جنگ (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ به معنای پیکار، کارزار، ستیزه
و در اصطلاح به معنای تبدیل شدن کشمکش دایمی بین کشورها به ستیزهای
خشونت بار و خونین
است.
مقصود ما از جنگ، مطلق پیکار و درگیری خشونت بار بین دو گروه است و چنانچه یکی از این دو گروه،
خداپرست و هدفش مقدس باشد، پیکارش
جهاد است که در جایگاه خود بحث میشود. در این مدخل از واژه «حرب»، «قتال» و مشتقات آنها استفاده شده است.
در آیاتی از قرآن سخن از آثار جنگ به میان آمده است.که به آنها اشاره می کنیم.
آوارگی از خانه و دیار خود، پیامد جنگ و درگیری است.
ثم انتم هــؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقـا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون وان یاتوکم اسـری تفـدوهم وهو محرم علیکم اخراجهم. .
اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک مینمایید (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه میدهید و آنان را آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود.
عکرمه از
ابن عباس روایت کرده: قریظه و نضیر دو برادر بودند مانند
اوس و خزرج و از یکدیگر جدا شدند نضیر با خزرج متحد شد و قریظه با اوس ائتلاف کرد و در نتیجه هر گاه جنگی پیش میآمد هر گروهی با هم پیمان خود همکاری میکرد و پس از خاتمه پیدا کردن جنگ اسیران خود را با دادن
فدیه آزاد میکردند زیرا که دستور
تورات چنین بود.
اوس و خزرج هر دو مشرک بودند و بهشت و جهنم و
قیامت و کتابی را معتقد نبودند پس خداوند این جریان یهود را بازگو فرمود.
ابو العالیه میگوید: بنی اسرائیل هر هنگام که گروهی از آنان بر گروه دیگر غالب میشد آنان را از خانه هایشان بیرون میکرد در حالی که خداوند از ایشان پیمان گرفته بود که خونریزی نکنند و یکدیگر را بقتل نرسانند و آنها را از خانه هایشان بیرون نکنند و همین طور پیمان گرفته بود که هر گاه برخی از آنها بعضی دیگر را اسیر کرد با دادن
فدیه آن را نجات دهند پس آنان دستور فدیه را عملی کردند و دستور بیرون نکردن از خانه را نافرمانی نمودند و در حقیقت برخی را
ایمان و بعضی را کافر شدند.
هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتـب من دیـرهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا وظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله فاتـهم الله من حیث لم یحتسبوا وقذف فی قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بایدیهم وایدی المؤمنین فاعتبروا یـاولی الابصـر• ولولا ان کتب الله علیهم الجلاء لعذبهم فی الدنیا ولهم فی الاخرة عذاب النار.
او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند! گمان نمیکردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان میکردند که دژهای محکمشان آنها را از
عذاب الهی مانع میشود اما خداوند از آنجا که گمان نمیکردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و
وحشت افکند، بگونهای که خانههای خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران میکردند پس
عبرت بگیریدای صاحبان چشم!
" حشر" در اصل به معنی حرکت دادن جمعیت و خارج ساختن آنها از قرارگاهشان به سوی میدان جنگ و مانند آن است، و منظور از آن در اینجا اجتماع و حرکت مسلمانان از
مدینه به سوی قلعههای یهود، و یا اجتماع
یهود برای مبارزه با مسلمین است، و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان" لاول الحشر" نامیده شده، و این خود اشاره لطیفی است به برخوردهای آینده با یهود" بنی نضیر" و
یهود "
خیبر" و مانند آنها.
اسارت، از پیامدهای جنگ است.
ثم انتم هــؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقـا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون وان یاتوکم اسـری تفـدوهم وهو محرم علیکم اخراجهم. .
اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید و در این گناه و
تجاوز، به یکدیگر کمک مینمایید (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند،
فدیه میدهید و آنان را آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما
حرام بود.
ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن فی الارض تریدون عرض الدنیا والله یرید الاخرة والله عزیز حکیم• یـایها النبی قل لمن فی ایدیکم من الاسری ان یعلم الله فی قلوبکم خیرا یؤتکم خیرا مما اخذ منکم ویغفر لکم والله غفور رحیم.
هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملا بر آنها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را میخواهید (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید، و در برابر گرفتن
فدیه آزاد کنید ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) میخواهد و خداوند قادر و
حکیم است
آیه مورد بحث مسلمانان را توجه به یک نکته حساس جنگی میدهد، و آن اینکه هیچگاه مسلمانان پیش از شکست کامل دشمن نباید به فکر گرفتن اسیر باشند، زیرا چنان که از پارهای از روایات استفاده میشود، بعضی از مسلمانان تازه کار در میدان" بدر" سعی داشتند دشمن را تا ممکن است اسیر کنند، برای اینکه طبق معمول جنگهای آن روز، پس از خاتمه جنگ، مبلغ قابل ملاحظهای به نام" فدیه" یا" فداء" میگرفتند و اسیران را در مقابل آن آزاد میکردند.
این کار ممکن است بعضی از مواقع کار خوبی محسوب شود، ولی قبل از اطمینان کامل از شکست دشمن کار خطرناکی است، زیرا مشغول شدن به گرفتن اسیران و بستن دستهای آنها و انتقال آنان به یک محل مناسب در بسیاری از اوقات جنگجویان را از اصل هدف جنگ باز میدارد، و چه بسا به" دشمن زخم خورده" امکان میدهد که حملات خود را تشدید و جنگجویان را در هم بکوبند، همان گونه که در حادثه
جنگ احد توجه به جمع آوری غنائم گروهی از مسلمانان را به خود مشغول ساخت، و دشمن از فرصت استفاده کرد و ضربه نهایی خود را بر آنها وارد کرد! بنا بر این گرفتن اسیر تنها در صورتی مجاز است که اطمینان کامل از پیروزی بر دشمن حاصل شود در غیر این صورت باید با ضربات قاطع و کوبنده و پی در پی قدرت و نیروی دشمن مهاجم را از کار بیاندازد. اما به محض حصول
اطمینان از این موضوع، هدف انسانی ایجاب میکند که دست از کشتن بردارند و به اسیر کردن
قناعت کنند.
فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا واقاموا الصلوة وءاتوا الزکوة فخلوا سبیلهم. .
(اما) وقتی ماههای حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به
قتل برسانید و آنها را
اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید! هر گاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است
وانزل الذین ظـهروهم من اهل الکتـب من صیاصیهم وقذف فی قلوبهم الرعب فریقـا تقتلون وتاسرون فریقـا.
و خداوند گروهی از اهل کتاب(یهود) را که از آنان(مشرکان عرب ) حمایت کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید و در دلهایشان
رعب افکند (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به
قتل میرساندید و گروهی را اسیر میکردید
فاذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعد واما فداء حتی تضع الحرب اوزارها ذلک ولو یشاء الله لانتصر منهم ولـکن لیبلوا بعضکم ببعض. .
و هنگامی که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو به رو شدید گردنهایشان را بزنید، (و این کار را هم چنان ادامه دهید) تا به اندازه کافی دشمن را در هم بکوبید در این هنگام اسیران را محکم ببندید سپس یا بر آنان منت گذارید (و آزادشان کنید) یا در برابر آزادی از آنان فدیه
[۱۳] بگیرید (و این وضع باید هم چنان ادامه یابد) تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد، (آری) برنامه این است! و اگر خدا میخواست خودش آنها را مجازات میکرد، اما میخواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید
سپس میافزاید: " این حملات کوبنده باید هم چنان ادامه یابد تا به اندازه کافی دشمن را درهم بکوبید، و به زانو درآورید، در این هنگام اقدام به گرفتن اسیران کنید، و آنها را محکم ببندید" (حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق).
" اثخنتموهم" از ماده" ثخن" (بر وزن شکن) به معنی غلظت و
صلابت است و به همین مناسبت به پیروزی و غلبه آشکار و تسلط کامل بر دشمن اطلاق میشود.
گر چه غالب مفسران این جمله را به معنی کثرت و شدت کشتار از دشمن گرفتهاند، ولی چنان که گفتیم این معنی در ریشه لغوی آن نیست، اما از آنجا که گاه جز با کشتار شدید و وسیع دشمن، خطر بر طرف نمیگردد یکی از مصادیق این جمله در چنین شرائطی میتواند مساله کشتار بوده باشد نه
مفهوم اصلی آن.
به هر حال آیه فوق بیانگر یک دستور حساب شده جنگی است که پیش از درهم شکستن قطعی مقاومت دشمن نباید اقدام به گرفتن اسیران کرد، چرا که پرداختن به این امر گاهی سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه آنها را از
وظیفه اصلی بازمی دارد.
اشغال سرزمین و خانه و کاشانه، پیامد جنگ است.
قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها وجعلوا اعزة اهلها اذلة وکذلک یفعلون.
گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به
فساد و تباهی میکشند، و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند (آری) کار آنان همین گونه است.
افساد قریهها" به معنای تخریب و آتش زدن و ویران کردن بناهای آن است و" اذلال عزیزان اهل قریه"، این است که آنان را بکشند و
اسیر کنند و
تبعید نمایند، یا به ایشان زور بگویند.
اضطراب و دلهره، پیامد جنگ و درگیری است.
لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة ویوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیــا وضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین.
خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید) و در روز
حنین (نیز یاری نمود) در آن هنگام که فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولی (این فزونی جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نمودید!
صحنه پهناور حنین که جولانگه هزاران جنگجو است مسلمانان با کثرت همدستان در اثر عدم
اعتماد بپروردگار عرصه بر آنان تنگ آمد و راه فرار پیش گرفتند تا از خطر ایمن گردند جز افرادی معدود که در آن صحنه پهناور
استقامت نموده و در محور رسول گرامی دور میزدند و پرچمدار سپاه
علی بن ابی طالب علیهالسّلام نیز از آنها دفاع میکرد و
عباس و فضل بن عباس و
ابو سفیان و نوفل و ربیعه فرزندان حارث بن
عبد المطلب که جمعا نه نفر از بنی هاشم بودند در صحنه جنگ حضور رسول گرامی بودند.
چون هزیمت سپاه را رسول اکرم مشاهده نمود و بعباس فرمود که فریاد برآورد و
مهاجر و
انصار را از فرار باز دارد و بسوی رسول گرامی بخواند و
دعوت کند و چون
مهاجر و انصار فریاد عباس را شنیدند بسوی صحنه جنگ بازگشتند و بیدرنگ دشمن را شکست دادند و مالک بن عوف رئیس قبیله
هوازن ناگزیر بسوی
طائف گریخت و در آن پنهان شد و قریب یکصد نفر از آنها کشته شدند.
رسول گرامی در تعقیب سپاه دشمن بر آمده و بنزدیک شهر طائف نزول اجلال فرموده و آن شهر را محاصره نمود و اول ماه ذی قعده بسوی جعرانه روانه شد تا اینکه
غنائم جنگی را میان مسلمانان تقسیم نماید.
بما رحبت " بما" در معنای" مع ما" است یعنی با اینکه فراخ بود. و این
کنایه است از احاطه دشمن، و اینکه دشمن چنان شما را احاطه کرد که زمین با همه گشادیش آن چنان بر شما تنگ شد که دیگر مامنی که در آنجا قرار گیرید و پناهی که در آنجا بیاسائید، و از شر دشمن خود را نگهدارید نمییافتید، و در فرار کردنتان چنان فرار کردید که بهیچ چیز دیگر غیر از فرار توجه نداشتید.
یـایها الذین ءامنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ جاءتکم جنود فارسلنا علیهم ریحـا وجنودا لم تروها وکان الله بما تعملون بصیرا• اذجاءوکم من فوقکم ومن اسفل منکم واذ زاغت الابصـر وبلغت القلوب الحناجر وتظنون بالله الظنونا.
طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمیدیدید (و به این وسیله آنها را در هم شکستیم) و خداوند همیشه به آنچه انجام میدهید بینا بوده است. • (به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و
مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت
وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا میبردید.
و کلمه" زاغت" از زیغ بصر است، که به معنای کجی دید چشم است، و مراد از قلوب جانها و مراد از حناجر، حنجرهها است، که به معنای جوف حلقوم است.
و این دو وصف یعنی کجی چشم، و رسیدن جانها به گلو،
کنایه است از کمال چیرگی ترس بر آدمی، و مسلمانان در آن روز آن قدر ترسیدند که به حال جان دادن افتادند، که در آن حال چشم
تعادل خود را از دست میدهد، و جان به گلوگاه میرسد.
"تظنون بالله الظنونا" اشاره به این است که در این حالت، گمانهای ناجوری برای جمعی از مسلمانان پیدا شده بود، چرا که هنوز از نظر نیروی
ایمان به مرحله کمال نرسیده بودند، اینها همان کسانی بودند که در آیه بعد میگوید: شدیدا متزلزل شدند.
شاید بعضی فکر میکردند ما سرانجام شکست خواهیم خورد، و ارتش دشمن با این قدرت و قوت پیروز میشود، روزهای آخر عمر اسلام فرا رسیده است و وعدههای پیامبر در زمینه پیروزی مطلقا تحقق نخواهد یافت! البته این افکار نه به صورت یک
عقیده که به صورت یک وسوسه در اعماق دلهای بعضی پیدا شده بود، این شبیه همانست که در
جنگ احد، قرآن مجید از آن یاد کرده میگوید: و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة: " گروهی از شما در آن لحظات بحرانی جنگ، تنها به فکر جان خود بودند و گمانهای نادرست همانند گمانهای دوران جاهلیت داشتند"! (سوره آل عمران آیه ۱۵۴).
قد یعلم الله المعوقین منکم والقائلین لاخونهم هلم الینا ولا یاتون الباس الا قلیلا• اشحة علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت. .
خداوند کسانی که مردم را از
جنگ بازمی داشتند و کسانی را که به برادران خود میگفتند: «بسوی ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید)» بخوبی میشناسد و آنها (مردمی ضعیفند و) جز اندکی پیکار نمیکنند! • آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، میبینی آن چنان به تو نگاه میکنند، و چشمهایشان در حدقه میچرخد، که گویی میخواهند قالب تهی کنند!
هنگامی که لحظات ترسناک و بحرانی پیش میآید آن چنان جبان و ترسو هستند که میبینی به تو نگاه میکنند در حالی که چشمهایشان بی اختیار در حدقه به گردش آمده، همانند کسی که در حال جان دادن است"!
جراحت ، از آثار جنگ و نبرد میان دو گروه است.
ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله وتلک الایام نداولها بین الناس. .
اگر (در میدان احد،) به شما جراحتی رسید (و ضربهای وارد شد)، به آن جمعیت نیز (در میدان بدر)، جراحتی همانند آن وارد گردید. و ما این روزها (ی پیروزی و شکست) را در میان مردم میگردانیم (- و این خاصیت زندگی دنیاست-).
یعنی اگر بشما جراحتهایی رسیده بدشمنان شما نیز مانند آنها رسیده است (از ابن عباس).
و گفته شده مراد اینست که اگر در روز
احد زخمهایی بشما رسیده نظیر آنها در جنگ بدر بدشمنانتان نیز رسیده است. انس بن مالک گوید: در روز احد علی علیهالسّلام را نزد پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آوردند که شصت و چند زخم شمشیر و نیزه به پیکر مقدسش رسیده بود.
پیغمبر دست مبارک بر زخمهای وی بمالید و دستمالیدن همان و
شفا یافتن باذن خدا همان چنان که گویی از اول زخمی نبود.
الذین استجابوا لله والرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم واتقوا اجر عظیم.
آنها که
دعوت خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید،
اجابت کردند (و هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان «حمراء الاسد» حرکت نمودند) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است
این جراحتها مربوط به
جنگ احد است.
ویرانی و خرابی، از پیامدهای جنگ و هجوم است.
الذین اخرجوا من دیـرهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صومع وبیع وصلوت ومسـجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز.
همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه میگفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست! » و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و
صومعه ها، و
معابد یهود و
نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده میشود، ویران میگردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری میکند خداوند قوی و شکست ناپذیر است.
قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها وجعلوا اعزة اهلها اذلة وکذلک یفعلون.
گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به
فساد و تباهی میکشند، و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند (آری) کار آنان همین گونه است.
یعنی، جنگ عاقبتی ندارد، مگر غلبه یکی از دو طرف و شکست طرف دیگر، یعنی
فساد قریهها و شهرها و
ذلت عزیزان آن و چون چنین است، نباید بدون تحقیق اقدام به جنگ کرد، باید نیروی خود را با نیروی دشمن بسنجیم، اگر تاب نیروی او را نداشتیم، تا آنجا که راهی به
صلح و سلم داریم اقدام به جنگ نکنیم، مگر اینکه راه، منحصر به جنگ باشد و نظر من این است که هدیهای برای او بفرستیم، ببینیم فرستادگان ما چه خبری میآورند، آن وقت تصمیم به یکی از دو طرف جنگ یا صلح بگیریم.
خسارتهای جانی، از پیامدهای جنگ با دشمن است.
ثم انتم هــؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقـا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون وان یاتوکم اسـری تفـدوهم وهو محرم علیکم اخراجهم. .
اما این شما هستید که یکدیگر را میکشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید و در این گناه و
تجاوز ، به یکدیگر کمک مینمایید (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه میدهید و آنان را آزاد میسازید! با اینکه بیرون ساختن آنان بر شما حرام بود.
ولنبلونکم بشیء... ونقص من... والانفس. .
قطعا همه شما را با چیزی از
ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و بشارت ده به
استقامت کنندگان.
با توجه به ارتباط آیه مذکور با «و لاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله...» در آیه قبل میتوان چنین استفادهای کرد.
بعد از آنکه در آیه قبل، مؤمنان را امر فرمود تا از صبر و نماز کمک بگیرند، و نیز نهی فرمود از اینکه کشتگان راه خدا را مرده بخوانند و آنان را زنده معرفی کرد، اینک در این آیه علت آن امر و آن نهی را بیان میکند و توضیح میدهد که چرا ایشان را به آن خطابها،
مخاطب کرد.
و آن علت این است که بزودی ایشان را به بوته آزمایشی میبرد که رسیدنشان به معالی برایشان فراهم نمیشود و زندگی شرافتمندانه شان صافی نمیشود و به دین حنیف نمیرسند، مگر به آن آزمایش، و آن عبارت است از جنگ و قتل که یگانه راه پیروزی در آن این است که خود را در این دو قلعه محکم، یعنی
صبر و نماز متحصن کنند و از این دو نیرو مدد بگیرند، و علاوه بر آن دو نیرو، یک نیروی سوم هم داشته باشند و آن طرز فکر صحیح است که هیچ قومی دارای این فکر نشدند، مگر آنکه به هدفشان هر چه هم بلند بوده رسیدهاند و نهایت درجه کمال خود را یافتهاند، در جنگ، نیروی خارق العادهای یافته و عرصه جنگ برایشان چون
حجله عروس محبوب گشت و آن طرز فکر این است: که ایمان داشته باشند به اینکه کشتگان ایشان مرده و نابود شده نیستند و هر کوششی که با جان و مال خود میکنند، باطل و هدر نیست، اگر دشمن را بکشند، خود را به حیاتی رساندهاند که دیگر دشمن با
ظلم و جور خود بر آنان حکومت نمیکند و اگر خود کشته شوند، به زندگی واقعی رسیدهاند و بار
ظلم و جور بر آنان تحکم ندارد، پس در هر دو صورت موفق و پیروزند.
یـایها الذین ءامنوا لا تکونوا کالذین کفروا وقالوا لاخونهم اذا ضربوا فی الارض او کانوا غزی لو کانوا عندنا ما ماتوا وما قتلوا لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم والله یحی ویمیت. .
ای کسانی که ایمان آوردهاید، همانند آن کافران مباشید که درباره برادران خود که به سفر یا به جنگ رفته بودند، میگفتند: اگر نزد ما مانده بودند نمیمردند یا کشته نمیشدند. خدا این پندار را چون حسرتی در دل آنها نهاد. و خداست که زنده میکند و میمیراند و اوست که اعمال شما را میبیند
لتبلون فی... وانفسکم. .
شما را به مال و جان آزمایش خواهند کرد. و از زبان اهل کتاب و مشرکان آزار فراوان خواهید شنید. اگر شکیبایی کنید و پرهیزگار باشید نشان قدرت اراده شماست
«لتبلون فی اموالکم و انفسکم» یعنی رنجها و سختیها در مال و جان به شما روی آورد.مثل آنچه در احد به شما رسید.
شما در جان و مال، مورد
آزمایش قرار خواهید گرفت" و اصولا این جهان صحنه آزمایش است و ناگزیر باید خود را آماده مقابله با حوادث و رویدادهای سخت و ناگوار کنید، و این در حقیقت هشدار و آماده باشی است به همه مسلمانان که گمان نکنند حوادث سخت زندگی آنها، پایان یافته
فلم تقتلوهم ولـکن الله قتلهم وما رمیت اذ رمیت ولـکن الله رمی ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسنـا ان الله سمیع علیم.
این شما نبودید که آنها را کشتید بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند خداوند
شنوا و داناست
سپس برای اینکه مسلمانان از پیروزی
بدر مغرور نشوند و تنها بر نیروی جسمانی خودشان تکیه نکنند بلکه همواره دل و جان خود را به یاد خدا و مددهای او گرم و روشن نگاه دارند میگوید:
" این شما نبودید که دشمنان را در میدان بدر کشتید بلکه خداوند آنها را به
قتل رساند
خسارتهای مالی، پیامد جنگ و درگیری است.
ولنبلونکم بشیء من... ونقص من الامول. .
لتبلون فی امولکم. .
قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و بشارت ده به
استقامت کنندگان .
خوف، از آثار جنگ و نبرد با دشمنان است.
ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الامول والانفس. .
قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و
بشارت ده به استقامت کنندگان.
و میدانیم که مردم در برابر آزمایشهای خداوند به دو گروه تقسیم میشوند:
گروهی از عهده امتحانات بر آمده و گروهی مردود میشوند.
مثلا مساله" ترس" که پیش میآید گروهی خود را میبازند و به خاطر اینکه کوچکترین ضرری به آنها نرسد شانه از زیر بار مسئولیت خالی میکنند در جنگها فرار میکنند، یا راه سازشکاری پیش میگیرند، و با عذرتراشیهایی همچون" نخشی ان تصیبنا دائرة: " ما میترسیم ضرری به ما متوجه شود" از
تکلیف الهی سرباز میزنند
اما گروهی دیگر در برابر عوامل ترس با
ایمان و توکل بیشتری خود را برای هر گونه فدا کاری مهیا میکنند، چنان که در قرآن آمده است: الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل: " وقتی که به مردم با ایمان میگفتند اوضاع خطرناک است، و دشمنان شما مجهزند، شما عقب نشینی کنید بر ایمان و
توکل آنها افزوده میشد"!.
خوف و دلهره، پیامد جنگ و درگیری است.
سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطـنـا وماوهم النار وبئس مثوی الظــلمین.
بزودی در دلهای کافران، بخاطر اینکه بدون دلیل، چیزهایی را برای خدا همتا قرار دادند،
رعب و ترس میافکنیم و جایگاه آنها، آتش است و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران!
این آیه وعدهای است به مؤمنین و، مایه دل خوشی آن است، به اینکه خدای تعالی بزودی از طریق رعب و وحشتی که از آنان بر دل کفار میاندازد یاریشان خواهد کرد و همانطوری که در روایات شیعه و سنی آمده، رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مساله رعب را یکی از خصایص خود دانسته، از خصایصی که خدای تعالی در بین همه انبیا ع تنها به آن جناب داده و به وسیله آن، او را یاری و دشمنانش را از بین برده است.
اذ یوحی ربک الی الملـئکة انی معکم فثبتوا الذین ءامنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق واضربوا منهم کل بنان.
و (به یاد آر) موقعی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: «من با شما هستم کسانی را که ایمان آوردهاند، ثابت قدم دارید! بزودی در دلهای کافران ترس و
وحشت میافکنم ضربهها را بر بالاتر از گردن (بر سرهای دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتانشان را قطع کنید!
اذجاءوکم من فوقکم ومن اسفل منکم واذ زاغت الابصـر وبلغت القلوب الحناجر وتظنون بالله الظنونا.
(به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدت
وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا میبردید
اشحة علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذی یغشی علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنة حداد اشحة علی الخیر اولـئک لم یؤمنوا فاحبط الله اعمــلهم وکان ذلک علی الله یسیرا.
آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، میبینی آن چنان به تو نگاه میکنند، و چشمهایشان در حدقه میچرخد، که گویی میخواهند قالب تهی کنند! اما وقتی حالت
خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و
عصبانیت بر شما میگشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه میکنند! ) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند آنها (هرگز) ایمان نیاوردهاند، از این رو خداوند اعمالشان را
حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است
وانزل الذین ظـهروهم من اهل الکتـب من صیاصیهم وقذف فی قلوبهم الرعب فریقـا تقتلون وتاسرون فریقـا.
و خداوند گروهی از اهل کتاب(
یهود) را که از آنان(مشرکان عرب ) حمایت کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید و در دلهایشان رعب افکند (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به
قتل میرساندید و گروهی را اسیر میکردید
ذلت و
تحقیر قدرتمندان و بزرگان، پیامد جنگ و اشغالگری است.
قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها وجعلوا اعزة اهلها اذلة وکذلک یفعلون.
گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی میکشند، و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند (آری) کار آنان همین گونه است.
و برای اینکه بر اوضاع شهر مسلط شوند، بزرگان شهر را مورد
اهانت قرار میدهند.
جنگ، در پی دارنده رنج و سختی است.
ام حسبتم ان تدخلوا الجنة ولما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مستهم الباساء والضراء وزلزلوا حتی یقول الرسول والذین ءامنوا معه متی نصر الله الا ان نصر الله قریب.
آیا گمان کردید داخل
بهشت میشوید، بی آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آن چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که
ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟! » (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد: ) آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!
کلمه (باساء) به معنای شدت و سختی است که از خارج نفس آدمی به آدمی وارد میشود، مانند گرفتاریهای مالی، و جاهی، و خانوادگی، و نداشتن امنیتی که در زندگیش به آن نیازمند است.
و اما ضراء عبارت است از شدتی که به جان و تن انسان میرسد، مانند جراحت و قتل و مرض، و کلمه
زلزله و زلزال معنایش معروف است، و اصل آن از ماده (ز- ل- ل) است، که به معنای لغزیدن است، و اگر این کلمه تکرار شده، برای این بود که بر تکرار دلالت کند، تو گویی زمینی که مثلا دچار زلزله شده، لغزشهایی پشت سر هم کرده، و این معنا، در کلمه (صر- و صرصر)، و کلمه (صل و صلصل) و کلمه (کب و کبکب) نیز جریان دارد، و کلمه زلزال در آیه شریفه
کنایه است از
اضطراب و دهشت.
فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی ومن لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده فشربوا منه الا قلیلا منهم فلما جاوزه هو والذین ءامنوا معه قالوا لا طاقة لنا الیوم بجالوت وجنوده... والله مع الصـبرین• ولما برزوا لجالوت وجنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکـفرین.
و هنگامی که
طالوت (به فرماندهی لشکر بنی اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت: «خداوند، شما را به وسیله یک نهر آب، آزمایش میکند آنها (که به هنگام تشنگی،) از آن بنوشند، از من نیستند و آنها که جز یک
پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند» جز عده کمی، همگی از آن آب نوشیدند. سپس هنگامی که او، و افرادی که با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از کمی نفرات خود، ناراحت شدند و عدهای) گفتند: «امروز، ما توانایی مقابله با (
جالوت) و سپاهیان او را نداریم.» اما آنها که میدانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند: «چه بسیار گروههای کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند! » و خداوند، با صابران و استقامت کنندگان) است. • و هنگامی که در برابر (جالوت) و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایی و
استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان!
این آیه میگوید: هنگامی که
طالوت و
سپاه او، به جایی رسیدند که لشکر نیرومند جالوت، نمایان و ظاهر شد، و در برابر آن قدرت عظیم صف کشیدند، دست به
دعا برداشتند و از خداوند سه چیز طلب کردند، نخست صبر و شکیبایی و استقامت، در آخرین حد آن، لذا تعبیر به" افرغ علینا صبرا" کردند که از ماده" افراغ" به معنی ریختن آب یا ماده سیال دیگر از ظرف، به طوری که ظرف کاملا خالی شود، نکره بودن" صبر" نیز تاکیدی به این مطلب است.
تکیه بر
ربوبیت پروردگار" ربنا" و تعبیر به افراغ که به معنی خالی کردن پیمانه است، و تعبیر به" علی" که بیانگر نزول از طرف بالا است و تعبیر به" صبرا" که در این گونه موارد دلالت بر عظمت دارد، هر کدام نکتهای در بر دارد که مفهوم این
دعا را کاملا عمیق و پر مایه میکند.
دومین تقاضای آنها از خدا این بود که گامهای ما را استوار بدار تا از جا کنده نشود و فرار نکنیم، در حقیقت دعای اول جنبه باطنی و درونی داشت و این دعا جنبه ظاهری و برونی دارد و مسلما ثبات قدم از نتائج روح
استقامت و
صبر است.
وما اصـبکم یوم التقی الجمعان فباذن الله ولیعلم المؤمنین.
و آنچه (در روز احد،) در روزی که دو دسته
و کافران با هم نبرد کردند به شما رسید، به فرمان خدا (و طبق سنت الهی) بود و برای این بود که مؤمنان را مشخص کند
یعنیای مؤمنان آنچه در روز جمع مسلمین و مشرکین یعنی روز احد بشما رسید از قتل و زخم.
فباذن الله- یعنی بعلم خدا بود و اذن بمعنای علم است و گفتهاند: یعنی خداوند میان شما و ایشان را تخلیه میکند باین معنی که موانع رسیدن مصیبات را بشما برطرف میکند (چون نصرت خود را بردارد و شما را بخود واگذارد مصیبات و آزار کفار میرسد) و گفتهاند یعنی: بعقوبت خدا زیرا خداوند برای هر گناهی عقوبتی قرار داده و این مصیبات وارده بر شما در جنگ احد عقوبت پشت سر نهادن امر پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم میباشد.
وان منکم لمن لیبطئن فان اصـبتکم مصیبة قال قد انعم الله علی اذ لم اکن معهم شهیدا.
در میان شما، افرادی (منافق) هستند، که (هم خودشان سست میباشند، و هم) دیگران را به سستی میکشانند اگر مصیبتی به شما برسد، میگویند: «خدا به ما
نعمت داد که با مجاهدان نبودیم، تا شاهد (آن مصیبت) باشیم! »
به دنبال فرمان عمومی جهاد و آماده باش در برابر دشمن که در آیه سابق بیان شد در این آیه اشاره به حال جمعی از
منافقان کرده میفرماید:
" این افراد دو چهره که در میان شما هستند با اصرار میکوشند از شرکت در صفوف مجاهدان راه خدا خودداری کنند. "
(و ان منکم من لیبطئن). " ولی هنگامی که مجاهدان از میدان
جنگ باز میگردند و یا اخبار میدان جنگ به آنها میرسد، در صورتی که شکست و یا شهادتی نصیب آنها شده باشد، اینها با خوشحالی میگویند چه نعمت بزرگی خداوند به ما داد که همراه آنها نبودیم تا
شاهد چنان صحنههای دلخراشی بشویم".
ولا تهنوا فی ابتغاء القوم ان تکونوا تالمون فانهم یالمون کما تالمون. .
و در راه تعقیب دشمن، (هرگز) سست نشوید! (زیرا) اگر شما درد و رنج میبینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج میبینند ولی شما امیدی از خدا دارید که آنها ندارند و خداوند، دانا و
حکیم است
کلمه" وهن" به معنای ضعف است. و کلمه" ابتغاء" به معنای طلب، و کلمه" الم" به معنای درد و ناراحتی و به تعبیر کوتاه، مقابل لذت است.
و معنای جمله این است که: حال دو طایفه یعنی شما مسلمانان و طایفه کفار از نظر ناراحتی یکسان است. همانطور که شما ناراحت میشوید آنها نیز میشوند، و شما حال بدتری از حال دشمنان خود ندارید، بلکه شما مرفه تر و خوشبخت تر از کفارید. برای اینکه شما از ناحیه خدایتان امید فتح و ظفر و امید
مغفرت دارید. برای اینکه او ولی مؤمنین است. و شما نیز از مؤمنین هستید. و اما دشمنان شما مولایی ندارند و امیدی که دلگرمشان کند از هیچ ناحیهای ندارند. و در نتیجه در عمل خود
نشاط ندارند و کسی نیست که رسیدن آنان به هدف را ضمانت بکند، و خدای تعالی دانای به مصالح است. و در امر و نهیی که میکند حکیم است.
تسلط بیگانگان و حاکمیت اجانب، از آثار جنگ است.
الم تر الی الملا من بنی اسرءیل من بعد موسی اذ قالوا لنبی لهم ابعث لنا ملکـا نقـتل فی سبیل الله قال هل عسیتم ان کتب علیکم القتال الا تقـتلوا قالوا وما لنا الا نقـتل فی سبیل الله وقد اخرجنا من دیـرنا وابنائنا فلما کتب علیهم القتال تولوا الا قلیلا منهم والله علیم بالظــلمین.
آیا مشاهده نکردی جمعی از
بنی اسرائیل را بعد از موسی، که به پیامبر خود گفتند: «زمامدار (و فرماندهی) برای ما انتخاب کن! تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم. پیامبر آنها گفت: «شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچی کنید، و) در راه خدا،
جهاد و پیکار نکنید! » گفتند: «چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانهها و فرزندانمان رانده شدهایم، (و شهرهای ما به وسیله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسیر شدهاند)؟! » اما هنگامی که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمی از آنان، همه سرپیچی کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است
در این پاسخ مساله بیرون شدن جبری از خانه و شهر را علت جنگیدن و کنایه از آن کردند و چون بیرون شدن از
وطن مالوف مستلزم دور شدن از زن و فرزند و سبب محرومیت از همه این نعمتها میشود، لذا بیرون شدن را هم به
وطن نسبت دادند، و هم به فرزندان و گفتند: با اینکه از
وطن و فرزند خود بیرون شدهایم.
قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها وجعلوا اعزة اهلها اذلة وکذلک یفعلون.
گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به
فساد و تباهی میکشند، و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند (آری) کار آنان همین گونه است.
کمبود محصولات کشاورزی، از پیامدهای ناشی از جنگ است.
ولنبلونکم بشیء من... ونقص من... الثمرت. .
قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و بشارت ده به
استقامت کنندگان!
بعضی گفتهاند «مراد از آن: از بین رفتن میوههای درختان و کمبود زراعت و گیاهان است». برخی میگویند: «منظور از آن فرزندان است زیرا فرزند میوه دل انسان است».
و علت نقصان میوهها این بود که بواسطه اشتغال بجهاد، از تعمیر باغهای خود و معاشرت با زنان باز میماندند و در نتیجه بمیوههای آنها
لطمه وارد میآمد و کمتر از آنها فرزند متولد میگردید.
گرسنگی پیامد ناشی از جنگ است.
ولنبلونکم بشیء... والجوع. .
قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم و
بشارت ده به
استقامت کنندگان!
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «جنة المأوی (قرآن)»