انحراف از حق (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انحراف از حق
۳۱. منحرف شدن دلهای بنی اسرائیل از حق، به
حکم خدا و بر اثر انحراف آنان از حق:
«واذ قال موسی لقومه یـقوم لم تؤذوننی وقد تعلمون انی رسول الله الیکم فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم...»
«بیاد آورید هنگامی را که موسی به قومش گفتای قوم من! چرا مرا آزار میدهید با اینکه میدانید من فرستاده خدا به سوی شما هستم؟ هنگامی که آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت...»
این آیه شریفه به طور
اشاره میفهماند که
بنی اسرائیل با لجاجت خود رسول خدا،
حضرت موسی را آزار داده بودند، تا جایی خدای تعالی به کیفر این رفتارشان دلهایشان را منحرف ساخت. و این خود نهیی است برای مؤمنین از این که
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را اذیت کنند، و کارشان بدانجا انجامد که کار قوم موسی بدانجا کشید، و دلهایشان منحرف گشت، جمله «و اذ قال موسی لقومه» اشارهای است به نهی مسلمانان از ایذای رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم)، به زبان و عمل، با
علم به اینکه رسول خدا است. همچنان که ذیل آیه هم که سخن از
انحراف قلوب دارد، نوعی تخویف وتهدید مسلمین است به ایذای رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فسقی است که چه بسا به انحراف دلها بینجامد.
این آزار ممکن است اشاره به تمام مخالفتها و بهانه جوئیهائی باشد که بنی اسرائیل در طول حیات موسی (علیهالسلام) با این پیامبر بزرگ داشتند، و یا اشاره به ماجرائی همچون ماجرای
بیت المقدس که به موسی گفتند ما حاضر نیستیم وارد این شهر شویم و با
عمالقه که جمعی نیرومند و جبارند بجنگیم، تو و پروردگارت بروید و آنجا را فتح کنید تا ما وارد شویم!
و همین امر سبب شد که سالیان دراز در وادی
تیه بمانند، و طعم تلخ ادعاهای واهی و سستی در امر
جهاد را بچشند.
این نسبتها بسیار بود، گاه او را متهم به قتل برادرش
هارون کردند! و گاه (العیاذ بالله) به روابط نامشروع با یک زن بدکار (توطئهای که توسط
قارون حیله گر چیده شده بود تا زیر بار فرمان
زکات نرود! ) و گاه او را متهم به
سحر و جنون، و یا پارهای از عیوب جسمانی کردند.
چگونه ممکن است کسی مدعی
ایمان به پیامبری باشد، و چنین نسبتهائی را به او بدهند؟ آیا این روشنترین نمونه جدائی گفتار از کردار نیست؟ و لذا موسی میگوید: با اینکه شما
یقین دارید من رسول خدا هستم این سخنان ناروا چیست؟!
ولی این عمل بدون
مجازات نماند چنانکه در پایان آیه مورد بحث میخوانیم : «هنگامی که آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدایت نمیکند.»
ماده زیغ که کلمه «زاغوا» ماضی ثلاثی مجرد و کلمه ازاغ ماضی باب افعال آن است، به معنای منحرف کردن از
استقامت است که لازمه اش انحراف از حق به سوی باطل است.
و ازاغه کردن خدای تعالی به این است که رحمت خود را از صاحبان چنین دلی دریغ داشته،
هدایت خود را از آنان قطع کند، چون از تعلیل، معنا به خوبی استفاده میشود، برای اینکه
ازاغه خدا را تعلیل کرده به هدایت نکردن. البته باید توجه داشت که این ازاغه ابتدایی نیست، بلکه بر سبیل مجازات است، زیغ خود آنان را تثبیت کردن است، چون
فسق آنان سبب این مجازات شده، همچنان که گمراه کردن خدا هم هیچ وقت ابتدایی نیست، و گمراه کردن خدا به وسیله
قرآن کریم از باب مجازات فاسقان به خاطر فسقشان است، و گرنه ساحت خدای عزوجل منزه از آن است که ابتدائا و بدون جرم کسی را ازاغه و
اضلال کند.
وچه مصیبتی از این بزرگتر؟ که
انسان از هدایت الهی محروم گردد و قلبش از حق منحرف شود؟
از این تعبیر استفاده میشود که هدایت و ضلالت، هر چند از ناحیه خداوند است اما زمینهها و مقدمات و عوامل آن، از ناحیه خود انسان است، زیرا از یکسو میفرماید: «هنگامی که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب آنها را منحرف ساخت»؛ یعنی گام اول را آنها برداشتند، و از سوی دیگر میگوید: «خداوند قوم فاسق را هدایت نمیکند»، نخست فسق و گناهی سرمی زند که انسان مستحق سلب
توفیق و هدایت الهی میگردد و سپس گرفتار این محرومیت بزرگ میشود.
۳۲. حمایت از خائنان، انحراف از حق:
«انا انزلنا الیک الکتـب بالحق لتحکم بین الناس... ولا تکن للخائنین خصیمـا»
«ما این کتاب را به
حق بر تو فرستادیم تا ... در میان مردم قضاوت کنی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمائی. »
ظاهر
حکم بین مردم، داوری در بین آنان در مخاصمات و منازعاتی است که با یکدیگر دارند، منازعاتی که تا حکم حاکمی در کار نیاید بر طرف نمیشود.
خدای تعالی در این آیه شریفه داوری بین مردم را غایت و نتیجه انزال
کتاب قرار داده است.
و مضمون آیه بطوری که سیاق آن را میرساند این میشود که خدای تعالی کتاب را بر تو نازل کرد، و
احکام و شرایعش را و طریقه داوری را به تو بیاموخت، تا تو خود نیز در مرافعات و نزاعها آن رایی را که خدا به نظرت میرساند اضافه کنی و به این وسیله
اختلاف طرفین نزاع را بر طرف سازی.
و کلمه
خصیم به معنای کسی است که از دعوی مدعی و یا هر چیزی که در حکم
دعوی است دفاع میکند، و در این جمله رسول خدا (صلی الله علیه وآ له و سلم) را نهی کرده از اینکه خصیم خیانتکاران باشد، و حق کسانی که واقعا محق هستند و حق خود را از خائنین مطالبه میکنند
باطل نموده از مبطلین طرفداری کند.
در
شأن نزول آیات فوق جریان مفصلی نقل شده که خلاصه اش این است : طایفه
بنی ابیرق طایفهای نسبتا معروف بودند، سه برادر از این طایفه بنام بشر و بشیر و مبشر نام داشتند، بشیر به خانه مسلمانی به نام
رفاعه دستبرد زد و شمشیر و زره و مقداری از مواد غذائی را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام
قتاده که از مجاهدان
بدر بود جریان را به خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد، ولی آن سه برادر یکی از مسلمانان با ایمان را به نام
لبید که در آن خانه با آنها زندگی میکرد در این جریان متهم ساختند.
لبید از این
تهمت ناروا سخت برآشفت، شمشیر کشید و به سوی آنها آمد و فریاد زد که مرا متهم به
سرقت میکنید! در حالی که شما به این کار سزاوارترید شما همان منافقانی هستید که پیامبر خدا را
هجو میکردید و اشعار هجو خود را به
قریش نسبت میدادید، یا باید این تهمت را که بمن زدهاید ثابت کنید یا شمشیر خود را بر شما فرود میآورم.
برادران سارق که چنین دیدند با او مدار کردند، اما چون با خبر شدند که جریان به وسیله قتاده به گوش پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیده یکی از سخنوران قبیله را دیدند که با جمعی به خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بروند و با قیافه حق بجانب سارقان را تبرئه کنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طبق وظیفه عمل به ظاهر
شهادت این جمعیت را پذیرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده که بیگناه بود از این جریان بسیار ناراحت شد و به سوی عموی خود بازگشت و جریان را با
اظهار تاسف فراوان بیان کرد، عمویش او را دلداری داد و گفت : نگران مباش خداوند پشتیبان ما است.
آیات فوق نازل شد و این مرد بیگناه را تبرئه کرد و خائنان واقعی را مورد سرزنش شدید قرار داد.
۳۳. خداوند، برحذردارنده پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از پیروی تمایلات
اهل کتاب و انحراف از حق:
«... ولا تتبع اهواءهم عما جاءک من الحق...»
«...و از هوا و هوسهای آنها پیروی مکن، و از احکام الهی روی مگردان...»
۳۴. پیروی از هواهای نفسانی دیگران، زمینه ساز انحراف از حق:
«قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبلة ترضـها فول وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره وان الذین اوتوا الکتـب لیعلمون انه الحق من ربهم وما الله بغـفل عما یعملون• ولـئن اتیت الذین اوتوا الکتـب بکل ءایة ما تبعوا قبلتک وما انت بتابع قبلتهم وما بعضهم بتابع قبلة بعض ولـئن اتبعت اهواءهم من بعد ما جاءک من العلم انک اذا لمن الظــلمین»
«نگاههای
انتظار آمیز تو را به سوی
آسمان (برای تعیین قبله نهائی) میبینیم، اکنون تو را به سوی قبلهای که از آن خشنود باشی باز میگردانیم، روی خود را به جانب
مسجد الحرام کن، و هر جا باشید روی خود را به جانب آن بگردانید، و کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده بخوبی میدانند این فرمان حقی است که از ناحیه پروردگارشان صادر شده (و در کتابهای خود خواندهاند که پیغمبر
اسلام به سوی دو قبله
نماز میخواند) و خداوند از اعمال آنها (در مخفی داشتن آیات) غافل نیست•
سوگند که اگر هر گونه آیه (و نشانه و دلیلی) برای (این گروه) از اهل کتاب بیاوری از
قبله تو پیروی نخواهند کرد، و تو نیز هیچگاه از قبله ی آنان پیروی نخواهی نمود (آنها نباید تصور کنند که بار دیگر تغییر قبله امکانپذیر است) و هیچ یک از آنها پیروی از قبله دیگری نمیکنند، و اگر تو پس از این آگاهی متابعت هوسهای آنها کنی مسلما از ستمگران خواهی بود.»
در قرآن نظیر این گونه خطابها که به صورت قضایای شرطیه است نسبت به پیامبر مکرر دیده میشود و هدف آن در واقع سه چیز است :
نخست اینکه همگان بدانید در قوانین الهی هیچگونه تبعیض و تفاوتی در میان مردم نیست، و حتی پیامبران نیز مشمول این قوانین هستند، بنابراین اگر به فرض محال،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم انحرافی از حق پیدا کند، مشمول کیفر پروردگار خواهد شد، هر چند چنین فرضی در مورد پیامبران با آن
ایمان و علم سرشار و مقام
تقوا و پرهیزکاری امکانپذیر نیست، (و به
اصطلاح قضیه شرطیه دلالت بر وجود شرط نمیکند).
دیگر اینکه سایر مردم حساب خود را کاملا برسند و بدانند جائی که پیامبر چنین است آنها چگونه مراقب مسئولیتهای خویش باشند، و هرگز نباید
تسلیم تمایلات انحرافی دشمنان و جار و جنجالهای آنها شوند.
سوم اینکه روشن شود پیامبر نیز از خود
اختیار هیچگونه تغییر و دگرگونی در احکام خدا ندارد و به اصطلاح چنان نیست که بشود با او به کنار آیند و سازش کنند بلکه او هم بندهای است سر بر فرمان پروردگار.
«... ولا تتبع اهواءهم عما جاءک من الحق...»
«...و از
هوا و هوسهای آنها پیروی مکن، و از احکام الهی روی مگردان...»
اساسا تمام کتابهای آسمانی، در اصول مسائل هماهنگی دارند، و هدف واحد یعنی
تربیت و تکامل انسان را تعقیب میکنند، اگر چه در مسائل فرعی به مقتضای قانون تکامل تدریجی با هم، تفاوتهائی دارند، و هر آئین تازه، مرحله بالاتری را میپیماید، و برنامه جامعتری دارد.
۳۵. یاد خدا با نام و وصفی حاکی از نقص و کاستی، نشانه انحراف از حق و
اعتدال :
«ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها وذروا الذین یلحدون فی اسمـئه سیجزون ما کانوا یعملون»
«و برای خدا نامهای نیکی است
خدا را با آن بخوانید، و آنها را که در اسماء خدا
تحریف میکنند (و بر غیر او مینهند و شریک برایش قائل میشوند) رها سازید آنان به زودی جزای اعمالی را که انجام میدادند میبینند. »
کلمه
اسم بحسب لغت چیزی را گویند که بوسیله آن انسان بسوی چیزی راه پیدا کند، چه اینکه علاوه بر این دلالت، معنای وصفیای را هم
افاده بکند مانند لفظی که حکایت کند از معنای موجود در آن چیز، و یا صرف اشاره به ذات آن چیز باشد مانند زید و عمرو و مخصوصا اسمهای مرتجل که قبلا سابقه وصفی نداشته و تنها اشاره به ذات دارد.
منظور از
اسماء حسنی، صفات مختلف پروردگار است که همگی نیک و همگی حسنی است میدانیم خدا عالم است، قادر است، رازق است، عادل است، جواد است، کریم است و رحیم است، و همچنین دارای صفات نیک فراوان دیگری از این قبیل میباشد.
منظور از خواندن خدا به این نامها تنها این نیست که این الفاظ را بر زبان جاری کنیم و مثلا بگوئیم یا عالم، یا قادر، یا ارحم الراحمین، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان بمقدار امکان پیاده کنیم، پرتوی از علم و دانش او، شعاعی از قدرت و توانائی او، و گوشهای از
رحمت واسعه اش در ما و جامعه ما پیاده شود، و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و متخلق به اخلاقش کردیم.
تا در پرتو این علم و قدرت و این
عدالت و رحمت بتوانیم خویش و اجتماعی را که در آن زندگی میکنیم از صف دوزخیان خارج سازیم.
سپس مردم را از این نکته برحذر میدارد که اسامی خدا را تحریف نکنند و میگوید: «آنها که اسماء خدا را تحریف کردهاند رها سازید، آنها به زودی به جزای اعمال خویش گرفتار خواهند شد.»
الحاد در اصل از ماده لحد (بر وزن مهد) به معنی حفرهای است که در یک طرف قرار گرفته و به همین جهت، به حفرهای که در یک جانب
قبر قرار داده میشود، لحد گفته میشود، سپس به هر کاری که از حد وسط تمایل به
افراط و تفریط پیدا کند، الحاد گفته شده، و به
شرک و بت پرستی نیز به همین جهت الحاد
اطلاق میگردد.
منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم، یا به اینگونه که او را به اوصافی توصیف نمائیم که شایسته آن نیست، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شدهاند، و یا اینکه صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق نمائیم، همچون
بت پرستان که نام بتهای خود را از نام خدا مشتق میکردند، مثلا به یکی از بتها اللات و به دیگری العزی و به دیگری منات میگفتند که به ترتیب از الله و العزیز و المنان مشتق شده است، و یا همچون مسیحیان که نام خدا را بر
عیسی و
روح القدس میگذاشتند، و یا اینکه صفات او را آنچنان تحریف کنند که به تشبیه به مخلوقات یا تعطیل صفات و مانند آن بیانجامد، و یا تنها به اسم
قناعت کنند بدون اینکه این صفات را در خود و جامعه خویش بارور سازند.
۳۶. انحراف از حق و تجاوز به حقوق دیگران در محیط مسجدالحرام، گناهی بس بزرگ و درپی دارنده
عذاب دردناک:
«ان الذین کفروا ویصدون عن سبیل الله والمسجد الحرام الذی جعلنـه للناس سواء العـکف فیه والباد ومن یرد فیه بالحاد بظـلم نذقه من عذاب الیم»
«کسانی که کافر شدند و مؤمنان را از راه خدا و از مسجدالحرام، که آن را برای همه مردم مساوی قرار دادیم اعم از کسانی که در آنجا زندگی میکنند و یا از نقاط دور وارد میشوند، باز میدارند (مستحق عذابی درد ناکند) و هر کس بخواهد در این سرزمین از طریق حق منحرف گردد و دست به ستم زند ما از عذاب دردناک به او میچشانیم.»
در واقع این گروه از کافران علاوه بر
انکار حق، مرتکب سه جنایت بزرگ شدهاند:
۱ - جلوگیری از راه خدا و
ایمان و طاعت او ۲ - جلوگیری از
عبادت کنندگان و زوار خانه خدا و قرار دادن امتیازی برای خود ۳ - در این سرزمین مقدس دست به ظلم و
گناه و الحاد میزنند.
نکتهها:
۱ - در این آیه،
کفر این گروه به صورت
فعل ماضی ، و جلوگیری از طریق خدا به صورت
فعل مضارع آمده است، اشاره به اینکه کفر آنها قدیمی است و اما تلاش و کوششان برای گمراه ساختن مردم، همیشگی و مستمر است، به تعبیر دیگر جمله اول از
اعتقاد باطل آنها که یک امر ثابت است سخن میگوید، و جمله دوم از عمل آنها که تکرار صد عن سبیل الله است.
۲ - منظور از صد عن سبیل الله، هر گونه تلاش و کوشش برای جلوگیری مردم از ایمان و اعمال صالح است، و تمام برنامههای تبلیغاتی و عملی که در جهت تخریب اعتقادات و انحراف آنها از راههای صحیح و اعمال پاک انجام میگیرید در این مفهوم وسیع جمع است.
۳ - همه مردم در این مرکز عبادت یکسانند.
الحاد به ظلم چیست؟
منظور از جمله فوق کسانی است که با
توسل به ظلم از حد اعتدال خارج میشوند، و در آن سرزمین مرتکب خلاف میگردند، منتهی بعضی ظلم را در اینجا منحصرا به معنی شرک
تفسیر کردهاند، و بعضی
حلال شمردن محرمات، در حالی که بعضی دیگر از مفسران آن را به معنی وسیع کلمه یعنی هر گونه گناه و ارتکاب
حرام حتی دشنام و بدگوئی به زیر دستان را در مفهوم آن داخل میدانند، و میگویند
ارتکاب هر گونه گناه در آن سرزمین مقدس کیفرش شدیدتر و سنگینتر است.
در حدیثی از
امام (صادق علیهالسّلام) میخوانیم که یکی از یارانش از تفسیر این آیه سؤال کرد امام فرمود: «هرگونه ستمی که انسان به خودش در سرزمین مکه کند اعم از سرقت و ظلم به دیگران و هرگونه ستم، من همه اینها را الحاد (و مشمول این آیه) میدانم»، و لذا امام افراد را از اینکه
مکه را مسکن خود سازند نهی میکرد (چرا که گناه در این سرزمین مسؤ لیت سنگینتری دارد).
به همین دلیل بعضی از فقهاء احتمال دادهاند که اگر کسی در حرم مکه مرتکب گناهی شود که در اسلام حد برای آن تعیین شده است باید علاوه بر حد
تعزیر و مجازات اضافی نیز بشود و به جمله «نذقه من عذاب الیم»
استدلال کردهاند.
از آنچه گفتیم روشن میشود کسانی که آیه فوق را منحصرا به معنی نهی از
احتکار یا داخل شدن در منطقه حرم بدون
احرام ، تفسیر کردهاند منظورشان بیان یک مصداق روشن بوده است، و هیچ دلیلی بر محدود کردن مفهوم وسیع آیه در دست نیست.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «انحراف از حق».