• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حمله به خیام حرم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



روز عاشورا سپاه عمر بن سعد بعد از به شهادت رساندن امام حسین (علیه‌السّلام)، به خیمه‌ها حمله کردند، و خیمه‌ها را آتش زدند، و اموال و اثاث آنها را به غارت بردند.



ابومخنف در این‌باره می‌نویسد: مردم به سوی زنان حسین (علیه‌السّلام) و اموال و اثاثش هجوم آوردند و لباس‌های فاخر و شتر(هایشان) را به غارت بردند، و چه بسا بین آنها بر سر پیراهن‌های موجود در خیمه‌ها کشمکش می‌شد و سرانجام، ماموران غالب می‌شدند و آن پیراهن‌ها را به یغما می‌بردند.

۱.۱ - سخن امام رضا

امام رضا (علیه‌السّلام) در روایتی می‌فرماید: ماه محرم، ماهی است که مردم زمان جاهلیت، جنگ و قتال را در آن حرام می‌دانستند، اما در این ماه خون ما حلال شمرده شد، حرمت ما هتک شد، خاندان و زنان ما اسیر شدند و آتش در خیمه‌های ما فروزان و اموال ما غارت شد و حرمت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره ما رعایت نشد. (...قال الرضا (علیه‌السّلام): ان المحرم شهر کان اهل الجاهلیة یحرمون فیه القتال فاستحلت فیه دماء نا و هتکت فیه حرمتنا وسبی فیه ذرارینا و نسائنا و اضرمت النیران فی مضاربنا و انتهب ما فیها من ثقلنا و لم تراع لرسول الله حرمة فی امرنا.)

۱.۲ - سخن امام سجاد

امام سجاد (علیه‌السّلام) هنگام اسارت در جمع کوفیان، در این‌باره می‌فرماید: انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه، و انتهب ماله، و سبی عیاله؛ «من فرزند کسی هستم که به خانواده‌اش اهانت شد و نعمت‌هایش از او گرفته شد و اموالش غارت شد و خانواده‌اش به اسارت برده شد».

۱.۳ - اسامی غارتگران

دشمنان همراه شمر آمدند و خیمه‌های خاندان حسینی را محاصره کردند.
شمر بن ذی الجوشن، که خدا او را لعنت کند، جلو آمد تا نزدیک خیمه زن‌ها شد؛ سپس به یارانش گفت: داخل شوید و زینت زنان را تاراج کنید. سپس لشکر عمر سعد مشغول غارت خانواده و زنان حسین (علیه‌السّلام) شدند تا آنجا که انگشتر از انگشتشان، گوشواره از گوششان و خلخال از پایشان ربودند.... آری آنان داخل شدند و هرچه در خیمه بود، گرفتند؛ حتی گوشواره‌ای که در گوش‌ ام‌کلثوم بود، گرفتند و گوشش را شکافتند. سپاه عمر سعد، شتران و باروبنه و اثاثیه حسین را نیز غارت کردند.
رحیل بن زهیر جعفی، جریر بن مسعود حضرمی و اسد بن مالک حضرمی، بیشتر زینت‌ها و ورس (نام فارسی ورس، اسپرک است و در سرزمین یمن می‌روید و گیاهی است که دانه آن مانند دانه کنجد است. علامه ابوالحسن شعرانی دربارهٔ آن می‌فرماید: از تحف یمن است و در همانجا روید رشته‌ها دارد چون زعفران، و تخم آن مانند کنجد است رنگی زرد زیبا دارد.
[۱۳] قمی، شیخ عباس، ترجمه نفس المهموم، ترجمهٔ شعرانی، ص۱۴۸.
) را غارت کردند و ابوالجنوب جعفی، شتر آب‌کش حضرت را ربود.
رحیل بن حیثمه جعفی،‌ هانی بن شبیب حضرمی و جریر بن مسعود حضرمی، کمان و زینت‌ها را به یغما بردند.
ابوحنیفه دینوری درباره ورس به غارت رفته می‌گوید که ورس غارت شده، همان ورسی بوده است که حسین (علیه‌السّلام) (در منزل تنعیم) از کاروانی که برای یزید ورس حمل می‌کردند، گرفته بود.

۱.۴ - گزارش دختر امام حسین

فاطمه، دختر امام حسین (علیه‌السّلام) گزارش این یورش و غارت را چنین بیان کرده است: جمعیت زیادی به خیمه ما وارد شدند... من دو خلخال از طلا در پاهایم داشتم. مردی در حالی که گریه می‌کرد، آن دو خلخال را از پاهایم در می‌آورد. گفتم: ‌ای دشمن خدا، سبب گریه‌ات چیست؟ گفت: چگونه گریه نکنم که دختر رسول خدا را غارت می‌کنم. گفتم: غارت نکن، گفت: (اگر من غارت نکنم) می‌ترسم کسی دیگر بیاید و آن را بردارد. فاطمه گفت: هرچه در خیمه گاه بود، غارت کردند...

۱.۵ - گزارش ابن طاووس

ابن طاووس نگاشته است: (پس از آنکه امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسید) لشکر عمر سعد برای غارت خیمه‌های خاندان رسول و نور چشمان زهرای بتول، به سوی خیمه‌ها از هم سبقت می‌گرفتند. دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از خیام حرم، بیرون آمدند و صدا به گریه بلند نمودند و در فراق حامیان و دوستداران خود، ندبه کردند.

۱.۶ - فریاد اعتراض زنی از سپاه دشمن

حمید بن مسلم، خشم و اعتراض یکی از زنان قبیلهٔ بنی بکر را به رفتار سپاهیان عمر سعد، چنین گزارش کرده است: زنی از (طایفه) بنی بکر بن وائل با شوهرش در سپاه عمر بن سعد بود. چون دید لشکر به زن‌ها و خیمه‌های حسین حمله کرده و به غارت آنها مشغول‌اند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیمه‌ها آمد و گفت: ‌ای (طایفه) بکر بن وائل، آیا دختران پیامبر را غارت می‌کنید؟ لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله؛ «حکمی جز حکم خدا نیست، ‌ای خون‌خواهان رسول خدا». شوهر آن زن آمد، دست او را گرفت و به جایگاهش برگردانید.


حمید بن مسلم می‌گوید: من به سوی علی بن الحسین رفتم. او بر بستری خوابیده و به شدت بیمار بود. (ابن شهرآشوب از احمد بن حنبل نقل می‌کند که سبب بیماری امام سجاد (علیه‌السّلام) آن بود که زره بلندی پوشید و زیادی آن را به دست گرفت و پاره کرد که در نتیجه، دست‌های حضرت آسیب دید و دیگر قادر به دست گرفتن شمشیر و مبارزه با سپاه دشمن نبود. اما این گزارش از اعتبار چندانی برخوردار نیست؛ چرا که تنها ابن شهرآشوب آن را نقل کرده است و با نقل مشهور، که بیماری حضرت شکم درد بوده است،
[۲۵] قمی، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۴۸، ۱۶۳.
منافات دارد.) در این حال شمر بن ذی الجوشن همراه پیادگانش آمدند و آنها به شمر گفتند: او را نکشیم؟! گفتم: سبحان الله، آیا بچه‌ها (برخی نویسندگان معاصر، این تعبیر را شاهدی دانسته‌اند بر اینکه امام سجاد (علیه‌السّلام) در آن زمان به سن بلوغ نرسیده بود
[۲۹] شهیدی، جعفر، زندگانی علی بن الحسین، ص۳۲-۳۴.
؛ اما این ادعا مردود است؛ چرا که به اعتراف ابن سعد و طبری، علی بن الحسین (علیه‌السّلام) هنگام همراهی با پدرش (در کربلا) ۲۳ یا ۲۴ ساله بوده است و سخن کسی که گفته وی کوچک بوده و بالغ نبوده است، نادرست است؛ چرا که فرزند او ابوجعفر محمد بن علی، از او متولد شده بود
[۳۱] طبری، محمد بن جریر، المنتخب من کتاب ذیل المذیل، ص۱۲۰-۱۲۱.
و فرزند وی یعنی حضرت باقر (علیه‌السّلام) بیش از سه سال داشت و در کربلا حاضر بود. به نظر می‌رسد مقصود حمید بن مسلم از کم سال معرفی کردن آن حضرت، جلب ترحم آنان و تحریک عاطفهٔ حاضران بوده است.) را بکشیم؟ او بچه است. من پیوسته هر کس را که می‌خواست به او حمله کند، دفع می‌کردم، تا آنکه عمر سعد آمد و گفت: هیچ کس نباید داخل خیمه زنان شود و متعرض این نوجوان بیمار شود و هرکس چیزی از اجناس برداشته است، باید به آنان برگرداند. حمید می‌گوید: به خدا سوگند، هیچ کس چیزی را برنگرداند.
به نظر می‌رسد همان‌طور که پیش‌تر گذشت، آنچه باعث انصراف دشمن از کشتن امام سجاد (علیه‌السّلام) شد، بیماری ایشان بود که باعث ضعف شدید ایشان شده بود، و این ضعف به قدری بوده است که عده‌ای تصور می‌کردند او بر اثر این ضعف و بیماری خواهد مُرد و دیگر نیازی به کشتن او نیست؛ لذا از کشتن او صرف نظر کردند. در حدیثی که ابوالجارود از امام باقر (علیه‌السّلام) نقل کرده است، و ما آن را در بحث تحویل ودائع و وصایای امامت ذکر کردیم، به شدت بیماری امام اشاره شده است.


بعد از آنکه دشمنان به دستور شمر بن ذی الجوشن خیمه‌ها را غارت کردند، از خیمه‌ها بیرون آمدند، (گفتنی است کتاب الفتوح ابن اعثم، کهن‌ترین منبع درباره آتش زدن خیمه‌هاست.) و تصمیم گرفتند خیمه‌ها را به آتش بکشند. گویا از دیدن خیامی که تا چند لحظه پیش، محل استقرار امام و یاران و شیرمردان عرصهٔ کربلا بود وحشت داشتند.

۳.۱ - گزارش سید بن طاووس

سید بن طاووس در این‌باره می‌گوید: سپس دشمنان، زنان را از خیمه‌ها بیرون راندند و خیمه‌ها را به آتش کشیدند. در این هنگام، زنان با پاهای برهنه، در حالی که گریه و شیون می‌کردند (از خیمه‌ها) بیرون آمدند، و افراد سپاه دشمن، خیمه‌ها را به آتش کشیدند و سوزاندند و دود از دودمان نبوت برآوردند.
[۴۳] ابن اعثم، ترجمة الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۹۱۲-۹۱۳.
[۴۴] خواند امیر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین حسینی، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، ج۲، ص۵۷.
زمانی که آتش در خیمه‌ها شعله‌ور شد، دختران سرور پیامبران و نور چشم زهرا (سلام‌الله‌علیها)، از خیمه‌گاه بیرون آمدند و پا به فرار گذاشتند، در حالی که ناله و فریادشان بلند بود و بر پیر و جوان (از شهدا) می‌گریستند؛ و چنان‌که نگاشته شد، امام رضا (علیه‌السّلام) در روایتی در وصف ماه محرم می‌فرماید: ماه محرم، ماهی است که در آن، آتش در خیمه‌های ما فروزان شد (اضرمت النیران فی مضاربنا). (البته چنان‌که نگاشته شد، بر اساس گزارش ابومخنف، آتش زدن خیمه‌ها در روز عاشورا، هنگام حمله سپاه دشمن به سپاه امام حسین (علیه‌السّلام) نیز صورت گرفته است؛ از این‌رو سخن امام رضا (علیه‌السّلام) در صورتی بر ادعا دلالت دارد که فقط بر زمان یورش سپاه دشمن در روز عاشورا به سپاه امام (علیه‌السّلام) حمل نشود.)

۳.۲ - گزارش شیخ مفید

شیخ مفید نقل کرده است: عمر سعد گروهی را که همراهش بودند، مامور مراقبت از خیمه‌ها و چادرهای زنان و علی بن الحسین (علیه‌السّلام) کرد گفت: مراقب آنان باشید تا مبادا کسی از آنان خارج شود، و با آنان بدرفتاری نکنید.
اما با این حال نمی‌توان به گزارش ممانعت عمر سعد از تعرض لشکرش به اهل بیت (علیه‌السّلام) و دستور وی مبنی بر بازگرداندن اموال غارت شده به آنان، که‌ اندکی پیش در بحث چگونگی رفتار دشمن با امام سجاد (علیه‌السّلام) گذشت، اعتماد کرد؛ زیرا با توجه به آنکه حمید بن مسلم، راوی این گزارش، از افراد سپاه عمر سعد بوده است. به نظر می‌رسد این نوع گزارش‌ها ساخته و پرداخته او باشد. تا از این راه تا حدودی دامن عمر سعد، را از برخب جنایات این حادثه، مبرا سازد. حتی اگر فرضاً بپذیریم که عمر سعد چنین فرمانی داده است، قصد جدی از آن نداشته است؛ چرا که اگر چنین فرمانی به طور جدی بود، لشکریان می‌بایست از آن تخطی نکنند. افزون بر این، چگونه این موضع عمر سعد، با فرمانش مبنی بر اسب تاختن بر بدن مطهر امام و آتش زدن خیام حرم توسط لشکریان تحت فرمانش و دیگر جنایات او در حق امام (علیه‌السّلام) و خاندان او سازگاری دارد؟ (محمد بن سعد، در ادامهٔ گزارش ممانعت عمر سعد از تعرض لشکرش به زنان و علی بن الحسین (علیه‌السّلام)، گزارش دیگری دربارهٔ چگونگی رفتار دشمن با امام سجاد (علیه‌السّلام) از زبان حضرت نقل کرده است، که با توجه به آنکه با گزارش ابومخنف در تعارض است. نمی‌توان به آن اعتماد کرد. گزارش چنین است: در این حال، مردی از سپاه عمر سعد مرا پنهان کرد و به من احترام کرد. او هر وقت بیرون می‌رفت و داخل می‌شد، گریه می‌کرد. تا آنجا که من می‌گفتم اگر نیکی و وفا نزد کسانی از مردم است، نزد این مرد است تا آنکه منادی ابن زیاد ندا داد که هر کسی علی بن الحسین را بیابد و نزد ما آورد، سیصد درهم به او جایزه می‌دهیم. به خدا سوگند، این مرد در حالی که گریه می‌کرد، بر من وارد شد، و دستانم را به گردنم بست و می‌گفت: می‌ترسم. به خدا سوگند، مرا در حالی که دست بسته بودم، نزد آنان برد و تحویل آنان داد و من درحالی که به او می‌نگریستم، سیصد درهم را گرفت قاضی نعمان تمیمی مغربی و سبط بن جوزی
[۵۵] سبط بن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ج۲، ص۱۸۷.
این گزارش را با تفاوت‌هایی نقل کرده‌اند؛ و اصل آن، همان گزارش ابن سعد است. بلاذری نیز به اختصار، از قول برخی طالبی‌ها به این گزارش اشاره کرده است.
[۵۶] بلاذری، احمد بن‌ یحیی‌، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۲.
)


موضوع دیگر، نجات عقبة بن سمعان از دست آن اشرار بود. عمر بن سعد، عُقبة بن سمعان (غلام رباب) را (که در کربلا حضور داشت) دستگیر کرد و به او گفت: تو کیستی؟ عقبة گفت: من برده هستم. از اینرو عمر سعد او را آزاد کرد.


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳.    
۲. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس۲۷، ص۱۹۰، ح۲.    
۳. ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۶۹.    
۴. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۳۸.    
۵. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۶۱.    
۶. طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲.    
۷. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۸۹.    
۸. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۹۹.    
۹. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۷۶.    
۱۰. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۰.    
۱۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۳.    
۱۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲.    
۱۳. قمی، شیخ عباس، ترجمه نفس المهموم، ترجمهٔ شعرانی، ص۱۴۸.
۱۴. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، مادهٔ «ورس».    
۱۵. بلاذری، احمد بن‌ یحیی‌، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۴.    
۱۶. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۹.    
۱۷. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۴۵.    
۱۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس۳۱، ص۲۲۸-۲۲۹.    
۱۹. ابن سعد، ترجمة الحسین و مقتله، ص۷۸.    
۲۰. حسینی موسوی حائری، محمد بن ابی‌طالب، تسلیة المجالس وزینة المجالس، ج۲، ص۳۲۴.    
۲۱. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۰.    
۲۲. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ص۷۷.    
۲۳. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۰.    
۲۴. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۸۴.    
۲۵. قمی، صفار، بصائر الدرجات، ص۱۴۸، ۱۶۳.
۲۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۴۷۱.    
۲۸. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، السرائر، ج۱، ص۱۵۸.    
۲۹. شهیدی، جعفر، زندگانی علی بن الحسین، ص۳۲-۳۴.
۳۰. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۲۱.    
۳۱. طبری، محمد بن جریر، المنتخب من کتاب ذیل المذیل، ص۱۲۰-۱۲۱.
۳۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۵۸.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۴۹۹.    
۳۴. ابوعلی مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم و تعاقب الهمم ج۲، ص۸۱.    
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۴.    
۳۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳.    
۳۷. ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹، (به اختصار).    
۳۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۳.    
۳۹. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸ ص۲۰۵.    
۴۰. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۲۰.    
۴۱. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۰.    
۴۲. حسینی موسوی حائری، محمد بن ابی‌طالب، تسلیة المجالس وزینة المجالس، ج۲، ص٣٢٥.    
۴۳. ابن اعثم، ترجمة الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۹۱۲-۹۱۳.
۴۴. خواند امیر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین حسینی، تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، ج۲، ص۵۷.
۴۵. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۷۷.    
۴۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس۲۷، ص۱۹۰، ح۲.    
۴۷. ابن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۶۹.    
۴۸. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۳۸.    
۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۸.    
۵۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۳.    
۵۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۲.    
۵۲. ابن سعد، ترجمة الحسین (علیه‌السّلام) و مقتله، ص۷۹.    
۵۳. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۳۶۷.    
۵۴. تمیمی مغربی، قاضی نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص۱۵۶-۱۵۷.    
۵۵. سبط بن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرة الخواص، ج۲، ص۱۸۷.
۵۶. بلاذری، احمد بن‌ یحیی‌، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۲.
۵۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۴.    



پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۸۸۷-۸۹۳.


رده‌های این صفحه : مقتل جامع سیدالشهداء




جعبه ابزار