پا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پا از اندامهای
بدن، از بیخ ران تا سر پنجه پا و شامل
ران،
زانو، ساق و قدم است. گاه به معنای قسمت زیرین پا نیز میآید که
عرب به آن قدم میگوید.
در این مدخل از واژه «رجل»، «ساق»، «قدم»، «عقب» و «کعب» استفاده شده است.
پای
انسان، نسبت به اعمال صادره از آن در
دنیا آگاه است و در
قیامت شهادت می دهد.
یوم تشهد علیهم... وارجلهم بما کانوا یعملون.(در آن روز زبانها و دستها و پاهایشان بر ضدّ آنها به اعمالی که مرتکب میشدند گواهی میدهد!)
(لازمه گواهی دادن شعور و آگاهی بر صحنه
شهادت است.)
مراد از جمله" بما کانوا یعملون" به مقتضای اطلاقی که دارد مطلق اعمال زشت است، - هم چنان که دیگران هم گفتهاند- نه خصوص نسبتهای زشت و ناروا تا شهادت
زبان و دست و پا شهادت به عمل رمی و نسبت ناروا باشد پس مقصود از شهادت، شهادت اعضای
بدن بر
گناهان و همه معاصی است، البته هر عضوی به آن گناهی شهادت میدهد که مناسب با خود او است، پس
گناه اگر از سنخ گفتار باشد، مانند
قذف (نسبت زنا دادن)،
دروغ،
غیبت و امثال آن روز
قیامت زبانها به آن شهادت میدهند، و هر چه از قبیل افعال باشد، همچون
سرقت و راه رفتن برای
سخن چینی و سعایت و امثال آن، بقیه اعضاء بدان گواهی میدهند و چون بیشتر گناهان به وسیله دست و پا انجام میشود از این رو آن دو را نام برده.
و در
حقیقت شاهد بر هر عملی خود آن عضوی است که عمل از او سرزده هم چنان که آیه" شهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعملون"
و آیه" ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤلا"
و آیه" الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون"
نیز به این معنا اشاره دارند.
الیوم... وتشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون.(امروز بر دهانشان مُهر مینهیم، و دستهایشان با ما
سخن میگویند و پاهایشان کارهایی را که انجام میدادند شهادت میدهند!)
در آن روز دیگر اعضای
انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم
پروردگار میشوند، و بر آستان مقدس او سر فرود میآورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار میسازند، و چه دادگاه عجیبی است که گواه آن اعضای پیکر خود
بدن انسان است، همان ابزاری است که
گناه را با آن انجام داده! شاید گواهی اعضا بخاطر آن باشد که این مجرمان هنگامی که به آنها گفته میشود
کیفر شما در برابر اعمالی که انجام دادید
دوزخ است به
انکار برمی خیزند، به گمان اینکه دادگاه دنیاست، و حقایق از طریق پشت هم اندازی قابل انکار است، گواهی اعضا شروع میشود، و
تعجب و
وحشت سراسر
وجود او را میگیرد و تمام راههای
فرار به روی او بسته میشود.
در اینکه کیفیت
نطق اعضا چگونه است؟
مفسران احتمالاتی دادهاند:
۱-
خداوند در آن روز درک و
شعور و
قدرت سخن گفتن در یک یک اعضا میآفریند، و آنها به راستی سخن میگویند، و چه جای تعجب؟ همان کسی که این قدرت را در قطعه گوشتی به نام
زبان یا
مغز آدمی آفریده میتواند در سایر اعضا نیز بیافریند.
۲- آنها از درک و شعوری بهره مند نمیشوند، ولی خداوند آنها را به سخن گفتن وا میدارد و در
حقیقت اعضا محل ظهور سخن خواهند بود، و حقایق را به فرمان خدا آشکار میکنند.
۳- اعضای
بدن هر انسانی آثار اعمالی را که در تمام طول عمر انجام داده مسلما با خود خواهد داشت، چرا که هیچ عملی در این
جهان نابود نمیشود، مسلما آثار آن روی یک یک اعضای بدن، و در فضای محیط باقی میماند، آن روز که روز به روز و آشکار شدن است، این آثار نیز بر دست و پا و سایر اعضا ظاهر میشود، و ظهور این آثار به منزله شهادت آنها است.
استواری پاهای مجاهدان بر شنزارهای صحنه کارزار، از اهداف نزول
باران در آستانه
جنگ بدر بود.
... ینزل علیکم من السمآء مآء لیطهرکم... ویثبت به الاقدام.(و (یاد آورید) هنگامی را که
خواب سبکی که مایه
آرامش از سوی
خدا بود، شما را فراگرفت؛ و آبی از
آسمان برایتان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند؛ و پلیدی
شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهایتان را محکم، و گامها را با آن استوار دارد!)(
)(برداشت مزبور بر این اساس است که مقصود از «الاقدام» پاهای مجاهدان باشد، بنابراین «و یثبت به الاقدام» یعنی هدف از نزول
باران این بود که خداوند، گامهای شما را استوار سازد و از
لغزش و فرورفتن در شنزارهای
جنگ بدر باز دارد.)
قرار دادن
پا، ابزاری برای حرکت شماری از جانداران، نشانه
قدرت خداوند است.
والله خلق کل دابة من ماء فمنهم من یمشی علی بطنه ومنهم من یمشی علی رجلین ومنهم من یمشی علی اربع یخلق الله ما یشاء ان الله علی کل شیء قدیر.(و خداوند هر جنبندهای را از آبی آفرید؛ گروهی از آنها بر
شکم خود
راه میروند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهار پا راه میروند؛ خداوند هر چه را بخواهد میآفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست!)
پای تعبیه شده برای بتها، فاقد توانایی برای حرکت بود.
الهم ارجل یمشون بهآ...(آیا (آنها حداقل همانند خود شما) پاهایی دارند که با آن راه بروند؟! یا دستهایی دارند که با آن چیزی را بگیرند (و کاری انجام دهند)؟! یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟! یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، هیچ کدام،) بگو: «(اکنون که چنین است،) بتهای خویش را که
شریک خدا قرار دادهاید (بر
ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظهای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آنها ساخته نیست)! )
چرخش بر دو پاشنه پا،
کنایه از عقب نشینی از
جنگ است.
واذ زین لهم الشیطـن اعمــلهم وقال لا غالب لکم الیوم من الناس وانی جار لکم فلما تراءت الفئتان نکص علی عقبیه...(و (به یاد آور) هنگامی را که شیطان، اعمال آنها (
مشرکان) را در نظرشان جلوه داد، و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمیگردد! و من،
همسایه (و پناه دهنده) شما هستم! » اما هنگامی که دو گروه (
کافران، و
مؤمنان مورد حمایت
فرشتگان) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به
عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم! من چیزی میبینم که شما نمیبینید؛ من از خدا میترسم،
خداوند شدیدالعقاب است! » )
"
شیطان" به دوستان
مشرک خود پناهندگی و امان نامه داد. " اما به هنگامی که دو لشکر با هم در آویختند و
فرشتگان به حمایت لشکر
توحید برخاستند و نیروی
ایمان و پایمردی
مسلمانان را مشاهده کرد به عقب باز گشت و صدا زد من از شما- یعنی مشرکان- بیزارم" (فلما تراءت الفئتان نکص علی عقبیه و قال انی بری ء منکم). و برای این عقب گرد وحشتناک خویش دو دلیل آورد: نخست اینکه: " گفت من چیزی میبینم که شما نمیبینید" (انی اری ما لا ترون). من به خوبی آثار
پیروزی را در این چهرههای خشمگین مسلمانان با ایمان مینگرم، و آثار حمایت
الهی و
امدادهای غیبی و یاری فرشتگان را در آنها مشاهده میکنم، اصولا آنجا که پای مددهای خاص
پروردگار و نیروهای غیبی او به میان آید من عقب نشینی خواهم کرد. دیگر اینکه" من از
مجازات دردناک پروردگار در این صحنه میترسم" و آن را به خود نزدیک میبینم (انی اخاف الله). مجازات خداوند هم چیز سادهای نیست که بتوان در برابرش
مقاومت کرد. بلکه"
کیفر او شدید و سخت است.
چرخش بر دو پاشنه پا، کنایه از
ارتداد است.
... و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الا لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه...(همان گونه (که
قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهای قرار دادیم (در حد
اعتدال، میان
افراط و
تفریط؛) تا بر مردم
گواه باشید؛ و
پیامبر هم بر شما گواه است. و ما، آن قبلهای را که قبلا بر آن بودی، تنها برای این قرار دادیم که افرادی که از پیامبر پیروی میکنند، از آنها که به
جاهلیت بازمی گردند، مشخص شوند. و مسلما این حکم، جز بر کسانی که خداوند آنها را
هدایت کرده، دشوار بود. (این را نیز بدانید که نمازهای شما در برابر قبله سابق، صحیح بوده است؛) و خدا هرگز
ایمان (
نماز) شما را ضایع نمیگرداند؛ زیرا خداوند، نسبت به مردم، رحیم و مهربان است. )
وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاین مات او قتل انقلبتم علی اعقـبکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیـا وسیجزی الله الشکرین.(
محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی گردید؟ (و
اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند؛ و خداوند بزودی شاکران (و استقامت کنندگان) را
پاداش خواهد داد.)
انقلاب بر عقبین (دو پاشنه) بنا به گفته راغب به معنای این است که فلانی متمایل به برگشتن شد و برگشت و جمله: " انقلب علی عقبیه" نظیر جمله " رجع علی حافرته" و جمله: " فارتدا علی آثارهما قصصا"، و کلمه: " رجع" همه به معنای برگشتن به محل اول یا حال اول است.
و چون در
آیه مورد بحث" انقلاب بر اعقاب" را جزای شرطی قرار داده که عبارت است از
مرگ و یا کشته شدن
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، این معنا را میفهماند که منظور از برگشت، برگشتن از
دین است، نه برگشتن از کار
جنگ، چون هیچ ارتباطی میان فرار از جنگ با مرگ و یا
قتل رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نیست، و تنها رابطه و نسبتی که تصور دارد بین مرگ آن جناب و برگشتن از
ایمان به
کفر است، و دلیل بر اینکه مراد این است، جمله: " و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة... " میباشد که در
آیات بعد قرار دارد و بیانگر حال همین اشخاص است که اگر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از دنیا برود از دین خدا بر میگردند، چون غیر از حفظ منافع دنیایی خود هیچ همی ندارند، اگر بدین خدا هم میگروند برای تامین همین منافع است، در نتیجه ما دام که از پستان دین میدوشند دین دارند، و از آن دم میزنند، همین که منافعی برایشان نداشت، و بلکه به منافع دنیایی شان لطمه زد از آن بر میگردند، و آنها که در
جنگ احد با شنیدن قتل رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برگشتند، (از دین برگشتند نه از جنگ)، علاوه بر اینکه نظیر آن فراری که در احد از این طایفه سر زد، در غیر احد از قبیل جنگ حنین و خیبر و غیر آن دو نیز سر زد، و خدای تعالی در آن دو جریان چنین خطابی به آنها نکرد، و از فرار و پشت کردنشان به جنگ، چنین تعبیری نکرد و نفرمود: شما در خیبر و حنین" انقلبتم علی اعقابکم" بلکه تنها فرمود (و در
روز حنین وقتی از کثرت جمعیت خود مغرور شدید، همین باعث شد که کاری از پیش نبرید، و
زمین با همه فراخ و وسعتش بر شما تنگ شود و در آخر فرار کنید)
پس حق این است که مراد از" انقلاب علی الاعقاب"، برگشتن به کفر سابق است، نه فرار از جنگ. در نتیجه حاصل معنای آیه با در نظر گرفتن سیاق عتاب و توبیخش این میشود: که
محمد ص سمتی جز
رسالت از ناحیه خدا ندارد (مانند سایر رسولان که وظیفه شان تنها رساندن رسالت پروردگارشان است) نه مالک امر خودش است، و نه امور عالم، امر عالم تنها و تنها به دست خدا است، دین هم دین خدا است و با بقای خدا باقی است، پس این چه معنا دارد که شما
مسلمانان ایمان خود را وابسته بزنده بودن آن جناب کنید، بطوری که اگر آن جناب به مرگ و یا به قتل از دنیا برود
قیام بدین خدا را رها کنید، و به قهقرا و عقب برگردید، و
هدایت خود را از دست داده و دچار
گمراهی و غوایت شوید؟.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «پا».