آسیه (همسر فرعون)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آسیه دختر
مزاحم از
بنی اسرائیل بود،
فرعون او را به زنی گرفت، او از نسل انبیاء بود بر مؤمنان رحم میکرد و احسان مینمود.
[تفسیر أحسن الحدیث، ج۸، ص۱۵
]
آسیه
همسر شخص طغیانگر و سرکشی بود به نام فرعون(
رامسس دوم)، که در رأس گروهی به نام
قبطیان، صاحب قدرت و شوکت بوده و در سرزمین
مصر حکومت می کرد، اما خودش فردی
مؤمن به
رسالت حضرت موسی(ع) بود،
و یکی از نخستین کسانی بود که به
دین توحیدی موسی
ایمان آورد.
در
لغت به معنی
شفا دهنده، یکی از چهار زن برگزیده و
مقدس در دین
اسلام معرفی شده است.
نام او را از نام
آمنیا ملکه مصر مشتق دانسته اند.
آسیه از ماده ی "اسی" است که در لغت به معنی
حزن است، و اگر لفظ آسیه درباره ی یک بنا و ساختمان به کار رود، به معنی محکم بودن اساس و پایه ی آن می باشد.
اما در
اصطلاح قرآنی نام زنی است که همسر فرعون و دختر مزاحم بوده،
و
برخی وی را عمه ی حضرت موسی نیز دانسته اند.
قرآن در دو آیه، از این بانوی بزرگوار با عنوان "امْرَأَتَ فِرْعَوْن" یاد کرده است.
بنابراین در
قرآن به نام این بانوی بزرگوار تصریح نشده واساساً نام هیچ زنی غیراز نام
مریم(س) در قرآن نیامده، بلکه به طور کلی اعداد، اسامی، خصوصیات و حالات جزیی و روزمره ای که نکته ی دینی و ابدی در آن نباشد، جایگاهی در بیانات قرآنی نداشته و قرآن با سماجت عجیبی از ذکر آنها خودداری کرده است.
موسی(ع)، پیامبری بود که مأمور شد به سراغ فرعون برود و وی را به دین توحید دعوت نماید و از ظلم و جنایت به مردم بیگناه بازدارد،
پس آسیه در اولین اعلان
رسالت و
اعجاز حضرت موسی
پیامبر الوالعزم الهی برای فرعون،به او ایمان آورد، یعنی هنگامی که
عصا ی حضرت به
مار عظیمی تبدیل شد و سحر ساحران فرعون را بلعید، به پیامبری ایشان یقین پیدا کرده و ایمانش را نسبت به حضرت موسی آشکار نمود.
در
روایتی از رسول خدا(ص) از
خصال شیخ صدوق میخوانیم:
«أَفْضَلُ نِسَاءِالْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ مَرْیمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ، إمْرَأَةُ فِرْعَوْن»
و«برترین زنان
اهل بهشت چهار نفرند: "خدیجه" دختر خویلد و "فاطمه" دختر محمد(ص) و "مریم" دختر عمران و "آسیه" دختر مزاحم، همسر فرعون.»
اخلاص و
ایمان آسیه به حدی بود که خدای تبارک در قرآن کریم ایشان را به عنوان
الگو و اسوه ای برای همه ی مؤمنان از زن و مرد معرفی نموده و وی را در
اسوه بودن هم سنگ حضرت مریم، مادر حضرت عیسای
مسیح قرار داده است:
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْامْرَأَتَ فِرْعَوْنَ..وَ مَرْیمَابْنَتَ عِمْرَانَ...»
«و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است... و همچنین به مریم دختر عمران...»خداوند برای مؤمنان مثل زنی را زده به نام آسیه که وصلت با
کافر ان ضرری به حال ایشان نرساند، و منزلتی که در پیشگاه الهی داشت، خللی وارد نشد، با اینکه زیر سلطه ی یکی از دشمنان خدا بود.
مقصود این است که پیوند مؤمنان با کافران به حالشان زیانی ندارد و چیزی از
ثواب و تقرّبشان به خدا نمی کاهد.در آیه ی شریفه دو فضیلت و ویژگی خاص برای حضرت آسیه بیان شده که در ذیل دو عنوان مطرح میکنیم:
الف.
اعتقاد محکم و خللناپذیر
آسیه پس از شنیدن جریان
معجزه ی عصای حضرت موسی(ع)، به وی ایمان آورد؛ اما همسرش فرعون وی را شدیداً مورد
شکنجه قرار میداد تا دست از آیین موسی بردارد؛ ولی آسیه در برابر این فشارها و تهدیدها با استقامت تمام ایستاد و هرگز
تسلیم خواسته ی فرعون نشد؛ چراکه او تقرب به درگاه خدا را بر نزدیکی به فرعون و دستگاهش ترجیح میداد و در برابر این تهدیدها، با کلمات توحیدی حقیقت خویش را هویدا ساخت:
«رَبّ ابْنِ لیِ عِندَک بَیتًا فیِ الْجَنَّةِ...»
«پروردگارا! برای من خانه ای در بهشت در جوار خودت بنا کن...»
این کلمات گهربار بیانگر اینست که سلطه ی کافر بر مؤمن، ضرری به ایمان مومن وارد نمیکند؛ همچنانکه شخصیتی مثل آسیه با اینکه تحت اختیار فرعون بود، اما در بهشت الهی جایگاه ویژه ای بر خود اختصاص داد.
وقابل توجه اینکه تقاضا مى کند خداوند خانهاى در بهشت ، و در نزد خودش ، براى او بنا کند، که در بهشت بودن جنبه جسمانى آن است ، و نزد خدا بودن جنبه روحانى آن ، و او هر دو را در یک عبارت کوتاه جمع کرده است .
آسیه در دعای خویش از خداوند خانهای درخواست کرده که هم نزد او باشد و هم در بهشت؛ یعنی هر دو را جمع کرده، و این بدان جهت است که بهشت دار
قرب خدا و جوار
رب العالمین است؛ علاوه بر این حضور در نزد خدای تبارک و قرب او کرامتی است معنوی، و استقرار در بهشت، کرامتی است صوری؛ لذا ارزشمند است که بنده از خدا هر دو را بخواهد.
از
امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِالْحَدِیدِ إِنَّ الْحَدِیدَ إِذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَیّر وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ وَ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْیتَغَیرْ قَلْبُه»
«مؤمن سخت تر از پاره
آهن است، بدرستی که پاره آهن وقتی داخل آتش شود، تغییر می کند؛ ولی مؤمن اگر کشته شود و زنده شود، بعد کشته شود،
قلب او از حق تغییر نکند.»
ب. بیزاری از ظالمان و فرعونیان
آسیه از تمام لذتهایی که در دربار فرعون وجود داشت، با تمام وجود چشم پوشید و در برابر فرعون ظالم سر تسلیم فرود نیاورد؛ بلکه توجه خویش را به کرامات و رضایت الهی سوق داد و با اتصال به قرب الهی، در ایمان خود استقامت ورزید تا اینکه از
دنیا رخت بربست:
«...وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجَِّنیِ مِنَالْقَوْمِ الظَّالِمِین».
«...و مرا از فرعون و کار او
نجات ده! و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»
بیزاری از ناحیه ی خود آسیه بود که از خداوند نجات خویش را از شخص فرعون و عمل وی طلبید؛ مقصود همان عملی بود که موجب مصاحبت و
معاشرت آسیه با فرعون در زندگی زناشویی میشد؛ و منظور از قوم ظالم، همان قوم فرعون بود که از خدای تعالی در حقیقت بیزاری و نجات از جامعه ی ستمکار را درخواست نمود.
خداوند نیز
دعا ی این زن نمونه،
مؤمن و
فداکار را
اجابت فرمود و او را در ردیف یکی از بهترین زنان عالم(حضرت مریم) قرار داد.
قرآن جهت ترسیم نمونه ی زندهای از پیروزی مستضعفان بر مستکبران به تشریح
داستان موسی و فرعون پرداخته .
که بخشی از این قصه، مربوط به دوران کودکی موسی و نجات اعجازآمیز او از چنگال خشم فرعونیان است. فرعون به شدت بنی اسرائیل را تحت فشار قرار داده بود، و دستور داده بود که پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را برای کنیزی و خدمتگزاری زنده نگهدارند؛ چون از قدرت و شورش احتمالی بنی اسرائیل میترسید و بنابه گفته ی برخی مورخان، پیش بینی کرده بودند که فرزندی از بنی اسرائیل برمیخیزد و دستگاه فرعون را درهم میکوبد.
لذا با این جنایاتی که فرعون راه انداخته بود، مادر موسی هنگام حمل و تولد فرزندش که پنهانی صورت گرفت، احساس خطر میکرد و نگران بود؛ اما خدای تبارک وعده و چگونگی حفظ و بازگرداندن موسی را به قلب مادرش
الهام نمود.
در نتیجه مادر موسی به
دستور خداوند نوزاد را در صندوقی گذاشت و به دریا انداخت، و
دریا مأمور شد تا
صندوق را به ساحل ببرد؛ مأموران فرعون که جهت نگهبانی
رود نیل گماشته شده بودند، روزی صندوقی را از روی
آب گرفته و نزد فرعون بردند؛ همین که در صندوق را باز کردند، نوزاد پسر را در آن مشاهده کردند.
گروهی از حامیان فرعون که در کاخ فرعون حاضر بودند، فرعون را تحریک نموده و گفتند: ظاهراً این
طفل همان پسر بنی اسرائیلی است که تو دنبالش هستی و باید او را به
قتل برسانی! فرعون هم تحت تأثیر کلام آنها قرار گرفت و مصمم شد تا موسی را بکشد! ولی آسیه میانجی گری نموده و مانع از این عمل شنیع شد:«وَ قَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لیّ وَ لَک لَاتَقْتُلُوهُ عَسیَ أَنینفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًاوَ هُمْ لَایشْعُرُونَ».
«همسر فرعون (چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: نور چشم من و توست! او را نکشید، شاید برای ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر خود برگزینیم! و آنها نمی فهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش میپرورانند)!»
"قرة عین" به معنای خنکی چشم، کنایه از
سرور و
شادی است و این
کنایه، در حقیقت ناشی از ضد آن بوده و آن "سخنة العین" به معنای حرارت چشم است که در اثر گریه ای به انسان دست می دهد، البته
گریه ای که به خاطر
حزن و
اندوه باشد.
پس
حکایت قرآن از زبان همسر فرعون بر مسرت بخشی چشمان آنها حاصل از رؤیت
جمال حضرت موسی(ع) بود و این همان القاء محبت الهی بود که خداوند وعده ی آن را داده بود.
جمع آوردن
خطاب "لاتقتلوه" اشاره به عاملان قتل است که افراد زیادی به عنوان مباشر و مسبب این امر
قتل بودند، و جمله ی "قرّت عین لی و لک" در حقیقت
شفاعت آسیه نسبت به حضرت موسی بود که با این جملات احساسی و عاطفی، دل فرعون را نرم کرد و مانع از کشتن این نوزاد شد، بخصوص این کلام عاطفی را به
منفعت بخشی وی در کاخ و حکومت فرعونی و فرزندخواندگی این نوزاد مقید نمود، در حالی که فرعون و فرعونیان نمی فهمیدند که این نوزاد یافت شده از دریا، کیست؟ و چه کسی را در دامان خود پرورش میدهند؟!
فرعون نیز در برابر شفاعت همسرش نسبت به این طفل، خواسته ی او را
اجابت نمود طفل را به همسرش بخشید.
پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: از
برکت این گفتار، خداوند آسیه را هدایت کرد، ولی عناد فرعون که مایه ی شقاوتش بود، مانع از آن شد که موجبات هدایتش را فراهم سازد، در نتیجه آنچه سبب لطف بر او بود، اختیار نکرد.
لذا حضرت آسیه وقتی آثار جلالت و جذبه ی الهی را در سیمای حضرت موسی مشاهده کرد، به منفعت بخشی و فرزندخواندگی ایشان اشاره نمود، چون فرعون و همسرش پسری نداشتند، در نتیجه بلای قتل را از موسی(ع) برگردانید، درحالی که فرعون و طرفدارانش حقیقت و سرانجام امر را نمی دانستند و نمی فهمیدند که دشمن خود را در دامانشان پرورش میدهند و عاقبت امر به دست همین موسی هلاک خواهند شد.
با اجازه فرعون ، موسى در دربار مصر ماندگار شد و تحت مراقبت شخص
ملکه و مهر و محبت او رشد كرد.
هنگامى كه موسى به مقام نبوت رسیدوبه مصر بازگشت و به تبلیغ فرعون و قوم بت پرست او پرداخت ، آسیه به وى گروید و به خداى جهان ایمان آورد ولى ایمانش را از فرعون پنهان داشت .
او سالها خداوند یكتا را پرستش كرد و تحت رهبرى موسى ایمان خود را نگاه داشت ولى سرانجام رازش فاش شد و شوهر ستمگرش فرعون را سخت آشفته ساخت .
فرعون نخست سعى كرد ملكه را از آن كار باز دارد. براى انصراف او از هر درى وارد شد و به هر وسیله اى متوسل گردید.
گاهى او را تهدید مى كرد و زمانى با تطمیع و وعده هاى دلفریب و شیرین دلگرم مى ساخت .
اما همه این كارها بیهوده بود،آسیه دل به خدا داده بود، فرعون نیز كه از سعى خود نتیجه اى نگرفت ، دستور داد آسیه را به چهار میخ بكشند.
هنگامى كه آسیه را به میخ كشیده بودند، سنگى بزرگ بر سرش كوفتند و بدین گونه به زندگیش پایان دادند.
در لحظه اى كه آسیه شكنجه مى شد با خدا راز و نیاز مى كرد. سخن او را در آن حالت دردناك و در زیر شكنجه ، قرآن بدین گونه نقل مى كند:
خدا مثل مى زند براى كسانى كه ایمان كامل داشتند، به زن فرعون ، هنگامى كه گفت : خداوندا! خانه اى در نزد خود براى من بنا كن و مرا از شرّ فرعون و شكنجه او و ظلم ستمگران وى نجات ده.
((آسیه ))درزیرشكنجه هاى جانكاه فرعون جان دادولى نامش در
تاریخ جهان و قرآن كتاب آسمانى مابه عنوان یكى از زنان بزرگ و كم نظیر
عالم ،جاویدماند.
دانشنامه موضوعی قرآن