سختی غزوه تبوک (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیاتی از
قرآن از دشواریهای
غزوه تبوک سخن گفته است.
جنگ تبوک، دارای شرایطی دشوار و پر
مشقت بود
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة..
اگر متاعی دست یافتنی بود یا سفری بود نه چندان دراز، از پی تو میآمدند، ولی اکنون که راه دراز شده است پیمودنش را دشوار میانگارند. و به خدا
قسم میخورند که اگر میتوانستیم همراه شما بیرون میآمدیم. اینان تن به
هلاکت میسپارند. خدا میداند که دروغ میگویند.
تاریخ اسلام نشان میدهد که مسلمانان هیچگاه به اندازه جریان تبوک در فشار و
زحمت نبودند.
زیرا از طرفی حرکت به سوی تبوک در موقع شدت گرمای تابستان بود.
و از سوی دیگر
خشکسالی مردم را به ستوه در آورده بود.
و از سوی سوم فصلی بود که میبایست مردم همان مقدار محصولی که بر درختان بود جمع آوری و برای طول سال خود آماده کنند.
از همه اینها گذشته فاصله میان
مدینه و
تبوک بسیار طولانی بود.
و دشمنی که میخواستند با او روبرو شوند،
امپراطوری روم شرقی، یکی از نیرومندترین قدرتهای جهان روز بود.
اضافه بر اینها، مرکب و آذوقه در میان مسلمانان به اندازهای کم بود که گاه ده نفر مجبور میشدند به نوبت از یک
مرکب استفاده کنند، بعضی از پیادهها حتی
کفش بپانداشتند، و مجبور بودند با پای برهنه از ریگهای سوزان بیابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدری در مضیقه بودند که گاهی یک دانه خرما را چند نفر به نوبت، در دهان گرفته و میمکیدند تا موقعی که تنها هسته آن باقی میماند، و یک جرعه آب را چند نفر مینوشیدند.
کلمه" عرض" به معنای چیزی است که
زوال و نابودی بسرعت در آن راه یابد. این کلمه به مال دنیوی نیز
اطلاق میگردد و همین معنا مورد نظر این آیه میباشد.
و منظور از نزدیک بودن آن، نقد و در دسترس بودن است، و منظور از این که سفر قاصد اشد با در نظر گرفتن این که کلمه قصد به معنای وسط و میانه است این است که خیلی دور و طولانی نباشد، بلکه برای مسافر آسان و نزدیک باشد. کلمه" شقه" به معنای
مسافت است، و از این نظر آن را شقه گفتهاند که پیمودن آن مستلزم
مشقت است.
این آیه بطوری که از سیاقش برمی آید
سرزنش و مذمت منافقینی است که از همراهی کردن با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برای جنگ تبوک تخلف ورزیدند، و اینکه گفتیم جنگ تبوک، برای اینکه تنها جنگی که منافقینی تخلف ورزیدند و مسافتش هم دور بود جنگ تبوک بود، و آیه شریفه به غیر آن تطبیق نمیکند.
و معنای آیه این است که: اگر تو ایشان را به کاری دعوت میکردی که نفع مالی مسلم و نقدی میداشت. و به دست آوردنش هم آسان میبود بطور مسلم تو را
اجابت میکردند و با تو بیرون میآمدند تا به
طمع خود برسند و غنیمتی که وعده داده بودی به چنگ آورند، و لیکن تو ایشان را به سفری دور و دراز و کاری دشوار دعوت کردی، و لذا در باره آن تثاقل ورزیدند.
و بزودی بعد از آنکه از جنگ برگشتید و ایشان را در تخلفشان سرزنش کردید به خدا
سوگند خواهند خورد که اگر ما استطاعت میداشتیم با شما میآمدیم، اینها با این طریقهای که در امر
جهاد اتخاذ کردهاند که هر وقت آسان و پر درآمد بود شرکت کنند و هر وقت دور و پر مشقت بود تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغین بیاورند خود را هلاک خواهند کرد، و خدا میداند که در سوگندشان دروغگویند. و ممکن هم هست که جمله" یهلکون انفسهم" تنها مربوط به سوگند دروغین ایشان باشد.
افزون بر دوری مسافت رزمندگان اعزامی به تبوک باید زمان زیادی را با سختیهای مسیر دسته پنچه نرم میکردند.
لقد تاب الله علی النبی والمهـجرین والانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة..
خدا، توبه پیامبر و مهاجرین و انصار را که در آن ساعت عسرت همراه او بودند، از آن پس که نزدیک بود که گروهی را دل از جنگ بگردد، پذیرفت.
توبه شان بپذیرفت، زیرا به ایشان
رئوف و
مهربان است
"عسرت" آن مقدار زمانی است که زندگی بخاطر ابتلاء به گرفتاریها از قبیل
گرسنگی و تشنگی و یا حرارت شدید، و امثال آن دشوار شود، و کلمه" زیغ" به معنای بیرون شدن از راه حق و میل به طرف بیراهه و باطل است، و اضافه" زیغ" به" قلوب"، و ذکر ساعت عسرة و سایر قرینههایی که از سیاق کلام استفاده میشود، همه شاهد بر آنند که منظور از" زیغ"
استنکاف و شانه خالی کردن از امتثال امر پیغمبر، و بیرون شدن از
اطاعت او، به سبب سرپیچی از رفتن به
جهاد ، و یا برگشتن به وطن است بخاطر عسرت و مشقتی که در راه با آن مواجهند. .
غزوه تبوک با شدت گرما هم زمان بود.
فرح المخلفون بمقعدهم خلـف رسول الله وکرهوا ان یجـهدوا بامولهم وانفسهم فی سبیل الله وقالوا لاتنفروا فی الحر قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون.
آنان که در خانه نشستهاند و از همراهی با رسول خدا تخلف ورزیدهاند خوشحالند.
جهاد با مال و جان خویش را، در راه خدا، ناخوش شمردند و گفتند: در هوای گرم به جنگ نروید. اگر میفهمند بگو: گرمای آتش
جهنم بیشتر است.
آنها به تخلف خودشان از شرکت در میدان جهاد
قناعت نکردند، بلکه با
وسوسه های شیطانی کوشش داشتند، دیگران را نیز دلسرد یا منصرف سازند" و به آنها گفتند: در این گرمای سوزان تابستان به سوی میدان نبرد حرکت نکنید" (و قالوا لا تنفروا فی الحر).
در حقیقت آنها میخواستند هم
اراده مسلمانان را تضعیف کنند، و هم شریکهای بیشتری برای جرمشان فراهم سازند.
سپس قرآن روی سخن را به پیامبر ص کرده و با لحن قاطع و کوبندهای به آنها چنین پاسخ میگوید: " به آنها بگو آتش سوزان
دوزخ از این هم گرمتر و سوزانتر است اگر بفهمند"! (قل نار جهنم اشد حرا لو کانوا یفقهون) ولی
افسوس که بر اثر ضعف
ایمان، و عدم درک کافی، توجه ندارند که چه آتش سوزانی در
انتظار آنها است، آتشی که یک جرقه کوچکش از آتشهای دنیا سوزنده تر است.
دو آیه بعد اشاره به این میکند که آنها به گمان اینکه پیروزی بدست آوردهاند و با تخلف از
جهاد و دلسرد کردن بعضی از
مجاهدان به هدفی رسیدهاند،
قهقهه سر میدهند و بسیار میخندند، همانگونه که همه منافقان در هر عصر و زمان چنینند.
این دشواری ها برای بضی پی آمدهای منفی دربر داشت که قرآن به آن اشاره نموده است.
تنگناهای جنگ تبوک، مایه
تزلزل قلب برخی از مسلمانان گشته بود.
لقد تاب الله علی النبی والمهـجرین والانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم..
خدا،
توبه پیامبر و مهاجرین و انصار را که در آن ساعت عسرت همراه او بودند، از آن پس که نزدیک بود که گروهی را دل از جنگ بگردد، پذیرفت. توبه شان بپذیرفت، زیرا به ایشان رئوف و مهربان است
با تمام این اوصاف مسلمانان غالبا
روحیه قوی و محکم داشتند و علی رغم تمام این مشکلات به سوی دشمن همراه پیامبر صحرکت کردند و با این
استقامت و
پایمردی عجیب درس بزرگی برای همه مسلمین جهان در تمام قرون و اعصار به یادگار گذاشتند، درسی که برای همه نسلها کافی بود، و وسیله پیروزی و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناک.
شک نیست در میان مسلمانان افرادی بودند که روحیه ضعیفتری داشتند، و همانها بودند که فکر بازگشت را در سر میپروراندند که قرآن از آن تعبیر به" من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم" کرده است (زیرا" یزیغ" از ماده" زیغ" به معنی تمایل و انحراف از حق به سوی باطل است).
ولی همانگونه که دیدیم روحیه عالی اکثریت، و
لطف پروردگار آنها را نیز از این فکر منصرف ساخت، و به جمع مجاهدان راه حق پیوستند.
۳- در آیات فوق در باره آن سه نفر از مسلمانان سست و سهل انگار تعبیر به" خلفوا" شده است، یعنی" پشت سر گذارده شدهاند".
این تعبیر یا به خاطر آن است که مسلمانان هنگامی که اینگونه اشخاص سستی میکردند آنها را پشت سر گذارده، و بی اعتنا به وضعشان به سوی
میدان جهاد پیش میرفتند، و یا به خاطر آنست که هنگامی که برای
عذرخواهی نزد پیامبر ص آمدند، عذر آنها را نپذیرفت و قبول
توبه آنها را به عقب انداخت. .
دورنمای
مشقت آمیز جنگ تبوک، موجب امتناع منافقان از همراهی با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گشته بود.
لو کان عرضا قریبا وسفرا قاصدا لاتبعوک ولـکن بعدت علیهم الشقة وسیحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معکم یهلکون انفسهم والله یعلم انهم لکـذبون• عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکـذبین.
اگر متاعی دست یافتنی بود یا سفری بود نه چندان دراز، از پی تو میآمدند، ولی اکنون که راه دراز شده است پیمودنش را دشوار میانگارند. و به خدا
قسم میخورند که اگر میتوانستیم همراه شما بیرون میآمدیم. اینان تن به
هلاکت میسپارند. خدا میداند که
دروغ میگویند• خدایت
عفو کند. چرا به آنان اذن ماندن دادی؟ میبایست آنها که راست میگفتند آشکار شوند و تو دروغگویان را هم بشناسی
آیات فوق استفاده میشود که گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی سوگند خوردن،
اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان" تبوک" معذور دارد، و پیامبر به این عده اجازه داد.
خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را مورد عتاب قرار میدهد و میگوید: " خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان جهاد خود داری کنند"؟! (عفا الله عنک لم اذنت لهم).
" چرا نگذاشتی آنها که راست میگویند از آنها که
دروغ میگویند شناخته شوند" و به
ماهیت آنها پی بری؟ (حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین).
در اینکه
عتاب و
سرزنش فوق که توام با اعلام
عفو پروردگار است دلیل بر آن است که اجازه پیامبر ص کار خلافی بوده، یا تنها" ترک اولی" بوده، و یا هیچکدام، در میان مفسران گفتگو است.
بعضی آن چنان تند رفتهاند، و حتی جسورانه و بی ادبانه نسبت به مقام مقدس پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم گفتهاند که آیه فوق را دلیل بر امکان صدور گناه و معصیت از او دانستهاند، و لا اقل ادبی را که خداوند بزرگ در این تعبیر نسبت به پیامبرش رعایت کرده که نخست سخن از" عفو" میگوید و بد" مؤاخذه" میکند رعایت نکردهاند و به گمراهی عجیبی افتادهاند.
انصاف این است که در این آیه هیچگونه دلیلی بر صدور گناهی از
پیامبر ص وجود ندارد، حتی در ظاهر آیه، زیرا همه قرائن نشان میدهد چه پیامبرص به آنها اجازه میداد و چه اجازه نمیداد این گروه منافق در میدان"
تبوک" شرکت نمیجستند، و به فرض که شرکت میکردند نه تنها گرهی از کار مسلمانان نمیگشودند بلکه مشکلی بر مشکلات میافزودند، چنان که در چند آیه بعد میخوانیم: " لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا": " اگر آنها با شما حرکت میکردند جز شر و
فساد و
سعایت و
سخن چینی و ایجاد
نفاق کار دیگری انجام نمیدادند"! بنا بر این هیچگونه مصلحتی از مسلمانان با اذن پیامبر صفوت نشد، تنها چیزی که در این میان وجود داشت این بود که اگر پیامبر صبه آنها اجازه نمیداد مشت آنها زودتر باز میشد و مردم به ماهیتشان زودتر آشنا میشدند ولی این موضوع چنان نبود که از دست رفتن آن موجب ارتکاب گناهی باشد، شاید فقط بتوان نام
ترک اولی بر آن گذارد به این معنی که اذن دادن پیامبر صدر آن شرائط و در برابر سوگندها و اصرارهای منافقین هر چند کار بدی نبود اما ترک اذن از آنهم بهتر بود تا این گروه زودتر شناخته شوند. .
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «سختی غزوه تبوک (قرآن)»