جوان نبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از امتیازات و شاخصههای دوران جوانی، داشتن روحیهای
لطیف، جسمی قوی و قلبی سالم و سرزنده است.
قلوب مستعد و بیآلایش جوانان که متاثر از پاکی و
طهارت روح، صفای باطن و قریبالعهد بودن به
خداوند سبحان است در طول
اعصار، همواره با خطرات و تهدیداتی روبرو بوده است از اینرو
انبیاء و
اولیای الهی کوشیدهاند تا با شناساندن عوامل انحراف و تبیین خطرات پیشرو و بیان بایستهها و شایستههای این
ایام به جوانان، آنان را در حفظ سرمایههای ایام جوانی یاری رسانده از گزند عناصر فرصتطلب و سودجویی که کوشیدهاند تا با انحراف جوانان، زمینه را برای بهرهگیری هر چه بیشتر از این ارزندهترین ذخائر و سرمایههای جوامع انسانی فراهم آورده راه را برای سودجوییها و کامیابیهای شخصی خود فراهم آوردند، محفوظ دارند.پیامبران الهی تلاش کردند تا با
هدایت و پرورش صحیح و کارآمد نیروها و استعدادهای ایام جوانی، آن را در مجرای حقیقی و درست آن یعنی عبودیت و بندگی خداوند قرار دهند تا با پیمودن این راه، فرد به
سعادت دنیا و
آخرت نائل آید.
نعمت بزرگ جوانی و توجه دادن
مردم به این سرمایه عظیم الهی، همچون دیگر انبیای عظام الهی، در
سیره و
کلام نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز از جلوه و جایگاه خاصی برخوردار بود.در احادیث و روایات بسیاری که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدست ما رسیده مسلمانان به
مغتنم شمردن ایام جوانی توصیه شده قدر دانستن آن پیش از فرا رسیدن پیری مورد تاکید فراوان گرفته است.
حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جوانی را از نعمات و موهبتهای بزرگی برشمردند که انسانها در
روز قیامت، از نحوه و چگونگی استفاده از آن مورد بازخواست و پرسش قرار خواهند گرفت.
از اینرو جهت بهرهمندی هرچه بیشتر مسلمانان از ایام پر شور و نشاط جوانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بایستهها و شایستههایی را برای یک
جوان تبیین و بیان نمودند که در احادیث و روایاتی که از ایشان بدست ما رسیده است به برخی از این موارد اشاره شده است:
از بایستهها و شایستههای ایام جوانی که در کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدان پرداخته شده است، خودسازی و پرداختن به
امور معنوی است.جوانی بهترین فرصت برای خودسازی و کسب درجات عالی معرفتی است.از این رو حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرداختن به
عبادت و بندگی خداوند و اجتناب از گناهان را برای تمامی مردم و به ویژه برای جوانان
امری مهم و لازم برشمردند و روایاتی را در باب اهمیت پرداختن به عبادت در ایام جوانی و نیز ترک محرمات و
توبه و
انابه به سوی خداوند متعال در ایام جوانی بیان فرمودند:
در احادیث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جوانی را که جوانیاش را در راه بندگی خدا سپری کند، مورد علاقه خداوند متعال، عنوان شده
و از قول خداوند عزوجل میفرمایند: "جوانی که به
قضا و قدرم معتقد است و به کتابم
[
و احکام آن
]
خشنود، و به آن چه روزیاش کردهام
قانع، و به خاطر من از خواستههای نفسش میبرد، مانند یکی از
فرشتگان من است".
ایشان همچنین برتری جوان عبادتپیشهای که در جوانی به عبادت رو آورده، بر پیری که در کهن سالی به عبادت رو آورده، مانند برتری پیامبران بر دیگر مردمان دانسته
فرمودند: «خداوند بزرگ به جوان
عابد، نزد فرشتگان افتخار میکند، در حالی که میفرماید: بندهام را بنگرید که برای من، از خواستههای
نفس خود چشم پوشی کرده است.»
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهترینِ
امّت خود را، کسی دانستند که جوانیاش را در فرمانبری از خداوند سپری کند و خود را از خوشیهای دنیا وا گیرد و شیفته آخرت باشد سپس ادامه دادند و فرمودند: «به راستی که
پاداش او نزد خداوند، برترین جایگاه
بهشت است.»
حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
مرد یا زنی که جوانیاش را در راهی جز طاعت خدا صرف کرده باشد را
دیوانه حقیقی خواندند.
ایشان همچنین در سفارشات خود به
ابوذر غفاری فرمودند: «ای
ابوذر! هیچ جوانی نیست که دنیا و خوشیاش را به خاطر خداوند، کنار نهد و جوانیاش را در راه بندگی خدا سپری کند، مگر آن که خداوند، به وی پاداش هفتاد و دو
صدّیق میبخشد.»
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکمت را از ثمرات عبادت در ایام جوانی بیان کردند و فرمودند: «کسی که در جوانی، به خوبی بندگی خدا کند، خداوند در پیری به وی حکمت میآموزد هم چنان که خدای متعال میفرماید: "و چون
[
موسی]
به رشد و
کمال خویش رسید، به او
حکمت و دانش عطا کردیم"
و در ادامه آیه میفرماید: "و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم".»
توبه از گناهان و اشتباهات گذشته برای تمامی افراد در هر سن و
موقعیتی که باشند
امری است نیکو، اما زیبایی آن زمانی به نهایت میرسد که جوانی، رو به درگاه الهی آورد و از
امور ناشایستی که مرتکب آن شده توبه نماید. در احادیث و روایات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یکی از زیباترین
امور در ایام جوانی، توبه از گناهان عنوان شده
و آمده است: «خداوند جوان توبه کار را دوست دارد»
و «هیچ چیز نزد خداوند متعال، محبوبتر از جوان توبهکننده نیست.»
از آفتهای شایع دوران جوانی سبکسری و خیره سری است. (شاید بخاطر همین بوده که حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جوانی را شاخهای از دیوانگی برشمرده فرمودند: الشّباب شعبة من الجنون)
این نقیصه که از احساسات پر شور و نشاط ایام جوانی و بهره نجستن کامل جوانان از قوه عاقلهشان نشات میگیرد از عیوب و مشکلات بزرگی است که میتواند علاوه بر بروز و ظهور برخی مشکلات، لطماتی را به شخصیت جوانان وارد آورده اثرات سوء و مخربی را در آنان ایجاد نماید.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز ضمن ابراز ناخرسندی از این عمل،
وقار و پختگی را شایسته و بایسته جوان
مسلمان دانستند و فرمودند: «بهترین جوانانِ شما، آن است که رفتار پیران پیش گیرد و خود را با هیئت (وقار) بزرگسالان بیارایند....»
ایشان جوانی را که سبک سری نمیکند، را کسی دانستند که تحسین خداوند متعال را نسبت به خود، بر میانگیزد.
پرداختن به علوم و معارف
دین از سوی جوانان نیز از دیگر مواردی است که مورد تاکید بسیار پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار گرفته است.آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آموختن در جوانی را مانند نقش بر
سنگ دانستند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همچنین فرمودند: «هر که
قرآن را در جوانیاش فرا گیرد، با
گوشت و خونش عجین میگردد.»
پرداختن به کار و کوشش و اجتناب از بیکاری و کسالت نیز از دیگر مواردی است که در احادیث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن تحت عنوان بایستهها و شایستههای هر انسانی بخصوص برای جوانان یاد شده است.از جمله این روایات حدیثی است که در آن آمده: روزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در میان یاران خود نشسته بود.چشمش به جوانی چالاک و نیرومند افتاد که از پگاه، کار میکرد.یاران گفتند: وای بر او! چه میشد اگر جوانی و چالاکیاش در راه خدا میبود؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: "چنین مگویید.اگر او برای خود تلاش میکند تا خود را از مردم، بینیاز کند و نزد آنان
دست دراز نکند، در راه خدا کار میکند.اگر برای
پدر و
مادر ناتوان و یا فرزندان ناتوان خویش تلاش میکند تا آنان را بینیاز سازد و زندگیشان را اداره کند،
هم کار او در راه خداست؛ ولی اگر برای ثروتاندوزی و فخرفروشی تلاش میکند، کار او در راه
شیطان است".
ازدواج و تشکیل خانواده نیز از دیگر مواردی است که در سخنان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از شایستهها و بایستههای یک جوان عنوان گردیده و بدان سفارش شده است.ایشان ازدواج را باعث مصون نگه داشتن دو سوم دین شخص از دستبرد شیطان بیان کردند و فرمودند: هر جوانی که در سنّ کم ازدواج کند، شیطانش، فریاد بر میآورد که: "وای بر من، وای بر من! دو سوم دینش را از دستبرد من، مصون نگه داشت".پس بنده در یک سومِ باقی مانده، تقوای الهی پیشه سازد.
حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جوانان توصیه فرمودند که: «یا معشر الشّباب من استطاع منکم الباءة فلیتزوّج فانّه اغضّ للبصر و احصن للفرج، و من لم یستطع فعلیه بالصّوم فانّه له وجاء؛ ای گروه جوانان، هر کس از شما که از وضعیت زندگانی خوبی برخوردار باشد باید که ازدواج کند، چرا که آن بهترین فرو پوشاننده چشمها و بهترین محافظ برای شرمگاه [[[عفت]] و پاکدامنی] است و هر آن کس که از این توانایی برخوردار نیست، بر اوست که
روزه گیرد، چرا که روزه، مهارِ
شهوت است.
توجه به روحیات لطیف و حساس جوانان و
احترام به افکار، منویات و خواستههای آنان از جمله
اموری بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برخورد با جوانان آن را رعایت میفرمود.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با جوانان آن چنان ارتباط عاطفیای برقرار کرده بود که آنان بیهیچ واهمهای با حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به صحبت برمیخاسته حتی اعمال زشتی را که انجام داده یا
قصد انجام آن را داشتند را با ایشان در میان میگذاشتند نقل شده: «که جوانی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: ای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! اجازه بده
زنا کنم! مردم به سویش هجوم آوردند و آزارش دادند و گفتند:
ساکت شو! پیامبر خدا
او فرمود: " نزدیک بیا".
جوان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزدیک شد و نشست.پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: "آیا این
عمل را برای مادرت میپسندی؟ ".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم این عمل را برای مادران خود نمیپسندند".
[
سپس
]
فرمود: "آیا این عمل را برای دخترت میپسندی؟ ".
جوان گفت: نه به
خدا، ای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم این عمل را برای دختران خود نمیپسندند".
[
سپس
]
فرمود: "آیا این عمل را برای خواهرت میپسندی؟ ".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم این عمل را برای خواهران خود نمیپسندند".
آن گاه فرمود: "آیا این عمل را برای عمّهات میپسندی؟ ".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم آن را برای عمّههای خود، روا نمیدارند".
[
سپس
]
فرمود: "آیا این عمل را برای خالهات میپسندی؟ ".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم آن را برای خالههای خود نمیپسندند".
[
سپس
]
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
دست خویش را بر آن جوان نهاد و گفت: "بار خدایا! گناهش را ببخش و دلش را پاکیزه گردان و به وی پاکدامنی عنایت فرما! ".
نقل شده که آن جوان، از آن پس، هرگز سراغ کار [[[خلاف]]] را نگرفت.»
در روایتی دیگر از امام باقر (علیهالسّلام) آمده است که: «جوانی از
انصار، در
مدینه با زنی رو در رو شد.در آن زمان، زنان سر را از پشت گوشهایشان میپوشاندند.جوان، در حالی که
زن به سوی او میآمد، به وی نگاه کرد.وقتی زن از کنار جوان گذشت، جوان در همان حال که راه میرفت، وارد کوچه بنیفلان شد و از پشت سر به آن زن مینگریست.صورتش به
استخوان یا شیشهای که در دیوار بود، خورد و شکاف برداشت.وقتی زن رفت، جوان متوجّه شد که خون بر سینه و لباسش میریزد.با خود گفت: به خدا
سوگند، نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواهم رفت و داستان را به ایشان خواهم گفت. (عجبا که جوان به جای مخفی داشتن این عمل زشت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بهترین امین و محرم راز خود دانسته در خود چنان آرامش خاطری میبیند که فورا قصد میکند شرح ماوقع را
اول از همه برای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان کند) سپس نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد.وقتی پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را دید، پرسید: "این چه وضعی است؟ ".جوان داستان را گفت.آن گاه،
جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: "قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم
......به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و
عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزهتر است خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.»
در مجالس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود مهتران و بزرگان
مجلس و اصحاب مانع از آن نمیشد که ایشان نسبت به حضور جوانان بیتوجه و بیاعتنا باشند روایت شده که «روزی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان اصحاب و یاران خود نشسته بودند ظرفی
شیر آوردند حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن نوشید.در طرف راست ایشان، جوانی بود که از همه کمسنتر بود و در طرف چپ ایشان، پیرمردان نشسته بودند.پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: "ای جوان! اجازه میدهی این شیر را به پیرمردها بدهم؟ " جوان گفت: یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ! من در این زیادهای که از شما به من رسیده، کسی را بر خود مقدّم نمیدارم.پس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شیر را به وی داد.»
در حضور و نقش فعال جوانان در به ثمر رسیدن
رسالت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیشک هیچ تردیدی وجود ندارد روح پویا و طبع حقیقتجوی جوانان، آنان را از آغازین روزهای نهضت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنان را در کنار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار داده بود.جوانان از
اولین روزهای رسالت
نبی خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیرامون رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را گرفتند و ایشان را در
امر خطیرش یاری دادند بیان این مطلب در سخنان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به خوبی پیداست آن جا که فرمود: "....به راستی که خداوند، مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده بر انگیخت، پس جوانان، با من پیمان بستند و پیران، با من به مخالفت برخاستند".و آن گاه، این
آیه را خواند: ""و
عمر آنان به درازا کشید، و دلهایشان سخت گردید"".
-
گفتگوی کفار
قریش با
ابوطالب و نیز سخنانی که
کفار در اجتماعات خود
و نیز در مواجهه با دیگران
بر زبان راندهاند حاکی از آن است که بیشتر پیروان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جوانان به خود اختصاص داده بودند (قریش در گفتگو با ابوطالب و نیز در اجتماعت خود بر این مطلب اشاره داشتند که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «اندیشههای ما را نادرست دانسته، خدایانمان را دشنام داده، جوانان ما را به تباهی کشانده و میان ما جداییانداخته است) سخنان نمایندگان اعزامی قریش به
حبشه نیز خود مؤیدی دیگر بر این
امر است آنجا که در برابر نجاشی -حاکم حبشه- به ایراد سخن پرداخته و به زعم خود یکی از جرمهای را که به پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت دادند را گمراهی جوانان خود از سوی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیان میدارند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در طول ایام رسالت و نیز پس از تشکیل حکومت اسلامی از جوانان در اداره
امور حساس جامعه اسلامی بهره گرفت و مدیریت
امور حساس اجتماعی را بر عهده آنان مینهاد.به گونهای که پافشاریها و اصرارهای پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پشتیبانی از جوانان لایق و تثبیت مقام آنان، اثری عمیق در افکار مسلمانان و جلب توجه بیشتر آنان به جوانان گذارد.در متون و منابع تاریخی و روایی به مواردی از این توجهات و پشتیبانیهای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جوانان و میدان دادن به آنان در عرصههای مختلف سیاسی - اجتماعی اشاره شده که در این جا به نقل نمونههایی از آن بسنده میکنیم:
پس از دیدار دوازده نفر از اهالی مدینه با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
عقبه نخست، که منجر به پذیرش
اسلام و
بیعت آنان با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گردید این گروه به مدینه بازگشتند تا اینکه با تبلیغات آنان اسلام در خانههای انصار آشکار شد، انصار مردی را با نامهای به حضور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرستادند و تقاضا کردند که فردی را نزد ما بفرست تا
احکام دین و قرآن به ما بیاموزد
این، نخستین باری بود که پیشوای بزرگ اسلام، تصمیم میگرفت به خارج از
مکّه، نماینده رسمی بفرستد.بدیهی است فردی که انتخاب میشد، باید از هر جهت، شایستگیهای لازم را برای این
ماموریت حسّاس میداشت.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از میان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَیر را به نمایندگیِ خود برگزید.پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مُصعب بن عُمَیر که جوانی کم سن و سال و از حافظان و قاریان قرآن بود و بسیاری از قرآن را آموخته بود به مدینه گسیل داشت.مصعب در خانه اسعد بن زراره فرود آمد او هر روز از خانه بیرون میرفت و به خانهها و قبایل انصار مراجعه میکرد و ایشان را به پذیرش اسلام دعوت میکرد و برای آنان قرآن میخواند.
مردم یکی یکی یا دو تا دو تا مسلمان میشدند آن چنان که اسلام در تمام خانههای انصار آشکار شد و قسمتهای بالای مدینه هم به جز چند خانواده از قبیله
اوس که خطمة و وائل و واقف بودند مسلمان شدند مصعب برای آنان قرآن میخواند و احکام دین را به ایشان آموزش میداد.
این جوان با ایمان و پُرشور و با تدبیر،
ماموریت خود را به خوبی انجام داد.طولی نکشید که همه اقشار مدینه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند او نخستین کسی است که
نماز جمعه در مدینه، به امامت او اقامه گردید.
سال بعد مصعب بن عمیر به همراه هفتاد نفر از مسلمانان اوس و
خزرج جهت به جا آوردن مراسم حج و نیز دیدار با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مدینه بیرون آمد او پس از ورود به مکه مخفیانه به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و خبر اسلام مردم مدینه را به اطلاع حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رساند این خبر شادی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در پی داشت.
اندکی بعد از
فتح مکّه،
جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوی جبهه جنگ میرفتند.چون مکّه به تازگی از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیری برای اداره آن تعیین میشد که به
امور شهر مکّه که مرکز جزیرة العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود رسیدگی کند و علاوه بر این، جلوی بینظمیهایی را که ممکن بود دشمنان در غیاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به وجود آورند، بگیرد.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در میان همه یاران، جوان بیست و یک سالهای را به نام "عَتّاب بن اسید"، برای این مسئولیت بزرگ برگزید
و درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود:
«ای عَتّاب! میدانی تو را بر چه کسانی گماشتم؟ تو را بر مردمان
[
شهر
]
خدای عز و جل گماشتم، و اگر برای آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان میگماشتم.»
بدیهی است که انتصاب جوانی بیست و یک ساله به فرمانداری مکّه، موجب رنجش خاطر و آزردگی بزرگان مکّه میشد.پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای پیشگیری از اعتراض آنان، در پایانِ نامه مفصّلی، خطاب به مردم مکّه، نوشت:
«کسی در نافرمانی از او، به کمیِ سنّش استدلال نکند؛ زیرا بزرگتر، شایستهتر نیست؛ بلکه شایستهتر، بزرگتر است.»
عَتّاب بن اسید، تا آخر
عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرماندار مکّه بود و در طول دوران
ماموریت خود، به خوبی از عهده این مسئولیت بزرگ بر آمد.
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در واپسین روزهای عمر شریفش، فرمان آماده شدن مردم برای جنگ با
روم را صادر فرمود و دستور داد که مسلمانان به سرعت جهت این
امر آماده شوند.آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسامه پسر زید را به فرماندهی این لشکر برگزید
و به او دستور داد که لشکر را تا مرز بلقاء (بلقاء، سرزمینی است بین شام و وادی القری)
(این سرزمین، جایی بود که جعفر بن ابی طالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند)
و ازروم در
فلسطین ببرد و با دشمنان خدا بجنگد.
تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، از جمله
ابوبکر و
عمر،
ابوعبیده جراح، سعد بن ابیوقاص و ابوالاعور، همراه گروهی دیگر از مهاجران و انصار، مانند: قتادة بن نعمان و سلمة بن اسم در این لشکر عظیم، گِرد آمده بودند.
برای فرماندهیِ چنین سپاهی، بیتردید، باید لایقترین افسران انتخاب میشد.پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، اسامة بن زید را که جوانی هجده ساله بود طلبید و فرماندهیِ لشکر را به او واگذار کرد.این اقدام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای بسیاری از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرایط سیاسی آن روزها، قابل قبول نبود.در نتیجه زبان به اعتراض گشودند که: «
[
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
]
جوانی کم سن سال را بر مهاجران سابقهدار میگمارد! »
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در حالی که از این سخن به
خشم آمده بود، بَر فراز
منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثنای الهی فرمود:
«همانا مردم به فرماندهیِ اسامه، زخمِ زبان زدند.آنان پیش از این نیز نسبت به فرماندهیِ پدر اسامه، چنین کرده بودند، در حالی که آن دو، شایسته فرماندهی بودند و اسامه، از دوستداشتنیترین خاندانها در نزد من است.شما را نسبت به اسامه، به نیکی سفارش میکنم.»
سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «جایگاه جوانان در سیره نبوی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۱۳.