• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعوت بنی‌اسرائیل به تقوا (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند در قرآن کریم بنی اسرائیل را به رعایت تقوا دعوت کرده است، و اعطای تورات هم در همین راستا بوده است. محور تبلیغات حضرت عیسی (علیه‌السلام ) نیز دعوت آنان به تقوا بوده است.



بنی اسرائیل از سوی خداوند دعوت به تقوا شدند:
«یـبنی اسرءیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم وانی فضلتکم علی العــلمین• واتقوا یومـا لا تجزی نفس عن نفس شیــا ولا یقبل منها شفـعة ولا یؤخذ منها عدل ولا هم ینصرون؛ ای بنی اسرائیل! نعمت‌هایی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید؛ و (نیز به یاد آورید که) من، شما را بر جهانیان، برتری بخشیدم.• و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی‌پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته می‌شود؛ و نه غرامت از او قبول خواهد شد؛ و نه یاری می‌شوند.»


و اتقوا یوما، پس از آنکه خداوند نعمت‌های بزرگی را که به بنی اسرائیل داده یادآوری نمود آنان را به سبب کفران و ناسپاسی در برابر این همه نعمت، به روز قیامت بیم می‌دهد و می‌فرماید: (بترسید از آن روزی که هیچ کس بکار دیگری نمی‌خورد و او را بی‌نیاز نمی‌کند و از او بلاء و گرفتاری برطرف نمی‌نماید).
یا بقول بعضی، کسی از دیگری حق واجبی را مربوط به خدا یا مردم که بر عهده دارد اداء نمی‌کند مطابق آیه کریمه: و اخشوا یوما لا یجزی والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شیئا، (از روزی بیمناک باشید که پدر برای پسر خویش کاری نسازد و فرزند به هیچ وجه کارساز پدر خود نشود).
و لا یقبل منها شفاعة...، مفسران می‌گویند حکم این آیه (که شفاعت پذیرفته نمی‌شود) مخصوص یهود است که می‌گفتند چون ما فرزندان پیامبران هستیم پدرانمان از ما دستگیری خواهند نمود. خداوند با این آیات، آنان را نا امید کرده است و اگر چه بیان، کلی است ولی مقصود ابطال عقیده یهود است نه رد شفاعت بطور کلی زیرا اصل شفاعت رسول اکرم، امری است مسلم و غیر قابل انکار بین همه مسلمانان و اگر اختلافی وجود دارد در خصوصیات و کیفیت آن می‌باشد. ما معتقدیم شفاعت آن حضرت در رد ضررها و نجات دادن از عذاب است نسبت به مسلمانانی که گناه کرده‌اند ولی نه به آن حد و درجه که از شفاعت محروم شوند. ولی معتزله می‌گویند: شفاعت در زیاد کردن منافع و پاداش نیکوکاران و توبه کنندگان است نه گناه‌کاران.
و نیز به عقیده ما این شفاعت همانطور که برای رسول اکرم است برای یاران برگزیده آن حضرت و ائمه اطهار علیهم‌السّلام و مؤمنین و صلحاء نیز می‌باشد و خداوند بدست آنان بسیاری از گناهکاران را نجات خواهد داد.
مؤید عقیده ما روایتی است از رسول اکرم که مورد قبول همه می‌باشد و آن حضرت فرمود: ادخرت شفاعتى لاهل الكبائر، من شفاعتم را برای مرتکبان گناهان کبیره ذخیره کرده‌ام .
باز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: انى اشفع فاشفع و على يشفع فيشفع و اهل بيتى يشفعون فيشفعون و ان أدنى المؤمنين شفاعة ليشفع فى اربعين من اخوانه كل قد استوجب النار، من در روز قیامت شفاعت می‌کنم و قبول می‌شود و علی شفاعت می‌کند و قبول می‌شود و اهل بیت من شفاعت می‌کنند و قبول می‌شود و کمترین شفاعتی که مؤمن کند آنست که چهل نفر از برادران مسلمان خودش را که سزاوار آتش‌اند نجات بخشد.
از آیه کریمه که حسرت و ندامت کفار را در روز قیامت از اینکه شفاعت کننده ندارند بیان می‌کند باز می‌توان بودن اصل شفاعت را فهمید آیه اینست: «فما لنا من شافعین، و لا صدیق حمیم، (نیست برای ما شفیع و نه دوستی صمیمی).
و لا هم ینصرون، وقتی خدا بخواهد آنان را عذاب کند کمک و یاری نخواهند شد تا از عذاب نجات یابند.


پند و موعظه هلاک شدگان بنی اسرائیل از سوی گروه ناهیان از منکر، به منظور تقواپیشگی و ترس آنان از خداوند:
«واذ قالت امة منهم لم تعظون قومـا الله مهلکهم او معذبهم عذابـا شدیدا قالوا معذرة الی ربکم ولعلهم یتقون؛ و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آنها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنهکار) را اندرز می‌دهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: «(این اندرزها،) برای اعتذار (و رفع مسؤولیت) در پیشگاه پروردگار شماست؛ بعلاوه شاید آنها (بپذیرند، و از گناه باز ایستند، و) تقوا پیشه کنند!»


اینکه گروهی از بنی اسرائیل قوم موسی گروهی دیگر را به هدف دستیابی به تقوا پند می‌دهند، می‌فهماند که در آیین موسی (علیه‌السلام)، چنین امری (دعوت به تقوا) مقرر بوده است.
و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم...، معلوم می‌شود امت دیگری بوده که این امت را موعظه می‌کرده‌اند، پس تقدیر آیه چنین است: اذ قالت امة منهم لامة اخری کانت تعظهم، آن زمان که امتی از ایشان به امت دیگری که ایشان را موعظه می‌کرد گفتند...، و جمله: لامة اخری کانت تعظهم، برای اختصار حذف شده است. و ظاهر اینکه گفتند: چرا موعظه می‌کنید مردمی را که خدا هلاکشان خواهد کرد، این است که ایشان اهل تقوا بوده‌اند، و از مخالفت امر خدا پروا داشته‌اند جز اینکه دیگران را که اهل فسق بودند نهی از منکر نمی‌کردند، چون اگر خود این امت نیز اهل فسق و تعدی بودند آن قوم دیگر ایشان را نیز موعظه می‌کردند و در پاسخ اعتراض و ملامتشان نمی‌گفتند: معذرة الی ربکم تا نزد پروردگار شما معذور باشیم، و نیز از گفتار عده‌ای که سکوت کردند بر می‌آید که اهل فسق و فجور مساله تجاوز و عصیان را به حدی رسانده بودند که علنا مرتکب فسق می‌شدند، و دیگر نهی از منکر در ایشان اثر نمی‌کرده، چیزی که هست آن امت دیگر که سکوت نکرده و هم چنان نهی از منکر می‌کردند مایوس از موعظه نبودند و هنوز امیدوار بودند بلکه در اثر پافشاری بر موعظه و نهی از منکر دست از گناه بردارند، و لااقل چند نفری از ایشان، تا اندازه‌ای به راه بیایند.
علاوه بر این، غرضشان از اصرار بر موعظه این بوده که در نزد خدای سبحان معذور باشند، و بدین وسیله مخالفت با فسق، و انزجار خود را از طغیان و تمرد اعلام داشته باشند. و لذا در پاسخ امت ساکت که به ایشان می‌گفتند: چرا موعظه می‌کنید، اظهار داشتند: معذرة الی ربکم و لعلهم یتقون، تا هم نزد پروردگارتان معذور باشیم و هم شاید ایشان از گناه دست بردارند.
و در اینکه گفتند: نزد پروردگارتان، و نگفتند: نزد پروردگارمان، اشاره است به اینکه نهی از منکر به ما اختصاص ندارد، شما هم که سکوت کرده‌اید مسئولید، و باید این سکوت را شکسته و این قوم را نصیحت کنید، برای اینکه اعتذار به سوی پروردگار بخاطر مقام ربوبیتیش بر هر کسی واجب است، و همه مربوبین این پروردگار باید ذمه خود را از تکالیفی که به ایشان شده و وظائفی که به آنان محول گشته فارغ سازند، همانطور که ما مربوب این رب هستیم شما نیز هستید، پس آنچه که بر ما واجب است بر شما نیز واجب است.


اعطای تورات به بنی اسرائیل در راستای تقوای آنان بود:
«واذ اخذنا میثـقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما ءاتینـکم بقوة واذکروا ما فیه لعلکم تتقون؛ و (به یاد آورید) زمانی را که از شما پیمان گرفتیم؛ و کوه طور را بالای سر شما قرار دادیم؛ (و به شما گفتیم:) آنچه را (از آیات و دستورهای خداوند) به شما داده‌ایم، با قدرت بگیرید؛ و آنچه را در آن است به یاد داشته باشید (و به آن عمل کنید)؛ شاید پرهیزکار شوید!»
«واذ نتقنا الجبل فوقهم کانه ظـلة وظنوا انه واقع بهم خذوا ما ءاتینـکم بقوة واذکروا ما فیه لعلکم تتقون؛ و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی که کوه را همچون سایبانی بر فراز آنها بلند کردیم، آنچنان که گمان کردند بر آنان فرود می‌آمد؛ (و در همین حال، از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم:) آنچه را (از احکام و دستورها) به شما داده‌ایم، با قوّت (و جدیت) بگیرید! و آنچه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید،) تا پرهیزگار شوید!»

در این آیات مساله پیمان گرفتن از بنی اسرائیل، برای عمل به محتویات تورات و سپس تخلف آنها از این پیمان اشاره شده است: نخست می‌گوید: به خاطر بیاورید زمانی را که از شما پیمان گرفتیم (و اذ اخذنا میثاقکم). و طور را بالای سر شما قرار دادیم (و رفعنا فوقکم الطور). و گفتیم آنچه را از آیات الهی به شما داده‌ایم با قدرت و قوت بگیرید (خذوا ما آتیناکم بقوة). و آنچه را در آن است دقیقا به خاطر داشته باشید (و به آن عمل کنید) تا پرهیزکار شوید (و اذکروا ما فیه لعلکم تتقون).
ولی شما پیمان خود را به دست فراموشی سپردیدT و بعد از این ماجرا، روی گردان شدید (ثم تولیتم من بعد ذلک).
این آیه آخرین آیه‌ای است که در این سوره پیرامون زندگی بنی اسرائیل سخن می‌گوید و در آن سرگذشت دیگری را به جمعیت یهود یادآوری می‌کند، سرگذشتی که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان، می‌گوید:
به خاطر بیاورید هنگامی که کوه را بالای سر آنها قرار دادیم، آن چنان که گویی سایبانی بر سر آنها بود (و اذ نتقنا الجبل فوقهم کانه ظلة). و آنچنان که آنها گمان می‌بردند بر سرشان سقوط خواهد کرد، وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت، و به تضرع افتادند (و ظنوا انه واقع بهم). در همان حال به آنها گفتیم: آنچه را از احکام به شما داده‌ایم با جدیت و قوت بگیرید (خذوا ما آتیناکم بقوة). و آنچه در آن آمده است به خاطر داشته باشید تا پرهیزگار شوید، از کیفر خدا بترسید و به پیمان‌هایی که در آن از شما گرفته‌ایم عمل کنید (و اذکروا ما فیه لعلکم تتقون).


دعوت بنی اسرائیل به تقوا، محور تبلیغات [[|عیسی|عیسی (علیه‌السلام)]] بود:
«اذ قالت الملـئکة یـمریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیهـا فی الدنیا والاخرة ومن المقربین• ومصدقـا لما بین یدی من التورة ولاحل لکم بعض الذی حرم علیکم وجئتکم بـایة من ربکم فاتقوا الله واطیعون؛ (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای (وجود باعظمتی‌) از طرف خودش بشارت می‌دهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است؛ در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود؛ و از مقرّبان (الهی) است.•...• و آنچه را پیش از من از تورات بوده، تصدیق می‌کنم؛ و (آمده‌ام) تا پاره‌ای از چیزهایی را که (بر اثر ظلم و گناه،) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضی از چهارپایان و ماهی‌ها،) حلال کنم؛ و نشانه‌ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‌ام؛ پس از خدا بترسید، و مرا اطاعت کنید!»
«ولما جاء عیسی بالبینـت قال قد جئتکم بالحکمة ولابین لکم بعض الذی تختلفون فیه فاتقوا الله واطیعون؛ و هنگامی که عیسی دلایل روشن (برای آنها) آورد گفت: من برای شما حکمت آورده‌ام، و آمده‌ام تا برخی از آنچه را که در آن اختلاف دارید روشن کنم؛ پس تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت نمایید!»


در آیات گذشته به گوشه‌ای از ویژگی‌های زندگی حضرت مسیح (علیه‌السلام) اشاره شد، و آیات بحث آن را ادامه می‌دهد، و مخصوصا روی دعوت حضرت مسیح به توحید خالص و نفی هرگونه شرک تکیه می‌کند.
نخست می‌فرماید: هنگامی که عیسی با در دست داشتن بینات (معجزات و آیات الهی) آمد، گفت: من برای شما حکمت آورده‌ام و آمده‌ام تا بعض اموری را که در آن پیوسته اختلاف دارید برای شما تبیین کنم (و لما جاء عیسی بالبینات قال قد جئتکم بالحکمة و لابین لکم بعض الذی تختلفون فیه).
به این ترتیب سرمایه عیسی، بینات یعنی آیات الهی و معجزات بود که از یک سو حقانیت او را تبیین می‌کرد، و از سوی دیگر حقایق مربوط به مبدأ و معاد و نیازهای زندگی بشر را.
در این عبارت حضرت مسیح (علیه‌السلام) محتوای دعوت خود را حکمت توصیف می‌کند، و می‌دانیم ریشه اصلی حکمت به معنی جلوگیری کردن از چیزی به منظور اصلاح آن است، و سپس به تمام عقائد حق، و برنامه‌های صحیح زندگی که انسان را از هرگونه انحراف در ایمان و عمل باز می‌دارد، و به تهذیب نفس و اخلاق او می‌پردازد، اطلاق شده است، و به این ترتیب حکمت در اینجا معنی وسیعی دارد که هم حکمت علمی را می‌گیرد و هم حکمت نظری را.
این حکمت علاوه بر اینها هدف دیگری نیز به دنبال دارد و آن بر طرف ساختن اختلافاتی است که وجود آنها نظام جامعه را به هم می‌ریزد، و مردم را سرگردان و بیچاره می‌کند، و لذا حضرت مسیح در متن سخنانش روی این مساله تکیه می‌نماید. و در پایان آیه می‌افزاید: اکنون که چنین است و محتوای دعوت من این است تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید (فاتقوا الله و اطیعون).
از ظاهر عبارت بر می‌آید که می‌خواهد بیان کند جمله: فاتقوا الله و اطیعون، فرع بر آوردن معجزه است، نه بر حلال کردن محرمات، خلاصه لزوم تقوا و اطاعت عیسی (علیه‌السلام) به خاطر آوردن معجزه است، نه به خاطر اینکه محرماتی را برای شما حلال کرده و شاید منظور آن کسی هم که گفته: اگر جمله: و جئتکم بآیة... را دو باره تکرار کرد، برای این بود که مطالب بعد را از مطالب قبل جدا کند، پس جمله: فاتقوا الله و اطیعون، ربطی به مطالب قبل از جئتکم بآیة...، ندارد تا متفرع بر تحلیل محرمات باشد، نه، بلکه بریده از آن است و متفرع بر خود جئتکم...، همین معنا بوده است وگرنه اگر منظور مفسر نام برده، این نباشد صرف جداسازی، جزء مزایای گفتار و نکات ادبی شمرده نمی‌شود.
فاتقوا الله و اطیعون، در این جمله تقوی را به خدا نسبت داده، و اطاعت را به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، و از قول آن جناب فرموده: پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید، تا این معنا را مسجل کند، که او جز رسالت ادعایی ندارد.


۱. بقره/سوره۲، آیه۴۷.    
۲. بقره/سوره۲، آیه۴۸.    
۳. لقمان/سوره۳۱، آیه۳۳.    
۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۰۰-۱۰۱.    
۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۱.    
۶. اعراف/سوره۷، آیه۱۶۴.    
۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۸، ص۳۸۴-۳۸۵.    
۸. بقره/سوره۲، آیه۶۳.    
۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۱.    
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۹۲-۲۹۳.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۴۳۷-۴۳۸.    
۱۲. آل عمران/سوره۳، آیه۴۵.    
۱۳. آل عمران/سوره۳، آیه۵۰.    
۱۴. زخرف/سوره۴۳، آیه۶۳.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۱۰۳-۱۰۵.    
۱۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۳، ص۳۱۶.    
۱۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۱۸، ص۱۷۸.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «بنى‌اسرائيل‌».    



جعبه ابزار