جن در فرهنگ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عقاید جن در فرهنگ و ادبیات عامه
مردم و مسلمانان جایگاه ویژهای به خود اختصاص داده است.
مردم عرب موجودات
نامرئی را به جنّ و حِنّ
تقسیم میکردند و جنّ را از حنّ برتر میشمردند.
بهزعم ایشان، حنّ ضعفای جنّ بودند
و برخی معتقد بودند که جنّ و حنّ دو موجود بهکلی متفاوتاند که به یکدیگر ارتباطی ندارند.
جنّ را به گونههای دیگر نیز تقسیم کرده بودند: جنّ اگر
کافر و
فاسد بود،
شیطان؛ چون به آسمان بر میآمد که
استراق سمع کند، مارِد؛ اگر از این هم بیشتر فساد میکرد، عِفریت و چون ازین درجه فساد هم میگذشت، عَبْقَری نامیده میشد.
به
روایت
جاحظ (متوفی ح ۲۵۵)
هر نوع جنّ، چه مذکر چه مؤنث، که به صورتهای گوناگون بر مسافران ظاهر میشد، غول بود
و سِعلاه نامی بود که فقط بر جنّهای مؤنث اطلاق میشد.
به جنّ معمولی، اگر در میان
مردم زندگی میکرد و
آزاری به کسی نمیرساند، عامر (جمع آن: عُمّار) میگفتند؛ اگر به کودکان
آزار میرساند، آن را ارواح مینامیدند
و اگر طاهر و خوب بود، آن را مَلَک میخواندند.
به جنّی که بدنش مانند نصف بدن
انسان بود (یک
چشم و یک
پا داشت) و بسیار به مسافران صدمه میزد و گاهی ایشان را هلاک میکرد، شِقّ میگفتند.
طوسی
قسمی جنّ را در
هند معرفی کرده که از سر تا کمر، بهصورت انسان بوده و از
کمر به پایین، بهشکل حیوانات است.
قسم دیگر جنّ، که در منابع
فارسی و عربی ذکر شده است،
نسناس نام دارد که مانند شقّ یک چشم و یک پا بیشتر نداشته و با ایجاد آتشسوزی در خانهها،
آزار میرسانده است.
جنّ دیگری بهنام غَدّار، به اعمال جنسی علاقه داشته و گاه به خواسته خلاف خود میرسیده است
جنّیان، بهصورتهای گوناگون، در متون
عربی و فارسی و نیز فرهنگ عامه ایرانیان وصف شدهاند.
از رسول اکرم
روایت شده است که جنّیان سه قسماند: آنهایی که
بال دارند و
پرواز میکنند،
آنهایی که شبیه
مار و
سگاند و آنهایی که در سفرند و به جاهای گوناگون میروند.
از قول
ابنعباس (متوفی ۶۸) روایت کردهاند که سگِ سیاه، جنّ است و سگِ خالدار، حنّ.
در روایتی دیگر، منسوب به
رسول اکرم، سگ سیاهی که بالای چشمهایش دو لکه باشد (سگهایی که زردشتیان ایران آنها را سگ چارچشم مینامیدند)، شیطان خوانده شده است.
در روایتی از
عبداللهبن مسعود (متوفی ۳۲)، در
لیلة الجنّ، برخی از جنّیانی که برای استماع
قرآن به حضور
پیامبر آمده بودند، به شکل
کرکس و
مار و برخی دیگر به صورت مردانی سیاه بودند که
جامه سپید در بر داشتند.
از عبداللهبن مسعود نقل شده است که وی قومی از زُط را دید و گفت که اینها همانندترین
مردم به جنّیانیاند که در لیلة الجن دیدم.
برخی از حیواناتی که جنّیان میتوانند به صورت آنها ظاهر شوند، عبارتاند از:
مار، بُز،
غزال،
پازَن کوهی،
گاونر،
کبوتر،
گربه (خاصه گربه سیاه)،
سگ،
اسب و
گورخر .
ممکن است جنّیان بهصورت اژدها و دیگر موجودات نیز ظاهر شوند.
هنگامی که جنّها بهصورت
حیوانات شکاری در میآیند، در بعضی از نقاط ایران آنها را «شکار ابوجهل» مینامند تا از حیوانات معمولی شکاری، که «
شکار ابراهیم» نامیده میشوند، مجزا باشند.
این نکته یادآور گزارش
جاحظ
است که عربهای قدیم گاه آهوان را گلههای جنّ میدانستند.
اعراب،
موش و
سوسمار و
خارپشت و
شترمرغ و
غزال را از اول شب شکار نمیکردند، زیرا معتقد بودند که آنها
مرکب جنّیاناند
اما، جنّیان، خرگوش و کفتار را مرکب نمیگیرند.
در عقاید عامه ایرانیان، جنّیانِ
مسلمان زیبا و جنّیانِ
کافر زشت و مهیب هستند که برخی سرِ دراز، یک
چشم در میان پیشانی و دندانهای دراز و تیز دارند.
برخی از جنّها ممکن است بدن
انسان یا سر حیوان داشته باشند یا
دست و پایشان مانند دست و پای حیوانات باشد
یا از دهانشان
آتش زبانه بزند و از بدنشان بوی بد متصاعد شود و معمولاً میتوانند به هرصورتی که بخواهند، در آیند
اما،
غول به هرصورتی که در آید، نمیتواند پایش را، که به شکل پای
خر است، تغییر دهد
بعضی جنّیان، برای گمراه کردن و از بین بردن انسانها، خودشان را به شکل آدمی در میآورند.
نوعی جنّ، که مردآزما یا مردهآزما خوانده میشود، بسیار زشت و هراسناک است و خودش را به مردی که میخواهد او را طعمه خود سازد، نشان میدهد.
اگر مرد از او بترسد، مردآزما به او
آزار میرساند یا او را میکُشد، اما اگر نترسد،
دوست او میشود و در زندگی کمکش میکند.
بنا بر عقاید عامیانه در
ایران، جنّیان به زنهای زائو و نوزادان بسیار
آزار میرسانند؛ ازاینرو، در یکی دو هفته اول پس از زایمان،
زائو و
نوزاد را حتیالمقدور تنها نمیگذارند، اما بعد از اینکه زائو به
حمام رفت و پاک شد، خطر
آزار جنّیان بسیار کاهش مییابد.
در
خراسان، مرضی را که به دخالت جنّیان گریبانگیر نوزاد میشود، «آن دردها» مینامند.
در این بیماری بچه کبود و متشنج میشود و اندکی بعد میمیرد.
در شب ششم پس از زایمان، احتمال
جنزدگی نوزادان به اوج میرسد.
در این شب، سروصدای زیادی در
اتاق زائو راه میاندازند و
باروت و
طرقه در
آتش میریزند. این کارها ــ که شبیه کارهای
شایع برای راندن آل است جنّیان را از زائو و نوزاد دور نگه میدارد.
علاوه بر این، فقط کسانی که در هنگام زایمان حضور داشتهاند،
اجازه دارند در چند روز اول پس از زایمان، از زائو و نوزاد دیدن کنند تا مبادا جنّی خودش را به شکل یکی از دوستان یا نزدیکان زائو در آورد و به او صدمه بزند.
عوام
خراسان معتقدند که معمولاً خرابکاریهای جنّیان با فرا رسیدن روز متوقف میشود.
همچنین باید در اتاق زائو آلات و اسباب آهنی زیادی گذاشت، زیرا جنّ از آهن میترسد،
چنانکه اگر کسی بتواند سوزن آهنی به بدن یا لباس جنّی وارد کند، آن جنّ را تحت اختیار خودش در میآورد، زیرا
ترس شدید جنّ از
آهن اجازه نمیدهد که خودش آهن را از لباس یا تنش بیرون بکشد و در این مورد محتاج کمک آدمیان است .
عربها ازدواج بین انسان و جنّ را مقدور میدانستند و معتقد بودند که جنّیانی که عاشق بنیآدم میشوند، ممکن است معشوقشان را بدزدند.
جاحظ
دعاهایی را نقل کرده است که نشان میدهد به نظر برخی، آمیزش جنسی جنّ و انسان مقدور بوده است.
قصه قمرالزمان در
کتاب ألف لیلة و لیلة نیز در باره عشق جنّیهای به نام میمونه به شاهزادهای به نام قمرالزمان و عشق جنّی
کافر به نام دنهش به دختر شاهی دیگر است. عشق بین آدمی و جنّ موضوع برخی کتابهای داستانی بوده است.
گاهی از
ازدواج جنّ و
انسان فرزندانی متولد میشدند و به همین مناسبت، برخی قبایل
عرب خود را از
احفاد جنّیان میدانستند.
بنا به برخی تفاسیر، یکی از والدین
ملکه سبا،
بلقیس، جنّ بوده است، چنانکه در
تفسیر ابوالفتوح رازی آمده که
مادر بلقیس جنّیهای به نام
ریحانه بوده و بدین ترتیب،
همسر حضرت سلیمان علیهالسلام نیمهجنّی بوده است و ازاینرو، جنّیانی که در خدمت آن حضرت بودند، میترسیدند که اگر از ازدواج او با بلقیس فرزندانی بهوجود بیاید، آنها مجبور شوند تا ابد در خدمت حضرت سلیمان بمانند و به همین سبب میکوشیدند بلقیس را از چشم
سلیمان بیندازند، تا جایی که به او میگفتند بلقیس
دیوانه است و پاهایش به شکل پای
خر یا قسمی دیگر از چهارپایان است.
هنگامی که سلیمان درگذشت پادشاه جنّیان، زَوبَعَه، به چهار گوشه عالم رفت و خبر
مرگ سلیمان را به جنّیان رساند و
دستور داد که از کار دست بکشند و یکی از ایشان کتیبهای ساخت و آنچه را که ساخته بودند، در آن یاد کرد.
جاحظ
نیز نوشته است که عرب اعتقاد داشتند جنّیان خبر مرگ پادشاهان را به
مردم میدهند.
نقل است پس از اینکه
حضرت سلیمان جنّیان را به خدمت خویش در آورد، ایشان را بر ۲۵
فرسنگ از لشکرگاه خود
فرمانروا ساخت.
در میان
عرب، کسانی که معروف بودند به اینکه جنّیان از ایشان اطاعت میکنند، مخدوم نامیده میشدند.
به عقیده عربها، اگر انسانی مورد علاقه یکی از افراد جنّ واقع شود، میتواند آن جنّ را ببیند یا
حس کند و جنّ او را از بعضی اخبار آگاه میسازد.
چنین جنّی را «رَئِی» مینامیدند.
مُسَیلمهکذّاب، که در اواخر
عهد رسول اکرم ادعای پیامبری کرد، ابتدا
مدعی بود که یک رَئِی به همراه دارد،
اما
ابنعباس معتقد بود که جنّیان قادر به غیبگویی نیستند.
ساخت
قالی حضرت سلیمان و بسیاری از بناهای عظیم و آلات و ادوات زندگی روزمره را به جنّیان منسوب کردهاند، از جمله ساختن کاسههای بزرگ و
گرمابه و
نوره.
جاحظ
در اینکه
حمام ساخت جنّیان است، تردید ندارد و از دیگران نقل کرده که برخی شمشیرهای بسیار نیک هم ساخت جنّیان است.
به گمان اهل
تدمر، ساختمانهایی را که نمیتوان تصور کرد ساخت انسان باشند، باید ساخته جنّیان باشند.
به همین قیاس، ساخت
تخت جمشید و
اهرام ثلاثه و
نقش
کوه بیستون را به جنّیان نسبت دادهاند.
برخی از کسانی که
ازدواج بین جنّ و
انس را ممکن میدانستند، معتقد بودند که چون جنّی عاشق آدمی شود و در جلدش برود، آن شخص مبتلا به
مرض صرع میگردد.
اعتقاد به اینکه رفتن جنّ در
جلد انسان، علت مرض صرع است از قدیمالایام شایع بوده است.
جنّی که وارد
بدن کسی میشود،
درد و زجری را که به آن شخص میرسد، حس میکند. به این دلیل، یکی از راههای درمان اشخاص مبتلا به
صرع این بود که دست و پای آنها را میبستند و در حالیکه دعاهای مخصوصی میخواندند، بیمار را بهشدت
کتک میزدند.
عربها جنّی را که باعث آشفتگی فکری یا دیوانگی میشود، خابل یا خَبَل
و بیماران روانپریش را «
مجنون»، یعنی جنّزده، مینامیدند،
چنانکه در فارسی به این بیماران
دیوانه میگویند، زیرا
دیو در زبان فارسی به معنای جنّ همبهکاررفتهاست.
به نوشته
جاحظ
این اعتقاد عامیانه وجود داشته است که هرکس در آستانه در بخوابد، جنّزده و دیوانه میشود و جنّیان ممکن است انسان را خفه کنند.
اینگونه عقاید را برخی از علمای قرون پنجم و ششم
مردود شمردهاند.
به اعتقاد عوام
ایران، به ازای هر کودکی که در میان بنیآدم به
دنیا میآید، هزار
کودک از جنّیان متولد میشوند
و هر کودک
آدمیزاد، بهجز
چهارده معصوم علیهمالسلام، یک همزاد جنّ دارد (همزاد به آنچه در فرهنگ عامه اروپایی، به
انگلیسی changeling (بچه عوضی)، به آلمانی Der Wechselbalg (بچه ناقص و زشتی که از آنِ شیاطین است) یا untergeschobehes kind، و به فرانسه enfant substitue (بچه جایگزین) نامیده میشود، بسیار
شبیه است).
همزاد همزمان با پیدایی جنین در
رحم
مادر، ایجاد میشود و بچه را، حتی پیش از به دنیا آمدن،
آزار میدهد و هرگاه بچه در رحم بجنبد یا نوزاد در خواب تکان بخورد، علامت آن است که همزادش او را اذیت میکند
گاهی زنانِ جنّیان محتاج
قابله میشوند. هر قابله باید به ازای هر صد
نوزاد بشر که به دنیا میآورد، یک بچه جنّ هم بهدنیا بیاورد.
قابله با چشم بسته نزد زائوی جنّی برده میشود و پس از اتمام کار، یک مشت پوست
پیاز به او
انعام میدهند.
اگر قابله موضوع را به هیچکس نگوید و پوست پیازها را
زیرفرش بگذارد، هر
روز صبح در زیر فرش یک
سکه طلا خواهد یافت، اما اگر موضوع را بروز دهد، پوست پیازها سکه طلا نخواهند شد .
ممکن است جنّیان گاه به انسانی که دوستش دارند، هدایایی ببخشد از قبیل
پول، موفقیت یا توانایی
درمان بعضی از بیماریها.
به اعتقاد
عوام عرب، جایگاه جنّیان برخی کوهها،
درختان
و بیابانها بوده و گاه قبایلی از جنّها در آنها پیدا میشده است.
پس از اینکه
خداوند قوم وبار را
هلاک کرد، جنّیان در سرزمین آنان ساکن شدند.
در کتاب ألف لیله و لیله
جایگاه میمونه جنّیه، چاه ذکر شده است.
به اعتقاد ایرانیان، جنّیان ممکن است هم در
زمین و هم در
آب زندگی کنند، اما محلهای تاریک و
گرم، نظیر حمامهای قدیمی و گورستانها و خرابهها و بعضی آبانبارها و درختان، را ترجیح میدهند
در بسیاری از قصهها نیز از اسارت جنّها در
سبو یا
قمقمه و
کوزه آب سخن گفته شده است.
جنّیانی که در زمین زندگی میکنند در سراسر جهان پراکندهاند، اما بیشتر در
شام،
هند و سرزمین
وبار یافت میشوند.
اوضاع اجتماعی جنّیان را همانند اوضاع اجتماعی جوامع بشری میدانستند
و برای آنها شاهان، محکمههای قضایی،
عروسی و
عزا تصور میکردند.
به نوشته
جاحظ،
قاضی جنّیانْ
انسان است. پادشاه جنّیان، که
زعفر نام داشت، در
واقعه کربلا به
امام حسین علیهالسلام پیوست.
گفتهاند زعفرِ جنّی در سالهای نخستین قرن چهاردهم هجری شمسی درگذشت و پسرش،
شاهکاظم، بر جای او نشست.
صدای جنّ را «
عَزیفُ الجنّ» مینامیدند. از اشعار
عرب، که در آنها صوتِ جنّ وصف شده، ابیاتی موجود است.
به عقیده اعراب قدیم، هر شاعری جنّی دارد که به او
شعر تلقین میکند؛ اگر آن جنّ
مذکر باشد به آن «تابع» و اگر
مؤنث باشد به آن «تابعه» میگویند.
این مطلب در
شعر رودکی سمرقندی (متوفی ح ۳۲۹) نیز وارد شده است.
جاحظ
در باره ارتباط شاعران
عرب با جنّیان سخن گفته و نام عدهای از جنیان شعرای معروف را ذکر کرده است.
وی از شعر جنّیان ابیاتی نقل کرده و گفته است تلفظ برخی از آنها سه بار پشت سر هم، بیآنکه زبان آدمی بگیرد یا تُپق بزند، فقط از جنّیان ساخته است .
به عقیده عوام
اصفهان، هرکس
باقلا (
باقالی) بخورد
شاعر میشود.
این امر شاید مرتبط باشد با عقیدهای قدیمی که
جاحظ
نقل کرده است، مبنی بر این که خوراک جنّیان باقلا است.
بهزعم عامه، بعضی از رنگها، مانند رنگ
سرخ، جنّیان را جذب میکند،
پس بعید نیست که بوی باقلا هم توجهشان را جلب کند.
بنا بر
ادبیات داستانی و حماسی ایران، جمشید و
حضرت سلیمان بر جنّیان فرمان میراندند.
در
شاهنامه فردوسی،
در نامه
سعدبن ابیوقاص به
رستم فرخزاد، لفظ جنّی آمده است.
با آنکه نام کسی که
بهرام چوبین را به سرکشی برضد
خسروپرویز برانگیخت در شاهنامه ذکر نشده است، بهنوشته
صاحب تجاربالامم ــ که احتمالاً اطلاعات خود را از دیگر منابع حماسی و تاریخی، که اکنون از دست رفتهاند، اخذ کرده این شخص جنّیهای بهنام مُذهِبه بوده است.
در
فرامرزنامه
پادشاه پریان به
بانوگشسب میگوید
سُرخاب دیو، که پادشاه جنّیان است، گاه خودش را به شکل
گورخر در میآورد.
ذکر جنّیان در حماسههای
منظوم و
منثور مذهبی بیشتر آمده است، مانند
داستان
جنگ
حضرت علی علیهالسلام با جنّیان کافر که در جنگنامه آتشی
و
تحفة المجالس استرآبادی
(و تحفة المجالس،، و تحفة المجالس ) وارد شده است.
جنّ را، هم در تفاسیر
فارسی
و هم در متون غیردینی فارسی،
پری ترجمه میکردند.
در برخی متون داستانی
فارسی، مثلاً
دارابنامه بیغمی،
نه تنها پری و جنّ یکی دانسته شدهاند، بلکه گاهی دیوها نیز از نوع جنّ و
پری بهشمار آمدهاند.
با این حال، در آثار متأخرتر، نظیر
امیرارسلان، افزون بر آنکه پری و جنّ از هم
تفکیک شدهاند، نامهای گوناگون جنّیان (از جمله
عفریت،
غول و
بنیجان) به موجوداتی متفاوت اطلاق شدهاند.
برخی محققان، جنّ را در اعتقادات ایرانی برگرفته از فرهنگ اسلامی و عربی دانستهاند، اما نولدکهبر آن است که احتمالاً صورت ایرانی جنّ، بازتاب موجوداتی در اعتقاد ایرانیانِ قبل از
اسلام است که بعداً به جنّ تغییر نام دادهاند و با اعتقادات عربها در باره جنّ، که پس از اسلام به
ایران وارد گردیده، آمیخته شدهاند.
عوام ایرانیان از جنّیان هراس دارند و مواظباند که بهاشتباه آنها را (مثلاً با بردن نامشان، سوزاندن
پوست
پیاز و
تخممرغ،
جارو کردن در
شب، یا با
سوت زدن) نطلبند و تصادفاً با ریختن
آب جوش بر
زمین یا با پرتاب
سنگ، بدون
بسمله، به آنها صدمهای نرسانند تا مورد
اذیت و آزارشان قرار نگیرند.
به همین دلیل، از آنها با اسامی مستعاری چون «از ما بهتران» یا «عزیزان» یاد میکنند.
بهترین راه
پرهیز از آزردن غیرعمد جنّیان این است که قبل از انجام دادن کاری که ممکن است به ایشان صدمه بزند،
بسمله بگویند، زیرا جنّ از بسمالله میگریزد.
همراه داشتن برخی از سنگها
شر جنّیان را
دفع میکند.
جنّیان در روزهای
یکشنبه و
سهشنبه،
مردمآزارتر میشوند.
بنا بر عقاید عامیانه ایرانیان، بعضی از آزارهایی که جنّیان به
مردم میرسانند، به این قرار است: فرستادن انواع بدبختیها، ایجاد تصادفات و بیماریها، عوض کردن
فرزند انسان با بچهای دیگر، و
دزدیدن اسباب و مایملک
انسان .
عوام
بلوچ به جنِّ بسیار
مردم
آزاری به نام «دیو یا هولو» عقیده دارند که شبها بهصورت نرّهگاوی پدیدار میشود و به آدمیان حمله میکند و جنّ دیگری به نام «سنگ جَبوک»، با انداختن سنگ به
مردم آزار میرساند.
جنّ، با همان ویژگیهای عربی و ایرانی، در فرهنگ عامه دیگر مسلمانان جهان نیز وجود دارد. به باور
مردم مصر، اگر کسی بر اثر
خشونت و
عصبانیت بمیرد، به
عفریت بدل میشود.
در
شمال
افریقا، عوام جنّ را با تعبیر کنایی «آنهایی که آنجا هستند» یاد میکنند.
ترکان جنّ را «جین» و «اجینّی» میگویند و قصههای فراوانی در باره آن نقل میکنند و در میان آنان کلمه مکر (mekir) به موجودی
خارقالعاده، با تمام مشخصات جنّ، اطلاق میشود.
در قدیم، ترکها برای در
امان ماندن از
آزار جنّیان میگفتند: «ان شاءالله وقتشان پرشگون باشد».
به اعتقاد آنان، برخی از کاروانسراهای ویران، اماکنی در
حومه شهر و بهخصوص تنه درختان بزرگ، جایگاه جنّیان است.
اصولاً اعتقادات ترکان در باره جنّ همان است که در ایران و کشورهای عربی رایج است.
آنان نیز برای درمان بیماران جنّزده به جنّگیران مراجعه میکنند و معتقدند جنّگیران، که هودَّملینامیده میشوند، با جنّها در ارتباط اند.
پیش از ۱۲۹۹ ش/۱۹۲۰، بهخصوص در شهرهای بزرگ، مثل
استانبول و ازمیر، انجمنهایی از جنّگیران به رهبری گودیاها، که رهبران معنوی جنّگیران بودند، برپا میشد.
مسلمانان
هند نیز بر این باورند که جنّها مخلوقاتی نامرئی با قدرتهای خارقالعادهاند و ریاست آنها را پادشاهی بهعهده دارد.
دردوره اِلتُتْمِش، سلطان مُلتان هند (حک: ۶۰۷ - ۶۳۳)، ناحیهای در اطراف حوض شمسیدهلی را اقامتگاه جنّها میدانستند و مهمانخانهای را که
التتمش بنا کرده بود،
دارالجنّ مینامیدند، زیرا معتقد بودند که جنّیان غالباً در آنجا رفت و آمد دارند.
سیدنجمالدین صغری (
شیخالاسلام
دهلی)،
شیخ جلالالدین تبریزی را در این مهمانخانه منزل داد تا نیروی معنوی او را محک بزند.
شیخ جلالالدین پیش از آنکه داخل مهمانخانه شود، خدمتکارش را فرستاد تا یک جلد
قرآن در آنجا بگذارد.
این کار رسمی را به وجود آورد که طبق آن، پیش از آنکه کسی وارد خانه خالی بشود، یک جلد قرآن برای
باطل کردن
سحر و
طلسم جنّها در آنجا قرار بدهد.
چون
مردم باور داشتند جنّیان قادر به آسیب رساندن و ایجاد بیماریهای وخیم برای انسانها هستند، بسیاری از نویسندگان مذهبی، اوراد و ادعیهای نوشتهاند تا شرارتهای آنها را خنثا کنند.
مسلمانان
اندونزی نیز کلمه عربی جنّ را از طریق
ادبیات عرب میشناسند.
این کلمه در زبانهای اندونزیایی راه یافته است.
مالایاییها این کلمه را به عنوان معادل یا تعبیر مؤدبانه هنتو، به معنای
روح شیطانی، بهکار میبرند.
در برخی زبانها، مانند گایو (از زبانهای اندونزی)، این کلمه نامی کلی برای انواع ارواح بومی است.
(۱) ابنندیم.
(۲) ابوالفتوح رازی، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ ۱۳۷۶ ش.
(۳) ابوالمؤید بلخی، عجایبالدنیا، چاپ ل پ سمینووا، مسکو ۱۹۹۳.
(۴) سلطان محمدبن حسن استرآبادی، تحفة المجالس، تهران.
(۵) چراغعلی اعظمی، «باورهای عامیانه
مردم سنگسر»، هنر و
مردم، ش ۹۲ (خرداد ۱۳۴۹).
(۶) بخشی از تفسیری کهن به پارسی، از مؤلفی ناشناخته (حدود قرن چهارم هجری)، چاپ مرتضی آیة اللهزاده شیرازی، تهران: مرکز فرهنگی نشر قبله، ۱۳۷۵ ش.
(۷) نورالدین جعفر بدخشی، خلاصة المناقب: در مناقب میر سیدعلی همدانی، چاپ سیده اشرف ظفر، اسلامآباد ۱۳۷۴ ش.
(۸) محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹) محمدبن احمد بیغمی، دارابنامه، چاپ ذبیحالله صفا، تهران ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.
(۱۰) تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم،) از مؤلفی ناشناخته (، چاپ رضا انزابینژاد و یحیی کلانتری، مشهد: دانشگاه فردوسی، ۱۳۷۳ ش.
(۱۱) عمروبن بحر جاحظ، کتابالحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر) ۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۹ (چاپ افست بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۹.
(۱۲) محمد دبیرسیاقی، پیشاهنگان شعر پارسی، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۱۳) علی ریاحی، زار و باد و بلوچ، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۴) سعدالدین وراوینی، کتاب مرزباننامه، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹.
(۱۵) سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، قم ۱۴۰۳.
(۱۶) ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم
مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۷) ذبیحالله صفا، حماسهسرایی در ایران، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۸) محمدبن محمود طوسی، عجایب المخلوقات، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۹) فرامرزنامه، به اهتمام رستم پوربهرام سروش تفتی، چاپ سنگی بمبئی ۱۳۲۴.
(۲۰) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، ج ۹، چاپ برتلس، مسکو ۱۹۷۱.
(۲۱) محمود فزونی استرآبادی، بحیره، چاپ سنگی تهران ۱۳۲۸.
(۲۲) زکریابن محمد قزوینی، کتاب عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۴۹، چاپ افست ویسبادن ۱۹۶۷.
(۲۳) کتاب ألف لیلة و لیلة، چاپ محسن مهدی، لیدن: بریل، ۱۹۸۴.
(۲۴) محمود کتیرائی، از خشت تا خشت، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۵) عثمانبن عمر مختاری غزنوی، دیوان، چاپ جلالالدین همائی، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۲۶) محسن میهن دوست، «پدیدههای وهمی دیرسال در جنوب خراسان»، هنر و
مردم، ش ۱۷۱ (دی ۱۳۵۵).
(۲۷) ناصرخسرو، کتاب جامعالحکمتین، چاپ هانری کوربن و محمد معین، تهران ۱۳۳۲ ش.
(۲۸) عبدالله ناصری، فرهنگ
مردم بلوچ، ۱۳۵۸ ش.
(۲۹) احمدبن عمر نظامی، چهار مقاله، چاپ محمد قزوینی و محمد معین، تهران ۱۳۳۳ ش.
(۳۰) محمدعلی نقیبالممالک، امیر ارسلان، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۳۱) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۳۲) جلالالدین همائی، «تابعه»، یغما، سال ۱۳، ش ۹ (آذر ۱۳۳۹).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جن»، شماره۴۹۰۳.