ابنابیرندقه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابنابیرندقه، ابوبکر محمد بن ولید بن محمد خلف بن سلیمان فهری طُرطُوشی (۴۵۱-۵۱۰ق/۱۰۵۹-۱۱۲۶م)،
فقیه مالکی مذهب ،
محدث ،
ادیب اندلسی از مردم طُرطُوشه (آبادی مرزی مسلمان نشین در شمال اندلس) است.
شهرت وی در بیشتر مآخذ به صورت ابنابیرندقه آمده است، اما صورتهای دیگر: ابن ابی وندقه،
ابنرندقه،
ابن ابی زندقه
نیز دیده میشود که بیگمان زاییده
سهو یا
تصحیف است، به ویژه آنکه طاش کوپری زاده در معنای
واژه زندقه همان سخنی را نقل کرده است که ابنخلکان
برای واژه فرنگی رندقه (رد، تعال، بازگرد، بازآ) نوشته است.
ابنابیرندقه در طُرطوشه زاده شد و در همانجا به فراگیری
فرائض و
حساب پرداخت. وی اگرچه در دوران پرآشوب ملوک الطوایفی پرورش یافت، اما هنوز روزگار
رونق و
رفاه فرمانروایی بنی هود به سر نیامده بود. ابنابیرندقه در
شهر سرقسطه (ساراگوسا۱) ملازم قاضی ابوالولید باجی شد و مسائل خلاف را از وی آموخت و
اجازه روایت گرفت. آنگاه در شهر اشبیلیه (سویلیا۲) نزد ابن حزم قُرطبی ادبیات خواند.
وی در ۴۷۶ق/ ۱۰۸۳م
حج گزارد و در بازگشت به
بغداد فرود آمد
و نزد ابوبکر محمد بن احمد شاشی معروف به مستظهری و ابوسعد بن متولی و ابواحمد جرجانی، امامان
شافعی مذهب،
فقه آموخت و از محمد تمیمی حنبلی
حدیث شنید. سپس در بصره سنن ابوداوود را از ابوعلی تستری شنید و چندی نیز در
شام ماند و به تدریس پرداخت؛ در همین دوران بود که
آوازه دانش و پارسایی او پیچیدن گرفت.
آنگاه رهسپار
مصر شد و از آنجا به سودای مناظره با
ابو حامد غزالی روی به
بیت المقدس نهاد،
زیرا از دید نقلگرای ابنابیرندقه پشبیبانی از
دین به کمک مذاهب فلسفی و آرای منطقی و اندیشههای صوفیانه همچون جامه به گمیز شستن است. پس شگفت نیست اگر غزالی را از آن رو که به
فلسفه و
تصوف میگرایید در آستانه بیدینی دانسته، یا سوزاندن
کتاب احیاء علومالدین را روا شمرده باشد.
بنابر این پیداست که صوفی خواندن ابنابیرندقه
تا چه مایه نابجاست.
ابنابیرندقه در ۴۸۱ق/۱۰۸۸م در
آغاز دوره وزارت الافضل شاهنشاه بن بدر جمالی به مصر درآمد و همانگونه که خود در سراج الملوک
گفته است، در آنجا همسری برگزید و صاحب
فرزند شد و سپس در اسکندریه ماندگار شد تا - به گفته خود وی - در شهری که کشتار و آزار فقیهان
اهل سنت به دست دولت عُبیدی فاطمی، مدرسهها و مسجدها را از درس و
بحث و
نماز تهی کرده بود، به
هدایت مردم بپردازد.
بدینسان طالبان علم از همه سو به وی روی آوردند.
در این دوره نام ابنابیرندقه، همچون یکی از امامان فقه مالکی، چنان پرآوازه شد که یوسف بن تاشفین امیر مرابطون، گذشته از فقیهان مغرب و اندلس از وی و ابوحامد غزالی
فتوا گرفت که ملوک الطوایف را به بهانه
خروج از دین از فرمانروایی برکنار سازد و سرزمینهای آنان را بگشاید.
چنانکه ضبی
نوشته است: ابی حدید، قاضی اسکندریه، ابنابیرندقه را به
التماس به آنجا برد. با اینهمه ابنابیرندقه هیچگاه در برابر
ستم قاضی و بستگانش در امور مالی و گرفتن
عوارض و غرامتهای سنگین زبان از
انتقاد فرو نبست.
افزون بر این، فتواهایی همچون
تحریم پنیر وارداتی از دیار مسیحیان به اسکندریه و تحریم
غنا ، زمینهای فراهم ساخت تا قاضی او را فردی
آشوبگر بشناساند و
نفرت الافضل را نسبت به وی برانگیزد.
سرانجام الافضل او را از اسکندریه
تبعید کرد و در فسطاط در
مسجد شقیق الملک با ماهانهای اندک در
بازداشت نگاهداشت، اما دوران سختی ابنابیرندقه با کشته شدن الافضل در روز پیش از
عید فطر سال ۵۱۵ق/۱۱ دسامبر ۱۱۲۱م و جایگزنی ابوعبدالله محمد مأمون معروف به بطائحی به سرآمد. بطائحی وی راسخت گرامیداشت، چندانکه ابنابیرندقه کتاب سراجالملوک را به نام او نگاشت.
ابنابیرندقه تا
پایان عمر در اسکندریه زیست و هم از این رو به طُرطُوشی اسکندری
شهرت یافت.
آرامگاه وی برای مردم اسکندریه مزاری
متبرک بوده است
و بعدها مسجدی به نام مسجد طُرطُوشی بر آن بنا شد که تا به امروز باقی است.
وی در ۲۶
جمادیالاول ۵۲۰ق/۱۹ ژوئن ۱۱۲۶م (و به قولی در
شعبان ) درگذشت.
تاریخهای دیگری نیز نوشتهاند: مانند پس از ۵۱۰ق/۱۱۱۶م، ۵۲۵ق/۱۱۳۱م،
۵۶۰ق/۱۱۶۵م.
ابنابیرندقه شهرت خود را پیش از هر چیز به کتاب سراج الملوک وامدار است که در آن به بازگویی نظریههای اجتماعی و سیاسی خود و حتی مسائلی پیرامون آرایش چنگی پرداخته است. شاید بتوان او را در این زمینه پیشگام
ابنخلدون دانست، اما بیدرنگ باید افزود که میان
شیوه نقلی و روایی وی و کار محققانه ابنخلدون تفاوتی چشمگیر و گوهرین هست.
به هر روی، وی گذشته از آنکه در فقه از جایگاهی برجسته برخوردار بود و در مسائل خلاف روشی خاص
پیشه کرده بود، در
ادب نیز دست داشت و از محدثان
ثقه به شمار میرفت.
گروهی از حافظان و بزرگان
سده ششم همچون ابوالقاسم احمد بن اسحاق داندانقانی، ابوبکر بن عربی معروف به معافری، ابوعلی صدفی، ابوطاهر بن عوف، مهدی بن تومرت، قاضی عیاض و دیگران نزد او به شاگردی پرداختند و از وی
حدیث روایت کردند.
زکیالدین عبدالعظیم منذری شرححال وی را گرد آورد.
که اکنون در دست نیست.
ابنابیرندقه به گواهی معاصران و شاگردانش چنان به پارسایی شهره بود که به رغم
پرورش کما بیش۲۰۰ فقیه و
مفتی ، در
زهد پرمایهتر مینمود تا در دانشوری.
ابیاتی از او بر جای مانده است، نیز گواه دلبستگی وی به چنین اندیشههایی است.
بخش بزرگ نوشتههای ابنابیرندقه از میان رفته و تنها
آثار زیر از وی بر جای مانده است:
۱. سراج الملوک و ابتهاج الصعلوک: این
کتاب ، مهمترین اثر اوست که بارها در مصر به چاپ رسیده است (از جمله در بولاق و اسکندریه، ۱۲۸۹ق) و نسخههای خطی بسیاری از آن در دست است، از جمله در
کتابخانه مرعشی نجفی ،
قم ؛
۲. الحوادث و البدع: این
اثر به کوشش محمد طالبی در ۱۹۵۹م در تونس به چاپ رسیده است؛
۳. تحریم
الاستمناء ؛
۴. رسالة فی بر الوالدین؛
۵. المجالس: نسخه خطی این کتاب در
خزانه رباط مضبوط است.
همچنین ذهبی و ضبی و ابنخلکان آثار بسیاری برای وی بر شمردهاند، همچون تحریمالغنا و الکتاب الکبیر فی مسائل الخلاف، الفتن و کتابی بزرگ در معارضه با احیاء علومالدین غزالی.
(۱) محمد ابنابیرندقه، سراج الملوک، اسکندریه، ۱۲۸۹ق/۱۸۷۲م.
(۲) خلف ابنبشکوال، الصله، قاهره، ۱۹۶۶م.
(۳) ابنتغری بردی، النجوم.
(۴) ابنخلدون، العبر.
(۵) ابنخلدون، مقدمه، بیروت، ۱۹۵۶م.
(۶) ابنخلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۷) ابراهیم ابنفرحون، الدیباج المذهّب، به کوشش عباس بن عبدالسلام، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۸) محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم العرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۹) جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیه، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۷م.
(۱۰) عبدالکریم سمعانی، الانساب، به کوشش سید شرفالدین احمد، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۱) احمد ضبی، بغیة الملتمس، قاهره، ۱۹۶۷م.
(۱۲) احمد طاش کوپری زاده، مفتاح السعاده، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۸-۱۳۲۹ق.
(۱۳) یس و عبدالله الرجراجی علوش، المخطوطات العربیة المحفوظة فی الخزانة العامة برباط، ۱۹۵۴م.
(۱۴) محمد عمادالدین کاتب، خریدة القصر، به کوشش آذرتاش آذرنوش، تونس، ۱۹۷۱م.
(۱۵) محمد عبدالله عنان، تراجم اسلامیة و شرقیة واندلسیه، قاهره، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۱۶) محمد مخلوف، شجرة النور الزکیه، بیروت، ۱۳۴۹ق/۱۹۳۰م.
(۱۷) مرعشی، خطی.
(۱۸) احمد مَقری، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۶۸م.
(۱۹) صلاحالدین منجد، معجم المخطوطات المطبوعه، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۲۰) عبدالله یافعی، مرإة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۴- ۱۳۳۹ق.
(۲۱) یاقوت، بلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «ابنابیرندقه»، ج۲، ص۸۱۳.