ارم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِرَم نام
قوم یا سرزمینی باستانی است.
واژه «ارم» فقط یک بار در
سوره فجر، در گزارشی از قوم «
عاد»
ذکر شده است: «اَلَمتَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد».
ارم در
لغت به معنای نشانه ای از
سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در
بیابان ها نصب میشده است.
جمع این واژه بهصورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است.
در فرایند
ریشه یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسّران، به اتّفاق نظری نمی توان دست یافت. بیش تر کسانی که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به
تفسیر آیه مزبور پرداخته اند، ارم را واژهای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال های گوناگون بر مدّعای خویش، از
قرائت ها و ترکیب آیه بهره بردهاند.
برخی از پژوهندگان واژههای غیر عربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت های آیه را بر
عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستجوی ریشه این واژه در زبان های دیگر پرداخته
و عدّهای از آنان با استناد به وجود واژهای
شبیه به آن در
عهد عتیق،
آن را واژهای عبری دانسته اند که در زبان عربی به صورت «اِرم» در آمده است.
به هر حال، همانگونه که از آیات ۶ـ۷ فجر برمیآید، خداوند متعال در تذکری به
پیامبراکرم(ص) و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستور های خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان رقم خورده است، خبر می دهد: «اَلَم تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد».
مفسّران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد «اِرَمَ ذاتِ العِماد» بر یک نظر نیستند.
جمهور مفسّران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» می دانند که در آیه «واَنَّهُ اَهلَک عادًا الاولی».
، و «وفی عاد اِذ اَرسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم».
، از نابودی آنان به وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است.
همچنین مفسّران با توجّه به دید گاههای گوناگون در ترکیب ادبی آیه «اِرَمَ ذاتِ العِماد»، تفاسیر مختلفی از آن ارائه کردهاند. بیش تر آنان به پیروی از نظر
مشهور در ترکیب آیه به صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» بنابراینکه «ارم» بدل یا
عطف بیان از عاد باشد،
آن را نام «
قبیلهای» میدانند.
در توجیه این نام گذاری گفته شده: «ارم» نام
جد یا
مادر عاد
یا لقب
خود او بوده، ازاین رو قبیله اش بدین نام شهرت یافتهاند. در فرض دیگری «ارم» مضافٌ الیه برای «عاد» یا مضاف محذوفی مانند «
اهل» یا «
صاحب» گزارش شده است. بنابراین فرض، مقصود از آن، نام شهر یا سرزمینی خواهد بود.
محمدبن کعب قرظی، آن شهر را «
اسکندریه»
و
سعید بن مسیب و
عکرمه آن را «
دمشق» دانستهاند.
برخی از گزارش ها، ارم را همان شهر افسانه ای می دانند که
شداد بن عاد با جمع آوری
جواهرات، سنگ های قیمتی و... در طول سیصد سال و با مشکلات فراوان بنا کرد، ولی هرگز نتوانست از آن بهرهای ببرد.
همچنین در حکایت افسانه ای دیگر گفته شده: این شهر، در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور میکرد و مردم از آن بهره می بردند و سالهای بعد این جریان تکرار می شد.
در برخی از اشعار عربی که مجاهد، آن ها را نقل کرده، «ارم» به معنای «امّت» یا «امت قدیمه» آمده است.
ابو عبیده گفته: دو عاد وجود داشته است: عاد نخست که همان ارم است و آیه ۵۰
سوره نجم دربارهاش نازل شده
و عاد دیگری که در برخی از آیات مانند آیه۱۳
سوره فصلت آمده است.«فَاِن اَعرَضوا فَقُل اَنذَرتُکم صـعِقَةً مِثلَ صـعِقَةِ عاد و ثَمود
، از احوال آنان خبر داده است.
در
قرائت شاذّی نیز «ارم» به صیغه فعل ماضی «أَرَّمَ» (به فتح و تشدید راء) یا «أَرَمَّ» (به فتح و تشدید میم)، بهمعنای «هلکوا» قرائت شده است.
ابن ابی حاتم از
ضحاک نقل کرده که «الارم» به معنای «الهلاک» است،
و با همین مناسبت گفته میشود: «ارم بنو فلان»، یعنی «هلکوا». البتّه
ابن حجر این معنا را فقط بنابر قرائت «اَرَّمَ» (به فتح هر دو و تشدید راء) صحیح دانسته است.
بنابراین قرائت، «ذات العماد»، مفعولٌ به و منصوب است. چنان چه «ارم»
بدل یا
عطف بیان از «عاد» یا
مضافٌ الیه باشد، به دلیل وجود دو عامل «
تأنیث» و «
علمیت»
غیر منصرف و
مفتوح خواهد بود.
مفسّران در
تفسیر «ذات العماد» نیز همانند «ارم»، دیدگاههای گوناگونی را مطرح کردهاند که برخی از آن ها بر تفاسیری که از «ارم» ارائه شده، مبتنی است. در
روایت عطا از
ابن عبّاس، و
کلبی از
قتاده نقل شده که «ذات العماد» از «عمود» به معنای «
ستون» گرفته شده. زیرا این قوم به سبب
کوچ نشینی
دارای چادر هایی بوده اند که در
فصل بهار به سوی صحرا ها و مناطق گیاه خیز کوچ می کردند و هنگامی که گیاهان خشک می شدند، به خانه های خود باز می گشتند.
برخی مفسّران با استفاده از معنای لغوی «عماد» و با توجّه به این که، عرب مرد
قد بلند را «معمّد» مینامد،
بر این باورند که این قوم
دارای قدهای بلندی بوده و از نظر طول قامت شهرت یافتهاند.
در برخی از نقل ها، طول قد های آن ها از ۱۱ تا ۶۰ ذراع گزارش شده است.
گروهی از مفسّران با استشهاد به آیه بعد «اَلَّتی لَم یخلَق مِثلُها فِی البِلـد».
، وبا ارجاع ضمیر «ها» در این آیه به «ذات العماد»، مقصود از آن را صاحبان بنا های رفیع و مستحکم دانسته اند.
بنابر این تفسیر، «تخلق» به
صیغه مؤنّث و به صورت
مجهول قرائت شده و بیان کننده این است که تا آن هنگام هیچ کس همانند آن ساختمان ها را بنا نکرده است.
ابن کثیر با بهره گیری از معنای لغوی «ارم» که به «علامت» و «نشانه»
ترجمه شده، ذات العماد را به معنای برج ها و اسطوانه هایی می داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحرا ها نصب می کردند.
با وجود اختلاف نظر هایی که از مفسّران درباره تفسیر «ارم» و «ذات العماد» مطرح شد، با استفاده از قرائت مشهور که آیه را به صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» قرائت کردهاند.
و با کمک از این نظریه ادیبان قرآنی مانند: فرّاء، کسائی، ابنانباری و... که ارم را «بدل» یا «عطف بیان» از عاد گرفتهاند،
این دیدگاه که ارم نام قبیله یا شهری باشد که قوم عاد در آن می زیسته اند و ذات العماد صفت بنا های رفیع آنان بوده است، تقویت میشود. افزون بر این که این تفسیر با آیات دیگری که به گونه ای از احوال قوم عاد گزارش دادهاند، سازگاری دارد: «وفی عاد اِذ اَرسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم».
، «کذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاَوتاد».
به ویژه این که درباره آیه دوم، برخی از مفسّران، «ذو الاَوتاد» را به معنای صاحبان بنا ها و ساختمان ها دانسته اند.
و این معنا با «ذات العماد» که در وصف «ارم» آمده است، سازگاری بیش تری دارد.
اگر چه در هیچ جای
عهدین، واژه «ارم» به صراحت نیامده است، با این حال، برخی از واژه پژوهان اذعان داشته اند که این واژه از
ریشه ای
عبری اشتقاق یافته است.
در صورت پذیرش این دیدگاه می توان با جستجوی عهدین بهکاربرد های متفاوت این واژه که برخی از آن ها با معانی و کاربرد های قرآن سازگاری دارند، دست یافت. در عهدین، ارام گاهی به معنای سرزمین، نام قوم یا برخی افراد آمده است. در عهد عتیق از سه شخص با این نام یادشده: ارام بن
سام بن
نوح . ارام نوه
ناحور (برادر
ابراهیم(ع)) و ارام یکی از نیاکان
عیسی(ع).
در گزارشی دیگر، ارام به نام مملکتی نزدیکی
شام آمده است که عبرانیان آن را برای تمام املاکی که در
شمال فلسطین قرار داشته و در جهت
شرق، از
دجله امتداد می یافته و تا
دریای اوسط می رسیده و در جهت شمال تا سلسله کوه های «
تاروس» کشیده می شده است، به کار می بردند.
در این صورت، این منطقه، الجزیره را که عبرانیان آن را «ارام نهریم»
یا «پَدن ارام»
(یعنی دشت ارم) میگفتند، شامل میشود؛ همچنین در گزارشی دیگر، از شهرهایی مانند: «ارام دمشق»،
«ارام مَعَکه»،
«ارام جشور»
و «ارام صُوبه»،
نام برده شده است. گاهی نیز «ارام نهریم» و «پَدَّن ارام» نامی برای شهر ها دانسته شده است. مانند گزارش عهد عتیق از سفر غلام ابراهیم(ع)به «ارام نهریم»
، و
ازدواج اسحاق(ع) با «رِبِکا» دختر «بتوئیل ارامی» در شهر «پَدَّن ارام».
بر اثر
اسطوره ای و
افسانه ای بودن شهر ارم در میان مسلمانان و با بهره گیری از گزارش های تاریخی و روایی بسیاری که در وصف این شهر یا
قبیله در
منابع اسلامی آمده، استفاده از این نام در آثار ادبی فراوان به چشم میخورد. در اشعار کهن عربی و دیوان های گوناگون به کاربرد های متفاوت و گاه متعارضی از این واژه بر میخوریم
که برای نمونه می توان از برخی اشعار شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر
و بُحتری
یادکرد.
هم چنین در
نظم و
نثر فارسی نیز از نام و داستان ارم به وفور استفاده شده است.
به نظر مىرسد حالت اسطورهاى این نام یا گزارش هاى مفصّل که آن شهر یا قبیله را
داراى بنا هایى رفیع و منطقه اى خرّم و خوش آب و هوا و
داراى سرزمین هایى سر سبز و حاصل خیز معرّفى کرده اند، در این استفاده ها دخالت داشته است.
دانشنامه موضوعی قرآن