تکفیر(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تکفیر، اصطلاحی در
کلام و
فقه به معنای نسبت
کفر دادن به
مسلمان است.
تکفیر در اصل به معنای پوشیدن و پوشاندن است، ولی در
عربی و
فارسی به معانی گوناگونی به کار رفته
که بر پایه آنها در
قرآن و
احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح یافته است، از جمله پاک کردن گناهان و ابطال عقاب(عذاب)،
پرداختن
کفّاره سوگند و مانند آن
و
کافر خواندن کسی
یا نسبت
کفر دادن به
مسلمان .
در برخی احادیث و به تبع آن در اصطلاح فقها، تکفیر به معنای نهادن یک دست بر روی دست دیگر در هنگام ایستادن در
نماز و نیز در غیر نماز برای ادای احترام آمده است (یا اصطلاحاً «تکتیف»)
که برخی فقهای امامی آن را
حرام و برخی دیگر
مکروه دانستهاند.
تکفیر به معنیِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه در قرآن کریم مصادیق متعددی دارد، از جمله کسانی که
حضرت مسیح علیهالسلام را
خدا پنداشتند
و افرادی که به مردم
جادوگری میآموختند
تکفیر شدهاند. در احادیث نیز علل و عواملی که ممکن است سبب تکفیر گردد و موارد غیرمجاز و شرایط آن بتفصیل مطرح شده است.
پیشینه تکفیر در جهان اسلام، به
صدر اسلام باز می گردد.
برخی حوادث مهم
تاریخ اسلام به سبب تکفیر روی داده، همچنانکه برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینه تکفیر را فراهم آورده است.
از جمله رویدادهای مهم دوران پس از رحلت
پیامبر اکرم ، جنگهای «
رِدّه » در زمان ابوبکر بود که در این جنگها دستگاه
خلافت معارضانِ خود را کافر و خارج از
دین خواند.
در باره اینکه واقعاً تمامی یا بعضی از کسانی که در آن دوره تکفیر شدهاند، از دیدگاه
فقه اسلامی کافرند یا خیر، تردید جدّی وجود دارد و برخی گزارشهای تاریخی تردیدهای بسیار در این باره، حتی تردید افراد نزدیک به
خلیفه، را نشان میدهد.
بنا بر برخی منابع تاریخی، عواملی مانند ندادن
زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن کسانی دیگر برای این مقام، در انتساب کفر به «اهل رِدّه» یا دست کم دستههایی از آنان نقش مهمی داشته است.
البته ادعای پیامبری نیز در میان آنان بسیار گزارش شده است که میتواند تکفیر را از دیدگاه فقهی توجیه کند.
واقعه مهم تاریخی دیگر در باره تکفیر، غائله
خوارج است.
بسیاری از فرقههای خوارج کسی را که مرتکب یکی از
گناهان کبیره میشد، و حتی
امت پیامبر را، تکفیر میکردند.
در مقابل، بعضی از
مسلمانان، از جمله برخی مذاهب
اهل سنّت ، خوارج را تکفیر میکردند.
در احادیث، غالیان یا
غُلات (آنان که در باره شخصیت
امامان علیهمالسلام غلوّ و زیاده روی میکردند) و قائلان به
تفویض (مفوّضه) خارج از
ایمان خوانده شدهاند.
بعضی از
معتزله و
اشاعره ،
مشبّهه را تکفیر میکردند.
علاوه بر گروهها، افراد و شخصیتهای متعددی، چه بسا بعضی اشخاص سرشناس، را تکفیر کردهاند، از جمله در باره تکفیر برخی خلفا و همسران پیامبر اکرم روایاتی
نقل شده است.
حتی ساحت مقدّس معصومان علیهمالسلام نیز از تکفیر بر کنار نمانده است.
هر چند نمونههای فردی و جمعی تکفیر در تاریخ اسلام کم نیست و در برهههایی از تاریخ، این جریان شایع بوده است، نمی توان تکفیر را در میان فرقهها و نحلههای گوناگون اسلامی چندان عمده و سرنوشت ساز دانست.
حتی در نگاهی کلان، موارد افراط آمیز تکفیر، چه آنان که تکفیر کردهاند و چه آنان که تکفیر شدهاند، اندک به نظر میرسد و امروزه شمار پیروان دیدگاه افراطی تکفیر، نسبت به کل جمعیت مسلمانان، چندان نیست.
فقها فرمودهاند: اگر کسی به
مسلمانی نسبت
کفر دهد
تعزیر میشود.
ظاهراً نظر علما و فقهای مذاهب مهم اسلامی در کاهش تکفیر مؤثر بوده است، زیرا فقها با استناد به احادیث
نسبت دادن بی دلیل کفر به مسلمان را مستوجب تعزیر دانستهاند.
حتی گاهی فقها با وجود نادرستی برخی عقاید، از تکفیر پیروان آنها استنکاف نمودهاند.
غزالی نیز ضمن توضیح معیار تکفیر، بر طایفهای از متکلمان که با تنگ نظری عدهای از مسلمانان را تکفیر کردهاند، انتقاد و توصیه کرده است که حتی الامکان از تکفیر
اهل قبله احتراز شود.
با اینهمه، از دیدگاه فقهی در مواردی معیّن و با حصول شرایطی خاص، تکفیر مشروع است و آثاری ویژه در پی دارد.
گروهی از
معتزله نظریّه احباط و تکفیر را مطرح نموده؛ لیکن در چگونگی آن اختلاف کردهاند. برخی از آنان از طریق
موازنه وارد شده و گفتهاند: به عنوان مثال اگر
مکلّف گناهی مرتکب شود که ده
جزء کیفر دارد، سپس
طاعتی با بیست جزء
ثواب انجام دهد، ده
جزء ثواب انجام گرفته، ده جزء از
کیفر گناه را از بین میبرد، در نتیجه ده جزء ثواب باقی میماند که به مکلّف به همان اندازه
پاداش داده میشود. عکس قضیه هم همین گونه است.
مشهور متکلّمان امامیّه قائل به
بطلان نظریّه احباط و تکفیر معتزلی و در مقابلِ «موازنه» آنان، قائل به «
موافات» هستند؛ یعنی اعطای ثواب بر
ایمان و
طاعت،
مشروط به
علم خداوند متعال بر مردن
مؤمن بر ایمان؛ و
عقاب بر
کفر و
عصیان، منوط به
علم الهی به مردن
کافر بر کفر و
گناهکار بر عدم
توبه است.
برخی امامیّه گفتهاند: اصلِ
سقوط ثواب ایمان به
مردن بر کفر و
سقوطِ عقاب کفر به مردن بر ایمان، غیر قابل انکار است و
روایات زیادی بر محو بسیاری از طاعتها بر اثر ارتکاب گناهانی و
کفّاره قرار گرفتن برخی طاعتها برای بسیاری از
گناهان،
دلالت دارد؛ لیکن عمومیت و فراگیری این مسئله نسبت به همه
طاعات و
معاصی معلوم نیست و نیز معلوم نیست مبنای این سقوط،
اِحباط و تکفیر است و یا
موافات.
برخی پنداشتهاند تقسیم گناه به
کبیره و
صغیره مبتنی بر نظریّه احباط و تکفیر معتزلی است؛ یعنی هر گناهی که به سبب
طاعت از بین برود صغیره و هر گناهی که طاعت را از بین ببرد کبیره است. امّا این گمان
باطل است؛ زیرا
مشهور امامیّه در عین تقسیم گناه به کبیره و صغیره قائل به
بطلان احباط و تکفیر معتزلی شدهاند.
بنابر
قول مشهور ـ که گناه را به کبیره و صغیره تقسیم کردهاند ـ
اجتناب از
گناهان بزرگ (کبائر) سبب تکفیر
گناهان کوچک (صغائر) از سوی
خداوند متعال است. چنانکه ظاهر برخی
آیات بر آن
دلالت دارد.
در تحقق
عدالت ـ بنابر قول
مشهور مبنی بر تقسیم گناه به دو قسم ـ اجتناب از کبائر و عدم اصرار بر صغائر کفایت میکند و صرف ارتکاب صغائر به عدالت
ضرر نمیرساند.
برخی گفتهاند: زیان نرساندن صغائر به عدالت شخص در فرض یادشده مبتنی بر تکفیر صغائر به سبب اجتناب از کبائر نیست، بلکه بر اساس مفاد ادلّه موجود است.
(۱) قرآن.
(۲) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، قم ۱۴۰۴.
(۳) ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۴) ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، چاپ جلال الدین حسینی، قم ۱۴۰۰.
(۵) ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، قاهره ۱۳۸۸/ ۱۹۶۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش.
(۶) عبدالرحمان جزیری، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰.
(۷) رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام: تاریخ خلفاء، قم ۱۳۷۷ ش.
(۸) حرّعاملی، وسائل الشیعة.
(۹) علی اکبر دهخدا، لغت نامه.
(۱۰) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، بیروت ۱۳۹۴/ ۱۹۷۴.
(۱۱) نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۶۷.
(۱۲) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ محمد سیّدکیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۱۳) زین الدین بن علی شهیدثانی، الروضه البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
(۱۴) طبری، تاریخ (بیروت).
(۱۵) محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴، چاپ افست تهران (۱۳۹۷).
(۱۶) عبداللّه عیسی ابراهیم غدیری، القاموس الجامع للمصطلحات الفقهیة، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
(۱۷) غزالی، فیصل التفرقة بین الاسلام الزندقة، چاپ ریاض مصطفی عبداللّه، دمشق ۱۴۱۷/.
(۱۸) محمدبن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۹) احمدبن محمد فیّومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، بیروت: دارالفکر.
(۲۰) مجلسی، بحار الانوار.
(۲۱) محمود عبدالرحمان عبدالمنعم، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیة، قاهره ۱۹۹۹.
(۲۲) لویس معلوف، المنجد فی اللّغة و الاعلام، بیروت ۱۹۹۶.
(۲۳) محمدبن محمد مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، قم ۱۴۱۳.
(۲۴) الموسوعه الفقهیّه، کویت: وزارت الاوقاف و الشئون الاسلامیة، ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۲۵) حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۳۷۹۷.