خلد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خُلْد (به ضم خاء و سکون لام) از
واژگان قرآن کریم و به معنی هميشه بودن و
مکث طویل است. همچنين است
خُلُود (به ضم خاء و ضم لام). خلود فقط یک بار در
قرآن آمده است ولى
خُلْد (به ضم خاء و سکون لام) شش بار به كار رفته است.
خُلْد به معنی هميشه بودن و
مکث طویل است. همچنين است
خُلُود (به ضم خاء و ضم لام).
راغب گويد: خلود آن است كه شىء از عروض فساد به دور بوده و در يک حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و
فساد دير عارضش شود
عرب آن را با خلود توصيف میكند و به سنگهایى كه ديگ را روى آن میگذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن.
معنى دوّم را
اقرب الموارد عينا از
کلیّات ابو البقا نقل كرده است و نيز گفته به آنكه با كثرت سنّ
جوان مانده گويند: «خَلَدَ خُلُوداً».
طبرسی ذيل
آیه ۲۵ سوره بقره فرموده: «الْخُلُودُ هُوَ الدَّوَامُ ...»
در
قاموس گفته: خلد و خلود به معنى دوام و
بقا است و نيز در باره جوان ماندن و سنگهاى ديگ كه گفته شد خلود را نقل كرده است.
اقرب الموارد نيز قدم به قدم در پى قاموس است.
کشّاف ذيل آيه ۲۵ بقره گفته: «الْخُلْدُ: الثَّبَات الدائم و البقاء اللازم الذى لا ينقطع»
در
جوامع الجامع عين عبارت كشّاف را آورده است.
وجود استثنا در آيات
(خالِدِينَ فِيها ... إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ) (جاودانه در آن خواهند ماند .... مگر آنچه پروردگارت بخواهد.)
(خالِدِينَ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ) (جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آنچه خدا بخواهد.)
نشان میدهد كه خلود به معنى دوام و هميشگى است و گرنه استثنا جا نداشت.
ولى در آيات
(خالِدِينَ فِيها أَبَداً) (جاودانه در آن خواهند ماند.)
و آیات ۱۲۳ و ۱۶۹
سوره نساء و آیه ۱۱۹
سوره مائده در صورتى مفيد هميشگى است كه «أَبَداً» صرفا براى تأكيد باشد چنانكه به قرينه آيات ديگر تأكيد است نه تأسيس.
در آيه
(وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ) (و پيش از تو نيز براى هيچ بشرى جاودانگى قرار نداديم آيا اگر تو بميرى، آنان كه انتظار مرگ تو را مىكشند جاويد خواهند بود.)
به نظر میآيد مراد از خلد عمر دنيا باشد نه هميشگى.
خُلود (به ضم خاء) فقط يک بار در قرآن آمده
(ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ) (به سلامت وارد
بهشت شويد، امروز روز جاودانگى است.)
ولى
خُلْد (به ضم خاء و سکون لام) شش بار به كار رفته است
(ذُوقُوا عَذابَالْخُلْدِ) (عذاب ابدى رابچشيد.)
همچنین
(شَجَرَةِ الْخُلْدِ) (درخت زندگى جاويدان.)
(جَنَّةُ الْخُلْدِ) (بهشت جاويدان.)
(دارُ الْخُلْدِ) (سراى جاويدشان.)
و نظير آنها.
«خَلَدَ إِلَيْهِ وَ أَخْلَدَ إِلَيْهِ» به معنى
ميل و ركون است
(وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ) «اگر میخواستيم او را به وسيله آن
آیات والا میكرديم ليكن او به زمين چسبيد و به
دنیا ميل كرد و از
هوای نفس پيروى نمود.»
مجمع آن را چسبيدن به زمين فرموده.
(وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً) (و هر كس، فرد با ايمانى را از روى عمد به
قتل برساند،
مجازات او
دوزخ است در حالىكه جاودانه در آن خواهد بود و
خداوند بر او
غضب مىكند و او را از رحمتش دور مىسازد و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است.)
ظهور آيه در آن است كه قاتل مومن مخلّد در آتش است و لو داراى
ایمان باشد آيا واقعا كسیكه مومنى را از روى عمد بكشد و خودش
مومن و معتقد به خداباشد در
عذاب مخلّد خواهد بود يا بالاخره پس از معذّب شدن نجات خواهد يافت؟ در
المیزان میگويد: خداوند در خصوص قاتل عمدى مومن تغليظ فرموده و به آتش جاويدان
تهدید كرده است ولى دانستى كه آيه
(إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) (خداوند هرگز
شرک به او را نمىبخشد و كمتر از آن را براى هر كس بخواهد و شايسته بداند مىبخشد.)
و آيه
(إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً) (خدا همه گناهان را مىآمرزد.)
صلاحيت دارند كه قيد اين آيه واقع شوند. اين آيه وعده آتش ابدى داده ولى در حتميّت صريح نيست و ممكن است به وسيله
توبه و يا شفاعت بخشوده شود. در مجمع در اينباره به تفصيل سخن گفته و از جمله نقل كرده كه آيه إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ بعد از آيه ما نحن فيه نازل شده. يعنى آن براى آيه وَ مَنْ يَقْتُلْ ... قيد است و از
ابو مجدز نقل میكند كه شرطى در ذيل آيه منظور كرده يعنى جزاى قاتل مومن آتش ابدى است اگر خداوند
مجازات كند.
اين قولاز
ابو صالح نيز نقل شده و
عیّاشی آن را از
امام صادق علیهالسّلام روايت كرده است و نيز مرفوعا از
حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآله نقل نموده كه فرموده: آن جزاى اوست اگر مجازات كند.
نا گفته نماند
قاتل اگر توبه كند و
کفّاره دهد و آن دو ماه
روزه و آزاد كردن يک بنده و اطعام شصت فقير (كفّاره جمع) است و خود را در اختيار اولياء مقتول قرار بدهد كه اگر خواستند بكشند و اگر خواستند
عفو كنند در اين صورت گناه او قابل غفران است و اگر بدون توبه از دنيا رفت عذابش همان است كه آيه بيان كرده ولى احتمال غفران خدا را نميتوان انكار كرد و شرطیكه در بالا نقل شد به قوّت خود باقى است
واللَّهالعالم و از آيه ۲۷۵ بقره كه در باره
اکل ربا وعده عذاب ابد داده شده، روشن میشود كه اكل ربا بدان صورت توأم با
کفر است و اگر توأم با كفر نباشد مثل آيه فوق مىباشد.
آيات زير در باره خلود اهل بهشت و آتش كاملا جاى دقّت و
تدبّر است. ما اوّل آيات را نقل سپس آنها را بررسى میكنيم.
۱-
(يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ).
(آن روز كه قيامت و زمان مجازات فرارسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمىگويد گروهى از آنها بدبختند و گروهى سعادتمند. امّا كسانى كه بدبخت شدند، در آتش هستند و براى آنان در آن جا، نالههاى دردناک و نعرههاى طولانى است.)
(خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ) (تا آسمانها و زمين برپا است، جاودانه در آن خواهند ماند مگر آنچه پروردگارت بخواهد به يقين پرورگارت آنچه را بخواهد انجام مىدهد.)
۲-
(وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ) (امّا كسانى كه سعادتمند شدند تا آسمانها و زمين برپاست، جاودانه در بهشت خواهند ماند مگر آنچه پروردگارت بخواهد اين بخششى است قطع نشدنى.)
۳-
(قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدِينَ فِيها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ) (مىگويد: آتش جايگاه شما است جاودانه در آن خواهيد ماند، مگر آنچه خدا بخواهد پروردگار تو حكيم و داناست.)
۴-
(إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً لِلطَّاغِينَ مَآباً لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً) (امّا او تكذيب و عصيان كرد سپس روى گردان شد و براى محو آيين حق تلاش نمود و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود.)
آيه اوّل در خلود اهل آتش صريح است ولى «إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ» آن را از قوّت میآندازد يعنى آنها در آتش مخلّداند مگر در وقتیكه خدا بيرون شدن را بخواهد و جمله إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ به نظر میآيد كه اين
استثناء واقع شدنى است واللّهالعالم. بر خلاف ذيل آيه دوّم كه پس از استثناء فرموده: عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ يعنى بهشت آنها عطایى غير قابل قطع است، اين میرساند كه استثناء در آيه دوّم فقط براى اين است كه خدا
مسلوب القدره نيست و اهل بهشت گر چه مخلّد هستند امّا خدا در هر حال
قادر است كه بيرونشان كند. ولى ذيل آيه اوّل چنانكه گفته شد غير از اين است.
آيه سوّم مطلق و شامل همه اهل آتش است ولى پس از وعده خلود میگويد: إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ يعنى در آتش مخلّداند آن وقت خطاب را متوجه
حضرت رسول (ص) كرده میفرمايد: مگر وقتیكه خدا بخواهد خارج شوند و آمدن دو اسم
حکیم و
علیم كه حكايت از حكمت و دانایى خدا دارند میرساند كه استثناء واقع شدنى است واللّهالعالم.
آيه چهارم گر چه درباره مطلق طاغيان است ولى آيات ذيل نشان میدهد كه مراد از «الطاغين» كفّار و مكذّبين آيات حق و معاد هستند كه در بيان علّت آن فرموده:
إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً.
و «احقاب» چنانكه در «حقب» گذشت به معنى مدّتهاى زياد و زمانهاى مفصّل است نتيجه اين میشود كه مكذّبين معاد مدّتهاى زياد و سالهاى متمادى در آتش خواهند بود نه هميشه واللّهاعلم.
نا گفته نماند: اگر مراد از آيه چهارم و از استثناها آن باشد كه گفته شد در اينصورت آياتیكه در باره خلود اهل عذاباند همه با اين آيات مقيّد میشوند و در باره آنها بايد گفت: اهل آتش مخلّد هستند مگر آنكه خدا بخواهد. درباره اين استثناها وجوه متعدّدى گفتهاند كه قویتر از همه دو وجه است.
اوّل آنكه: اين استثناها صرفا براى اثبات قدرت خدا است يعنى اهل بهشت و آتش هر دو مخلّد هستند ولى اين خلود طورى نيست كه خدا در مقابل آن مسلوب القدره باشد خدا هر وقت خواست خارجشان میكند امّا نخواهد كرد.
ولى چنانكه گفتيم جمله إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ- ... إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ مانع از اين حمل است و لا اقلّ آن را مخدوش میكند ولى جمله عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ نشان میدهد كه استثناء در آيه دوّم براى اثبات قدرت است و صريح آن میگويد كه اين عطا قطع شدنى نيست.
دوّم آنكه: آيه اوّل (و قهرا آيه سوّم) درباره بعضى از اهل آتش است كه پس از مدّتى از آتش آزاد خواهند شد و استثنا در جاى خود واقع است در
تفسیر برهان در حدود ۱۱
روایت نقل كرده كه آيه درباره آنهایى است كه پس از مدتى خلاص خواهند شد. از جمله امام صادق عليهالسّلام به
حمران فرمود: «هَذِهِ فى الَّذِينَ يَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ» و
عمر بن ابان گويد: از
عبد صالح ظاهرا
امام کاظم علیهالسّلام شنيدم در باره اهل آتش میفرمود: «يَدْخُلُونَ النَّارَ بِذُنُوبِهِمْ وَ يَخْرُجُونَ بِعَفْوِ اللَّهِ». اين روايت تا حدّى از اوّلى اعمّ است.
ابن کثیر در تفسير خويش گويد: مفسّران درباره استثنا آيه اوّل اقوال زيادى دارند آنگاه قول
ابن عباس و
حسن را نقل میكند كه گفتهاند: استثنا درباره گناهكاران اهل توحيد است كه در اثر شفاعت و رحمت خدا از آتش خارج میشوند و حتّى كسیكه فقط در روزى از روزگار
لاالهالَّااللّه گفته در آتش نمىماند هر چند اصلا عمل خوبى انجام نداده است در اينباره روايت صحيح و
مستفیض از حضرت رسول صلّىاللّهعليهوآله نقل شده است.
نا گفته نماند:
زمخشری ايناندازه را هم قبول نمیكند بلكه عقيده دارد حتى مرتكبين كبائر از اهل توحيد نيز مخلّد در ناراند.
در
تفسیر المنار ذيل آيه اوّل تفصيلا سخن گفته و اقوال و توجيهات بسيارى نقل كرده است از جمله گفته: در حديث مرفوعى از
جابر نقل شده كه رسول خدا صلّىاللّهعليهوآله آيه اوّل را قرائت كرد تا رسيد به إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ فرمود اگر خدا بخواهد كسانى از
اشقیا را از آتش خارج كرده داخل بهشت كند، میكند.
از
ابو سعید خدری و يا از كس ديگرى نقل كرده كه گفته: آيه إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ بر تمام آيات خلود حاكم است هر جا كه كلمه «خالدين» بيايد اين استثنا در آنجا ملحوظ است. آنگاه میگويد: اين عقوبت به اختيار خدا واقع میشود و بسته به خواست اوست، اگر بخواهد همه عذاب يا مقدارى از آن را بر دارد بر میدارد كه
اراده او در هر چيز
نافذ است. ولى آيا میخواهد يا نه، اين چيزى است كه فقط خدا میداند و آنچه در روايات آمده قول ما را تأييد میكند كه امر موكول به خدا است.
در ص ۸۳ ج ۸ گويد: اشقيا در تبديل فطرت توحيد مستمرّ شدند تا
فطرت آنها تغيير يافت و چون آيات خدا مؤثّر نشد، در تطهير فطرت محتاج عقوباتى بالاتر از عقوبات دنيا شدند. آن
خبث و نجاست فقط با آتش آخرت قابل زوال است و چون موجب عذاب كه همان نجاست ذات باشد با سوختن و عذاب از بين رفت، عذاب از بين میرود و مقتضاى رحمت بلا معارض میماند.
نگارنده گويد: مرادش از اين
تقریب عدم خلود كفّار در آتش است.
در
المیزان ذيل آيه سوّم فرموده: استثنا براى اثبات قدرت خدا است و میتواند آنها را خارجكند هر چند خارج نخواهد كرد
و در ذيل آيه اوّل فرموده: آتشيان مانند بهشتيان مخلّدهستند و به هيچ وجه از آن خارج نمیشوند ولى اين
ابدیّت موجب مسلوب القدره بودن خدا نيست.
نگارنده گويد: ما حق داريم درباره آيات خداوند فكر و تدبّر كنيم و آنها را به يكديگر برگردانده و
استنتاج نمائيم. درباره خلود اهل عذاب و اينكه استثناها فقط براى اثبات قدرت است و يا عملى خواهد شد،
حقیقت پيش خدا است و آنچه در علم خدا است به آن
تسلیم هستيم.
در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم.
خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يک حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيابد؟
در اینباره بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث
کیفیّت در تغيير و تبدّلاند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و
تبدّل و فنا و فساد و زوالاند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و
پایدار نمىمانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت
آنتروپی بر تمام موادّ و نيروها حكمفرما است، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون میرود، علت فساد و
مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت میكرد و ما در اين زندگى مخلّد میشديم و از مرگ و فنا اثرى نبود.
در زندگى آخرت اصل كهولت از موادّ برداشته میشود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان
دنیا و
آخرت وجود
کهولت و عدم آن است،
آقای مهندس بازرگان در
کتاب ذرّه بیانتها ص ۸۵ میگويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موادّ و انرژيها حكومت دارد تماما ناشى يا منطبق بر دو اصل
ترمودینامیک است۱- اصل بقاء و ثبات كميّتها ۲- آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّتها و ضعف و زوال ارزشها ... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر میشود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است به طوریكه كهولت و آنتروپى را ميتوان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثّر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات برداشته میشود و هر چيز مخلّد میشود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف میگردد.
اين مطلب حتمى است گر چه تصوّر آن براى ما مشكل است.
آيا خلود در آتش و
بهشت تدريجا عادت میشود و حالت اوّليه خود را از دست میدهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمىها در اثر گذشت زمان از احساس عذاب خلاص نمیشوند؟ آيا بهشتىها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمیدهند؟
با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام،
سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد.
قرآن در اينباره چنين فرموده:
(خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ) (و هميشه در آن لعن و دورى از رحمت پروردگار باقى مىمانند نه از عذابشان كاسته مىشود و نه مهلتى به آنان داده مىشود.)
و نیز در
آیه ۸۸ سوره آل عمران وعده عدم تخفيف عذاب دلالت دارد بر اينكه شكنجه و عذاب آنها هميشه تازه و پيوسته ناراحت كننده است.
و نيز فرموده
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ ...) «كسانى كه به آيات ما كافر شدند بزودى آنها را در آتشى وارد مىكنيم كه هر وقت پوستهاى آنها پخت و بىحسّ شد، پوستهاى ديگرى را بر آنها عوض میگيريم تا عذاب را بچشند.»
توضيح نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ در «جلد» گذشت. آيه شريفه در اثبات مطلب كاملا روشن است.
همچنين است آيات
(فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ) (از اين رو از عذاب آنها كاسته نمىشود و به هيچ صورت يارى نخواهند شد.)
(وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ) (و هنگامى كه ستمكاران عذاب را ببينند، ديگر نه از مجازاتشان كاسته مىشود و نه مهلت داده مىشوند.)
(وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ) ( آنها كه در آتش هستند به ماموران دوزخ مىگويند: از پروردگارتان بخواهيد يک روز عذاب را از ما بردارد.)
و روشنتر از اينها آيه
(وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ) (و كسانى كه كافر شدند آتش دوزخ براى آنها است هرگز فرمان مرگشان صادر نمىشود تا بميرند و نه عذاب آن، از آنان كاسته مىشود اينگونه هر ناسپاسى را مجازات مىكنيم.)
است كه مرگ و راحتى و تخفيف را از اهل عذاب نفى میكند.
درباره اهل بهشت آمده
(خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا) «يعنى در بهشت هميشگى اند و انتقال از آن را طالب نيستند و از آن سير نمیشوند.»
(لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ) «صداى آتش را نمىشنوند و در آنچه نفسشان
ميل دارد دائمىاند.»
گرچه درک اين حقيقت براى ما مشكل است ولى نمیتوان اوضاع عالم آخرت را از اين جهان
قیاس گرفت و قوانين هر دو را يكى دانست.
آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را
تکذیب كرده و عمر خود را در كارهاى بد به اتمام رساندهاند آيا عذاب ابدى در حق آنها رواست؟
عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى
عصیان و مخالفت دنيا است و آن لازم و دائم است. توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون میريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مىمانند و ذرّهاى از آنها كاسته نمیشود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر میگردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مىنشيند و به همان
اعضا تبديل میشود و چشم و گوش و غيره كه از آنها تشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه از ميليونها
لاالهالّااللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه
شاد خواهد بود و زبانیكه از
غیبت و
بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمک، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست اينگونه اعضاء نيز كه از اعمال نيک و بد به وجود آمدهاند چون
ذات و اصل خميره آنها همان رحمت يا عذاب است همواره در عذاب و يا در رحمت خواهند بود.
قرآن مجيد فرموده
(لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) «امروز عذر میآوريد فقط آنچه را كه میكرديد سزا داده میشويد.»
يعنى اينها عين همان اعمال است كه به خودتان باز گشته است. آيات قرآن در بيان اين حقيقت يكى دو تا نيست بلكه آيات زيادى در اين زمينه آمده است.
آقاى
محمد امین رضوی سلدوزی در
کتاب تجسم عمل يا تبدّل نيرو به ماده ص ۴۲ ذيل عنوان انسانى كه از
لذت و يا از
رنج ساخته میشود اين مطلب را به طور واضح شرح داده است.
كسانى را كه در اين زمينه خواهان تحقيق و توضيح بيشتراند مطالعه همان كتاب را توصيه میكنم كه در اين باره كتابى كم نظير و يا بىنظير است. در عين حال بايد آيات چهارگانه گذشته و توضيحاتى را كه داده شد از نظر دور نداشت و حقيقت كار را به خدا موكول كرد.
خلود فقط يک بار در قرآن ذکر شده ولى خلد شش بار به كار رفته است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خلد»، ج۲، ص۲۷۰-۲۷۹.