• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تعصب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تعصب یکی از راذئل اخلاقی است که مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. و به معنی وابستگی غیرمنطقی به چیزی تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند.

فهرست مندرجات

۱ - واژه‌شناسی
۲ - مفهوم‌شناسی
۳ - تعصب از دیدگاه قرآن
       ۳.۱ - داستان حضرت نوح
       ۳.۲ - قوم عاد
       ۳.۳ - قوم نمرود
       ۳.۴ - لجاجت فرعونیان
       ۳.۵ - لجاجت یهود و نصاری
       ۳.۶ - مشرکان عرب
       ۳.۷ - صلح حدیبیه
       ۳.۸ - نژادپرستی قوم عرب
       ۳.۹ - لجاجت در اقوام مختلف
       ۳.۱۰ - کفر در لجاجت
       ۳.۱۱ - اقوام جاهل
       ۳.۱۲ - نکته پایانی
۴ - تعصب در احادیث و روایات
       ۴.۱ - تعصب ابلیس
       ۴.۲ - تعصب ممدوح ومذموم
       ۴.۳ - عقوبت تعصب عرب
       ۴.۴ - مقام متعصب
۵ - عوامل تعصب‌ورزی
       ۵.۱ - تکبر
       ۵.۲ - مال و ثروت
       ۵.۳ - تقلید کورکورانه
۶ - نکوهش لجاج
۷ - فطریبودن غیرت
۸ - انگیزه‌های تعصب
       ۸.۱ - علاقه شدید به نیاکان
       ۸.۲ - پایین‌ بودن سطح فرهنگ
       ۸.۳ - شخصیت‌زدگی
       ۸.۴ - انزوای اجتماعی و فکری
۹ - پیامدهای منفی تعصب
       ۹.۱ - وابستگی غیرمنطقی
       ۹.۲ - نفاق و اختلاف
       ۹.۳ - تبدیل محبت‌ به عداوت
       ۹.۴ - کفر
       ۹.۵ - مایه‌ رنج و ناراحتی
       ۹.۶ - عدم‌کنترل امور اختیاری
       ۹.۷ - دوری از رحمت خدا
۱۰ - آثار تعصب‌ورزی
       ۱۰.۱ - عقب‌ماندگی و جاهلیت
       ۱۰.۲ - بی‌ایمانی
       ۱۰.۳ - انحراف از حق
       ۱۰.۴ - سوء مدیریت
       ۱۰.۵ - ایجاد تفرقه در جامعه
۱۱ - راه علاج تعصب
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع


«تعصب» و «عصبیت» در اصل از ماده«عصب» به معنی رگ‌ها و پی‌هایی است که مفاصل را به هم ارتباط می‌دهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پیوستگی را تعصب و عصبیت نامیده‌اند، اما معمولا این لفظ در مفهوم افراطی و مذموم آن به کار می‌ رود. تعصب و تحجر به‌ معنای‌ ایستایی، تحول‌ناپذیری، جمود و برنتابیدن‌ فرهنگ‌ و ارزش‌های حق‌ و متعالی‌ است‌ که‌ هم‌ در ساحت‌ بینش‌ و دانش‌ (تحجر) و هم‌ در حوزه‌ گرایش‌ و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل‌ و دل‌ و ابزارهای‌ معرفت‌ یاب‌ و منابع‌ شناخت‌زا را نیز شامل‌ می‌گردد.
[۱] مطهری، مرتضی، مجموعه‌ آثار، ج‌ نوزدهم، قم، نشر صدرا، ص‌۱۱۰.
ابن منظور در مورد معنای لغوی عصبیّت می‌ گوید: «إن یدعوالرجل إلی نصرة عُصبته و التألّب معهم علی من یناویهم ظالمین او مظلومین؛ عصبة خویشاوندان پدری هستند و در پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود می‌باشد.»


بی‌تردید اساسی‌ترین پایه عبودیت و بندگی خدا تسلیم و تواضع در برابر حق است و به عکس هرگونه تعصب و لجاجت مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت است. تعصب به معنی «وابستگی غیرمنطقی به چیزی‌» تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجت‌ به معنی اصرار بر چیزی است‌ به گونه‌ای که منطق و عقل را زیر پا بگذرار، ثمره این دو شجره خبیثه نیز «تقلید کورکورانه‌» است که سد راه پیشرفت و تکامل انسان‌هاست.
هنگامی که به تاریخ انبیای بزرگ بازمی‌گردیم و علل انحراف و گمراهی اقوام پیشین را مورد بررسی قرار می‌دهیم به خوبی می‌توان دریافت که این سه امر (تعصب و لجاجت و تقلید کورکورانه) نقش اصلی را در انحراف آنها داشته است و یک برنامه عام برای همه اقوام زشت‌کار پیشین بوده است، آنها به خاطر وابستگی شدید به افکار و برنامه‌های خرافی، و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروی نیاکان‌شان ادامه می‌دادند و به این طریق، خرافات بی‌اساس از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد، وصدای دلنشین مردان الهی که برای هدایت آنها آمده بودند، در میان نعره‌های جاهلانه آنان گم می‌شد.


داستان‌های از تعصب در قرآن اشاره است، به عنوان نمونه:

۳.۱ - داستان حضرت نوح

نخست از داستان نوح (علیه‌السّلام) شروع می‌کنیم می‌بینیم که بت‌پرستان عصر آن پیامبر اولوالعزم به قدری لجوج و متعصب بودند که حتی از شنیدن صدای این منادی توحید وحشت داشتند، همان گونه که در نخستین آیه مورد بحث از زبان نوح (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم واستغشوا ثیابهم و اصروا واستکبروا استکبارا؛ و من هر زمان آنها را دعوت کردم که ایمان بیاورند، و تو (ای خدا) آنها را بیامرزی انگشتان خود را در گوش‌ها قرار داده و لباس‌هایشان را بر سر و صورت می‌پیچیدند و در مخالفت‌ با حق اصرار ورزیدند و شدیدا تکبر کردند!»
آری تعصب و لجاج آنها به قدری شدید بود که اجازه نمی‌دادند ذره‌ای از امواج صوتی نوح (علیه‌السّلام) که حامل پیام حقیقت ‌بود به گوش آنها برسد، و یا چهره او را ببینند و این گونه گریز از حقیقت ‌به راستی عجیب و خطرناک است.
در آیه بعد چهره دیگری از همین رذایل اخلاقی در قوم نوح (علیه‌السّلام) به چشم می‌خورد، قرآن در باره آنها می‌گوید: «و قالوا لاتذرن آلهتکم و لاتذرن ودا و لاسواعا و لایغوث و یعوق و نسرا؛ آنها گفتند: دست از خدایان و بت‌های خود برندارید مخصوصا بت‌های (بزرگ) «ود»، «سواع‌»، «یغوث‌»، «یعوق‌» و «نسر» را رها نکنید.» اما چرا و به چه دلیل دست از این بت‌های رنگارنگ که ساخته و پرداخته دست ‌خودشان بود برندارند و آنها را بر مقدرات جهان هستی، و هم بر مقدرات سازندگانش حاکم بدانند؟! هیچ دلیلی بر آن جز تعصب و تقلید کورکورانه نداشتند.

۳.۲ - قوم عاد

از قوم عاد و گفتگوی پیامبرشان هود (علیه‌السّلام) با آنها سخن می‌گوید، می‌فرماید: «قالوا اجئتنا لنعبدالله وحده و نذر ما کان یعبد آبائنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین؛ قوم عاد به قدری لجوج و متعصب و جاهل بودند که در برابر دعوت آن حضرت به توحید خالص و ناب گفتند: آیا به سراغ ما آمده‌ای که تنها خدای یکتا را بپرستیم و آنچه را پدران ما می‌پرستیدند رها کنیم؟ ما هرگز چنین کاری نخواهیم کرد، هر کاری از دست تو ساخته است انجام بده و آنچه را از بلا و عذاب الهی به ما وعده می‌دهی بیاور اگر راست می‌گویی!‌»
به این ترتیب بر اثر تعصب و لجاج و تقلید کورکورانه، توحید خالص که روح جهان هستی است در نظر آنها امری وحشتناک، و پرستش بت‌های بی‌عقل و شعور امری شایسته و با ارزش جلوه می‌کرد، و حتی برخلاف قانون دفع ضرر محتمل که عقل حاکم به آن است کمترین اعتنایی به احتمال عذاب الهی نمی‌کردند و مصرا از او می‌خواستند که به تهدیدهای خود جامه عمل بپوشاند، این خیره‌سری چیزی جز محصول تعصب و لجاج نبود.
آری آنها برای فرار از حق و ادامه تقلید کورکورانه به سوی عذاب الهی شتافتند و سرانجام خود را در آتش عذاب سوزاندند، و این است نتیجه لجاجت و تعصب خشک و تقلید غلط!

۳.۳ - قوم نمرود

در چهارمین آیه، سخن از پیامدهای شوم این رذایل اخلاقی درباره «نمرود» و نمرودیان است، می‌فرماید: «اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون؛ هنگامی که ابراهیم به پدرش (عمویش آزر) و قوم او گفت این مجسمه‌های بی‌روحی را که شما همواره پرستش می‌کنید چیست‌؟»
ولی آنها جوابی نداشتند جز اینکه «قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین؛ گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می‌کنند.»
و هنگامی که ابراهیم (علیه‌السّلام) با صراحت‌ به آنها گفت که هم خودتان و هم نیاکانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید بیدار نشدند، ابراهیم (علیه‌السّلام) بی‌اعتبار بودن این خدایان ساختگی و بی‌ارزش را از طریق بت‌شکنی به آنها نشان داد، باز هم بر سر عقل نیامدند، بلکه ابراهیم بیدارگر و پاره‌کننده پرده‌های جهل و تعصب و لجاجت را به سوزاندن در آتش تهدید کردند، و به تهدید خود جامه عمل پوشاندند و او را در میان دریایی از آتش پرتاب کردند، و هنگامی که آتش بر ابراهیم (علیه‌السّلام) سرد و خاموش و گلستان شد، و بزرگترین معجزه الهی در برابر چشمان‌شان به وقوع پیوست‌ باز هم این اسیران زنجیرهای جهل و تعصب و لجاج به بهانه‌های دیگری همچون سحر به راه خود ادامه دادند.
اینها همه نشان می‌دهد که تا چه حد این رذایل اخلاقی خطرناک و مانع از آزاد‌اندیشی و رسیدن به حق است، و آنها که در چنگال آن گرفتار می‌شوند تن به هر ذلت و حقارتی می‌دهند و عظمت مقام انسان و روح بلند او را در هم می‌شکنند ولی تسلیم حق نمی‌شوند.
و نیز اشاره به بت‌پرستی لجوجانه قوم «نمرود» می‌کند، هنگامی که ابراهیم (علیه‌السّلام) با دلیل بسیار روشن و قاطع، بت‌پرستی را ابطال می‌نماید و به آنها می‌گوید: «قال هل یسمعونکم اذ تدعون، او ینفعونکم او یضرون؛ آیا آنها را که می‌خوانید صدای شما را می‌شنوند؟ یا سود و زیانی به شما می‌رسانند؟»
آنها هیچ پاسخ منطقی در برابر این گفتار روشن نداشتند، جز اینکه پناه به تقلید کورکورانه ببرند و بگویند: «قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون؛ ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می‌کردند.» در حالی‌که اگر انسان می‌خواهد تقلید کند حداقل باید از عالم و دانشمندی تبعیت کند که او را به واقعیت‌ها رهنمون گردد نه از جاهل و گمراهی بدتر از خود! ولی این حجاب تعصب و لجاج به قدری ضخیم است که اجازه نمی‌دهد کمترین نور آفتاب هدایت و منطق و دلیل عقل در آن نفوذ کند، و ماورای آن را روشن سازد.

۳.۴ - لجاجت فرعونیان

سخن از لجاجت فرعونیان در برابر معجزات روشن حضرت موسی (علیه‌السّلام) است، آنها بر آیین بت‌پرستی نیاکان‌شان لجاجت و اصرار ورزیدند و گفتند: «ای موسی آیا آمدی که ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم منصرف سازی؟ و بزرگی و ریاست در روی زمین فقط از آن تو و برادرت باشد، ما هرگز به شما ایمان نمی‌آوریم!» قالوا اجئتنا لتلفتنا؛ «لتلفتنا» از ماده «لفت‌» (بروزن نفت) به معنی منصرف ساختن است، و التفات نیز از همین ماده گرفته شده و به معنی توجه به چیزی بعد از انصراف از چیز دیگر است. «عما وجدنا علیه آبائنا و تکون لکما الکبریاء فی الارض و ما نحن لکما بمؤمنین؛ شده و به معنی توجه به چیزی بعد از انصراف از چیز دیگر است.»
آنها هرگز از خود سؤال نمی‌کردند که آیین موسی (علیه‌السّلام) حق است‌یا باطل و در برابر آیین نیاکان‌شان چه امتیازی دارد؟ سخن آنها فقط این بود که ما باید آیین نیاکان خود را حفظ کنیم، خواه حق باشد یا باطل! ارزش واقعی برای ما همین است و بس، سپس آن را با سوء ظن نیز آمیختند و گفتند آنچه را موسی (علیه‌السّلام) به عنوان آیین الهی ارائه می‌دهد در واقع مقدمه‌ای است‌برای رسیدن به مقاصد سیاسی و حکومت‌ بر مردم، نه خدایی در کار است و نه وحی آسمانی! این بدبینی نیز از آثار همان تعصب و لجاج بود که جهت فرار از حق، عذر و بهانه‌های واهی برای خود می‌تراشیدند.
و شاید آنها از این بیم داشتند که اگر نور هدایت از طریق آیین موسی (علیه‌السّلام) بر افکار مصریان بیفتد، هم آیین خرافی نیاکان‌شان را از دست می‌دهند، و هم حکومتی را که بر اساس آن بنیان نهاده بودند. به همین دلیل با تمام قدرت در برابر آن به پا خاستند و مردم را به تعصب و لجاجت تشویق کردند و از آنجا که درباریان فرعون همه چیز را برای ادامه کومت‌ خود می‌خواستند، تصورشان این بود که موسی و‌ هارون نیز همه چیز را ابزار وصول به حکومت کرده‌اند.

۳.۵ - لجاجت یهود و نصاری

در بررسی آیات قرآن گوشه‌ ای از ادعاهای بی ‌دلیل جمعی از یهود و نصاری را می‌ بینیم که نتیجه‌اش انحصارطلبی و سپس تعصب است. در آیه‌ی می ‌فرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری‌ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری‌ لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ؛ یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی نزد خدا ندارند و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند و بر باطلند.»
جمله «لیست علی شی‌ء» اشاره به این است که آنها در پیشگاه خدا مقامی ندارند، یا اینکه دین و آئین آنها چیز قابل ملاحظه ‌ای نیست. سپس اضافه می‌ کند: آنها این سخنان را می‌ گویند در حالی که کتاب آسمانی را می‌خوانند! یعنی با در دست داشتن کتاب الهی که می‌ تواند راه‌گشای آنها در این مسائل باشد این گونه سخنان که سرچشمه‌ای جز تعصب و عناد و لجاج ندارد بسیار عجیب است. این آیه سرچشمه اصلی تعصب را، جهل و نادانی معرفی کرده است. زیرا افراد نادان همواره در محیط زندگی خود محصورند و غیر آن را قبول ندارند، به آئینی که از کودکی با آن آشنا شده‌ اند هر چند خرافی و بی‌اساس باشد سخت دل می ‌بندند و غیر آن را منکر می ‌شوند.
البته در بررسی واژه جمود، آیه دیگری مطرح می‌شود‌ که می‌فرماید: « ثم‌ قست‌ قلوبکم‌ من‌ بعد ذلک‌ فهی‌ کالحجاره‌ او اشد قسوه؛ پس از آن دل‌های شما چون سنگ، سخت گردید، حتی سخت‌تر از سنگ که از سنگ‌گاه جوی‌ها روان شود و چون شکافته شود آب از آن بیرون جهد.» که در حقیقت‌ آدمیانی‌ را منظور می‌کند که‌ تمام‌ وجودشان‌ سخت‌ و سیاه‌ شده‌ و در برابر اندیشه، اشراق، شناخت‌ و شهود نفوذ ناپذیرند و از جرگه‌ اصحاب‌ تفکر و اندیشه‌ و ارباب‌ شهود و ذوق،‌ خارج بوده‌ و هدایت‌ ناپذیرند.

۳.۶ - مشرکان عرب

این رشته در طول تاریخ همچنان ادامه می‌یابد تا عصر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌رسد. و نیز می‌بینیم که عامل اصلی انحراف مشرکان عرب تقلید کورکورانه و تعصب است که درهای معرفت و شناخت را از هر سو به روی صاحبان این صفات رذیله می‌بندد، می‌فرماید: «هنگامی که به آنها مشرکان عرب گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید می‌گویند: «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا؛ ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می‌نماییم‌.» و قرآن بلافاصله در پایان این آیه جواب دندان شکنی به آنها می‌دهد و می‌گوید: «اولو کان آبائهم لایعقلون شیئا و لایهتدون؛ مگر نه این است که پدران آنها چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند؟»
تعبیرات آیه نشان می‌دهد که آنها انکار نمی‌کردند که آنچه را پیغمبر آورده «ما انزل الله‌» و فرمان الهی است، بلکه به قدری گرفتار جهل و تعصب بودند که آیین نیاکان‌شان را بر آن مقدم می‌شمردند، نیاکانی که واقف به جهل و گمراهی‌شان بودند. به این ترتیب جهل و تعصب سبب می‌شود که انسان به راحتی ما انزل الله را رها سازد و پشت‌ به حق کند و رو به باطل نماید، هر چند حق را از باطل بشناسد!

۳.۷ - صلح حدیبیه

خداوند مسلمانان را به یاد ماجرای حدیبیه می‌اندازد که کفار با دیدن آن همه آیات و نشانه‌های حقانیت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به خاطر تعصب‌های جاهلی ایمان نیاورند و این رذیله اخلاقی آنها را از سعادت بزرگ بازداشت، می‌فرماید: ««اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم کلمة التقوی و کانوا احق بها و اهلها و کان الله بکل شیئ علیما؛ به خاطر بیاورید هنگامی را که کافران در دل‌های خود خشم و نفرت جاهلیت داشتند. به همین دلیل نه تنها ایمان نیاوردند بلکه در مقام مبارزه با حق برآمدند. و در مقابل خداوند آرامش و سکینه را بر رسول خود و مومنان نازل فرمود تا با رعایت اصول حق و عدالت در برابر آن دشمنان متعصب بایستد، و آنها را به کلمه تقوا ملزم ساخت که از هر کس شایسته‌تر و اهل آن بودند و خداوند بر هر چیز غالب است‌.»
حمیت از ماده حمی (بر وزن حمد) به معنی حرارتی است که بر اثر عوامل خارجی در بدن انسان یا اشیای دیگر به وجود می‌آید، به همین دلیل به حالت تب، حمی (بر وزن کبری) گفته می‌شود.
سپس به حالات روحی همچون خشم و تکبر و تعصب، حمیت اطلاق شده است، چرا که همه اینها حالتی آتشین در انسان ایجاد می‌کند. جالب اینکه در این آیه حمیت ‌به جاهلیت اضافه شده که اشاره‌ای به تعصب‌های برخاسته از جهل و نادانی، و سکینه که نقطه مقابل آن است‌ به خدا نسبت داده شده است که آرامشی است آگاهانه و برخاسته از ایمان. در بحث‌های آینده پیرامون تعصب منفی و مثبت نکته اضافه شدن حمیت ‌به جاهلیت روشن‌تر خواهد شد.

۳.۸ - نژادپرستی قوم عرب

و همچنین اشاره به نکته دیگری شده است که پرده از روی تعصب شدید مشرکان عرب در عصر اهلیت ‌برمی‌دارد، این حالت عصبیت در میان بعضی اقوام صورت حادتری دارد، از جمله گروهی از اعراب که به تعصب، معروف و مشهورند. خداوند در آیه مبارکه چنین می‌فرماید: «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الاعْجَمینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُومِنین؛ اگر قرآن بر غیرعرب نازل می‌شد (اعراب)هرگز به آن ایمان نمی‌آوردند.» یعنی نژادپرستی و تعصب قومی آنها به قدری شدید بود که اگر قرآن با تمام معارف عالی و فصاحت و بلاغت فوق‌العاده و محتوای بی‌نظیر بر فردی غیرعرب نازل می‌شد، تعصب و لجاجت هرگز به آنها اجازه نمی‌داد که آن را پذیرا شوند!
[۱۸] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۳۵۴.

این تعبیر قاطع به خوبی نشان می‌دهد که رذیله اخلاقی «تعصب و لجاج‌» تا چه حد می‌تواند انسان را از درک حقیقت و رسیدن به مقصود بازدارد. گرچه بعضی از مفسران برای این آیه تفسیرهای دیگری ذکر کرده‌اند ولی روشن‌ترین و مناسب‌ترین تفسیر همان است که در بالا ذکر شد.
بدون شک انسان به هر سرزمین یا قبیله و نژادی تعلق داشته باشد نسبت به آن عشق می‌ورزد و این پیوند علاقه او با سرزمین و قوم و نژادش نه تنها عیب نیست بلکه عامل سازنده‌ای برای همکاری‌های اجتماعی او است. ولی اگر این امر از حدش بگذرد به صورت مخرب و گاه فاجعه آفرین درخواهد آمد و منظور از تعصب نژادی و قبیلگی که مورد نکوهش قرار می‌گیرد همین افراط است.
دفاع افراطی از قوم و قبیله و نژاد و وطن، سرچشمه بسیاری از جنگ‌ها در طول تاریخ بوده است و عاملی برای انتقال خرافات و زشتی‌ها تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد به اقوام دیگر شده است. این دفاع و طرفداری افراطی گاه به جایی می‌ رسد که بدترین افراد قبیله در نظر او زیبا و بهترین افراد قبیله دیگر در نظر او زشت و شوم است و همچنین آداب و سنت‌های زشت و زیبا و به تعبیر دیگر تعصب نژادی پرده‌ی است از خودخواهی و جهل که بر روی افکار و درک و عقل انسان قرار می‌گیرد و قضاوت صحیح را از کار می‌ اندازد.
روی همین اصل در بعضی از روایات اسلامی پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) افراد متعصب و لجوج را در سرنوشت ‌شوم اعراب جاهلی شریک می‌شمرد و می‌فرماید: «من کان فی قلبه حبة من خردل من عصبیة بعثه الله یوم القیامة مع اعراب الجاهلیة؛ هر کس در دلش به‌اندازه دانه خردلی عصبیت‌ باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می‌کند.» دانه خردل دانه بسیار ریزی است که همواره به عنوان ضرب‌المثل برای خردی ذکر می‌شود.

۳.۹ - لجاجت در اقوام مختلف

چهره دیگری از این رذیله اخلاقی در اقوام مختلف دیده می‌شود و آن این‌که هر گروهی به خاطر تعصب و لجاج، خود را بهترین می‌داند، و دیگران را نفی می‌کند گویی تنها بندگان برگزیده خدا آنها هستند و دیگران هیچ، و همین امر سبب درگیری مستمر در میان اقوام می‌شود، می‌فرماید: «و قالت الیهود لیست النصاری علی شیئ و قالت النصاری لیست الیهود علی شیئ و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون؛ یهود گفتند مسیحیان نزد خدا هیچ ارزشی ندارند، و مسیحیان نیز گفتند: یهودیان ارزشی ندارند، در حالی‌که هر دو گروه، کتاب آسمانی را می‌خواندند که به آنها دستور می‌داد باید از این‌گونه تعصب‌ها به کنار باشند. آری افراد نادان از مشرکان عرب نیز سخنی همانند آنها داشتند، خداوند روز قیامت در باره اختلاف آنها داوری خواهد کرد.»
از تعبیرات این آیه به خوبی استفاده می‌شود که این گونه تعصب‌ها و خودبینی‌ها از جهل و نادانی سرچشمه می‌گیرد، و هر قوم جاهل و بی‌خبر گرفتار این رذیله اخلاقی خواهد شد. تعبیر به «الذین لایعلمون‌» (کسانی که نمی‌دانند) مفهوم وسیع و گسترده‌ی دارد که مشرکان عرب یکی از آن بودند و لذا بعضی از مفسران آن را به قوم نوح، یا همه امت‌های پیشین که بر اثر جهل و نادانی گرفتار تعصب و لجاجت‌ بودند، تفسیر کرده‌اند.

۳.۱۰ - کفر در لجاجت

سخن از یک حکم کلی و عمومی است و نشان می‌دهد که در تمام طول تاریخ تعصب و لجاجت نقش اصلی را در ادامه کفر و توحیدستیزی ایفا می‌کرده است، می‌فرماید: «و کذلک ما ارسلنا من قبلک من قریة من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون؛ این‌گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبری بیم‌دهنده نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما نیاکان خود را بر آیینی یافتیم و به آثار و روش آنها اقتدا می‌کنیم.»
این تعبیر نشان می‌دهد که همیشه مهمترین مانع در برابر ایمان به آیین پیامبران الهی همان تعصب و تقلید کورکورانه ناشی از جهل بوده است. و از اینجا خطر این رذیله اخلاقی آشکارتر می‌شود.

۳.۱۱ - اقوام جاهل

آخرین آیه می‌خوانیم که اقوام جاهلی به خاطر تعصب و لجاج بزرگ‌ترین انبیای الهی و عقل کل را متهم به جنون می‌کردند و آن را بهانه مخالفت ‌خود با آیین آنها قرار می‌دادند، می‌فرماید: «و یقولون ائنا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون؛ آنها پیوسته می‌گفتند: آیا ما خدایان خود را به خاطر شاعری دیوانه رها کنیم‌؟»
عجب اینکه آنها به قدری در حجاب تاریک جهل و تعصب گرفتار بودند که نمی‌فهمیدند این سخن یک گفتار ضد و نقیض است، «شاعر بودن‌» احتیاج به تفکر و ذوق سلیم و آگاهی کافی از دقایق سخن دارد. (توجه داشته باشید که شاعر از ماده شعور گرفته شده است.) و این با مجنون بودن هرگز سازگار نیست.
همچنین گاه آنها را متهم به «سحر» و «جنون‌» می‌کردند در حالی‌که سحر نیز احتیاج به آگاهی قابل ملاحظه‌ی سبت ‌به بخشی از علوم و دانش‌ها دارد، و هوشیاری خاصی را می‌طلبد، و این با جنون سازگار نیست، این سخنان ضد و نقیض ناشی از جهل و تعصب بود.

۳.۱۲ - نکته پایانی

یک نگاه اجمالی به آیات گذشته که اشباه و نظایر دیگری نیز در قرآن مجید دارد این حقیقت را اثبات می‌کند که از مهم‌ترین موانع معرفت و شناخت، تقلیدهای کورکورانه‌ی است که از تعصب و لجاجت و وابستگی بی‌قید و شرط سبت ‌به اموری که با تمایلات نفسانی و هوا و هوس‌های انسان می‌سازد ناشی می‌شود.
ضایعات و آثار زیان‌بار این رذیله اخلاقی صفحات تاریخ بشریت را سیاه کرده و پیامبران الهی را با مشکل‌ترین موانع رو به رو ساخته، و خون‌های زیادی بر خاک ریخته است و همین معنی برای پی بردن به آثار زیان‌بار آن کافی است.
اگر این رذیله اخلاقی در درون جان انسان‌ها نبود، تاریخ بشریت چهره دیگری داشت و پیشرفت تکامل تمدن‌ها شتاب دیگری پیدا می‌کرد، و نیروهای خلاق در مسیر سعادت انسانها به کار می‌افتاد، و به جای اینکه به صورت سیل ویرانگری در آید، نهرهای منظمی از معارف الهیه را تشکیل می‌داد که همه جا مایه عمران و آبادی قلوب بود.


در روایات اسلامی نیز از موضوع تعصب به عنوان یک اخلاق مذموم، شدیداً نکوهش شده است تا آنجا که در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) می‌خوانیم: « کان رسول اللَّه(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) یتعوذ فی کل یوم من ست من الشک و الشرک و الحمیة و الغضب و البغی و الحسد؛ ایشان همه روز از شش چیز به خدا پناه می‌برد: از شک و شرک و حمیت (تعصب) و غضب و ظلم و حسد هنگامی‌که پیامبر اسلام، مشرکین را به آئین یکتاپرستی دعوت می کرد آنان بنا به محدودیت فرهنگی و فکری که داشتند و نظر به تعصب قومی، پاسخ می‌دادند: رفتار و عقائد ما همانست که پدران ما داشته ‌اند و هرگز تغییر مسلک نخواهیم داد. بنابراین از پندها و اندرزهای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) جز فریاد دعوت چیزی نمی ‌شنیدند؛ درست مانند گوسفندانی که سخت سرگرم چرا باشند و گاه گاهی فریاد چوپان را بشنوند ولی هرگز به آن توجه نکرده و به راه خود ادامه دهند.
[۲۴] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۳۵۶.


۴.۱ - تعصب ابلیس

امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در خطبه قاصعه‌ که اساس آن بر نفی تکبر و تعصب است عامل اصلی انحراف و بدبختی ابلیس را تعصب و تکبر می‌شمرد، و می‌فرماید: «هنگامی که خداوند به فرشتگان دستور داد برای آدم (علیه‌السّلام) سجده کنند، همگی اطاعت کردند جز ابلیس‌.» سپس می‌افزاید: «اعترضته الحمیة فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لاصله فعدو الله امام المتعصبین، و سلف المستکبرین الذی وضع اساس العصبیة؛ تکبر و تعصب به او دست داد، و بر آدم (علیه‌السّلام) به خاطر خلقت‌ خویش افتخار کرد، و از جهت اصل و ریشه خود نسبت ‌به او تعصب ورزید، به همین دلیل این دشمن خدا پیشوای متعصبان، و سر سلسله مستکبران است، و کسی است که بنای تعصب را پی ریزی کرد!» و نیز بحث رسا و کوبنده‌ای در خطبه قاصعه در این زمینه بیان فرموده است:« اما ابلیس فتعصب علی آدم لاصله و طعن علیه فی خلقته، فقال انا ناری و انت طینی؛ ابلیس در برابر آدم به خاطر اصل و اساس خویش تعصب ورزید و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: «من از آتشم تو از خاک.»

۴.۲ - تعصب ممدوح ومذموم

«تعصب‌» و «حمیت‌» و «تقلید» سه مفهوم نزدیک به هم هستند که شاخه مذموم و شاخه ممدوح دارند هرچند غالبا واژه تعصب در بخش مذموم به کار می‌رود. به طور کلی اگر وابستگی انسان به امور نادرست و غیرمنطقی باشد تعصب مذموم است، و این همان چیزی است که در قرآن مجید از آن به عنوان «تعصب جاهلیت‌» یاد شده است، و اگر وابستگی به امور مثبت و مفید و سازنده و از روی علم و آگاهی باشد تعصب مثبت و ممدوح است.
به تعبیر دیگر که از عصبیت در آیات و روایات آمده «حمیت» یا «حمیت جاهلیت» است. «حمیت» در اصل از ماده «حمی» به معنی حرارت است و سپس در معنی غضب و بعدا به معنی نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است. این واژه گاه در همین معنی مذموم توأم با قید جاهلیت، یا بدون آن و گاه در معنی ممدوح و پسندیده به کار می‌رود و اشاره به غیرت منطقی و تعصب در امور مثبت و سازنده است.
[۲۶] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص۱۰۰.

امام امیرمؤمنان به هر دو قسمت در خطبه قاصعه از نهج البلاغه اشاره می‌فرماید: در یک جا می‌گوید: «فاطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیة، و احقاد الجاهلیة، فانما تلک الحمیة تکون فی المسلم من خطرات الشیطان و نخواته و نزعاته و نفثاته؛ شراره‌های تعصب و کینه‌های جاهلیت را که در قلب شما پنهان شده است، خاموش سازید که این نخوت و تعصب ناروا در مسلمان از القائات و خودخواهی‌ها و فساد و وسوسه‌های شیطان است‌.»
و در همین خطبه که اساس آن برکوبیدن کبر و غرور و تعصب و لجاج است در جای دیگری می‌فرماید: «فان کان لابد من العصبیة فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال، و محامد الافعال، و محاسن الامور التی تفاضلت فیها المجداء و النجداء من بیوتات العرب. فتعصبوا لخلال الحمد، من الحفظ للجوار، و الوفاء بالذمام، و الطاعة للبر، و المعصیة للکبر، و الاخذ بالفضل، و الکف عن البغی؛ اگر قرار است تعصبی در کار باشد، تعصب خود را در اخلاق پسندیده، افعال نیکو، کارهای خوب، و اعمال و اموری که افراد باشخصیت و شجاع از خاندان‌های (برجسته) عرب داشتند قرار دهید. تعصب شما در راه حفظ صفات با ارزش همچون حفظ حقوق همسایگان، وفای به عهد، اطاعت از نیکی‌ها، سرپیچی از تکبر، جود و بخشش و خودداری از ستم باشد!» به این ترتیب امام (علیه‌السّلام) به هر دو شاخه «تعصب‌» در این خطبه اشاره فرموده، و فرزندش امام سجاد (علیه‌السّلام) در برابر این سؤال که عصبیت چگونه است، هر دو شاخه را در برابر یکدیگر قرار داده چنین می‌فرماید: «العصبیة التی یاثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین! و لیس من العصبیة ان یحب الرجل قومه و لکن من العصبیة ان یعین قومه علی الظلم؛ تعصبی که دارنده آن مرتکب گناه می‌شود این است که انسان بدان طایفه خود را از نیکان طوایف دیگر بهتر بداند و به خاطر تعصب بدان را بر نیکان مقدم بشمرد. ولی تعصب این نیست که انسان به طایفه خود علاقه و محبت داشته باشد تعصب آن است که آنها را در ظلم‌شان یاری دهد.» ضمنا از این حدیث بخوبی روشن می‌شود که ایستادگی سرسختانه برای طرفداری از یک واقعیت مطلوب، نه تنها تعصب مذموم نیست، بلکه می‌ تواند خلاء روحی انسان را در پیوندهای نادرست جاهلی پر کند.
[۳۰] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۳۵۵.

مطابق این حدیث وابستگی به قوم و طایفه تا آن حد که به آنها علاقه داشته باشد و در کارهای خیر آنان را یاری دهد نکوهیده نیست، چرا که این وابستگی نه تنها او را به انجام کار خلافی دعوت نکرده، بلکه تشویق به پیوندهای محبت آمیز و سازنده نموده است، تعصب نکوهیده آن است که انسان به خاطر وابستگی‌های قومی و مانند آن حق و عدالت را زیر پا بگذارد و حتی بدان وابسته را بر نیکان غیر وابسته مقدم بشمرد.
در حدیث دیگری از همان حضرت می‌خوانیم: «لم یدخل الجنة حمیة غیر حمیة حمزة ابن عبدالمطلب، و ذلک حین اسلم غضبا للنبی فی حدیث السلا (بچه‌دان حیوان) الذی القی علی النبی‌؛ هیچ تعصبی وارد بهشت نمی‌شود جز تعصب حمزة بن عبدالمطلب منظور از وارد شدن تعصب در بهشت، وارد شدن صاحب آن است. و این زمانی بود که اسلام آورد و به خاطر بی‌احترامی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از جهت بچه‌دان حیوانی که بر آن حضرت فکنده شده بود خشمگین گشت و به یاری آن حضرت شتافت و اسلام را پذیرا شد.» بدیهی است تعصب حمزه در دفاع از پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مقابل مشرکان کثیف و ننگین و بی‌منطق چیزی جز دفاع از حق و عدالت نبود، و این تعصب ممدوح است، اگر حمزه (علیه‌السّلام) به خاطر تعصب چیزی بر خلاف حق و عدالت انجام می‌داد مذموم بود.
درحدیثی از امام باقر(علیه‌السّلام) می‌خوانیم که از آن حضرت درباره «تعصب» سؤال کردند. ایشان فرمودند: «العصبیة التی یاثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین، و لیس من العصبیة ان یحب الرجل قومه، و لکن من العصبیة ان یعین قومه علی الظلم؛ تعصبی که انسان به خاطر آن گناهکار می‌ شود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما اینکه انسان قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگری یاری دهد.»
امیر مؤمنان علی(ع) به هنگام انتقاد از بعضی از یاران سست عنصر و سرکش می‌فرماید: «منیت بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت. اما دین یجمعکم و لا حمیة تحمشکم؛ گرفتار مردمی شده‌ ام که اگر فرمان دهم اطاعت نمی‌کنند و اگر دعوت‌شان کنم اجابت نمی‌کنند. آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرتی که شما را به خشم آورد؟ و به انجام وظائف وا دارد. تعصب غالبا در همان معنی مذموم به کار رفته است، چنان‌که امیر مؤمنان علی(ع) در خطبه «قاصعه» بارها روی این معنی تکیه کرده است؛ هنگامی که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر می‌دارد، می‌ فرماید: «فاطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیة و احقاد الجاهلیة، فانما تلک الحمیة تکون فی المسلم من خطرات الشیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته؛ شراره‌های تعصب و کینه‌ های جاهلی را که در قلب دارید خاموش سازید که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در مسلمانان از القائات و نخوت و وسوسه شیطان است.»

۴.۳ - عقوبت تعصب عرب

در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «ان الله یعذب الستة بالستة، العرب بالعصبیة، و الدهاقین بالکبر، و الامراء بالجور، والفقهاء بالحسد، و التجار بالخیانة، و اهل الرساتیق بالجهل؛ خداوند شش گروه را به خاطر شش چیز عذاب می‌کند: عرب را به خاطر تعصب، و اربابان را به خاطر تکبر، و حاکمان را به خاطر ستم، و فقیهان را به خاطر حسد، و تجار را به خاطر خیانت، و اهل روستاها را به خاطر جهل و نادانی‌!» جالب این‌که تعصب را نخستین امر از امور ششگانه ذکر فرموده، در حالی که همه آنها از گناهان بزرگ است.

۴.۴ - مقام متعصب

در حدیث دیگری از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌خوانیم: «لیس منا من دعا الی عصبیة، و لیس منا من قاتل علی عصبیة، و لیس منا من مات علی عصبیة؛ کسی که مردم را دعوت به تعصب کند از ما نیست، و کسی که به خاطر تعصب بجنگد از ما نیست، و کسی که با تعصب بمیرد از ما نیست!»
[۳۶] سجستانی، داوود، سنن ابی داوود، ح۵۱۲۱، طبق نقل میزان الحکمه.



از عوامل و مولّفه‌های تعصب‌ورزی:

۵.۱ - تکبر

یکی از ریشه های تعصب‌، تکبر می‌باشد که نمونه بارز آن در داستان سجده‌ نکردن شیطان بر آدم نمایان می‌شود. امام علی (علیه‌السّلام) در این باره می ‌فرماید: « اما ابلیس فتعصب علی آدم لاصله وطعن فی خلقته فقال انا ناری وانت طینی؛ ابلیس به خاطر اصل وریشه خود بر آدم تعصب ورزید.»

۵.۲ - مال و ثروت

امیرالمومنین در یکی دیگر از بیانات خود می‌فرماید: «واما الاغنیاء من مترفه الامم فتعصبوا لاثار مواقع النعم؛ اما توانگران از مرفهین امت‌های گذشته به خاطر آثار نعمت‌ها تعصب ورزیدند.»

۵.۳ - تقلید کورکورانه

نقطه مقابل «تعصب‌» و «لجاج‌» و «تقلید کورکورانه‌» تسلیم در برابر حق است که از فضایل مهم اخلاقی محسوب می‌شود، یعنی انسان حق را نزد هرکس، حتی دورترین و کوچک‌ترین افراد ببیند، در برابر آن تسلیم شود و آن را با آغوش باز پذیرا گردد. این فضیلت اخلاقی سبب پیشرفت علم و دانش انسان و پرهیز از گمراهی‌ها و گام نهادن در صراط مستقیم است.
این فضیلت اخلاقی جز برای مؤمنان و صالحان و کسانی که از حب ذات افراطی دورند و از وابستگی‌های تعصب آلود قومی و گرایش‌های گروهی برکنارند حاصل نمی‌شود. تسلیم در برابر حق نشانه ایمان، سلامت فکر و روح، و بالا بودن سطح فرهنگ و تهذیب نفس است. قرآن مجید خطاب به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین می‌فرماید: «فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما؛ به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در اختلافات‌شان، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشد!»
و در جای دیگر می‌فرماید: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم؛ هیچ مرد و زن باایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری در برابر فرمان خدا داشته باشند.» البته تسلیم به عنوان یک فضیلت اخلاقی به دو معنی استعمال می‌شود، یکی تسلیم در برابر حق که نقطه مقابل تعصب و لجاجت و تقلید کورکورانه است و دیگر تسلیم در برابر قضا و قدر الهی و خواسته‌های او، در برابر اعتراض و نارضایی و ناشکری که موضوع بحث ما در اینجا معنی اول است.
تقلید اقسام مختلفی دارد که یک نوع ازآن مذموم است و آن تقلید جاهل از جاهل می‌باشد که گاه عامل اصلی تعصب و غیرت‌ورزی نابجا می‌باشد. همچنین پیروی ناآگاهانه و دفاع افراطی از پدران و اجداد و شخصیت‌های بزرگ قوم و قبیله، سرچشمه بسیاری از جنگ‌ها در طول تاریخ بوده است و عاملی برای انتقال خرافات و زشتی‌ها تحت عنوان آداب و سنن قبیله و نژاد به اقوام دیگر شده است.
شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، جریان‌ خوارج‌ را اولین‌ جریان‌ جمودآمیز در ضربه‌زدن‌ به‌ اسلام‌ معرفی‌ می‌کند که‌ در بستری‌ سیاسی، بر اثر خلاهای‌ فکری‌ و معرفتی‌ و فقدان‌ عمق‌ اندیشه‌ و درک‌ مفاهیم‌ قرآنی‌ شکل‌ گرفت.
[۴۱] مطهری، مرتضی، اسلام‌ و مقتضیات‌ زمان، قم، نشر صدرا، اردیبهشت‌، ۱۳۷۶، ص‌۱۱۵.

همچنین ایشان، مولفه‌هایی‌ چون: نگرش‌ محدود به‌ اسلام، عدم‌شناخت‌ نیازهای‌ زمان، عدم‌پاسخ‌گویی‌ عمیق‌ و فراگیر به‌ سوال‌ها و شبهات‌ و حتی‌ توقف‌ در آن‌ها و در جازدن‌ و شبیه‌ سازی‌ فرهنگ‌ اسلام‌ به‌ فرهنگ‌ کلیسایی‌ قرون‌ وسطی را از مولفه‌های‌ ساختاری‌ و بنیادین‌ جهل، جمود، تحجر می‌داند.
[۴۲] مطهری، مرتضی، تکامل‌ اجتماعی‌ اسلام، قم، نشر صدرا، ص‌۱۸۹.
[۴۳] مطهری، مرتضی، علل‌ گرایش‌ مادیگری، ص‌۲۱۸.



می‌دانیم «تعصب‌» و «لجاجت‌» لازم و ملزوم یکدیگرند، و به همین دلیل ما هر دو را تحت‌یک عنوان آوردیم، در رابطه با نکوهش رذیله لجاج نیز روایات زیادی داریم از جمله:
۱- در حدیثی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌خوانیم: «ایاک و اللجاجة، فان اولها جهل و آخرها ندامة؛ از لجاجت‌ بپرهیزید که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است!»
[۴۴] محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۷۰ (ماده لجاجه).

۲- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) آمده است که فرمود: «اللجاج اکثر الاشیاء مضرة فی العاجل و الآجل؛ لجاجت در دنیا و آخرت از همه چیز زیان‌بارتر است‌.»
[۴۵] محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۷۰ (ماده لجاجه.

۳- در حدیث دیگری از همان حضرت می‌خوانیم: «اللجاج بذر الشر؛ لجاجت‌بذر شر و بدی است‌!»
[۴۶] محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۷۰، ماده لجاجه.

۴- در نهج البلاغه آمده است که فرمود: «اللجاجة تسل الرای؛ لجاجت آراء انسان را سست، و او را به خطا می‌افکند.»
۵- و نیز از همان حضرت آمده است: «لیس للجوج تدبیر؛ لجوج مدیریت و تدبیر ندارد.»
[۴۸] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.

با توجه به روایاتی که در بالا آمد تاثیر تخریبی این دو رذیله اخلاقی (تعصب و لجاج) در زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها روشن می‌شود تا آنجا که انسان را از ایمان و اسلام بیگانه ساخته، و به سوی کفر و شرک و اقتدای به شیطان و رهاکردن رشته محکم ایمان سوق می‌دهد که دلایل آن را در بحث‌ بعد خواهید خواند.


دین اسلام مساله غیرت و تعصب را باطل معرفی نکرده و بلکه اصل آن را حفظ نموده است. زیرا غیرت ریشه در فطرت انسانی دارد و اسلام هم دین فطرت است. البته در جزئیات تعصب دخالت کرده و فرموده است آن قدر از غیرت و تعصب که مطابق با فطرت است حق می‌باشد ولی شاخ و برگی که اقوام به آن داده‌ اند باطل می‌باشد. مثلا در طی زندگی مواقعی وجود دارد که شخص احساس می‌ کند دیگران به منافع او تجاوز می‌ کنند و رعایت احترام مقدسات (مثلا اطفال و ناموس) او را نمی‌کنند و یا درصدد هستند آبروی او را بریزند و خاندان او را هتک حرمت نمایند، در اینجا است که باورهای دینی او را وادار به دفاع می سازد. به عبارت دیگر لزوم دفاع از خود و از متعلقات خود حکمی است که فطرت، به گردن بشر انداخته است.
البته نحوه بکار بردن این نیرو و اطاعت از این حکم فطرت به دو گونه می‌ باشد: یکی به نحو شایسته یعنی بکارگیری تعصب و غیرت انسانی برای دفاع از حق خود و دیگری به نحو ناشایست و مذموم‌؛ یعنی خود عمل باطل باشد و برای حفظ باطل هم انجام گیرد که معلوم است در این صورت چه فساد و شقاوتی در پی دارد و چقدر نظام امور زندگی را به هم می‌زند.
[۴۹] طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان‌، موسوی همدانی سید محمد باقر، قم‌، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۴، ج‌۴، ص۶۷۴.



«تعصب‌» از ماده «عصب‌» در اصل به معنی رشته‌هایی است که مفاصل استخوان‌ها و عضلات را به هم پیوند می‌دهد، سپس این ماده به معنی هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی آمده است که غالبا بار منفی دارد هر چند وابستگی‌های مثبت نیز در مفهوم آن افتاده است که شرح آن در بحث‌های آینده به خواست‌ خدا خواهد آمد.
بدیهی است وابستگی‌های غیرمنطقی نسبت ‌به شخص یا عقیده و یا چیزی انسان را به لجاجت و تقلید کورکورانه سبت ‌به آن وادار می‌کند، و سرچشمه بسیاری از کشمکش‌ها و جنگ‌ها و خونریزی‌ها و اختلافات مستمر است.
هرگاه این گونه تعصب‌ها از میان جامعه انسانی برود و مردم تسلیم منطق و حرف حساب باشند بسیاری از اختلافات برچیده می‌شود و آرامش بر جوامع بشری حاکم می‌شود. چنین تعصبی که نتیجه مستقیم آن لجاج و تقلید کورکورانه است از امور زیر سرچشمه می‌گیرد:

۸.۱ - علاقه شدید به نیاکان

حب ذات و علاقه شدید به نیاکان حب ذات افراطی سبب می‌شود که انسان نسبت ‌به هر چیزی که به او ارتباط و پیوند دارد دلباختگی و دلدادگی نشان دهد از جمله نسبت‌ به پدر و نیاکان و آیین و رسوم آنها.
این وابستگی شدید عامل انتقال بسیاری از خرافات و زشتی‌ها به بهانه حفظ آداب و سنن، از نسلی به نسل دیگر می‌باشد، و حجابی در برابر معرفت و شناخت ‌حق است.
دفاع و طرفداری شدید از قوم و قبیله گاه به جایی می‌رسد که بدترین افراد قبیله و زشت‌ترین آداب و سنن آنها در نظر افراد متعصب بسیار زیبا جلوه می‌کند در حالی‌که بهترین افراد قبایل دیگر و عالی‌ترین آداب و سنن آنها در نظر آنها زشت و بی‌معنی است!

۸.۲ - پایین‌ بودن سطح فرهنگ

پایین بودن سطح فکر و فرهنگ، هر قدر سطح فکر مردم کوتاه‌تر و فرهنگ آنها ضعیف‌تر باشد، تعصب‌های جاهلانه و لجوجانه و تقلیدهای کورکورانه در میان آنها بیشتر است، به عکس هر قدر سطح فکر بالاتر رود و فرهنگ کامل‌تر شود توجه او به منطق و استدلال و نفی تعصب و لجاجت و جانشین ساختن تحقیق به جای تقلید کورکورانه بیشتر می‌شود.

۸.۳ - شخصیت‌زدگی

شخصیت‌زدگی عامل دیگری برای تعصب و تقلید کورکورانه است. گاه شخصی در نظر انسان چنان قداست پیدا می‌کند که گفتار و رفتار او از دایره نقد خارج می‌شود هر چند از نظر علمی و اخلاقی در سطح پایینی قرار داشته باشد و همین امر سبب می‌شود که عده‌ای چشم و گوش بسته به دنبال او بیفتند و به خاطر او جان و مال خود را از دست‌ بدهند، بی‌آنکه در محتوای سخنان و رفتار او کمترین‌ اندیشه‌ی کنند!

۸.۴ - انزوای اجتماعی و فکری

انزوای اجتماعی و فکری یکی دیگر از اسباب تعصب است. وقتی انسان در خودش و محیط فکری و اجتماعیش فروبرود و از جوامع و افراد دیگر و افکار آنها بی‌خبر بماند نسبت ‌به آنچه در اختیار اوست‌ سخت وابسته می‌شود، و در برابر آن تعصب می‌ورزد، در حالی‌که اگر با دیگران بنشیند و فکر خود را با افکار دیگران مقایسه کند نقطه‌های قوت و ضعف و مثبت و منفی به زودی آشکار می‌گردد، و به او اجازه می‌دهد بهترین انتخاب را داشته باشد.


تعصب و لجاج، آثار منفی شدیدی دارد که در زندگی انسان‌های متعصب و لجوج به زودی ظاهر می‌شود.

۹.۱ - وابستگی غیرمنطقی

تعصب یعنی وابستگی غیرمنطقی به شخص یا عقیده یا عادت و رسم خاصی، همان‌گونه که قبلا نیز اشاره شد، حجاب ضخیمی بر دیده عقل انسان می‌افکند، و او را از درک حقایق و خیر و شر و مصلحت و مفسده و عاقبت امور و پیدا کردن راه چاره محروم می‌سازد.
به همین دلیل در احادیث‌ سابق خواندیم که لجوج مدیریت و تدبیر ندارد، و در حالات شیطان دیدیم که به خاطر تعصب از درک بدیهیات واماند، و رشته عبودیت و بندگی را از گردن خویش برداشت و برای همیشه رانده درگاه الهی شد.

۹.۲ - نفاق و اختلاف

تعصب و لجاجت آتش سوزانی است که پیوندهای وحدت و اتحاد را در جامعه بشری می‌سوزاند، و بذر نفاق و اختلاف را در میان افراد می‌پاشد و نیروهایی را که باید صرف پیشرفت جوامع انسانی شود، به جنگ و ستیز با یکدیگر وامی‌دارد، به همین دلیل در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «اللجاج ینتج الحروب و یوغر القلوب؛ لجاجت آتش جنگ‌ها را روشن می‌سازد و دل‌ها را پر از کینه و دشمنی می‌کند.»
[۵۰] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.


۹.۳ - تبدیل محبت‌ به عداوت

تعصب و لجاج سبب می‌شود که دوستان از هم دور شوند و محبت‌ها به عداوت‌ها مبدل گردد.

۹.۴ - کفر

تعصب و لجاج یکی از عوامل مهم کفر است، و بسیاری از امت‌های پیشین تنها به این دلیل راه کفر را پیش گرفتند که تعصب و لجاج نسبت ‌به آیین نیاکان‌شان مانع پذیرش حق شد. (شرح این معنی را در تفسیر آیات گذشته خواندیم.)

۹.۵ - مایه‌ رنج و ناراحتی

تعصب و لجاج مایه درد و رنج و زحمت و ناراحتی است، چرا که سبب می‌شود انسان مدت‌ها، و گاه سالیان دراز، در بیراهه سرگردان شود و چون به بن‌بست می‌رسد سرانجام خسته و وامانده از راهی که رفته است ‌باز می‌گردد. روی همین معنی در حدیثی از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) می‌خوانیم: «ثمرة اللجاج العطب؛ ثمره لجاجت ‌شکست ‌خوردن و هلاکت است‌.»
[۵۱] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، (طبق نقل میزان الحکمة، باب اللجاجة.)
و به همین دلیل غالبا مایه ندامت و پشیمانی است همان‌گونه که در احادیث گذشته به آن اشاره شده بود که «آغاز لجاجت، جهل است و پایان آن ندامت‌!»

۹.۶ - عدم‌کنترل امور اختیاری

تعصب و لجاجت در بسیاری از مواقع، کنترل امور را از اختیار انسان خارج می‌سازد و او را به جاهایی می‌کشاند که هرگز مایل به آن نبوده است، روی این جهت در بعضی از احادیث اسلامی از امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) نقل شده است که می‌فرماید: «لامرکب اجمح من اللجاج؛ هیچ مرکبی سرکش‌تر از مرکب لجاجت نیست!‌»
[۵۲] تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، (ماده لجاجت.)


۹.۷ - دوری از رحمت خدا

و بالاخره تعصب و لجاجت هم دنیای انسان را بر باد می‌دهد و هم آخرت او را، چرا که در دنیا سرچشمه عداوت‌ها و جدایی‌ها و اشتباهات فراوان و از دست‌دادن آرامش می‌شود و در آخرت سبب دوری از رحمت‌ خدا، و این همان است که در روایت امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) خواندیم: «اللجاج اکثر الاشیاء مضرة فی العاجل و الآجل؛ لجاجت از همه چیز زیان‌بارتر است در دنیا و آخرت!‌»
بار دیگر لازم است این نکته را یادآور شویم که این سه رذیله اخلاقی (تعصب و لجاجت و تقلید کورکورانه) گرچه از نظر مفهوم و محتوا از هم جدا هستند ولی چون رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند، و به اصطلاح لازم و ملزوم یکدیگرند هر سه را با هم عنوان کردیم.
انگیزه‌های تعصب و لجاجت نیز روشن است، زیرا: تعصب‌های کور و مخرب قبل از هر چیز برخاسته از جهل و نادانی است، به همین دلیل هر قومی جاهل‌تر باشند، تعصب و وابستگیش به آنچه دارد بیشتر است، تا آنجا که حاضر نیستند از طریق ایجاد تحول در وضع خود، گام‌هایی به سوی تکامل بردارند، و همین تعصب و لجاجت عامل عقب ماندگی آنها می‌شود. در اخبار گذشته نیز خواندیم که پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمود: «از لجاجت ‌بپرهیزید که آغاز آن جهل و پایان آن پشیمانی است!‌»
عامل دیگر تعصب و لجاج، خودخواهی است، چه اینکه افراد خودخواه به آنچه دارند سخت علاقه‌مند و وابسته‌اند، هر چند آیین غلط و رسوم و آداب نادرستی باشد، همین که احساس می‌کنند مربوط به قوم و قبیله و نیاکانشان است، آن را پذیرا می‌شوند و چشم و گوش خود را بر همه چیز می‌بندند.
گاه راحت‌طلبی و تنبلی نیز انگیزه تعصب و لجاجت می‌شود، زیرا انتقال از وضع موجود به وضعی دیگر در بسیاری از اوقات نیاز به تلاش و کوشش و پیکار با موانع دارد و افراد عافیت طلب حاضر به استقبال این امور نیستند، به همین دلیل آنچه را دارند سخت می‌چسبند، و از آن جدا نمی‌شوند.


از عوامل و آثار تحجر و تعصب‌ورزی می‌توان به چند مورد اشاره کرد از جمله:

۱۰.۱ - عقب‌ماندگی و جاهلیت

به هر حال، شک نیست که وجود چنین حالتی در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگی و سقوط آن جامعه است، پرده‌های سنگینی بر عقل و فکر می‌ افکند و انسان را از درک صحیح و تشخیص سالم باز می‌ دارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا می‌دهد. چنانچه در حدیثی از حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) آمده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم): مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِیَّةِ؛ کسی‌که در قلبش به اندازه دانه خردلی عصبیت باشد خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می ‌کند.» این تعبیر نشان می‌دهد که این رذیله اخلاقی به قدری خطرناک است که پایین‌ترین درجات آن نیز با ایمان خالص سازگار نیست.

۱۰.۲ - بی‌ایمانی

از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌خوانیم: «من تعصب او تعصب له فقد خلع ربق الایمان من عنقه؛ هر کس تعصب بورزد، یا دیگران به خاطر او تعصب بورزند، رشته‌های ایمان را از گردن خود بازگردانده است‌.»

۱۰.۳ - انحراف از حق

اصولا انتقال سنت‌های غلط از قومی به قوم دیگر در سایه شوم همین «حمیت جاهلیت» صورت می‌گیرد و پافشاری اقوام منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهی نیز غالبا از همین رهگذر است.
[۵۵] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص ۱۰۱.
وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللّهُ قالُوا نُومِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُومِنینَ.» تحجر عقلی، قلبی‌ و تحجر در موضع‌ عملی‌ و رفتاری، علت‌ عدم‌پذیرش‌ حق‌ و گرایش‌ به‌ کمال‌ و سعادت‌ واقعی‌ می‌گردد.

۱۰.۴ - سوء مدیریت

«تحجرگرایی» مانع‌ جدی‌ در شکوفایی‌ اندیشه‌ دینی‌ و ایجاد تعامل‌ مثبت‌ نظری‌ و عملی‌ با «حقیقت»، «معرفت»، حکمت‌ و حکومت، مدیریت‌ و سیاست‌ و حتی‌ تقدیر معیشت‌ است‌ و متحجران‌ از اسلام‌ جز آموزه‌های‌ بسته‌ و رسوب‌ شده‌ و انعطاف‌ناپذیر در برخورد با اقتضائات‌ زمان‌ و مکان‌ و تغییر موضوع‌ و محمول‌ها ندارند و هرگز پذیرای‌ نقد اندیشه‌ و عمل‌ خویش، بازشناسی‌ و بازنگری‌ فکر و فعل‌ به‌ اصطلاح‌ اسلامی‌ خود نیستند و همواره‌ راکد و تحول‌ ناپذیرند.
[۵۷] مطهری، مرتضی، مجموعه‌ آثار، ج‌ نوزدهم، ص‌ ۱۱۰.


۱۰.۵ - ایجاد تفرقه در جامعه

اگر جامعه‌ی از مجموع افراد و گروه‌های متعصب که یکدیگر را قبول ندارند تشکیل شده باشد، هیچ‌گاه اتحاد و انسجام در بین آنها رخ نخواهد داد. به همین جهت می‌باشد که استعمارگران تلاش می‌کنند بین ملت‌های اسلامی تعصب کورکورانه و منفی را رواج دهند و حتی در داخل کشور هم با ایجاد تعصب مذموم بین گروه‌ها و اقوام مختلف وحدت ملی را از بین می‌برند.‌


راه علاج این رذیله اخلاقی مانند سایر رذایل اخلاقی در درجه اول توجه به انگیزه‌ها و ریشه‌ها و از بین بردن آن است، و با توجه به اینکه ریشه تعصب، حب ذات افراطی، پایین بودن سطح فرهنگ، شخصیت‌زدگی، و انزوای اجتماعی و فکری است، برای از میان بردن این صفت رذیله باید سطح آگاهی افراد بالا رود، با اقوام و ملل دیگر و گروه‌های مختلف اجتماعی بیامیزند، حب ذات در آنها تعدیل گردد، و گرایش‌های زیانبار قومی و قبیلگی از میان آنها برچیده شود تا پایه‌های تعصب و لجاجت و تقلیدهای کورکورانه برچیده شود.
[۵۸] ابن جمعه جرانی، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۷۳.
نقل شده است که میان زن عرب و عجم اختلافی پیدا شد. نزد حضرت علی (علیه‌السّلام) آمدند و حضرت تفاوتی قائل نشد. زن عرب اعتراض کرد. امام دو مشت خاک در دست گرفت و فرمود: «میان این دو مشت فرقی نمی‌یابم.»
[۵۹] مطهری، مرتضی، خدمات متقابل، ص۱۲۵.

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع):لَمْ یُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِیَّةٌ غَیْرُ حَمِیَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِیِّ ص فِی حَدِیثِ السَّلَی الَّذِی أُلْقِیَ عَلَی النَّبِیِّ(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم)؛ البته درست است که اسلام اصل تعصب و غیرت را که حکمی است فطری تایید می‌کند اما آنجایی که تعصب ورزیدن، خداپسند باشد، باید تعصب ورزید، مانند جایی که شکم بند گوسفندی را در حال سجود بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) پرتاب کردند، حمزة بن عبدالمطلب عصبانی شد و گفت: به خاطر این بی ‌ادبی من مسلمان شدم. در پایان‌ به‌ مطلبی‌ از حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (رحمه‌الله) اشاره‌ می‌شود که‌ فرمودند: «ما باید سعی‌ کنیم‌ حصارهای‌ جهل‌ و خرافه‌ را شکسته‌ تا به‌ سرچشمه‌ زلال‌ اسلام‌ ناب‌ محمدی‌ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) برسیم.»
[۶۱] امام خمینی، روح‌الله، صحیفه‌ نور، ج‌۳، ص۴۱.
همچنین باید به آثار و پیامدهای زیانبار آن توجه شود، که این خود عامل دیگری برای از میان بردن این رذیله اخلاقی است.
هنگامی که انسان توجه داشته باشد که تعصب و لجاج، پرده‌ی بر فکر و عقل او می‌اندازد و او را از درک صحیح بازمی‌دارد، و نیز پیوندهای وحدت و اتحاد را در جامعه بشری پاره می‌کند، و بذر نفاق و اختلاف را در میان آنها می‌پاشد، و مایه درد و رنج انسان‌ها می‌گردد، و حتی گاه او را به پرتگاه‌هایی که هرگز انتظار آن را نداشته است می‌کشاند، به یقین توجه به این امور، او را از مرکب سرکش تعصب و لجاج پایین می‌آورد، و از بیراهه‌های خطرناک به شاهراه سعادت و خوشبختی رهنمون می‌گردد.
یکی دیگر از طرق درمان رذایل اخلاقی تغییر شکل و تعویض محتوای آن است‌ به این معنی که انگیزه‌ها را از بخش‌های منفی به بخشهای مثبت هدایت کنیم؛ مثلا کسی که دارای تعصب شدید نسبت‌ به مسائل نادرستی است، به جای اینکه انگیزه تعصب را در او بمی‌رانیم، تعصب او را به امور مثبت متوجه سازیم. این همان چیزی است که در سخنان نورانی امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در خطبه قاصعه خواندیم که می‌فرماید: «اگر بنا هست تعصب داشته باشید سعی کنید تعصب شما به خاطر مکارم اخلاق و محامد افعال و محاسن امور باشد.»
[۶۲] امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
یعنی اگر بناست وابستگی توام با اصرار نسبت‌به چیزی داشته باشید این وابستگی را نسبت‌به فضایل اخلاقی قرار دهید.


۱. مطهری، مرتضی، مجموعه‌ آثار، ج‌ نوزدهم، قم، نشر صدرا، ص‌۱۱۰.
۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ج۱، ص۶۰۶.    
۳. نوح/سوره۷۱، آیه۷.    
۴. نوح/سوره۷۱، آیه۲۳.    
۵. اعراف/سوره۷، آیه۷۰.    
۶. انبیاء/سوره۲۱، آیه۵۲.    
۷. انبیاء/سوره۲۱، آیه۵۳.    
۸. شعراء/سوره۲۶، آیه۷۳-۷۲.    
۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۷۴.    
۱۰. یونس/سوره۱۰، آیه۷۸.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۱۳.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران‌، ‌دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، ج‌۱، ص۴۶۵.    
۱۳. بقره/سوره۲، آیه۷۴.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۱۷۰.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۱۷۰.    
۱۶. فتح/سوره۴۸، آیه۲۶.    
۱۷. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۹۹-۱۹۸.    
۱۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۳۵۴.
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۰۸، باب العصبیه، ح‌۳.    
۲۰. بقره/سوره۲، آیه۱۱۳.    
۲۱. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۳.    
۲۲. صافات/سوره۳۷، آیه۳۶.    
۲۳. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۷۳، ص۲۸۹.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۳۵۶.
۲۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، ج۱، ص۱۹۳.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص۱۰۰.
۲۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، از بند۲۲-۲۳، ج۱، ص۱۹۴.    
۲۸. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، بند۷۶-۷۹، ج۱، ص۱۹۹.    
۲۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۰۸، باب العصبیه، ح‌۷.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۱۵، ص۳۵۵.
۳۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۰۸.    
۳۲. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۰۸.    
۳۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۳۹، ج۱، ص۳۶.    
۳۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵.    
۳۵. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۸، ص۱۶۲-۱۶۳، ح‌۱۷.    
۳۶. سجستانی، داوود، سنن ابی داوود، ح۵۱۲۱، طبق نقل میزان الحکمه.
۳۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، ج۱، ص۱۹۹.    
۳۸. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، ج۱، ص۱۹۹.    
۳۹. نساء/سوره۴، آیه۶۵.    
۴۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۶.    
۴۱. مطهری، مرتضی، اسلام‌ و مقتضیات‌ زمان، قم، نشر صدرا، اردیبهشت‌، ۱۳۷۶، ص‌۱۱۵.
۴۲. مطهری، مرتضی، تکامل‌ اجتماعی‌ اسلام، قم، نشر صدرا، ص‌۱۸۹.
۴۳. مطهری، مرتضی، علل‌ گرایش‌ مادیگری، ص‌۲۱۸.
۴۴. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۷۰ (ماده لجاجه).
۴۵. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۷۰ (ماده لجاجه.
۴۶. محمدی ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۴، ص۲۷۷۰، ماده لجاجه.
۴۷. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره‌۱۷۹، ج۱، ص۳۴۳.    
۴۸. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
۴۹. طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان‌، موسوی همدانی سید محمد باقر، قم‌، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۴، ج‌۴، ص۶۷۴.
۵۰. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم.
۵۱. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، (طبق نقل میزان الحکمة، باب اللجاجة.)
۵۲. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، (ماده لجاجت.)
۵۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۰۸.    
۵۴. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۰۸، ح۲.    
۵۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌۲۲، ص ۱۰۱.
۵۶. بقره/سوره۲، آیه۹۱.    
۵۷. مطهری، مرتضی، مجموعه‌ آثار، ج‌ نوزدهم، ص‌ ۱۱۰.
۵۸. ابن جمعه جرانی، عبدعلی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۷۳.
۵۹. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل، ص۱۲۵.
۶۰. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۳۰۸.    
۶۱. امام خمینی، روح‌الله، صحیفه‌ نور، ج‌۳، ص۴۱.
۶۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «تعصب و لجاجت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۲/۱۰.    



جعبه ابزار