• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حقوق آوارگان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حقوق آوارگان
۲۹. آواره شدگان به ناحق از وطن، به سبب اخراج و تبعید، مستحق استفاده از اموال فیء:
«ما افاء الله علی رسوله من اهل القری... • للفقراء المهـجرین الذین اخرجوا من دیـرهم وامولهم یبتغون فضلا من الله...آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند ...• این اموال برای مهاجرانی است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند، آنها فضل الهی و رضای او را می‌طلبند...»
حکم غنائمی که بدون جنگ به دست می‌آید
این آیات چنانکه گفتیم حکم غنائم بنی نضیر را بیان می‌کند، و در عین حال روشنگر یک قانون کلی در زمینه تمام غنائمی است که بدون دردسر و زحمت
و رنج عائد جامعه اسلامی می‌شود که در فقه اسلامی به عنوان فییء یاد شده است.
می‌فرماید: «آنچه را خداوند به رسولش از آنها باز گرداند، چیزی است که شما برای تحصیل آن نه اسبی تاختید، و نه شتری»
افاء از ماده فییء در اصل به معنی رجوع و بازگشت است، و اینکه بر این دسته از غنائم فییء (بر وزن شی ء) اطلاق شده شاید به خاطر آن است که خداوند تمام مواهب این جهان را در اصل برای مؤمنان، و قبل از همه برای پیغمبر گرامیش که اشرف کائنات و خلاصه موجودات است آفریده، و افراد غیر مؤمن و گنهکار در حقیقت غاصبان این اموالند (هر چند بر حسب قوانین شرعی یا عرفی مالک محسوب شوند) هنگامی که این اموال به حاصبان حقیقی باز می‌گردد شایسته عنوان فییء است.
در این آیه به طور کلی شش مصرف برای فییء ذکر شده :
۱ - سهم خداوند، بدیهی است خداوند مالک همه چیز است، و در عین حال به هیچ چیز نیازمند نیست، و این یکنوع نسبت تشریفی است تا گروه‌های دیگر که بعد از آن ذکر شده‌اند هیچ نوع احساس حقارت نکنند و سهم خود را همردیف سهم خدا محسوب دارند، و ذره‌ای از شخصیت آنها در افکار عمومی کاسته شود.
۲ - سهم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است که طبعا نیازمندیهای شخصی او و سپس نیازمندیهای مقامی او و انتظاراتی را که مردم از او دارند تاءمین می‌کند.
۳ - سهم ذوی القربی است که بدون شک در اینجا منظور خویشاوندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و بنی هاشم است که از گرفتن زکات که جزء اموال عمومی مسلمین است محرومند، و اصولا معنی ندارد که منظور خویشاوندان عموم مردم باشد چرا که در این صورت همه مسلمانان را بدون استثناء شامل می‌شود، زیرا همه مردم خویشاوندان یکدیگرند، در اینکه آیا در ذوی القربی نیاز و فقر شرط است یا نه در میان مفسران گفتگو است هر چند با قرائنی که در پایان این آیه و آیه بعد است شرط بودن آن صحیحتر به نظر می‌رسد.
۴ و ۵ و ۶ - سهم یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، در اینکه این سه گروه تنها از بنی هاشم باید باشند، یا عموم یتیمان و مستمندان و ابن السبیل‌ ها را شامل می‌شود؟ در میان مفسران گفتگو است.
عموم فقهای اهل سنت و مفسران آنها معتقدند که این مساءله تعمیم دارد در حالی که روایاتی که از طریق اهل بیت علیهم‌السّلام رسیده است در این زمینه مختلف می‌باشد، از بعضی استفاده می‌شود که این سه سهم نیز مخصوص یتیمان و مستمندان و ابن السبیل بنی هاشم است، در حالی که در بعضی از روایات تصریح شده که این حکم عمومیت دارد از امام باقر علیه‌السّلام چنین نقل شده که فرمود: «سهم رسول خدا و ذی القربی از آن ما است، و ما در باقیمانده این سهام با مردم شریکیم.»
آیه ۸ و ۹ همین سوره که توضیحی است برای این آیه نیز گواهی می‌دهد که این سهم مخصوص بنی هاشم نیست، زیرا در آن سخن از عموم فقرای مهاجرین و انصار است.
علاوه بر این مفسران نقل کرده‌اند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بعد از ماجرای بنی نضیر اموالی را که از آنها باقی مانده بود در میان مهاجران که عموما در شرایط سختی در مدینه زندگی می‌کردند و سه نفر از طایفه انصار که سخت نیازمند بودند تقسیم کرد، و این دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است، و اگر بعضی از روایات با آن سازگار نباشد باید ظاهر قرآن را ترجیح داد.
۳۰. آواره شدگان به ناحق، به وسیله دشمنان، مجاز به اقدام نظامی به نفع خود:
«واقتلوهم حیث ثقفتموهم واخرجوهم من حیث اخرجوکم والفتنة اشد من القتل ولا تقـتلوهم عند المسجد الحرام حتی یقـتلوکم فیه فان قـتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکـفرین.و آنها را (بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید! و از آنجا که شما را بیرون ساختند (مکه)، آنها را بیرون کنید و فتنه (و بت پرستی) از کشتار هم بدتر است! و با آنها، در نزد مسجد الحرام (در منطقه حرم)، جنگ نکنید! مگر اینکه در آن جا با شما بجنگند. پس اگر (در آن جا) با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید! چنین است جزای کافران!»
آیین بت پرستی و فسادهای گوناگون فردی و اجتماعی مولود آن، در سرزمین مکه رایج شده بود، و حرم امن خدا را آلوده کرده بود، و فساد آن از قتل و کشتار هم بیشتر بود، آیه مورد بحث می‌گوید به خاطر ترس از خونریزی، دست از پیکار با بت پرستی بر ندارید که بت پرستی از قتل ، بدتر است.

«... وما لنا الا نقـتل فی سبیل الله وقد اخرجنا من دیـرنا وابنائنا...... چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالی که از خانه‌ها و فرزندانمان رانده شده‌ایم...»
«الا تقـتلون قومـا نکثوا‌ایمـنهم وهموا باخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة...آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند پیکار نمی‌کنید؟ در حالی که آنها نخستین بار ( پیکار با شما را) آغاز کردند...»
«اذن للذین یقـتلون بانهم ظـلموا وان الله علی نصرهم لقدیر• الذین اخرجوا من دیـرهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله...به آنها که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است، چرا که مورد ستم قرار گرفته‌اند و خدا قادر بر نصرت آنها است•همانها که به ناحق از خانه و لانه خود بدون هیچ دلیلی اخراج شدند جز اینکه می‌گفتند پروردگار ما الله است...»
در این آیات به دو قسمت مهم از فلسفه‌های جهاد اشاره شده است :
نخست جهاد مظلوم در برابر ظالم و ستمگر که حق مسلم طبیعی و فطری و عقلی او است که تن به ظلم ندهد، برخیزد و فریاد کند، و دست به اسلحه برد، ظالم را بر سر جای خود بنشاند و دست آلوده او را از حقوق خود کوتاه سازد.
دیگر جهاد در برابر طاغوتهائی است که قصد محو نام خدا را از دلها و ویران ساختن معابدی که مرکز بیداری افکار است دارند.
در برابر این گروه نیز باید بپاخواست تا نتوانند یاد الهی را از خاطره‌ها محو کنند، مردم را تخدیر نموده، بنده و برده خویش سازند.
این نکته نیز قابل توجه است که ویران کردن معابد و مساجد، تنها به این نیست که با وسائل تخریب به جان آنها بیفتند و آنها را در هم بکوبند، بلکه ممکن است از طرق غیر مستقیم وارد شوند و آنقدر سرگرمیهای ناسالم فراهم سازند و یا تبلیغات سوء کنند که توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمایند و به این ترتیب آنها را عملا به ویرانه‌ای تبدیل کنند.
بنابراین آنها که می‌گویند: چرا اسلام اجازه داده است که مسلمانان با توسل به زور و نبرد مسلحانه، مقاصد خود را پیش ببرند؟ چرا با توسل به منطق هدفهای اسلامی پیاده نمی‌شود؟ پاسخشان از آنچه در بالا گفتیم به خوبی روشن می‌شود.
آیا در برابر ظالم بیدادگری که مردم را به جرم گفتن لا اله الا الله، از خانه و کاشانه شان آواره می‌سازد، و هستی آنها را تملک می‌کند و پایبند به هیچ قانون و منطقی نیست می‌توان با حرف حساب ایستاد؟!.
آیا در برابر چنین دیوانگان بی منطق جز با زبان اسلحه می‌توان سخن گفت؟.
این درست به این می‌ماند که بگویند چرا شما با اسرائیل غاصب بر سر یک میز نمی‌نشینید و مذاکره نمی‌کنید؟ همان اسرائیلی که تمام قوانین بین المللی و اخطارها و تصویبنامه‌های سازمانهای جهانی را که مورد اتفاق تمام ملتها است، و تمام قوانین بشری و دینی را زیر پا گذاشته است، آیا چنین کسی منطق و مذاکره می‌فهمد؟!
اسرائیلی که هزاران هزار کودک بی گناه و پیر زنان و پیر مردان و حتی بیماران بیمارستانها در زیر بمبهای آتش زایش، قطعه قطعه شده و سوخته‌اند، کسی است که باید از در منطق با او وارد شد؟
همچنین کسانی که وجود یک معبد و مسجد را که سبب آگاهی و حرکت توده‌های مردم است مزاحم منافع نامشروع خود می‌بینند و به هر قیمتی بتوانند در هدم و محو آن می‌کوشند، اشخاصی هستند که باید از طرق مسالمت آمیز با آنها وارد بحث شد؟
به هر حال اگر مسائل ذهنی را کنار بگذاریم و به واقعیات موجود در جوامع انسانی بنگریم یقین خواهیم کرد که در بعضی از موارد چاره‌ای جز توسل به اسلحه و زور نیست و این هم از ناتوانی منطق نیست بلکه عدم آمادگی جباران برای پذیرش منطق صحیح است، بدون شک هر جا منطق مؤثر افتد حق تقدم با آن است.
۲ - خداوند به چه کسانی وعده یاری داده است؟
این تصور اشتباه است که وعده پیروزی و یاری خدا و دفاع از مؤمنان که در آیات فوق و سایر آیات قرآن آمده است خارج از سنت آفرینش و قوانین حیات می‌باشد، چنین نیست، این وعده را خداوند تنها به کسانی داده است که تمام نیروهای خود را بسیج کنند، و با همه توان به میدان آیند، بنابراین دفع ظالمان را خدا تنها با نیروهای غیبی و قدرت صاعقه و زلزله (جز در موارد استثنائی) نمی‌کند، بلکه به وسیله مؤمنان راستین دفع شر آنها را می‌نماید، تنها چنین کسانی را زیر پوشش حمایت خود قرار می‌دهد.
بنابراین وعده‌های الهی نه تنها نباید سبب سستی و برداشتن بار مسؤولیت از دوش شود بلکه باید موجب تحرک بیشتر و فعالیت دامنه دارتر گردد، و البته در این صورت پیروزی از ناحیه خدا تضمین شده است.
و نیز یاد آوری می‌شود که این گروه از مؤمنان تنها قبل از پیروزی به در خانه خدا نمی‌روند، بلکه بعد از پیروزی رابطه خود را با او همچنان محکم می‌دارند، و پیروزی بر دشمن را وسیله‌ای برای نشر حق و عدالت و فضیلت قرار می‌دهند.

فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع


۱. حشر/سوره۵۹، آیه۷ - ۸.    
۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۰۱.    
۳. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۵۲.    
۴. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۵، ص۱۵۵.    
۵. حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، ج۵، ص۲۷۷.    
۶. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۸، ص۹۲.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۹، ص۴۳۱.    
۸. بقره/سوره۲، آیه۱۹۱.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۱.    
۱۰. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۸۹.    
۱۱. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۱، ص۲۲۸.    
۱۲. حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، ج۱، ص۱۷۸.    
۱۳. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۴۹۴.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۲۹.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۲۴۶.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۳۶.    
۱۷. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۳۳.    
۱۸. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۱، ص۲۷۳.    
۱۹. حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، ج۱، ص۲۴۴.    
۲۰. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۱، ص۷۴۹.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۱۴۰.    
۲۲. توبه/سوره۹، آیه۱۳.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۰۴.    
۲۴. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۲۱۲.    
۲۵. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۲، ص۳۲۵.    
۲۶. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۴، ص۱۳۷.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۲۲.    
۲۸. حج/سوره۲۲، آیه۳۹.    
۲۹. حج/سوره۲۲، آیه۴۰.    
۳۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۱۱۹.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۱۴.    
۳۲. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۵۴۲.    
۳۳. فیض کاشانی، محسن، تفسیر صافی، ج۳، ص۳۸۰.    
۳۴. حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، ج۳، ص۵۰۰.    
۳۵. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، ج۶، ص۵۷.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۶.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حقوق آوارگان».    



جعبه ابزار