• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حارث بن سریج

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



‌حارث‌ بن سُرَیج بن یزید، رهبر قیام مُرجِئه در خراسان بر ضد حکومت امویان بود.



نسبش به مُجاشِع ‌بن دارم، از تیره‌های قبیله تمیم، می‌رسد.
[۴] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴۵، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
ازاین‌رو، با نسب مُجاشِعی از وی یاد شده است. از تاریخ تولد و شرح‌حال او در سده نخست اطلاعی در دست نیست. ظاهرآ در دهه نخست سده دوم در خراسان بوده است، زیرا همراه اشرس‌ بن عبداللّه سُلَمی در سال ۱۱۰ در بیکند، با مردم سغد و بخارا و ترکانی که از اسلام برگشته بودند، جنگیده است.
[۶] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۵۷ـ۵۸، (بیروت).
[۸] احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایةالأرب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۴۰۹ـ۴۱۰، قاهره (۱۹۲۳) ـ۱۹۹۰.
[۹] آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه، ص ۲۳.


۱.۱ - اخبار راجع به حارث

اخبار راجع به حارث پس از این تاریخ پراکنده است. بنابه روایتی، اعتراض وی به بی‌عدالتی جنید بن عبدالرحمان، والی خراسان سبب شد تا به دستور تُجیبی، والی بلخ، وی را چهل تازیانه بزنند.
حارث در ۱۱۶ سر به شورش برداشت و نخست، جمعی از قبایل اَزْد و تمیم را با خود همراه کرد.
[۱۳] ازدی، یزید بن محمد، تاریخ موصل، ج۱، ص۳۷، چاپ علی حبیبه، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
[۱۴] عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۲۲۴، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.


۱.۲ - محیط سیاسی حارث

او محیط سیاسی و اجتماعیِ ماوراءالنهر را برای اجرای اهداف خویش مناسب یافت، زیرا مردم آن سامان با سیاست امویان مخالف بودند. وی با گردآوردن ناراضیان، جبهه نیرومندی از اعراب و موالی و اهل ذمه، در مخالفت با عاصم بن عبداللّه هلالی که پس از جنید بن عبدالرحمان ولایت خراسان یافته بود تشکیل داد. در خراسان، این تنها قیامی بود که برای احقاق حقوق اهل ذمه، بر ضد امویان شکل گرفت. ممکن است ساکنان سغد نیز، به علت از دست دادن زمین‌هایشان، از این قیام طرفداری کرده باشند.


در دوران خلافت امویان تحریفات و دگرگونی‌های بسیاری در قوانین اسلامی به وجود آمد. از جمله گرفتن جزیه که مالیات ماخوذ از غیر مسلمانانی بود که در سایه حکومت اسلامی می‌زیستند. امویان این قانون را دگرگون کرده آن را بر نو مسلمانان که موالی می‌خواندند، از دوره حجاج واجب شمردند.
[۱۸] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

زیرا اسلام آوردن مردمان مناطق مفتوحه، دست عمال اموی را برای گرفتن جزیه می‌بست و آنان برای برآوردن هزینه‌های گزاف زندگانی‌های اشرافی خویش، با مشکل مواجه می‌شدند. پس خلفای اموی اعلام کردند که صرف ایمان آوردن و شهادتین برای مؤمن شدن یک فرد، کافی نیست. بلکه مسلمان کسی است که بتواند آیات ‌قرآن را بخواند، ختنه کرده و....از این‌رو تازه مسلمانان نیز مشمول پرداخت جزیه شدند.
[۱۹] ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۴، ص۴۶۷ - ۴۶۸، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
در مقابله با این بی‌عدالتی مرجئه ایمان با شهادتین را کافی ‌دانسته و شرایطی را که حجاج در تعریف ایمان اعلام کرده بود، فاقد اعتبار شمردند. در روزگار هشام بن عبدالملک نیز انقلابیون با بهره‌گیری از‌ اندیشه‌های مرجئه به مقابله با بدعت‌های ظالمانه امویان پرداختند و‌ اندیشه‌های عدالت‌خواهانه و ضد اموی را در این مناطق برانگیختند.
[۲۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۵۴ - ۵۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.
[۲۱] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
از آن جمله قیام حارث بن سریج و پیروان وی بود که بر ضد حاکمیت امویان با غیر مسلمانان هم پیمان شدند. بدان امید که دولتی بر پایه‌ی احکام قرآن و سنت و عدالت پدید آورند.


شورش حارث بن سریج، سرور قوم ازد و رهبر مرجئه‌ی خراسان
[۲۴] ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۱، بیروت، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
[۲۵] ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵، بیروت، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
یکی از طولانی‌ترین جنبش‌های ضد اموی در خراسان بود که از سال ۱۱۶ تا سال ۱۲۷ هجری با انگیزه حمایت از «دین» و برپایی «عدالت» ادامه یافت و زمینه‌ساز شورش عباسیان و پیروزی آنان شد.
هشام در سال ۱۰۹ هجری، اشرس بن عبدالله سلمی را به حکومت خراسان برگزید.
[۲۶] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
اشرس در سال ۱۱۰ ابو الصیداء صالح بن طریف،
[۲۷] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۰ - ۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
از موالی بنی‌ضبه، و ربیع بن عمران التمیمی را به سمرقند و دیگر بلاد ماوراءالنهر فرستاد تا مردم را به اسلام فراخوانند. بدان شرط که چون اسلام آورند، جزیه از آنان بردارند. امّا، اشرس در نامه‌ای به حسن بن العمرطة الکندی، عامل خراج و فرمانده‌ سپاه سمرقند، از کاهش خراج شکایت کرد و همان سیاست حجاج را درباره تازه مسمانان (جزیه ستاندن از تازه مسمانان) اجرا و ابن العمرطه را از سمت خراج معزول نمود و ابن‌هانی را به جای او گماشت. ابو الصیداء او را از گرفتن جزیه از تازه مسلمانان منع کرد. ولی اشرس به همه‌ی عمال خود فرمان داد که جزیه را از همه کسانی که از قبل جزیه می‌داده‌اند، بستانند هر چند مسلمان شده باشد. هفت هزار تن از تازه مسلمانان در چند فرسنگی سمرقند به اعتراض برخاستند و ابو الصیداء، ربیع بن عمران، هیثم الشیبانی، ابو فاطمة الازدی، عامر بن قشیر یا بشیر الخجندی، بیان العنبری و اسماعیل بن عقبه به یاریشان پیوستند.
[۲۹] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
این قبیل رفتارهای ظالمانه منشا قیام‌های بسیاری در شرق خلافت اسلامی شد.
در این زمان خراسان به سبب دوری از مرکز خلافت، وجود نفاق‌های قبیله‌ای میان مهاجران عرب در این منطقه، استقلال نسبی آن از حیث سیاسی و اقتصادی، و ظلم و بیداد امویان در این ناحیه، به مرکزی برای شکل‌گیری انقلاب‌ها تبدیل شده بود.


حارث در سال ۱۱۶ هجری با سه هزار تن از قبایل ازد و تمیم بر ‌خلیفه هشام بن عبدالملک شورید و به شیوه داعیان جامه سیاه پوشید و مردم را به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرا خواند و خلیفه را خلع نمود.
حارث به لحاظ عقیدتی متاثر از مرجئه جبریه و نیز جهم بن صفوان رهبر فرقه جهمیه (فرقه‌ای از خوارج) بود و در سیره سیاسی وی را ادامه دهنده‌ی فعالیت‌های ابوالصیدا دانسته‌اند. ابوالصیداء مدافع حقوق موالی بوده و حتی برخی از نزدیکان وی در رکاب حارث جنگیده‌اند.
[۳۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۱۰۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.
[۳۳] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۳۴] مستوفی قزوینی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص۲۶۲، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.

درباره‌ی عقیده‌ی ارجاء، دو نکته متعارض وجود دارد. در یک نگاه عقاید مرجئه همسو با خواست خلفای جور بوده است. زیرا مرجئه ایمان را امری قلبی و آن را جدای از عمل صالح می‌دانند. بر این اساس کسانی که مرتکب گناه می‌شوند، به ایمان آنان خللی وارد نمی‌شود. این اصل اعتقادی ماهیّت خلفا و دنیا پرستانی را که در فسق و جور غوطه‌ور شده‌اند، تقویت می‌کند.
نکته‌ی متناقض دیگر آن که مرجئه در قیام‌های متعددی بر ضد بنی‌امیه حضور داشتند. از آن جمله شرکت ابو رؤبه نامی، از رؤسای مرجئه در قیام یزید بن مهلب بر ضد امویان در آغاز سده دوم هجری،
[۳۶] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۹۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
حضور گروهی از مرجئه بویژه ابوحنیفه که خود از سران ارجاء بود، در قیام زید بن علی و نیز قیام حارث بن سریج که نمایانگر مخالفت این گروه با دولت اموی است. اکنون چگونه باید این دو نکته متعارض را با یکدیگر جمع کرد؟ حقیقت آن است که مرجئه در جریان پیدایش عقاید خوارج که «مرتکب کبیره» را کافر می‌دانستند و نیز معتزله که مرتکب کبیره را فاسق غیر مؤمن می‌خواندند، شکل گرفت و اعلام کردند که مرتکب کبیره با داشتن اعتقاد به توحید و نبوت، هنوز مؤمن است و گناه او را از دایره ایمان خارج نمی‌کند و موضع سیاسی آن‌ها درباره کسانی که به نظر خوارج کافر بودند، این بود که باید کار آن‌ها را به خدا واگذار کرد و برای آن‌ها امید رحمت داشت. هر چند برخی افراد و نیز خلفای جور از این عقیده بهره‌برداری کردند.
عاصم بن عبدالله، (والی خراسان)، نمایندگانی از جمله مقاتل بن حیان نبطی (وی و پدرش از سرداران نامی اسلام و ایرانی و دیلمی بودند) و خطاب بن محرز سلمی را نزد حارث فرستاد. نمایندگان از عاصم خواستند تا برای آنان از حارث امان بخواهد. امّا عاصم نپذیرفت. پس حارث همه آن‌ها را گرفت و زندانی کرد. نمایندگان از زندان گریختند و نزد عاصم بازگشتند و در ملا عام به حارث دشنام دادند.

۴.۱ - فتوحات حارث

حارث پس از علنی کردن شورش خویش، از نُخَدة، ناحیه‌ای در خراسان به سوی فاریاب
[۴۳] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
و پس از گشودن آن، با ۴ هزار سپاهی به بلخ رفت و والی آن‌جا را بیرون کرد. نصر بن سیار در بلخ، با دو هزار مرد جنگی به مقابله با او برخاست. حارث با چهار هزار تن از همراهانش، آنان را در هم شکست و بلخ را در تصرف آورد و سلیمان بن عبدالله بن خازم را بر آن گماشت و خود به جوزجان رفت.
[۴۶] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
پس از چیرگی بر جوزجان و طالقان و مرو رود،
[۴۹] گردیزی، عبدالحی بن ضحاک ابن محمود، تاریخ گردیزی، ص۲۵۷، تحقیق عبد الحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
[۵۰] نیک‌پی‌ بن مسعود، تاریخ نیک ‌پی، ج۱، ص۳۵۳، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، بخش فارسی، ش ۶۱، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
به مرو رفت. خبر مکاتبه و همراهی مردم مرو با حارث بن سریج را به عاصم دادند. عاصم در نزدیکی مرو، لشکرگاه زد و پل‌ها را ویران نمود. حارث با شصت هزار تن به مرو نزدیک شد. مردان ازد و تمیم و دهاقین جوزجان و فاریاب و طالقان به حارث پیوسته و پل‌ها را بستند. هر چند محمد بن مثنی با دو هزار تن از ازد و حماد بن عامر الحمانی با دو هزار تن از بنی‌تمیم از او جدا شده، به عاصم پیوستند. در این نبرد سخت حارث شکست خورد
[۵۲] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
و بسیاری از اصحاب او در نهر مرو غرق شدند. امّا به سرعت قوای خود را بازیافت.
[۵۴] ابن جوزی، ابو الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج‌۷، ص۱۶۹، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.


۴.۲ - علت واگذاری خرسان به والی عراق

ناتوانی عاصم از سرکوب حارث، موجب شد تا هشام در سال ۱۱۷ هجری، اداره‌ی خراسان را به والی عراق بسپارد. خالد بن عبدالله قسری، والی عراق، برادرش اسد بن عبدالله را به خراسان فرستاد.
[۵۶] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۶، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.



زمانی که عاصم از برکناری خویش آگاه شد با حارث مصالحه کرد. او گفت به هشام بنویسند تا به کتاب خدا و سنت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمل کند و اگر نپذیرفت بر ضدش به پاخیزند. اما این نامه به سبب مخالفت یکی از سران لشکر عاصم به نام (یحیی بن حضین) ارسال نشد
[۵۷] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
و در نهایت، عاصم با حارث درگیر شد که نتیجه آن شکست و عقب‌نشینی حارث بود.
[۵۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۴ - ۱۰۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.

هشام که متوجه خطر شده بود از خالد بن عبدالله قسری، حاکم عراق خواست تا برادرش اسد بن عبدالله را که قبلا از والیان خراسان بود برای سرکوبی حارث به امارت خراسان بگمارد.
[۵۹] ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۲۴، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
حارث در نبرد با اسد بن عبدالله که سپاهی از شام و عراق او را یاری می‌داد و نیز جنگ با اهالی ترمذ، شکست خورد و سرانجام در سال ۱۱۸ هجری، به خاقان (لقب سلاطین ترک) ترک که با اسد در نبرد بود، پناه برد.
[۶۱] ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۲۰۲، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
[۶۲] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۷، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

خاقان با همراهی حارث بن سریج در نبرد با سپاه اسد به سال ۱۱۹ هجری، در جوزجان شکست خورد.
[۶۴] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۷ - ۱۱۸، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

سپس در رجب سال ۱۲۰هجری نصر بن سیّار والی سراسر خراسان شد. وی در سال ۱۲۱ هجری برای نبرد با حارث و ترکان به چاچ لشکر کشید.
[۶۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۱۷۴ - ۱۷۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.

حارث طی چند سال نتوانست اقدام جدی در مبارزه با نصر بن سیار انجام دهد، و تا سال ۱۲۶ در ترکستان اقامت گزید. در سال ۱۲۷ نصر از خلیفه، ولید بن یزید، برای حارث امان خواست و حارث به خراسان بازگشت.
در این زمان نصر حکومت خراسان را به حارث پیشنهاد کرد، امّا او نپذیرفت و بر مبارزه با ستم و عمل به کتاب خدا و سنت تاکید ورزید.
چون مروان بن محمد به حکومت رسید، یزید بن عمر بن هبیره را به امارت عراق برگزید. نصر با مروان بیعت کرد و یزید بن عمر، او را در حکومت خراسان ابقاء نمود. حارث بن سریج که امانی از مروان نداشت به وحشت افتاد و بار دیگر به مخالفت برخاست و از نصر خواست کار امارت خراسان را به شوری واگذارد، نصر سرباز زد.
[۶۹] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

سرانجام دو طرف نمایندگانی برگزیدند. در این هنگام حارث از جهم بن صفوان (از سران جهمیه) خواست تا مردم را به سوی خود فراخواند.
جماعت زیادی به او گرویدند و نماینده‌ای نزد نصر فرستادند و از او خواستند که سلم بن احوز، رئیس شرطه، را تغییر دهد. پس از گفتگو قرار شد چهار تن، یعنی مقاتل بن سلیمان و مقاتل بن حیان از جانب نصر و مغیرة بن شعبة الجهضمی و معاذ بن جبله از جانب حارث، امارت سمرقند و طخارستان را به شخص برگزیده‌ی خویش واگذار کنند.
[۷۲] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۷۳] ثعالبی مرغنی، حسین‌ بن محمد، غررالسیر، ج۱، ص۲۶۳ـ۲۶۴، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.



نصر، برای اتحاد با کرمانی؛ که میان ازد و ربیعه یاران بسیار داشت و از موافقان حارث بود، نماینده‌ای فرستاد.
کرمانی پس از گرفتن امان نزد نصر آمد. نصر با او به درشتی سخن گفت. کرمانی به شک افتاد و بازگشت. در این روز جهم بن صفوان که با کرمانی بود، اسیر و کشته شد. حارث پسر خود حاتم را نزد کرمانی فرستاد و از او یاری خواست. یاران کرمانی گفتند: بگذار تا آن دو دشمن، یکدیگر را از پای درآورند. اما دو روز بعد کرمانی بر سپاه نصر تاخت و آنان را تار و مار کرد و بر شهر مرو چیره شد.
[۷۷] ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
در این هنگام زمزمه‌های مخالفت یاران حارث از همکاری وی با کرمانی آغاز و متهم به فرو غلتیدن در تعصبات قبیله‌ای و نادیده گرفتن اصل مبارزه برای تحقق عدالت شد.
حارث نیز کرمانی را به سبب ویران کردن خانه‌های مضریان و غارت اموال آنان سخت سرزنش کرد و او را به شورا دعوت کرد. کرمانی مخالفت کرد و اتحادشان از هم گسیخت و حارث در نبردی با جدیع شکست خورد و در ۲۴ رجب سال ۱۲۸ به قتل رسید
[۸۳] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴۵، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
و آن عده از یاران حارث که از مهلکه جان به در بردند به هواداران عباسیان پیوستند که‌ اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی آنان را با خود نزدیک دیدند.
مهم‌ترین تاثیر قیام حارث در خراسان، بر افروختن مخالفت‌ها بر علیه امویان بود. ابومسلم داعی عباسیان با زیرکی ‌خاصی تمام مخالفت‌ها را بر ضد امویان جهت داده، کار ناقص حارث را در براندازی قدرت امویان در خراسان تکمیل کرد.

۶.۱ - بازگشت حارث به خراسان

در این سال، نصر بن سیار از خلیفه اموی،یزید بن ولید، برای حارث امان خواست و حارث توانست پس از سالها به خراسان بازگردد. حارث در ۲۷ جمادی‌الآخره ۱۲۷ به مرو شاهجان رسید و نصر بن سیار به استقبال او آمد و عده‌ای از خانواده حارث را که نزدش زندانی بودند، آزاد کرد. گفته‌اند حارث هدایایی را که نصر و نزدیکانش به او دادند، فروخت و پول آن را میان یارانش تقسیم کرد و وقتی نصر به او پیشنهاد کرد ولایت را بپذیرد و صدهزار دینار بگیرد، نپذیرفت و ضمن ابراز بی‌علاقگی به امور دنیوی، بر هدف خود مبنی بر عمل به کتاب خدا و سنّت و مبارزه با ظلم تأکید کرد.
[۸۸] نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایةالأرب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۵۱۰، قاهره (۱۹۲۳) ـ۱۹۹۰.



ظاهرآ گروهی از یاران حارث که از نبرد جان به‌در برده بودند، به هواداران عباسیان پیوستند، زیرا تنها نیروی مخالف سازمان‌یافته در خراسانِ آن زمان که از لحاظ تفکر اجتماعی و سیاسی با آنان مشابهت‌هایی داشتند، اینان بودند.
تغییر مواضع فکری حارث مانع از آن است که هدف او از مبارزاتش به‌ صراحت تشخیص داده شود، ولی می‌توان اظهارنظر کرد که مقابله چندین ساله او با حکومت خراسان باعث تضعیف قوای امویان گردید. حارث را از فرقه مُرجِئه دانسته‌اند،
[۹۱] صدیقی، غلامحسین، جنبش‌های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ج۱، ص۵۸، تهران ۱۳۷۵ش.
ولی او در فعالیت‌های سیاسی‌اش راه ابوالصَیداء را پیش گرفت. ابوالصیداء از حقوق موالی دفاع می‌کرد و حتی برخی نزدیکانش در رکاب حارث جنگیدند.


حارث و هواخواهانش تنها گروهی هستند که در صدر اسلام از اکثر مسلمانان کناره گرفتند و بر ضد آنان با غیرمسلمانان پیمان بستند تا دولتی به وجود آورند که احکام و قوانینش بر قرآن و سنّت استوار باشد
[۹۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۷، ص ۵۴ ـ ۵۶، (بیروت).
نصر بن سیار در شعر خود به حارث و جماعت مرجئه حمله کرده است.
[۹۴] ثعالبی مرغنی، حسین‌ بن محمد، غررالسیر، ج۱، ص۲۶۴، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.



یکی از ویژگی‌های پیروان حارث آن بود که هنگام جنگ، با اقامه دلایل اخلاقی و مذهبی، از دشمن می‌خواستند که اطاعت کند.
به نظر می‌رسد حارث اعتقاد مبرم داشته است که مأموریت الهی دارد او در سراسر زندگی مرتاض بوده و می‌خواسته است حکومت عدل تأسیس کند و اصل انتخاب از طریق شورا را در تعیین حاکم معمول گرداند.


کسانی که بعد از مرگش او را هجو کرده‌اند، مدعی هستند که وی آرزوی خلافت مسلمانان را داشته است. شاعری نوشته که ابن‌ سریج (فرزند زین) آرزومند است خلیفه شود، اما راه‌های خلافت تا چه حد از زین به‌ دور است. به نوشته طبری، حارث با اهل‌البصائر، یعنی راسخان در دین، مشورت می‌کرد.
[۹۸] آقابزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه، ص ۲۳.
وی در برنامه سیاسی خود تندروتر از جریان اصلی مرجئه بود او عامه را، بر بنیان قرآن و سنّت پیامبر، به اصلاح فرا می‌خواند و آرزومند بود که خلافت امویان را سرنگون کند.
[۹۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۳۱، (بیروت).
پیوستن حارث به دشمنان کافرکیش اسلام و نیز اعتقادات کلامی و سیاسی افراطی او موجب شد که مرجئیان میانه‌رو خراسان از جمله برخی از کسانی که به همراه ابوالصیداء، نو مسلمانانِ سغد را از پرداخت جزیه منع می‌کردند به سلک یاران او بپیوندند.


(۱) ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابن‌اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳) ابن ‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۴) ابن‌ حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵) ابن‌ کثیر، البدایة و النهایة، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۶) ابن‌ کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۷) اخبارالدولة العباسیة وفیه اخبار العباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت: دارالطلیعة للطباعة و النشر، ۱۹۷۱.
(۸) یزید بن محمد ازدی، تاریخ موصل، چاپ علی حبیبه، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۹) احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۰) حسین‌ بن محمدثعالبی مرغنی، کتاب غررالسیر، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
(۱۱) خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۱۲) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ه، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۳) غلامحسین صدیقی، جنبش‌های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران ۱۳۷۵ش.
(۱۴) طبری، تاریخ طبری، (بیروت).
(۱۵) حسن‌ بن عبداللّه عسکری، تصحیفات المحدّثین، چاپ احمد عبدالشافی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) حسین عطوان، المرجئة و الجهمیة بخراسان فی العصر الأموی، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۱۷) عبدالحی‌ بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۸) احمد بن محمد مسکویه، تجارب‌الامم، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران ۱۳۶۶ـ۱۳۷۹ش.
(۱۹) احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایةالأرب فی فنون الادب، قاهره (۱۹۲۳) ـ۱۹۹۰.
(۲۰) نیک‌پی‌ بن مسعود، تاریخ نیک ‌پی، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، بخش فارسی، ش ۶۱، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
(۲۱) Saleh Said Agha, "A viewpoint of the Murji'a in the Umayyad period: evolution through application", Journal of Islamic studies, vol۸, no۱ (Jan ۱۹۹۷) ;.
(۲۲) Vasily Vladimirovich Barthold, Turkestan down to the Mongol invasion (English translation) , London ۱۹۷۷;.
(۲۳) Patricia Crone and Fritz Zimmermann, The espistle of Salim ibn Dhakwan, Oxford ۲۰۰۱;.
(۲۴) Elton L Daniel, The political and social history of Khurasan under Abbasid rule ۷۴۷-۸۲۰, Minneapolis ۱۹۷۹;.
(۲۵) EI۲, sv "Al-Harith b Suraydj" (by MJ Kister) ;.
(۲۶) Josef Van Ess, Theologie und Gesellschaft im ۲ und ۳ Jahrhundert Hidschra: eine Geschichte des religio sen Denkens im fru hen Islam, Berlin ۱۹۹۱-۱۹۹۷;.
(۲۷) HAR Gibb, The arab conquests in Central Asia, London ۱۹۲۳;.
(۲۸) Wilferd Madelung, "The early Murji'a in Khurasan and Transoxania and the spread of H¤anafism", Der Islam, LIX (۱۹۸۲) , repr in Wilferd Madelung, Religious schools and sects in medieval Islam, Aldershot, Engl ۱۹۹۹;.
(۲۹) idem, Der Imam al-Qasim ibn Ibrahim und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin ۱۹۶۵;.
(۳۰) Eva Orthmann, Stamm und Macht: die arabischen Stamme im ۲ und ۳ Jahrhundert der Higra, Wiesbaden ۲۰۰۲;.
(۳۱) Muhammad Abd al-Hayy Shaban, The Abbasid revolution, Cambridge ۱۹۷۹;.
(۳۲) H Shacklady, "The Abbasid movement in Khurasan", Occasional papers of the school of Abbasid studies, ۱ (۱۹۸۶) ;.
(۳۳) Moshe Sharon, Revolt: the social and military aspects of the Abbasid revolution, Jerusalem ۱۹۹۰;.
(۳۴) G Van Vloten, Recherches sur la domination arabe, le chiitisme et les croyances messianiques sous le khalifat des omayades, Amesterdam ۱۸۹۴;.
(۳۵) Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin ۱۹۶۰.


۱. ابن‌کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج ۱،ص۱۹۴۱۹۵،چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.    
۲. ابن‌کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج ۱،ص۲۰۱ چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.    
۳. ابن‌کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج ۱،ص۲۰۴،چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.    
۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴۵، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۵. اندلسی، ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۲۳۰۲۳۱، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۵۷ـ۵۸، (بیروت).
۷. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۴۹ ۱۵۰.    
۸. احمد بن عبدالوهاب نویری، نهایةالأرب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۴۰۹ـ۴۱۰، قاهره (۱۹۲۳) ـ۱۹۹۰.
۹. آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه، ص ۲۳.
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، ج۷، ص۹۵، (بیروت).    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۹۶، (بیروت).    
۱۲. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۸۲.    
۱۳. ازدی، یزید بن محمد، تاریخ موصل، ج۱، ص۳۷، چاپ علی حبیبه، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
۱۴. عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۲۲۴، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۱۵. ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۳۱۱، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۰۱۱۲۰ه، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.    
۱۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۵۴ - ۵۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۱۷. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۱۴۷به بعد، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.    
۱۸. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۱۹. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۴، ص۴۶۷ - ۴۶۸، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۵۴ - ۵۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.
۲۱. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۵۵ - ۵۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۲۳. ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۴.    
۲۴. ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۱، بیروت، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
۲۵. ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵، بیروت، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.
۲۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۲۷. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۰ - ۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۵۴ - ۵۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۲۹. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۰۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۳۰. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج‌۷، ص۳۱۱، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ط الثانیة، ۱۴۱۳/۱۹۹۳.    
۳۱. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۱۸۳، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.    
۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۱۰۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.
۳۳. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۳۴. مستوفی قزوینی، حمد الله، تاریخ گزیده، ص۲۶۲، تحقیق عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، چاپ سوم، ۱۳۶۴ش.
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۶، ص۵۹۸ - ۵۹۹، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۳۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۹۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۳۷. ابن صوفی، نسابه‌ (۴۶۶م)، المجدی فی انساب الطالبیین، ص۵۷۰، ‌قم‌، مرعشی نجفی‌، ۱۴۲۲ق، چاپ دوم.    
۳۸. عامری‌، ابن ابی بکر، عماد الدین یحیی، (۸۹۳)، بهجة المحافل و بغیة الاماثل فی تلخیص المعجزات و السیر، ج‌۱، ص۱۲۵، بیروت، دار صادر، بی‌تا.    
۳۹. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج‌۵، ص۱۴۲ - ۱۴۴، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.    
۴۰. جزری‌، ‌ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج‌۲، ص۲۰۶، قم اسماعیلیان‌۱۳۶۷ش، ‌ چاپ چهارم.    
۴۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۴۲. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۱۸۳، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.    
۴۳. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۴ - ۹۵، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۴۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج۷، ص۹۵.    
۴۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۵ - ۹۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۴۸. ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، ج‌۸، ص۲۸۲، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، ط الاولی، ۱۴۱۱/۱۹۹۱.    
۴۹. گردیزی، عبدالحی بن ضحاک ابن محمود، تاریخ گردیزی، ص۲۵۷، تحقیق عبد الحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
۵۰. نیک‌پی‌ بن مسعود، تاریخ نیک ‌پی، ج۱، ص۳۵۳، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، بخش فارسی، ش ۶۱، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی.
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج۷، ص۹۶، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۵۲. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۶ - ۱۰۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۵۴. ابن جوزی، ابو الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج‌۷، ص۱۶۹، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۵۵. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۸۴.    
۵۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۶، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۵۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۴ - ۱۰۴، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.
۵۹. ابن خیاط، ابو عمرو خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۲۴، تحقیق فواز، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۹۹، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۶۱. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۲۰۲، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
۶۲. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۷، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۶۳. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۲۰۴، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.    
۶۴. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۱۷ - ۱۱۸، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۶۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۱۷۴ - ۱۷۷، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.
۶۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۳۰۹، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۶۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۳۱۰، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۶۸. رازی، ابو علی مسکویه، تجارب‌الامم، ج‌۳، ص۲۴۲ - ۲۴۳، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ط الثانیة، ۱۳۷۹ش.    
۶۹. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۷۰. ابن جوزی، ابو الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج‌۷، ص۲۷۹، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.    
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ ‌الطبری، ج‌۷، ص۳۳۱، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر.    
۷۲. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۴، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۷۳. ثعالبی مرغنی، حسین‌ بن محمد، غررالسیر، ج۱، ص۲۶۳ـ۲۶۴، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۷۴. ابن‌اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۴۲۳۴۳.    
۷۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۶۲۷، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.    
۷۶. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۳۵۳، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.    
۷۷. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشان الاکبر، ج‌۳، ص۱۴۵، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
۷۸. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج‌۲، ص۱۴۱.    
۷۹. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص۳۴۲ - ۳۴۳، بیروت، دار صادر - دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.    
۸۰. محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۳۹۳۴۰، (بیروت).    
۸۱. مسکویه، احمد بن محمد، تجارب‌الامم، ج۳، ص۲۵۱۲۵۳، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران ۱۳۶۶۱۳۷۹ش.    
۸۲. ابن‌اثیر، عزالدین ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۳۴۵۳۴۶.    
۸۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴۵، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۳۲۹۴، (بیروت).    
۸۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۰۹، (بیروت).    
۸۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۱۰، (بیروت).    
۸۷. مسکویه، احمد بن محمد، تجارب‌الامم، ج۳، ص۲۴۲۲۴۳، چاپ ابوالقاسم امامی، تهران ۱۳۶۶۱۳۷۹ش.    
۸۸. نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایةالأرب فی فنون الادب، ج۲۱، ص۵۱۰، قاهره (۱۹۲۳) ـ۱۹۹۰.
۸۹. مجهول، اخبارالدولة العباسیة وفیه اخبار العباس و ولده، ص ۲۰۸، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت:دارالطلیعة للطباعة و النشر، ۱۹۷۱.    
۹۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۱۰۰، (بیروت).    
۹۱. صدیقی، غلامحسین، جنبش‌های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، ج۱، ص۵۸، تهران ۱۳۷۵ش.
۹۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۷، ص ۵۴ ـ ۵۶، (بیروت).
۹۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۱۰۰۱۰۱، (بیروت).    
۹۴. ثعالبی مرغنی، حسین‌ بن محمد، غررالسیر، ج۱، ص۲۶۴، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۹۵. عسکری، حسن‌ بن عبداللّه، تصحیفات المحدّثین، ج۲، ص۵۰۱.    
۹۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۱۰۶، (بیروت).    
۹۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۴۰، (بیروت).    
۹۸. آقابزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه، ص ۲۳.
۹۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۷، ص۳۳۱، (بیروت).



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حارث بن سریج»، شماره۵۶۸۴.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حارث بن سریج»، تاریخ بازیابی ۹۵/۵/۲۸.    



جعبه ابزار