تشخص
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تشخص،
اصطلاحی است در
فلسفه، که از
عوارض ذاتی موجود بما هو موجود و از
معقولات فلسفی میباشد.
تشخص عبارت است از اینکه هر چیز قطع نظر از جهات مشترکی که ممکن است با چیزهای دیگر داشته باشد، به
عنوان یک
شخص از غیر خود
متمایز، و
صدق و
انطباق آن بر غیر
محال است.
فیلسوفان یونانی برخی به
اجمال و برخی به
تفصیل درباره تشخص و
منشأ آن به بحث و بررسی پرداختهاند.
ارسطو نخستین کسی است که درباره اصل و
عامل تشخص (=
تفرّد ) به روشنی به بررسی و
اظهارنظر پرداخته است.
اختلاف اظهارات وی در این باب باعث بحثهای بسیاری میان
محققان غربی معاصر شده است، به نظر عده ای، ارسطو
مادّه را اصل و منشأ تشخص دانسته است و گروه دیگری صورت را به نظر وی اصل تشخص دانستهاند، هر دو گروه با استناد به متونی از ارسطو برای
تبیین عقیدة وی در این
باب سعی کردهاند.
فُرفوریوس، گرچه درباره تشخص به اختصاص بحث نکرده، اما در ضمن مباحث دیگر بدان پرداخته است.
بنا بر نظر وی،
ویژگی اصلی تشخص،
عدم حمل بر موضوعات متعدد است و فرد یا شخص آن است که بر یک چیز حمل شود، مانند
سقراط، این
انسان، آن انسان.
بنابراین
عدم حمل بر غیر به معنی تشخص و داشتن ویژگیهای منحصر به فرد است؛ و منشأ و اصل تشخص، مجموعهای از ویژگیهای منحصر به همان فرد است.
در
قرون وسطی نیز برخی از
فیلسوفان مسیحی به منظور حل یکی از مهمترین مسائل
کلامی یعنی ناسازگاری
نظریة تثلیث با
عقیده به
یگانگی خداوند، اصل تشخص و بحث درباره آن را مطرح کردند.
در میان ایشان
بوئثیوس علاوه بر اینکه در
رساله در باب تثلیث برای حل
شبهه مذکور به مبحث تشخص و اصل و منشأ آن پرداخته،
در
شروحی که بر برخی از آثار
ارسطو و نیز دو
تفسیری که بر
ایساغوجی فرفوریوس نگاشته است به بررسی و دقت نظر در این باب مبادرت کرده است.
وی برای تشخص سه ویژگی
سلبی در نظر گرفته است:
۱) عدم
تقسیم، بدین معنی که افراد و اشخاص به انواع یا اجزای دیگر قابل تقسیم نیستند، برای مثال
سقراط را نمیتوان به افراد دیگری تقسیم کرد.
۲)
عدم حمل، یعنی اینکه هر فردی با ویژگیهایی که منحصر و مختص به اوست بر غیر او
حمل نمیشود.
۳) عدم انتقال، بدین معنی که
ماهیت هر فرد به گونهای است که خصوصیات آن تنها در همان فرد وجود دارد و قابل انتقال به غیر او نیست.
به نظر بوئثیوس،
اعراض، بویژه
مکان هر چیز،
سبب تشخص اوست، در موجودات غیرمادّی که
مجرد از
مادّه و اعراض مادّی اند،
نشانه و عامل تشخص، خصوصیاتی از قبیل
فکر و
وحدت است که ویژگیهای ذکر شده تشخص را دارند.
در
فلسفه اسلامی بحث درباره تشخص از مباحث
امور عامه فلسفه (=
الاهیات به معنی اعم) است که معمولاً در بخش مربوط به
احکام ماهیت از آن
سخن به میان آمده است.
به گفته
میرزا مهدی آشتیانی چون تشخص از
عوارض ذاتی وجود و بلکه بنا بر
رأی اهل
تحقیق، عین
وجود است، بررسی آن در مباحث وجود مناسبتر است.
اما از این جهت که ماهیاتِ کلی و
مفاهیم ذهنی به تشخص نیاز دارند (نه وجود) و بعلاوه بعضی
حکما تشخص را از
سنخ ماهیت قرار دادهاند، این بحث در بخش مربوط به احکام ماهیت آمده است.
شایان ذکر است که برخی از
فیلسوفان و
متکلمان اسلامی تشخص را همان
تعیّن (یا
تمیّز )
تلقی کردهاند و این دو را به جای یکدیگر و به
ترادف به کار بردهاند، حتی برخی در بیان اسباب تشخص اموری را بر شمردهاند که در واقع از موجبات تعیّن و تمیّز شی ء است، نه تشخص آن
ازینرو برخی دیگر برای
احتراز از هرگونه خلط لفظی و معنوی در این باب، در باره فرق تشخص با تعیّن و تمیّز (باتوجه به اینکه تعیّن و تمیّز را هم
معنی و مترادف گرفتهاند) سخن گفتهاند.
اهمیت
تبیین تفاوت آنها با یکدیگر از این جهت است که محل
نزاع درباره منشأ و سبب تشخص و دلیل
اختلاف نظر در این باب روشن میشود.
به طورکلی تفاوت تشخص و تعیّن بر دو وجه است:
۱) تمیّز یا تعیّن مانع از
اشتراک شی ء متعین و متمایز با اشیای دیگر، در یک امر عام، نمی شود، به همین جهت تعیّن یا تمیّز را امری
نسبی دانستهاند، بدین معنی که یک شی ء در مقایسه با اشیای دیگر (که از بعضی جهات با آن شی ء مشترک اند) متمایز و
مغایر با آنهاست.
در حالی که تشخص یک
امر نفسی است، و با قطع نظر از غیر و بدون مقایسه یک چیز با چیزهای دیگر ــ خواه در بعضی جهات مشترک باشد و خواه نباشد ــ برای آن حاصل است.
۲) گرچه تشخص و تعیّن (یا تمیّز) هر دو موجب
افتراق و تمایز میان دو شی ء یا اشیائی میگردند، اما در تمایزی که به
سبب تعیّن برای یک شی ء حاصل میشود، شی ء جزئی نمیشود؛ یعنی تعیّن یا تمیّز مانع از شرکت و
انطباق و
صدق بر امور کثیر نمیگردد، در حالی که تشخص موجب جزئی شدن شی ء و
امتناع صدق آن بر غیرش میشود،
به بیان دیگر، تمیّز یا تعیّن با کلی بودن و، تشخص با
جزئی بودن سازگار است، تفاوت جزئی بودن و تشخص، تفاوت
مصداق و
مفهوم، یا تفاوت امر خارجی
باحکایت ذهنی آن است.
باتوجه به وجوه تفاوت تشخص با تعیّن و نیز
توافق آنها در
ایجاب تمایز، نسبت میان آنها
عموم و خصوص من وجه است، بدین معنا که در مواردی فقط تشخص هست و تعیّن (یا تمیّز) نیست.
این در جایی است که شی ء دارای تشخص اما فاقد مشارک است؛ در مواردی فقط تمیّز هست و تشخص نیست، مانند تمیّز یک
کلی از کلی دیگر (مثلاً تمایز
انسان از
اسب )؛ در مواردی نیز تشخص و تعیّن هر دو محقَّق است، مانند اشخاص
انسان .
مطلب دیگر در باب تشخص، منشأ و سبب آن است، چون
ماهیت ذاتاً مانع از صدق بر امور متعدد نبوده و شرکت آن میان چند امر
محال نیست، پس تشخص آن (=
امتناع صدق و
مشارکت آن در امور متعدد) به سبب امری
زائد و خارج از
ذات و
ذاتیات ماهیت است، ازینرو
حکیمان به بررسی سبب تشخص پرداختهاند و در این باب
اختلاف نظر دارند.
عبارات
فارابی درباره منشأ تشخص بر دو گونه است.
بنا بر عبارتی
وی علت تشخص را
صفات و
اعراض خاص (غیرمشترک) شی ء دانسته است که عبارتاند از وضع،
زمان و
مکان (=
أین ) و در جای دیگر
تشخص شی ء را به وجود خاص آن دانسته و گفته است که
هویت،
عینیت،
وحدت، تشخص و وجود منفرد شی ء همگی یک چیز است که در آن با غیرش مشترک نیست.
ابن سینا
نیز
وضع، زمان و
أیْن را سبب تشخص دانسته است، به نظر او
سبب تشخص عَرَض لازم وجود شی ء است نه ماهیت یا
عرض لازم ماهیت، چون اینها امور مشترکاند، پس شی ء به عرض خارج از ذات که بر آن عارض میگردد تشخص مییابد و
عرض خارج نیز نباید از آن قسم که متبدل میشود باشد، زیرا با تبدل آن تشخص شی ء نیز متبدل میشود (در این صورت لازم میآید که شی ء، خودش نباشد).
ابن سینا تشخص موجودی را که
ماهیت آن عین وجود آن است (یعنی
خدا ) به سبب
ماهیت و ذاتش میداند و در
مجردات به سبب لازم
ذات آنها.
همچنین در ادامه میگوید تشخص شی ء به سبب عارضی است که در اول وجود یا بعد از وجود بر شی ء عارض میگردد.
بهمنیار نیز در این باب از
استادش،
ابن سینا، پیروی کرده است.
به نظر
سهروردی،
تشخص شی ء به سبب
هویت عینی آن است و شی ء به سبب هویت عینیاش مانع از شرکت و اشتراک است، زیرا مشارکت و
کلیت به معنای مطابقتی است که یک امر ذهنی فاقد هویت عینی بر امور
مماثل و
مشابه خود دارد.
رأی دیگر این است که تشخص به نحوه
ادراک بر میگردد نه به
مُدرَک خارجی، بدین صورت که اگر شی ء از طریق
حس یا
مشاهدة حضوری ادراک شود، معلومِ جزئی و متشخص است و اگر با
تعقل ادراک گردد، کلی است.
این رأی را به
جلال الدین دوانی و
صدرالدین دشتکی نسبت دادهاند.
قول دیگر این است که تشخص شی ء به سبب
فاعل آن است، این نحوه تشخص مربوط به امور غیرمادّی است که تحقق آنها تنها به
امکان ذاتی آنها و
فاعل، یعنی
معطی و
مفیض وجود، منوط است.
در میان
فیلسوفان اسلامی ملاصدرا (
صدرالدین شیرازی ) بیش از دیگران به بحث و بررسی درباره تشخص پرداخته و
رسالة مستقلی نیز در این باب نگاشته است.
وی
علاوه بر اظهارنظر خود، به بررسی و نقد و توجیه اقوال دیگران در این باب پرداخته است، به نظر او
منشأ و سبب تشخص در هر موجودی، نحوه وجود خاص آن موجود است.
بدین صورت که هر موجودی صرف نظر از نحوه وجود خاصش، امری مشترک و قابل
صدق بر امور کثیر است اگرچه هزاران مخصص به آن ضمیمه شود.
نظریه وی درباره تشخص مبتنی بر رأیش درباره
اصالت وجود و
اعتباری بودن
ماهیت است.
به نظر او اقوال دیگر در باب تشخص قابل
توجیه و ارجاع به همین رأی است، ازینرو به توجیه و تبیین آنها به نحوی که با رأیش سازگار باشد پرداخته است
صدرالدین شیرازی اعراضی را که دیگران سبب تشخص دانستهاند، نشانهها و لوازم تشخص و بنابراین به تبع تشخص و وجود شی ء میداند.
علامه طباطبائی نیز در باب تشخص، رأی ملاصدرا را پذیرفته است و درباره اقوال دیگران معتقد است که آنها نیز خالی از
حقیقت نیستند جز اینکه در همه آنها تشخص به سبب بعید نسبت داده شده است در حالی که سبب قریب تشخص که در اصل باید تشخص را به آن
نسبت داد وجود
شی ء است.
زیرا وجود عینی خاص هر چیز ذاتاً اشتراک را ممتنع میکند و چون خود
وجود بالذات متشخص است، هر ماهیتی به
سبب آن تشخص مییابد.
در
متون فلسفی و
کلامی قاعده ای درباره تشخص مبنی بر
مساوقت وجود و تشخص بدین عبارت بیان شده که «الشی ءُ ما لم یتشخَّص لم یوجَد» یعنی شی ء مادام که تشخص نداشته باشد موجود نمیشود و آنچه در خارج موجود است متشخص است.
همچنین شایسته ذکر است که
ملاصدرا در بررسی و
تحقیق خود در مبحث
معاد از بحث تشخص استفاده کرده است.
میرزا مهدی آشتیانی نیز
وحدت شخصی عالم و بالجمله اثبات
توحید خاصی، بلکه
توحید اخص الخواصی را متوقف و متفرع بر تشخص به سبب وجود دانسته است.
(۱) مهدی آشتیانی، تعلیقه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، چاپ عبدالجواد فلاطوری و مهدی محقق، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۲) غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعدکلی در فلسفه اسلامی، تهران ۱۳۶۵ـ۱۳۶۶ش.
(۳) ابن سینا، التعلیقات، قم ۱۳۷۹ ش.
(۴) ابن سینا، المباحثات، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۱ ش.
(۵) ارسطو، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه بر پایه متن یونانی از شرف الدین خراسانی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۶) محمد ایلخانی، «اصل فردیت و نظریه کلیات در آثار بوئثیوس»، نامه فرهنگ، سال ۶، ش ۲ (تابستان ۱۳۷۵).
(۷) محمد ایلخانی، متافیزیک بوئتیوس: بحثی در فلسفه و کلام مسیحی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۸) بهمنیاربن مرزبان، التّحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران ۱۳۷۵ش.
(۹) مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ ۱۳۷۱ش.
(۱۰) علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/ ۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۱۱) علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۱۲) عبداللّه جوادی آملی، رحیق مختوم: شرح حکمت متعالیه، ج۲، بخش ۱، قم ۱۳۷۶ ش.
(۱۳) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومة، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
(۱۴) یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۱۵) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، تهران ۱۳۳۷ ش.
(۱۶)محمدبن عمر فخررازی، کتاب المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، تهران ۱۹۶۶.
(۱۷) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، رسائل آخوند ملاصدرا: رسالة فی التّشخص، چاپ سنگی، (تهران) ۱۳۰۲.
(۱۸) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی ملاهادی سبزواری، چاپ جلال الدین آشتیانی، مشهد ۱۳۴۶ ش.
(۱۹) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، شوارق الالهام فی شرح تجریدالکلام، چاپ سنگی تهران ۱۳۰۶.
(۲۰) محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، چاپ عباس علی زارعی سبزواری، قم ۱۴۱۷.
(۲۱) حسن بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
(۲۲) محمدبن محمد فارابی، التعلیقات، به ضمیمه کتاب التنبیه علی سبیل السعادة، چاپ جعفر آل یاسین، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۲۳)محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، با حواشی ملاهادی سبزواری، چاپ جلال الدین آشتیانی، چاپ افست تهران ۱۳۶۰ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تشخص»، شماره۳۵۵۷.