تسبیح موجودات از نظر قرآن کریم اصلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از معانی بلند و عمیق قرآنی، مساله تسبیح نظام
آفرینش در برابر
خداوند متعال است.
آیات و
روایات فراوانی وجود دارد که به صراحت به تسبیح و حمد موجودات اعم از ذی روح و غیر ذی
روح اشاره میکند. تسبح له السموات السبع والارض ومن فیهن و ان من شی ء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا
تسبیح» در لغت به معنای حرکت سریع در
آب و یا
هوا است و در فرهنگ قرآن به معنای تنزیه و مبرا داشتن» خدای تعالی است از هر گونه نقص و عیب و حاجتی که در ماسوای او فرض شود.
در
قرآن کریم ۹۲ مورد مشتقات ریشه (س، ب، ح) به کار رفته و به چهار صورت
مصدر ،
فعل ماضی ،
فعل مضارع ، و
فعل امر استعمال شده است.
استعمال تسبیح در ساختهای سه گانه فعل میتواند نشانگر این موضوع باشد که تسبیح موجودات اختصاص به
زمان خاصی ندارد، همان گونه که ثابت خواهد شد این نوع تسبیح اختصاص به موجود یا موجودات خاصی هم ندارد.
دو نظریه اساسی درباره تسبیح موجودات وجود دارد:
نظریه اول: تسبیح موجودات ذی روح و ذی شعور، حقیقی است ولی تسبیح موجودات غیر ذی روح، مجازی میباشد.
نظریه دوم: هم تسبیح موجودات ذی روح و هم تسبیح موجودات غیر ذی روح حقیقی است و هرگز به صورت مجازی در قرآن کریم استعمال نشده است.
توضیح این که گروه اول مرادشان آن است که این موجودات صرفا آیتی بر وجود خداوند هستند و قرآن کریم از این آیت بودن» موجودات غیر ذی
شعور به تسبیح» تعبیر کرده است. بنابراین در این معنا تسبیح» به معنای تنزیه و منزه دانستن» نیست بلکه به معنای آیت و نشانه بودن» است، یعنی کاربرد لفظ تسبیح درباره موجودات ذی شعور با آنچه در باب موجودات غیر ذی شعور به کار رفته کاملا متفاوت است. مرحوم
طبرسی رحمةاللهعلیه در
مجمع البیان و
زمخشری در کشاف
و همچنین صاحب
منهج الصادقین و... بر این اعتقادند.
گروه دوم که تسبیح موجودات را اعم از - ذی شعور و غیر ذی شعور - حقیقی میدانند، بر این نکته تاکید دارند که تمام موجودات علاوه بر این که آیت و نشانه» وجود حق تعالی هستند، همگی به صورت حقیقی مسبح خداونداند و با زبان مخصوص خود متناسب با بهره وجودی خود خدای تعالی را از هر نقص و عیبی منزه و مبرا میدارند. بنابراین بر طبق نظر گروه اخیر تفاوتی در استعمال لفظ
تسبیح در موجودات غیر ذی شعور و ذی شعور وجود ندارد.
در این جا نخست به برخی از آیاتی که به مناسبت تسبیح موجودات نازل شده اشاره میکنیم و سپس به تفصیل به بررسی
آیات و
روایات و تبیین و اثبات مدعا خواهیم پرداخت.
سبح لله ما فی السموات والارض وهو العزیز الحکیم.
هر چه در
زمین و
آسمان است همه به تسبیح و ستایش یکتا خدایی که مقتدر و حکیم است مشغولند.
یسبح الرعد بحمده والملائکة من خیفته
رعد و جمیع فرشتگان همه از بیم قهر خدا به تسبیح و
ستایش او مشغولند.
الم تر ان الله یسبح له من فی السموات والارض والطیر صافات کل قد علم صلاته وتسبیحه
آیا ندیدی که هر کس در آسمانها و زمین است تا مرغ که در هوا پر گشاید همه به تسبیح و ثنای خدا مشغولند و همه آنها صلاة و تسبیح خود بدانند.
وسخرنا مع داود الجبال یسبحن والطیر
و کوهها و مرغان را به آهنگ (تسبیح و نغمه) داود مسخر او گردانیدیم.
الم تران الله یسجد له من فی السموات ومن فی الارض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وکثیر من الناس
آیا مشاهده نکردی که هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است و
خورشید و
ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان و بسیاری از آدمیان همه (با کمال
شوق ) به
سجده خدا (و
اطاعت او) مشغولند.
آیات مذکور که تنها بخش اندکی از آیات مورد نظر است، بیانگر آن است که مجموعه نظام آفرینش اعم از موجودات ذی روح و ذی شعور و جز آن مانند زمین و آسمان و کوهها و
پرندگان و ماه و خورشید و ستارگان و درختان و چارپایان و انسانها و... همگی مشغول تسبیح خداوند متعال میباشند و او را به پاکی میستایند.
همان طور که گذشت گروهی از مفسران برآنند که تسبیح موجودات غیر ذی روح مانند
کوه و درخت و زمین و آسمان و رعد و نجوم و ماه و خورشید... غیر حقیقی (مجازی) است یعنی از آن جا که این موجودات آیت و نشانه» وجود خداوند و دلیل وحدانیت او هستند، لذا قرآن از این آیت بودنشان از روی مجاز با تسبیح» تعبیر نموده است و تسبیح حقیقی مختص موجودات ذی روح و ذی شعور است.
در این قسمت به بیان چند اشکال وارد بر نظریه اخیر میپردازیم.
اشکال نخست آن است که اگر تسبیح موجودات غیر ذی روح چیزی جز همان آیت بودن» آنها نیست، چرا خدای سبحان در آیه ۴۴ سوره اسراء میفرماید: وان من شی ء الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم».
زیرا این که ما انسانها تسبیح آنها را نمیفهمیم نشانگر آن است که موجودات غیر ذی روح به گونهای مخصوص خود خدای تعالی را تسبیح میگویند، ولی به گونهای که انسانهای عادی، نمیتوانند آن تسبیح را بشنوند و بفهمند، چه اگر مراد صرف
دلالت آنها بر وجود خداوند بود، این مساله به قدری روشن و آشکار است که لازم نبود بفرماید ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید» زیرا بیشتر انسانها و بلکه همه آنها آیت بودن» موجودات را میفهمند و درک میکنند.
اشکال دوم بر این رای، آن است که
قرآن کریم در موارد بسیار به صراحت میفرماید که همه موجودات چه ذی روح و چه غیر ذی روح خدای تعالی را تسبیح میگویند مانند یسبح الرعد بحمده والملائکة و» سخرنا مع داود الجبال یسبحن والطیر و مانند» الم تر ان الله یسجد له من فی السموات ومن فی الارض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر و الدواب وکثیر من الناس...» که میرساند داودعلیه السلام و کوهها با هم و هماهنگ تسبیح میگفتند و در کنار تسبیح انسانها، موجودات دیگر از قبیل
حیوانات و نباتات و جمادات نیز همچون بسیاری از انسانها، خدای بزرگ را به پاکی و بی عیبی میستایند.
اشکال سوم
بر نظریه مذکور این است که اگر منظور از تسبیح موجودات، صرف دلالت آنها بر وجود
خداوند باشد چرا در مواردی تسبیح موجودات غیر ذی روح را به ساعات خاصی اختصاص داده و فرموده است: (انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی والاشراق) یعنی کوهها
شب هنگام و صبحگاهان خدای تعالی را تسبیح میگویند.
بسیاری از مفسران و حکمای گران قدر بر این باورند که تسبیح همه موجودات حقیقی است و با زبان مخصوص خودشان انجام میگیرد، بدین معنا که مجموعه نظام
آفرینش ، چه ذی روح و چه غیر آن، علاوه بر آن که با وجودشان دلالت بر وجود حق تعالی دارند، با زبان خود نیز خدای تعالی را تسبیح میگویند و او را از جمیع نواقص و شوائب ممکنات تنزیه میکنند و به این کار خود نیز
علم و
شعور دارند (کل قد علم و تسبیحه)
نکته قابل دقت و تامل در این جا این است که تسبیح فرع بر شعور و ادراک است بدین معنا که اگر بپذیریم تمام موجودات مسبح حق تعالی هستند، ناچار باید پذیرفته باشیم که تمام موجودات ادراک و آگاهی دارند و بالطبع تمام موجودات از نوعی حیات بهرمند هستند.
دلایل و شواهد عقلی و نقلی دال بر این
حقیقت است که هر موجودی به حسب درجه وجودی خود، دارای علم و ادراک و حیات است ما در این جا نخست دلایل و شواهد نقلی از آیات و روایات را ذکر میکنیم، سپس به بیان دلایل و براهین عقلی میپردازیم.
اندک تاملی در آیاتی که در این جا ذکر خواهد شد ما را به این نکته رهنمون خواهد شد که تمام موجودات، حتی جمادات به عنوان موجوداتی که دارای علم و ادراک هستند، مورد نظر قرار گرفتهاند.
۱. وان منها لما یهبط من خشیة الله
و پارهای از سنگها از
ترس خدا فرود آیند.
۲. قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لایحطمنکم سلیمان وجنوده وهم لایشعرون فتبسم ضاحکا من قولها...
موری گفت: ای موران، همه به خانههای خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند، سلیمان از گفتار مور بخندید.
۳. انا عرضنا الامانة علی السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا
ما بر آسمانها و
زمین و کوههای عالم عرض
امانت کردیم همه از تحمل آن امتناع ورزیدند و اندیشه کردند تا انسان (ناتوان) بپذیرفت و
انسان هم (در مقام آزمایش و ادای امانت) بسیار ستمکار و نادان بود.
۴. وحشر لسلیمان جنوده من الجن والانس والطیر فهم یوزعون
و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان هر سپاهی تحت فرمان رئیس خود در رکابش حاضر آمدند.
۵. لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون
اگر ما این قرآن را بر
کوه نازل میکردیم مشاهده میکردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی میگشت و این امثال را برای مردم بیان میکنیم باشد که اهل فکرت شوند.
۶. تکاد السموات یتفطرن منه وتنشق الارض وتخر الجبال هدا
نزدیک است از این گفته زشت (و عقیده باطل) آسمانها از هم فرو ریزد و زمین بشکافد و کوهها متلاشی گردد.
۷. یوم تشهد علیهم السنتهم وایدیهم وارجلهم بما کانوا یعملون
بترسند از روزی که زبان و دست و پای ایشان بر اعمال آنها گواهی دهند.
این موضوع یعنی شهادت و گواهی اعضا و جوارح در
روز قیامت ، نشانگر آن است که در دنیا با علم و شعور، شاهد اعمال فرد بودهاند، چه در غیر این صورت شهادت آنها معنا نخواهد داشت و شخص مجرم میتواند اعتراض کند که چطور اعضا و جوارحی که در دنیا نمیتوانستند به عمل من علم و آگاهی پیدا کنند، امروز علیه من شهادت میدهند.
۸. الیوم نختم علی افواههم وتکلمنا ایدیهم وتشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون
امروز است که بر
دهان آن کافران مهر خموشی نهیم و دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کردهاند گواهی دهد.
۹. وقالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شی ء
و آنها به اعضای بدن گویند، چگونه بر اعمال ما شهادت دادید آن اعضا جواب گویند خدایی که همه موجودات را به نطق آورد ما را نیز گویا گردانید.
۱۰. یومئذ تحدث اخبارها بان ربک اوحی لها
آن هنگام
زمین مردم را به حوادث خویش آگاه میسازد که خدا به او چنین الهام کند (تا به سخن آید و خلق را به اخبارش آگه نماید).
۱۱. وقیل یا ارض ابلعی ماءک ویا سماء اقلعی
و به زمین خطاب شد که فورا
آب را فرو بر، و به آسمان امر شد که باران را قطع کن.
۱۲. فقال لها وللارض ائتیا طوعا اوکرها قالتا اتینا طائعین
فرمودای آسمان و زمین همه به سوی خدا به شوق و رغبت یا به جبر و
کراهت بشتابید آنها عرضه داشتند ما با کمال شوق و میل به سوی تو میشتابیم.
۱۳. قلنا یا نار کونی بردا وسلاما علی ابراهیم
ما خطاب کردیم کهای
آتش سرد و سالم برای ابراهیم باش.
۱۴. انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون
فرمان نافذ خدا (در عالم) چون اراده خلقت چیزی کند به محض این که گوید موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد.
۱۵. وسئل القریة التی کنا فیها والعیر التی اقبلنا فیها
و از آن شهر و از آن قافله میتوان چنین نتیجه گرفت که تمام موجودات حتی جمادات که نازلترین مرتبه از مراتب وجوداند، حظی و بهرهای از فهم و
علم و ادراک دارند و میتوانند مخاطب قرار گیرند و از خود عکس العمل نشان دهند و حتی سخن بگویند. و بالاتر از این مطلب حتی به آنچه میکنند و میگویند نیز علم و آگاهی دارند و در نتیجه به معنای حقیقی کلمه خدای تعالی را به پاکی میستایند و تسبیح میگویند.
همچنین روایاتی وجود دارد که بر تسبیح حقیقی موجودات غیر جاندار دلالت دارد. از جمله تسبیح سنگریزهها در کف حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و جریان استن حنانه که مشهور است. (در حدیث است که
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند که وقتی قبل از
بعثت شبانی میکردم، گاهی میدیدم که گوسفندان بی جهت رم میکنند و وحشت زده میشوند، پس از آمدن جبریل سبب را سؤال کردم، گفت این وحشت از صدای ضربتی است که به کافر میزنند که همه موجودات آن را میشنوند و از آن رم میکنند غیر از ثقلین، و اهل معرفت گویند انسان محجوبترین موجودات از ملکوت است مادامی که اشتغال به ملک و تدبیرات آن دارد، زیرا اشتغالش از همه بیشتر و قویتر است، پس احتجابش از همه بیشتر است و از نیل به ملکوت محرومتر است.
روایت در کافی شریف است، عن الباقرعلیه السلام قال: قال النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم انی کنت انظر الی الابل والغنم وانا ارعاها - ولیس من نبی الا وقد رعی الغنم - فکنت انظر الیها قبل النبوة وهی متمکنة فی المکینة ما حولها شی ء یهیجها حتی تذعر فتطیر، فاقول: ماهذا؟ واعجب حتی جاءنی جبرئیل فقال: ان الکافر یضرب ضربه ما خلق الله شیئا الا سمعها و یذعر لها الا الثقلین.)
در روایتی از
عایشه نقل شده که گفت رسول خداصلی الله علیه وآله وقتی بر من وارد شد فرمود: ای عایشه این دو برد (لباس) مرا بشوی عرض کردم یا رسول الله دیروز آنها را شستم. فرمود: مگر نمیدانی لباس آدمی خدای را تسبیح میگوید و اگر چرک شود تسبیحش قطع میشود».
برهان عقلی و فلسفی در اثبات این که تسبیح تمام موجودات حقیقی است
این برهان مشتمل بر چهار مقدمه یقینی است که نخست به
اجمال آنها را ذکر میکنیم و سپس به شرح و تبیین آنها میپردازیم.
مقدمه اول: هر موجود ممکن، محتاج و نیازمند به خدای تعالی است.
مقدمه دوم: نیازمندی و احتیاج موجودات از وجود موجودی مستقل و بی نیاز حکایت میکند.
مقدمه سوم: تمام ممکنات حتی جمادات، به حسب درجه وجودی خود دارای
علم و ادراکند.
مقدمه چهارم: تسبیح چنانچه از سوی موجودات دارای علم و ادراک واقع شود و از بی نیازی (تنزیه) خداوند حکایت کند، حقیقی خواهد بود.
نتیجه: تمام ممکنات، خدای تعالی را به صورت حقیقی (نه مجازی) تسبیح میگویند.
بنابراین اگر چنین است که تسبیح حقیقی چیزی جز بیان بی نیازی خدای تعالی همراه با علم و ادراک نیست، و اگر چنین است که تمام موجودات از بی نیازی و منزه بودن خداوند حکایت میکنند و به حکایت خویش علم و آگاهی نیز دارند، به سهولت میتوان نتیجه گرفت که تمام موجودات یعنی مجموعه نظام آفرینش، حتی جمادات، خدای تعالی را به معنی حقیقی کلمه
تسبیح میکنند.
مقدمه اول مقدمهای عقلی و یقینی است، بدین معنا که نظام آفرینش بر طبق قاعده علیت نمیتواند به اتفاق و صدفه به وجود آمده باشد بلکه دارای علت هستی بخشی است که با معلول خود سنخیت دارد و بر مبنای حکمت متعالیه معلول چیزی جز تجلی و تشؤن علت تامه نیست و عین ربط و نیاز به او میباشد.
مقدمه دوم نیز مقدمهای عقلی و یقینی است و قابل انکار نیست، بدین معنا که احتیاج» وقتی مطرح است که محتاج الیهی وجود داشته باشد همان طور که ربط» وقتی معنا خواهد داشت که مستقلی» در کار باشد. بنابراین عدم استقلال مجموعه نظام آفرینش و وابستگی شدید آن، حاکی و کاشف از وجود موجودی مستقل و بی نیاز است.
مقدمه سوم به ادراک
شعور موجودات غیر ذی روح اشارت دارد که گرچه در مبحث قبلی با بیان آیات و روایات آشکار گردید که همه موجودات دارای علم و ادراک و شعور میباشند و متناسب با حیطه وجودی خود بهرهای از علم و ادراک دارند، نظر به اهمیت بسیار زیاد این مقدمه در ادامه مقال از دیدگاه فلسفی، مستقل و جداگانه درباره آن سخن خواهیم گفت.
مقدمه چهارم تعریف تسبیح حقیقی در مقابل تسبیح مجازی است؛ چه تسبیح حقیقی به معنای تنزیهای است که همراه با علم و ادراک صورت پذیرد در حالی که تسبیح مجازی به معنای آیت بودن و دلالت داشتن... به کار رفته است.
از مقدمات مذکور در بالا چنین نتیجه میگیریم که مجموعه نظام آفرینش از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها و فرشتگان و... همگی حقیقتا مسبح حق تعالی هستند و نظر گروه مخالف نمیتواند درست باشد که گفتهاند تسبیح بعضی از موجودات از قبیل مؤمنان از افراد
انسان و
ملائکه ربانی زبانی، و تسبیح بقیه موجودات حالی است و در مجاز تسبیح گفته میشود، چون موجودات هر یک به نوبه خود به وجود خدای تعالی
دلالت میکنند به این اعتبار آنان را تسبیح گوی خدا خوانده است.
همان طور که قبلا بیان شد چنانچه یقینی بودن این مطلب یعنی علم و ادراک داشتن تمام موجودات اثبات گردد، برهانی که در اثبات مدعای مورد نظر، اقامه گردید، کاملا یقینی و غیر قابل انکار خواهد بود.
در این جا برای اثبات این معنا، به چند مقدمه فلسفی اشارتی میکنیم.
مقدمه اول: وجود اصیل است و منشا تمام خیرات میباشد.
مقدمه دوم:
حقیقت وجود، حقیقت واحد ولی ذو مراتب و مشکک است و از این رو استعمال لفظ وجود برای همه مراتب آن از باب اشتراک معنوی است.
مقدمه سوم: وجود، چیزی جز کمال و صفات کمالی نیست. یعنی هر آنچه حظی و بهرهای از وجود داشته باشد مسلما حظی و بهرهای از صفات کمالیه خواهد داشت.
مقدمه چهارم: حیات و علم و
قدرت و تکلم و
عشق و.... از صفات کمالیاند که بنا به مصداق عین یکدیگر و مفهوما متعدد هستند.
اینک با توجه به مقدمات مزبور - که هر کدام محتاج به بیان و شرح تفصیلی است - میتوان نتیجه گرفت که هر یک از موجودات به مقدار حظی که از وجود دارد، بهرهای از علم دارد»
و بخصوص با توجه به این که حقیقت وجود مانند حقیقت علم عین ظهور و نور و کاشفیت است، میتوان گفت که وجود چیزی جز علم و ادراک و قدرت و صفات کمالیه نیست و هر موجودی به قدر سعه وجودی اش دارای علم و قدرت و حیات است که در راس هرم هستی وجود
خداوند متعال است و چون وجود مقدس او، فعلیت محض و اشد مراتب وجود میباشد، کاملترین مراتب صفات کمالی مانند حیات و
علم و
قدرت را به صورت ذاتی با خود دارد و موجودات دیگر که چیزی جز تجلیات او نیستند نیز به حسب میزان قرب شان به وجود حضرت حق و به قدر بهره وجودی شان، از صفات کمالی بهره مند میباشند. به گونهای که حتی پایینترین مراتب وجود که مرز هستی و نیستی است - یعنی همان عالم کائنات و جامدات - نیز به همان اندازه که از وجود بهره مند است به همان اندازه از حیات و علم و قدرت نیز نصیب دارد و البته لازمه این حرف این نیست که بگوییم تمامی موجودات از نظر علم با هم برابرند و یا بگوییم علم در همه یک نوع است و یا همه آنچه را که انسان میفهمد میفهمند و باید آدمی به علم آنها پی ببرد و اگر نبرد معلوم میشود علم ندارد... چون چنین است که هیچ موجودی نیست مگر آن که وجود خود را درک میکند (البته مرحلهای از درک) و میخواهد با وجود خود احتیاج و نقص وجودی خود را که سراپایش را احاطه کرده اظهار نماید، احتیاج و نقصی که غنای پروردگار و کمال او آن را احاطه نموده است پس هیچ موجودی نیست مگر آن که درک میکند که ربی غیر از خدای تعالی ندارد. پس او پروردگار خود را تسبیح مینماید. و از داشتن شریک و یا هر عیبی منزه میدارد. با این بیان به خوبی روشن میگردد که وجهی ندارد که ما تسبیح
زمین و
آسمان را در آیه مورد بحث حمل بر مطلق دلالت کنیم و مرتکب مجاز شویم، زیرا وقتی جایز است ارتکاب مجاز کرد که نشود کلام صاحب کلام را حمل بر حقیقت نمود».
این که فلاسفه و عرفای بزرگ معتقدند که عشق و شوق در همه اشیا حتی در جامدات سریان و جریان دارد و به موجودات ذی روح اختصاص ندارد، نیز مبتنی بر این معناست که همه موجودات علم و شعور دارند: چه، عشق و
شوق فرع بر شعور و ادراک است، منتها همان طور که حقیقت وجود دارای مراتب و درجات است، علم و شعور نیز دارای مراتب و درجات است. بنابراین جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها و... مطابق با بهره وجودی شان دارای علم و ادراک هستند.
شیخ الرئیس ابن سینا در نمط هشتم اشارات و تنبیهات چنین فرموده است که فاذا نظرت فی الامور و تاملتها وجدت لکل شی ء من الاشیاء الجسمانیه کمالا یخصه و عشقا ارادیا او طبیعیا لذلک الکمال....»
مرحوم
صدر المتالهین شیرازی رحمةاللهعلیه در اسفار اربعه تساوق وجود و صفات کمالیه را مطرح میکند و معتقد است ان الوجود علی تفاوت درجاته عین العلم و القدرة والارادة و سائر الصفات الوجودیه لکن الوجود فی بعض الاشیاء فی غایة الضعف لایظهر منه هذه الصفات لغایه قصورها و مخالطتها بالاعلام والظلمات والی ذلک اشار بقوله (و ان من شی ء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون)
مرحوم سبزواری در شرح بیان ملا صدرا میفرماید: بیان ذلک ان الوجود الحقیقی هو النور الحقیقی لکونه ظاهرا بالذات مظهرا للماهیات، کما ان النور المجلی ظاهر بالذات مظهر للالوان و غیرها من المبصرات و هذا معنی معظم مراتب الوجود عند لاشراقیین بالنور کنور الانوار والانوار القاهره والانوار الاسفهبدیة والانوار العرضیه فالوجود ما به الانکشاف ذاته و غیره لذاته بل هی عین الانکشاف و کل ما هو کذلک علم اذ لیس العلم الا هذا»
همچنین مرحوم سبزواری در پاورقی اسفار به گونهای دیگر ادراک موجودات را بیان کرده و اظهار میدارد: فکیف یکون للموجودات ادراکات حتی للاجسام و الجسمانیات قلت لشعورها وجوه: منها ان الوجود عین الشعور والارادة والقدرة و نحوها و لاسیما عند الاشراق و منها معیة ارباب انواعها و منها معیة رب الارباب و کیف تصیر معیة النفس للجسم ایاه شاعرا ولایجعله شاعرا معیة روح الارواح معیة اشد من معیة النفس بالجسد».
استاد
سید جلال الدین آشتیانی (مدظله) نیز بیان حکیمانهای در اثبات این معنا آوردهاند که تمام موجودات بهرهای از صفات کمالیه من جمله علم دارند عین کلام ایشان چنین است:
والدلیل علی عینیة الوجود للعلم والقدرة والارادة والعشق والابتهاج: ان صریح ذاته عین الوجود و ان علیته للاشیاء عین ذاته و اذا تجلی الحق بصریح ذاته فی المظاهر، یتجلی بجمیع اسمائه و صفاته و الصفات الکمالیه لاینفک عن الوجود الساری والا لزم ان لایکون صریح ذاته علة للاشیاء»
بیان استاد آشتیانی خود برهانی جداگانه در اثبات این معناست که تمام موجودات حتی نازلترین مراتب وجودی مطابق با حیطه وجودی شان از علم و ادراک بهره دارند.
یعنی: اگر چنین است که ذات مقدس حق تعالی عین وجود است و وجود ذاتی اوست و اگر چنین است که علیت او برای اشیا عین ذات مقدس اوست، در این صورت هرگاه ذات مقدس در مظاهر و مراتب وجودی تجلی کرد، طبعا تجلی او به جمیع اسما و صفات مقدس خواهد بود و در نتیجه در تمام مراتب وجودی اثری از
صفات کمالیه او مشاهده خواهد شد، چه در غیر این صورت لازم میآید که ذات مقدس علت پیدایش اشیا نباشد و این خلاف فرض است.
اشکال نخست: بودن علم و ادراک در عالم مجردات و موجوداتی که بهرهای از تجرد دارند قابل پذیرش میباشد، ولی در اشیای مادی که بنا بر حرکت جوهری، عین سیلان و حرکت بوده و لحظهای ثبات ندارند، چگونه میتواند علم و ادراک که مقولهای مجرد است وجود داشته باشد، چه
علم و ادراک را با تغییر و عدم ثبات سازگاری نیست.
پاسخ اشکال بر طبق مبانی حکمت متعالیه کاملا روشن و آشکار است، زیرا در مبحث حرکت جوهری ثابت شده که حرکت و سیلان عین ذات اشیای مادی است به گونهای که حذف حرکت از ماده مستلزم از بین رفتن عالم ماده است. بدین معنا که نحوه وجود اشیای مادی به گونهای است که عین تصرم» و شدن» است و در حقیقت شدن و تصرم و تغییر اشیای مادی خود نوعی بودن» و ثبات و عدم تغییر است. بنابراین حرکت چیزی نیست که عارض بر اشیای مادی و زاید بر وجود ماده باشد بلکه مرتبه ضعیفی از مراتب وجود است که در اشیای مادی ظهور پیدا کرده است لذا با توجه به آنچه گفته شد در عالم ماده نیز ثبات و آرامش وجود دارد البته ثباتی که متناسب با این مرتبه از وجود است و با علم و ادراک سازگاری دارد.
اشکال دوم: اگر چنین است که تمامی موجودات بدون
استثنا تسبیح و حمد و ستایش خدای تعالی را حقیقتا انجام میدهند پس چرا بعضی از انسانها و همچنین
ابلیس به او (جل و علا) کفر ورزیده و از
سجده و ستایش او سرباز میزنند.
پاسخ این است که همه موجودات بدون استثناء تسبیح و حمد و ستایش
خداوند را انجام میدهند جز این که بعضی از موجودات که افکار آمیخته با وهم و تخیلات شیطانی بر آنها غلبه دارد
به ظاهر تسبیح خدای تعالی نمیگویند گرچه تمام تار و پود وجودشان مسبح حق تعالی است و به فرموده امیرمؤمنان
علی علیهالسّلام کسانی که خدای تعالی را با گفتار و کردار انکار میکنند، آثار و علائم موجود همگی گواهی میدهد که آن شخص در
دل به وجود خداوند اقرار دارد (فهو الذی تشهد له اعلام الوجود علی اقرار قلب ذی الجحود)
مثل چنین افرادی مثل کسی است که با تمام وجود فریاد میزند که در این
جهان هیچ فریادی نیست و هر چه بیشتر فریاد برآورد بیشتر سخن خود را نقض نموده است.
بنابراین میتوان انسانها را در این زمینه به سه دسته تقسیم نمود: گروه اول که اکمل اولیای الهی و مصداق بارز انسان کامل هستند، هم خود تسبیح خدای تعالی میگویند و هم میدانند: که تمام موجودات تسبیح گوی حضرت حق هستند و هم تسبیح آنها را میشنوند و میفهمند. گروه دوم کسانی هستند که علاوه بر آن که خود تسبیح خدای میگویند فقط میدانند که دیگر موجودات هم تسبیح گوی خداوند هستند ولی این گروه تسبیح موجودات را نمیفهمند، و گروه سوم کسانی هستند که نه تنها از تسبیح موجودات دیگر بی خبرند بلکه حتی نمیدانند که خود نیز مسبح خدای تعالی هستند.
همان طور که گذشت تسبیح عبارت از منزه دانستن خداوند از نقایصی است که در ممکنات است بدین صورت که موجودات امکانی با اظهار حاجت و نقص وجودی خود از این معنا پرده بر میدارند که خالق آنها از هر حاجت و نقصی پاک و منزه است.
ولی
حمد عبارت از بیان صفات کمالی خداوند توسط موجودات از طریق اظهار کمالات و نعمتهایی که خداوند به آنها عطا نموده است. به بیانی دیگر اگر اشیا و موجودات از جهت کشفشان از غنا و کمال خدایی و نقص و احتیاج خود لحاظ شوند، وجودشان تسبیح خواهد بود و اگر از این جهت لحاظ شوند که نشان دهنده
نعمت وجود و سایر جهات کمالند از این نظر وجودشان حمد خداست البته در این صورت وقتی حمد و تسبیح دارند که شعور موجودات را هم در نظر بگیریم و اما اگر موجودات از این نظر لحاظ شوند که نشان دهنده صفات جمال و جلال خداییاند و از علم و شعورشان قطع نظر شود در این صورت صرفا آیاتی هستند که بر ذات پروردگار دلالت میکنند».
که در مباحث گذشته مساله علم و ادراک موجودات به تفصیل بیان شد.
نکتهای که در این جا شایان ذکر است این است که از آن جا که شناخت
خداوند به جهت عدم تناهی وجود او برای هیچ موجودی حتی
ملائکه و
پیامبران و اولیای الهی میسور و ممکن نیست، تا جایی که
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم که کاملترین مرتبه از مراتب شناخت و قرب را دارد فرمود: ما عرفتک حق معرفتک - لااحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک» لذا به همین علت است که از دیدگاه قرآن مجید، تسبیح و تنزیه به عنوان اصل مطرح شده و سپس در پی آن مساله حمد و ستایش آمده و بدان امر شده است. آیاتی از قبیل: وان من شی ء الا یسبح بحمده × فسبح بحمد ربک × والملائکة یسبحون بحمد ربهم × وتسبح بحمد ربک × نحن نسبح بحمدک ×، همگی دلالت بر این معنا دارند که مخلوقات به جهت محدودیت وجودی شان نمیتوانند حمد و ستایش خداوند را آنگونه که هست به جای آورند، لذا خداوند خود را از حمد حامدان منزه داشته بدین صورت که حمد آنها را همراه با تسبیح آورده است، البته در قرآن مواردی هست که خداوند متعال بندگان مخلص خود را از این جهت از ما بقی مخلوقات امتیاز بخشیده است و در مواردی به صورت مستقیم مساله حمد را بدون تنزیه و تسبیح به آنها نسبت داده است که توضیحش خواهد آمد، آن جا که فرموده سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین»
مرحوم
علامه طباطبائی رحمةاللهعلیه در تفسیر ارزشمند المیزان چنین فرمودهاند: خداوند سبحان خود را از توصیف واصفان از بندگانش منزه داشته و فرموده: (سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین، خدا منزه است از آنچه توصیفش میکنند، مگر بندگان مخلص او) و در کلام مجیدش هیچ جا این
اطلاق را مقید نکرده، و هیچ عبارتی نیاورده که حکایت کند حمد خدا را از غیر خدا، بجز عدهای از انبیای مخلصش که از آنان حکایت کرده که حمد خدا گفتهاند، در خطابش به
نوح علیهالسّلام فرموده (فقل الحمدلله الذی نجینا من القوم الظالمین، پس بگو حمد آن خدایی را که ما را از قوم ستمکار نجات داد) و از
ابراهیم علیهالسّلام حکایت کرده که گفت (الحمدلله الذی وهب لی علی الکبر اسمعیل واسحق، سپاس خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من داد).
و در چند جا از کلام مجیدش به رسول گرامی اش محمدصلی الله علیه وآله فرمود که (وقل الحمدلله) و از داود و
سلمان حکایت کرده که (وقالا الحمدلله) و از اهل
بهشت یعنی پاک دلانی که از کینه درونی و کلام بیهوده و فسادانگیز پاکاند، نقل کرده که آخرین کلامشان حمد خداست و فرموده (و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمین)
و اما غیر از این موارد هر چند خدای تعالی حمد را از بسیاری مخلوقات خود حکایت کرده و بلکه آنها را به همه مخلوقات نسبت داده و فرموده (والملائکة یسبحون بحمد ربهم) و نیز فرموده (ویسبح الرعد بحمد) و نیز فرموده (وان من شی ء الا یسبح بحمده) الا این که به طوری که ملاحظه میکنید همه جا خود را از حمد حامدان، مگر آن عده که گفتیم، منزه میدارد، هر جا سخن از حمد حامدان کرده حمد ایشان را با تسبیح جفت کرده و بلکه تسبیح را اصل در حکایت قرار داده و حمد را با آن ذکر کرده و همان طور که دیدید فرموده تمامی موجودات با حمد خود او را تسبیح میگویند. خواهی پرسید چرا خداوند منزه از حمد حامدان است؟ و چرا نخست تسبیح را از ایشان حکایت کرده؟ میگوییم برای این که غیر خدای تعالی هیچ موجودی به افعال جمیل او و به کمال و جمال افعالش احاطه ندارد، همچنان که به جمیل صفات و اسمائش که جمال افعالش ناشی از جمال آن صفات و اسماء است احاطه ندارد، همچنان که خودش فرموده (ولا یحیطون به علما، یعنی احاطه علمی به او ندارد).
بنابراین، مخلوق به هر وضعی که او را بستاید، به همان مقدار به او و صفاتش احاطه یافته است و او را محدود به حدود آن صفات دانسته و به آن تقدیر اندازه گیری کرده و حال آن که خدای تعالی محدود به هیچ حدی نیست، نه خودش، و نه صفاتش و اسمائش و نه جمال و کمال افعالش.
پس اگر بخواهیم او را ستایش صحیح و بی اشکال کرده باشیم باید قبلا او را منزه از تحدید و تقدیر خود کنیم و اعلام بداریم که پروردگارا تو منزه از آنی که به تحدید و تقریر فهم ما محدود شوی همچنان که خودش در این باره فرموده (ان الله یعلم وانتم لاتعلمون) اما مخلصان از بندگان او که گفتیم حمد آنان را
قرآن حکایت کرده، آنان حمد خود را، حمد خدا و وصف او قرار دادهاند، برای این که
خداوند ایشان را خالص برای خود کرده است».
گفته شد که یکی از معانی ارزشمندی که در موارد زیادی در کلام الهی مطرح شده است مساله تسبیح موجودات در کل نظام آفرینش میباشد، بدین معنا که هر آنچه مخلوق و معلول خداست، خدای تعالی را به عظمت و پاکی میستاید و تسبیح میکند.
معنای حقیقی تسبیح عبارت از تنزیه و به پاکی ستودن است، بدین معنا که خدای تعالی از هرگونه نقص و عیبی (مانند امکان ذاتی - فقر وجودی - ترکیب و....) که در ممکنات مشاهده گردد، پاک و منزه است.
از مجموعه مباحث میتوان نتیجه گرفت که چون ماسوای خداوند همه معلول و ناقصاند و به نقص و کمبود خود
علم و آگاهی دارند، لذا به هستی کاملی تکیه دارند که از هرگونه نقص و احتیاجی منزه و پاک است و همیشه و در همه حال او را از هرگونه نقص و عیبی منزه دانسته و به پاکی میستایند و چون تسبیحشان همراه با علم و ادراک و حمد و ستایش است. لذا به معنی حقیقی کلمه نیز خدای تعالی را تسبیح میگویند، نه این که وجودشان صرفا دلالت بر وجود خداوند داشته باشد، که تسبیح مجازی» به آن اطلاق گردد.
نکته قابل تامل این است که هر موجودی با زبان مخصوص خود خدای تعالی را تسبیح میگوید یعنی علاوه براین که هر موجودی دلالت بر وجود حضرت حق دارد، به معنای حقیقی کلمه با نوعی تکلم و سخن گفتن او را تسبیح میگوید.
آنچه که در حد و تعریف کلام» ماخوذ است، ارائه و کشف ما فی الضمیر است و این فهمانیدن و کشف» به هر طریقی که صورت پذیرد کلام نامیده میشود خواه از طریق قرارداد و
وضع حروف و الفاظ باشد یا از طریق ایما و اشاره با علایم و....
پس، این تصور که
کلام را صرفا عبارت بدانیم از فهمانیدن مافی الضمیر به وسیله حروف و الفاظی که از طریق تموج هوا به وسیله حنجره صورت میپذیرد، کاملا نادرست است،
چه کلام از ماده کلم» به معنای جرح» است یعنی هر اثری که از جانب مؤثر صادر شود، نوعی کلام و کلمه محسوب میگردد.
بسیار پیش میآید که ما با دست یا ابرو و یا با نشان دادن یک تابلو و علامت، بدون هیچ گونه لفظی، کلمه و یا کلامی را درک یا افاده میکنیم. بنابراین با توجه به توسعی که در معنای کلام» وجود دارد، اصل تکلم و تکلیم حقیقی (نه مجازی) درباره تمام موجودات صدق میکند و در
قرآن کریم این نوع کلام به خداوند و ملایکه و اجنه و انسانها و حتی موجودات بی جان نسبت داده شده است. همان طور که به حقیقت، تسبیح خدای تعالی به تمام موجودات حتی موجودات بی جان نسبت داده شده است.
نکته پایانی این است که اگر آدمی توانست در اثر
تزکیه درون، به بواطن و ملکوت اشیا راه یابد و هماهنگ و هم آواز با آنها گردد، در این صورت به سهولت سخن گفتن و تسبیح اشیا را درک کرده و خواهد فهمید یعنی اثری که از اشیا صادر میگردد، توسط آن شخص دریافت میکند و سپس در درون او به صورت حروف و الفاظ تمثل مییابد و قابلیت شنیدن پیدا میکند، به گونهای که طنینی از آن سخن توسط شخص مستعد شنیده میشود، گرچه دیگران از طریق حس شنوایی خود قادر به شنیدن آن سخن نیستند. (به عنوان مثال میتوان علایم راهنمایی و رانندگی را مطرح نموده فی المثل اگر ما بخواهیم وسیله نقلیه خود را کنار خیابان متوقف کنیم ناگهان چشمانمان به تابلویی با علامت توقف ممنوع برخورد کند، در این هنگام غافل از این که این تابلو یک جسم فلزی بی جان است در حالی که هیچ گونه لفظی روی آن نوشته نشده است، گویی فریادی از آن میشنویم که میگوید توقف ممنوع)
جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم چون شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان کی شوید فاش تسبیح جمادات آیدت وسوسه تاویلها بر بایدت چون ندارد جان تو قندیلها بهر بینش کردهای تاویلها
گر تو را از غیب چشمی باز شد جمله ذرات
جهان همراز شد نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
مجله مشکوه، شماره ۵۹، برگرفته از مقاله «تسبیح موجودات از نظر قرآن کریم».