با اینکه دختر حسنبن زید همسر سفّاح، خلیفه عباسی، بود و در دربار خلیفه میزیست، حسن میکوشید از دخالت در امور سیاسی خودداری کند. وی با اندیشههای بستگان علوی خود همدلی نشان میداد و نظر آنان را به منصور عباسی منتقل میکرد.
[۱۴]ابنعنبه، عمدة الطّالب فی انساب آل ابیطالب ص۶۹.
[۱۵]عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال ج۱۹، ص۲۳۰.
پس از قیام محمدبن عبداللّه نیز عیسی بن موسی عباسی (سردار منصور) سر محمد را به همراه سرهای کشتگان دیگر توسط قاسم، فرزند حسنبن زید، برای منصور فرستاد و بشارتفتح داد. هنگامی که سر محمد نزد منصور رسید، حسنبن زید نزد منصور بود. سر را که دید، بر او سخت گران آمد اما از ترس منصور، حرفی نزد. سپس گفت ای کاش تن به اطاعت میداد و چنین نمیکرد که کشته شود.
پس از شکست قیام ابراهیمبن عبداللّه (۱۴۵)، برادر محمدبن عبداللّه، سر او را نیز نزد منصور فرستادند. او سر را پیش روی خود نهاد و بار عام داد. مردم بر او وارد میشدند و به ابراهیم و بستگانش بد میگفتند، تا اینکه حسنبن زید وارد شد. سر را به او نشان دادند، رخسار او دگرگون شد و گفت که ای امیرمؤمنان بهخداقسم او را کشتی در حالی که بسیار روزهدار و شب زندهدار بود. دوست نداشتم که گناه کشتن او را برعهده گیری.
حسنبن زید هنگامی که والی حرمین بود، به دستور خلیفه منصور خانه امام جعفر صادق علیهالسلام را آتش زد و در و دهلیز خانهامام سوخت و امام خود را از آتش کنار کشید.
در سال ۱۶۸، حسنبن زید بههمراه مهدی عباسی عازم مکه شد، اما در جایی بهنام حاجر، در پنج میلی مدینه، درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. او در زمان مرگ ۸۵ سال داشت.
[۲۹]ابنعنبه، عمدة الطّالب فی انساب آل ابیطالب ص۷۰.
بنابر بعضی روایات تاریخی، پس از مرگ منصور در ۱۵۸، حسنبن زید در سرایی که جنازه منصور در آن بود، حضور یافت و سپس با موسی، پسر مهدی، به نیابت از مهدی، بیعت کرد.