چاپ:ایار - مایو ۱۹۸۰ طبق برنامه مکتبه اهل البیت.    
۵۴. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۸، ص۳۶۷۲، تحقیق:د. سهیل زکار، دار النشر:دار الفکر.    
۵۵. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۴۷، ‌ناشر:مکتبة المعارف – بیروت.    
۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ‌ص۵۰۹، ‌ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت.    
۵۷. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۹، ص۱۲۳، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت.
۵۸. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷، ‌ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.
۵۹. موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۹، ص۵۹، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.    
۶۰. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، ذوب النضار فی شرح الثار، ‌ص۵۸، تحقیق:فارس حسون کریم، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ‌الطبعة‌ الاولی ۱۴۱۶.    
۶۱. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، ج۲، ص۲۰۰، تحقیق وتخریج:حسن الامین، ناشر:دار التعارف للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ:۱۴۰۳ - ۱۹۸۳ م.    
۶۲. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ج۱، ص۴۴۱، ‌دار النشر:طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۶۳. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۹، ناشر:دار صادر – بیروت.    
۶۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص۷۰، تحقیق:جواد القیومی الاصفهانی، ناشر:مؤسسة النشر الاسلامی قم، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۵ه.    
۶۵. موسوی خوئی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج۱۱، ص۱۶۴، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳ه ۱۹۹۲م.    
۶۶. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۵۰۸، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الاولی ۱۴۱۲هـ.
۶۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۰۹.    
۶۸. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۳، ص۵۹.    
۶۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۷.    
۷۰. شافعی، محمد بن ادریس، الام، ج۱، ص۱۹۵.    
۷۱. آبی ازهری، صالح عبدالسمیع، الثمر الدانی فی تقریب المعانی شرح رسالة ابن ابی زید القیروانی، ‌ص۱۴۸، دار النشر:المکتبة الثقافیة – بیروت.    
۷۲. شیرازی، ابراهیم بن علی، المهذب فی فقه الامام الشافعی، ج۱، ص۱۸۳.    
۷۳. شاشی، محمد بن احمد، حلیة العلماء فی معرفة مذاهب الفقهاء، ج۲، ص۱۶۹، ‌تحقیق:د. یاسین احمد ابراهیم درادکة، دار النشر:مؤسسة الرسالة/ دار الارقم - بیروت/ عمان، ‌الطبعة:الاولی۱۹۸۰م.    
۷۴. نفراوی مالکی، احمد بن غنیم، الفواکه الدوانی علی رسالة ابن ابی زید القیروانی، ج۱، ص۲۰۵، ‌دار النشر:دار الفکر - بیروت – ۱۴۱۵.    
۷۵. کشمیری، محمد انورشان بن معظم شان، العرف الشذی شرح سنن الترمذی، ج۴، ص۱۱، ‌تحقیق:الشیخ محمود شاکر، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت/لبنان، ‌الطبعة:الاولی۱۴۲۵ه-۲۰۰۴م.    
۷۶. حنبلی، مرعی بن یوسف، دلیل الطالب علی مذهب الامام المبجل احمد بن حنبل، ج۱، ص۳۱۷، دار النشر: المکتب الاسلامی – بیروت، ‌الطبعة: الثانیة۱۳۸۹.
۷۷. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۱۸۸- ۱۸۴، تحقیق:شعیب الارنؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر:مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة:التاسعة، ۱۴۱۳ه.    
۷۸. ابن حزم‌ اندلسی، علی بن احمد، المحلی، ج۴، ص۲۱۴، تحقیق:لجنة احیاء التراث العربی، ناشر:دار الآفاق الجدیدة - بیروت.    
۷۹. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۹، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۸۰. شیبانی، محمد بن حسن، السیر الکبیر، ج۱، ص۹۹، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، دار النشر: معهد المخطوطات – القاهرة. طبق بر نامه الجامع الکبیر.
۸۱. ابن حزم‌اندلسی، علی بن احمد، المحلی، ج۹، ص۱۵۳، ‌تحقیق:لجنة احیاء التراث العربی، ناشر:دار الآفاق الجدیدة – بیروت.    
۸۲. ابن بطال بکری، علی بن خلف، شرح صحیح البخاری، ج۳، ص۵۰۸، تحقیق:ابوتمیم یاسر بن ابراهیم، ناشر:مکتبة الرشد - السعودیة/ الریاض، الطبعة:الثانیة، ۱۴۲۳ه - ۲۰۰۳م.    
۸۳. عینی، محمود بن احمد، مغانی الاخیار، ج۳، ص۵۰۸، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۸۴. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج۹، ص۵۵.    
۸۵. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۳۴۷.    
۸۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۵.    
۸۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۶.    
۸۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۷.    
۸۹. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۰.    
۹۰. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج۶، ص۶۶، ناشر:دار صادر - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۳۵۸.    
۹۱. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۹، ص۱۹۵-۱۹۶، ناشر:دار الریان للتراث/‌ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – ۱۴۰۷ه.    
۹۲. اصفهانی، اسماعیل بن محمد، دلائل النبوة، ج۶، ص۴۸۲، تحقیق: محمد محمد الحداد، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الاولی، ۱۴۰۹هـ.
۹۳. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۶۵، ناشر:مکتبة المعارف – بیروت.    
۹۴. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۳۲۰.    
۹۵. eshia. ir/۱۷۰۰۱/۱/۱۴۴/۱۲۹ انعام/سوره۶، آیه۱۲۹.    
۹۶. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۳۲۲.    
۹۷. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۴، ۳۲۹، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ه.    
۹۸. ابن تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۲، ص۶۸-۷۱، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ه.    
۹۹. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۵۴، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۱۰۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۲۸، ح۲۶۹۶۷، ‌ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۰۱. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۶، ‌ص۳۵۲، ‌ح۲۷۰۱۹، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
۱۰۲. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۷۱، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۱۰۳. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۳۴، ح۲۶۹۷۴، ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۰۴. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۲۹، ح۲۶۹۶۷، ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۰۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۷۱، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۱۰۶. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۷۱، ح۲۵۴۵، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۱۰۷. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۴، ص۱۰۳، ‌ح۲۷۶، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر:مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه – ۱۹۸۳م.    
۱۰۸. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۵۴، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۱۰۹. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۵۳۴، ح۲۶۹۷۴، ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۱۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۰، ص۴۹۵، ح۶۴۷۶، ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۱۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۷۱، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۱۱۲. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۴۷۷، ح۵۶۶۵، ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۱۳. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۴۶۲، ناشر:مؤسسة الرسالة.    
۱۱۴. مبارکفوری، عبدالرحمن بن عبدالرحیم، تحفة الاحوذی بشرح جامع الترمذی، ج۱۰، ص۲۴۹، دار الکتب العلمیة – بیروت.    
۱۱۵. ذهبی، محمد بن احمد، الکبائر، ص۲۳۷.    
۱۱۶. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۳۲۱.    
۱۱۷. یحصبی مالکی، عیاض بن موسی، مشارق الانوار علی صحاح الآثار، ج۱، ص۱۰۴، دار النشر:المکتبة العتیقة ودار التراث. طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۱۱۸. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۳، ص۱۶۴.    
۱۱۹. بغوی، حسین بن مسعود، شرح السنة، ج۱۳، ص۳۰۸، تحقیق:شعیب الارناؤوط - محمد زهیر الشاویش، ناشر:المکتب الاسلامی - دمشق بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه - ۱۹۸۳م.    
۱۲۰. انصاری تلمسانی، محمد بن ابی بکر، الجوهرة فی نسب النبی واصحابه العشرة، ج۲، ص۲۹۹.    
۱۲۱. نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج۱۶، ص۱۰۰، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۲ ه.    
۱۲۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۵، ص۳۰۸.    
۱۲۳. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۴، دار النشر:مکتبة الثقافة الدینیة – بورسعید، طبق برنامه الجامع الکبیر.    
۱۲۴. حمیری معافری، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۱۰۷۸.    
۱۲۵. زهری، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۳، ناشر:دار صادر - بیروت.    
۱۲۶. جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۱۱۷.    
۱۲۷. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن‌ هبةالله‌، شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۴۱.    
۱۲۸. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج۶، ص۳۶۶، تحقیق احسان عباس، ناشر:دار الثقافة - لبنان.    
۱۲۹. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۶، ص۳۳۳.    
۱۳۰. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۲۹۱، طبق برنامه الجامع الکبیر.
۱۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۵.    
۱۳۲. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۷۷، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۱۳۳. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۷۷.    
۱۳۴. ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۱۲، ص۱۹۷، ش۶۸۲۰، تحقیق:حسین سلیم اسد، ناشر:دار المامون للتراث - دمشق، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۴ ه – ۱۹۸۴م.    
۱۳۵. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة، ج۱، ص۲۹۳، تحقیق:خلیل المیس، دار النشر:دار الکتب العلمیة – بیروت، ‌الطبعة:الاولی ۱۴۰۳.    
۱۳۶. جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۷، ص۳۷۵، ش۱۶۵۷.    
۱۳۷. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۳، ص۵۱۳.    







جعبه ابزار