سکینه بنت حسین در کربلا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام)، مادرش رباب دختر امرء القیس است. مادر و دختر در واقعه
کربلا حضور داشتند. پس از
عاشورا، سکینه همراه اهل بیت و دیگر بانوان به
اسارت درآمد و با کاروان اسرا به
کوفه و
شام برده شد.
سکینه یکی از دختران
امام حسین (علیهالسلام) است.
از مادری به نام رباب دختر امرء القیس متولد شد.
نام او
آمنه و به نقلی امینه و به نقل دیگر امیمه بود که مادرش به خاطر سکون و
آرامش و وقاری که داشت، او را سکینه
لقب داده بود.
اگرچه در منابع متقدم تاریخی، او کوچکتر از دختر دیگر امام حسین (علیهالسلام) یعنی فاطمه معرفی شده،
اما از تاریخ دقیق تولد او در تاریخ چیزی به ثبت نرسیده است، ولیکن از سخنان امام حسین (علیهالسلام) به هنگام
خواستگاری حسن مثنی و مخیر کردن او بین انتخاب سکینه و فاطمه
چنین به دست میآید که او هنگام حرکت به سوی کربلا، دختری بالغ و در سن و سال ازدواج بوده است.
او با پسر عموی خود
عبدالله بن حسن (علیهالسلام) ازدواج کرد؛ (بعضی منابع همسر سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) را ابوبکر (عبدالله) بن حسن بن علی (علیهالسلام) عنوان کردهاند. گویا ابوبکر
کنیه عبدالله بوده است.
) اما این
ازدواج چندان به طول نینجامید و قبل از آنکه به
زفاف بینجامد، عبدالله در واقعه کربلا به
شهادت رسید.
سکینه مورد
علاقه و
محبت بسیار پدر بزرگوارش امام حسین (علیهالسلام) بود؛ به گونهای که در برخی منابع نقل شده، [[|امام (علیهالسلام)]] امام در توصیف علاقه بسیار خود به او و مادرش رباب چنین سروده بود:
لعمرک اننی لا حب دارا تکون بها سکینه و الرباب
احبهما و ابذل جل مالی و لیس لعاتب عندی عتاب
به جانت سوگند! خانهای را که سکینه و رباب در آن باشند، دوست دارم. آن دو را دوست دارم و همه ثروتم را در این راه میبخشم و سرزنش ملامتگران در حقم بجا و شایسته نیست».
سکینه از جمله
زنان حاضر در کربلا به شمار میرفت. مورخان و سیرهنگاران از او در آثار خود بارها و بارها یاد کردهاند.
از جمله
روایت شده که در
روز عاشورا، امام حسین (علیهالسلام) پس از مدتی مبارزه، جهت آخرین وداع، به سوی حرم آمدند و به زنان حرم فرمودند: «صبر پیشه سازید و لباسهای بلندتان (چادر) را بپوشید و آماده
بلا و
مصیبت باشید و بدانید که
خداوند نگهدار شماست و بهزودی شما را از چنگال این گروه نجات خواهد داد و عاقبت کار شما
سعادت و پایان کار دشمنان را به
عذاب میکشاند. خداوند شما را در برابر این سختیها
کرامت عطا خواهد کرد؛ پس شکوه نکنید و چیزی نگویید که ارزش
عمل شما کم شود».
سپس امام (علیهالسلام) با یکایک زنان حرم خداحافظی کردند و سپس به نزد دختر خود سکینه که در گوشه
خیمه نشسته بود و
گریه میکرد رفتند و او را نیز به صبوری
دعوت کردند.
در این دیدار آخر، امام (علیهالسلام) سکینه را در آغوش کشید و با دست مبارک خویش،
اشک از چشمان او پاک کرد و فرمود:
سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی
لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة مادام منی الروح فی جثمانی
فاذا قتلت فانت اولی بالذی تبکینه یا خیرة النسوان
«سکینه جان؛ بدان پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود. (پس دخترم) تا زمانی که جان در
بدن دارم، مرا با اشک حسرتبار خود مسوزان. ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری».
و در روایتی دیگر آمده که در روز عاشورا و هنگام وداع آخر، امام حسین (علیهالسلام) به کنار خیمهها آمد و با صدای بلند زنان حرم را صدا زدند و فرمودند:
یا زینب (سلاماللهعلیها) و یا ام کلثوم و یا فاطمة و یا سکینة علیکن منی السلام.
پس از واقعه عاشورا، سکینه نیز چونان بانوان دیگر حرم اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) به
اسارت دشمن درآمد و همراه با کاروان اسرا به کوفه و شام رفت. او همراه و همگام با اسرای اهل بیت (علیهالسلام) به افشای جنایات بنیامیه و بیان مظلومیت اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پرداخت و این تلاش را از همان آغازین روزهای ایام اسارت آغاز کرد.
نقل شده که در روز یازدهم محرم و هنگام وداع اهل بیت (علیهالسلام) با شهدا، سکینه (سلاماللهعلیها) پس از سخنان جانسوز عمهاش
زینب (سلاماللهعلیها) پیش رفت و جنازه پدر را در آغوش گرفت و به
عزاداری پرداخت. سخنان او با پدر و گریههایش بر
شهید کربلا همچنان ادامه داشت تا اینکه گروهی از یاران
عمر بن سعد پیش آمدند و او را به زور از پیکر پاک پدرش جدا کردند و کشانکشان نزد دیگر اسرا بردند.
ایام اسارت ـ بهخصوص در شام ـ روزهای سختی را برای سکینه و دیگر زنان
اهل بیت (علیهالسلام) رقم زد. بیشک یکی از سختترین و دردناکترین این ایام، روز ورود کاروان اسرا به شام بود.
در توصیف چگونگی ورود اسرای
اهل بیت (علیهالسلام) به شام، از یکی از اصحاب
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به نام سهل بن سعد ساعدی روایت شده که میگفت:
«در راه
بیت المقدس به شام رسیدم. در آنجا شهری دیدم پر از درخت با جویبارهای فراوان، در و دیوارش با پردههای دیبا آذین بسته شده بود و مردم گرم شادی و سرور بودند و
زنان نوازنده را دیدم که دف و طبل به دست، مینوازند. با خود گفتم گویا اهل شام عیدی دارند که ما نمیدانیم. (در همین فکرها بودم که) به گروهی از مردم دمشق برخوردم که مشغول صحبت بودند پس به آنان گفتم: «آیا شما عیدی دارید که ما نمیدانیم؟» گفتند: «پیرمرد، به نظر غریب مینمایی». گفتم: «آری؛ من سهل ساعدی هستم که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را دیده و
احادیث او را میدانم». گفتند: «ای سهل! آیا در شگفت نیستی که چرا از
آسمان خون نمیبارد و
زمین اهلش را فرو نمیبرد»؟ گفتم: «مگر چه شده است»؟ گفتند: «ای سهل! سر
حسین (علیهالسلام) را از عراق به هدیه میآورند». گفتم: «عجبا! سر حسین (علیهالسلام) را میآورند و این مردم چنین شادمانی میکنند؟ از کدام دروازه وارد میشوند»؟ گفتند: «از دروازه ساعات». (برخی منابع ورود اسرا به شام را از دروازه توماء دانستهاند).
هنوز گفتوگوهایمان به پایان نرسیده بود که دیدم بیرقها یکی پس از دیگری از راه میرسند. پس مردی را دیدم که سری بر نیزه داشت که سیمایش بسیار شبیه سیمای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود و از پی آن دختری را دیدم که بر شتری برهنه و بیمحمل سوار بود. خود را شتابان به او رساندم و گفتم: «دخترم شما کیستی»؟ گفت: «سکینه دختر حسین (علیهالسلام)». گفتم: «آیا از من کاری ساخته است؟ من
سهل بن سعد هستم که جدت را دیده سخن او را شنیدهام». گفت: «ای سهل! اگر برای تو ممکن است بگو تا این سرها را از اطراف ما کنار ببرند تا مردم به تماشای این سرها مشغول شده، کمتر به حرم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نگاه کنند». سهل ساعدی میگوید: «من خود را به حامل آن سر شریف رساندم و گفتم: «آیا برای تو ممکن است که برای حاجتی که من به تو دارم، چهل دینار زر سرخ (چهار صد
دینار) بگیری و
حاجت مرا بپذیری»؟ گفت: «حاجتت چیست»؟ گفتم: «این پولها را بگیر و این سر را جلوتر و دور از این زنان ببر». آن مرد پذیرفت و پولها را گرفت و آن سر را از زنان اهل حرم دور کرد».
در چگونگی ورود اسرا بر یزید بن معاویه نیز، از
امام محمد باقر (علیهالسلام) روایت شده که اسرای اهل بیت (علیهالسلام) را با صورتهای باز و بدون پوشش در روز بر
یزید وارد کردند. اهل شام با دیدن آنها به یکدیگر میگفتند ما هیچ اسیری را زیباتر از این اسرا ندیدیم، اینان کیستند؟ در این هنگام (عمهام) سکینه با صدای بلند فرمود: نحن سبایا آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ ما اسیران آل محمدیم.
پس از پایان اسارت، سکینه نیز همراه کاروان اسرا به
مدینه بازگشت؛ اما از چندوچون زندگانی او در مدینه تا وفات ایشان، در منابع خبر موثق و مورد اطمینان چندانی در دست نیست. شاید بتوان گفتوگوی سکینه با دختر عثمان را از معدود خبرهای مورد
اعتماد در این دوره دانست.
نقل شده که سکینه روزی با دختر عثمان در مجلسی حاضر بود، دختر عثمان برای
فخرفروشی گفت: «انا بنت الشهید؛ من دختر شهید هستم». سکینه جوابش را نداد تا زمانی که صدای
اذان برخاست. همین که مؤذن گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)»، سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟ دختر
عثمان شرمسار شد و گفت: دیگر به شما فخر نخواهم فروخت.
گویا پس از بازگشت به مدینه، سکینه نیز همگام با دیگر بانوان
اهل بیت (علیهالسلام) به افشای جنایتهای
بنیامیه میپرداخت و جنایتها و ددمنشیهای آنان را در واقعه کربلا در اذهان مردم مدینه و غیر آن ماندگار میکرد.
اشعار بسیاری که از او در رثای سید و سالار
شهیدان به جای مانده است، تأییدی بر صدق این سخن است؛ ازاینرو حکومت جور حضورشان را در مدینه برنتابید و به دستور یزید آنان به همراه عمه گرانقدرشان زینب (سلاماللهعلیها)، از مدینه اخراج شدند و به دیار
مصر سفر کردند.
بنا بر نقل برخی منابع، سکینه بنت الحسین (سلاماللهعلیها) و خواهرش فاطمه و برخی دیگر از زنان بنیهاشم همراه
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) راهی مصر شدند. آنان چند روز مانده از
رجب به آنجا رسیدند و مورد
استقبال مسلمة بن مخلد ـ فرماندار مصر ـ و گروهی از بزرگان آن سرزمین قرار گرفتند.
برخی اتهاماتی که به سکینه وارد شده، بدین شرح است:
تغزل و شعرگویی و تشکیل مجامع
شعر و شاعری و عرضه نتایج
طبع توسط مشاهیر اهل سخن و شعرای بزرگ آن عصر خدمت سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) و قانع شدن به داوری و نظرات آن بانو،
از اتهامات و اکاذیبی است که برخی مورخان و سیرهنگاران معلوم الحال به آن بانوی ارجمند نسبت دادهاند.
اجتماع شاعران نزد سکینه و حکمیت او میان آنها و دیگر اموری که با شأن
زنان با شرم و حیای
نبوت و بانوان گرامی خاندان
عصمت منافات دارد، نمیتواند با حقیقت منطبق باشد.
از این
روایات جعلی و بیپایه که براساس مصالح دولت اموی و جهت تأمین مطامع زبیری انجام پذیرفته است و در منابع و آثار شیعی هم هیچ اثری از آن دیده نمیشود، تنها از سوی
ابوالفرج اصفهانی و امثال او که از سر سپردگان و حاکمان جور بودهاند، سخن به میان آمده است. ابوالفرج این روایت را از زبیر بن بکار که دشمن آلعلی (علیهالسلام) بوده، بلکه با دیگر بنیهاشم هم
عداوت داشته، نقل کرده است. کسی که این دروغها را برای
مردان و زنان اهل بیت (علیهالسلام) میساخت تا جایی که میخواستند او را از بین ببرند؛ ازاینرو در زمان متوکل از مکه گریخت و در بغداد ساکن شد.
به علاوه در سلسله سندهای این روایات، عمر بن ابیبکر المؤملی وجود دارد که روایات او در مستندات خود تا به آن حد ضعیف و بیاساساند که نهتنها در نظر برخی علمای
اهل سنت روایات او مخدوش و ضعیف تلقی گردیده است،
بلکه او را آفتی از آفات معرفی کردهاند.
گذشته از اسقاط و ضعف سند روایت مجالست سکینه با شعرا، ضعف دیگری که برای این روایات برشمردهاند این است که این زمان، زمان حزن اهل بیت (علیهالسلام) و عزاداری آنها برای سرور و سالار شهیدان (علیهالسلام) بوده و در حالی که مدینه یکپارچه سیاهپوش این ماتم بوده، چگونه ممکن است سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) در مجالس بزم حاضر شده باشد و با دیگر شاعران بساط تغزل و اشعار عاشقانه گسترانده باشد و اصلاً آیا این کار از فردی چون سکینه که
امام حسین (علیهالسلام) درباره مقام معنویاش فرمود: «سکینه فغالب علیها الاستغراق مع الله؛ سکینه غرق در ذات الهی است»،
پذیرفته هست؟
به علاوه بسیاری از اشعاری را که به سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) نسبت داده شده، متعلق به آن بانو نیست؛ بلکه این اشعار متعلق به سکینه بنت خالد بن مصعب زبیری است که ملاقاتها و اجتماعاتش با عمر بن ابیربیعه شاعر و مغازلاتش با او معروف و مشهور است. تشابه اسمی سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) با سکینه بنت خالد بن مصعب همسر
عمر بن ابیربیعه و اختلاطِ گاه به عمد این دو اسامی، موجب
اختراع قصههای آنچنانی بوده است. بسیاری دیگر از این اشعار و اجتماعات منسوب به سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) هم، در
حقیقت اشعار و اجتماعاتی است به سرپرستی عائشة بنت طلحة بن عبیدالله همسر مصعب بن زبیر که با عمر بن ابی ربیعه به تغزل و اشعار شاعرانه اشتغال و اشتهار داشت. ابوالفرج نیز خود در کتابش به این امر
اعتراف داشته است که «نظیر اجتماعی که به سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) منسوب گردیده به سرپرستی زنی اموی برپا شده است و من تا زمانی که زندهام اسمش را برای احدی باز نخواهم گفت».
آری چنین مجالسی را باید از امثال زنانی چون عائشه دختر طلحة بن عبیدالله همسر مصعب بن زبیر و سعدی بنت عبدالرحمن بن عوف و ام البنین بنت عبدالعزیز بن مروان همسر ولید بن عبدالملک و دیگر زنان اموی و مروانی که سیره و رفتارشان مجالست با شعرای عصر خود و معاشقه با آنان بوده است، سراغ گرفت نه از اهل بیتی که این امور از ساحت
مقدس آنان به دور است.
از دیگر اتهاماتی که به سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) نسبت داده شده است، ازدواجهای مکرر ایشان است و عجیبتر اینکه در میان این ازدواجها نام افرادی هم به
چشم میخورد که سابقه عناد و
دشمنی با او و اهل بیتش را داشته و از دشمنان درجه اول آنان و شیعیانشان محسوب میشدند.
در روایات اهل سنت آمده که سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) پس از واقعه تلخ عاشورا و بازگشت به مدینه با مصعب بن زبیر ازدواج کرد و برای او فرزندی به نام "فاطمه" به دنیا آورد و پس از کشته شدن مصعب، با عبدالله بن عثمان بن عبدالله بن حکیم بن حزام بن خویلد ازدواج کرد و پسری به نام "عثمان" برای او به دنیا آورد. پس از عبدالله، سکینه با زید بن عمرو بن عثمان بن عفان و بعد با ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف ازدواج کرد؛ اما به واسطه نامه هشام بن عبدالملک والی مدینه از او جدا شد و بعد با اصبغ بن عبدالعزیز بن مروان ازدواج کرد و سپس دوباره با ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف ازدواج کرد.
با توجه به اینکه براساس روایات شیعی، سکینه بعد از ازدواجش با عبدالله بن حسن (علیهالسلام) تا زمان وفات با کسی ازدواج نکرده بود، بیتردید موضوع تعدد ازواج که برای سکینه نقل کردهاند اسائه ادب دیگری است که دشمنان برای تقرب بین آل علی (علیهالسلام) و دشمنانشان به اهل بیت (علیهالسلام) بسته و در راستای تلاش برای رفع عداوت تقلیدی بین آنها و بین مخالفان اهل بیت (علیهالسلام) صورت گرفته است.
بر روایات ازدواجهای مکرر سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) اشکالات بسیاری وارد است که از مهمترین آن میتوان به این دو مورد اشاره کرد:
از طریق تاریخنویسان شیعه نام هیچ همسر یا فرزندی برای این بانو به ثبت نرسیده است، هرچه هست روایاتی است که از طریق ابوالفرج اصفهانی و امثال او که از سر سپردگان بنیامیه و حاکمان جور بودهاند، به ما رسیده است. آن بانویی که امام (علیهالسلام) در توصیف او میفرمایند «و اما السکینه فغالب علیها الاستغراق مع الله فلا تصلح لرجل؛ سکینه غالباً غرق در ذات الهی است؛ ازاینرو شایسته امور زناشویی نیست» چگونه ممکن است آن طور باشد که ابوالفرج میگوید.
این ازدواجها و بهخصوص ازدواج سکینه با مصعب بن زبیر به جهت دشمنی شدید آل زبیر با اهل بیت (علیهالسلام) و عدم توافق آنان با هم، امری محال است و برخی مقتضیات دینی و اجتماعی نیز این
ازدواج را منع میکند، چگونه ممکن است سکینه با مصعبی ازدواج کند که با آل علی (علیهالسلام) دشمنی شدید داشته است و
شیعیان او را از دم شمشیر میگذرانده است.
سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) را از برترین، باهوشترین و نیکوسرشتترین زنان عصر خویش دانستهاند.
او در
فضل و
کمال به اندازهای بود که به فرموده پدرش امام حسین (علیهالسلام) غالباً غرق در ذات الهی بود.
در کتب و مصادر روایی و رجالی از سکینه بنت الحسین (علیهالسلام) به عنوان یکی از
راویان و محدثان ثقه و مورد اطمینان یاد شده است.
او از راویان
حدیث پدر بزرگوارش اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) به شمار آمده
و افرادی چون سلمی عمه یعلی
و فائد مدنی و سکینه دختر اسماعیل بن ابیخالد و سکینه دختر قاضی ابیذر نیز از جمله راویانی دانسته شدهاند که از او
روایت نقل کردهاند.
از ویژگیهای شخصیتی دیگر سکینه میتوان به تسلط او بر فنون و ادب اشاره کرد. سکینه در
بلاغت و
فصاحت نصیبی عظیم داشت. گرچه اهل بیت (علیهالسلام) از شعر و امثال آن دوری جستهاند؛ اما به جهت حزن و اندوه و
مصیبت یا به واسطه رسیدن به اجر و
ثواب مصیبت امام حسین (علیهالسلام) اشعاری را سرودهاند. سکینه دختر امام حسین (علیهالسلام) دارای
اشعار و قصاید بسیاری در رثای پدر است که از جمله این اشعار قصاید زیر است:
«لا تعذلیه فهم قاطع طرقه فغینه بدموع ذرف غدفه
ان الحسین غداة الطف یرشقه ریب المنون فما ان یخطی الحدقه
بکف شر عبادالله کلهم نسل البغایا و جیش المرق الفسقه
یا امة السوء هاتوا ما احتجاجکم غذا و جلکم بالسیف قد صفقه
کسی را سرزنش مکن که راهش را گم کرده است؛ زیرا از چشمانش
اشک فراوان میبارد. در روز طف (عاشورا) تیری به سوی امام حسین (علیهالسلام) پرتاب شد که خطا نمیرود و از حدقه چشم امام (سجاد (علیهالسلام)) دور نمیشود. این کار به دست کسانی انجام شد که بدترین مردم و حرامزاده و خارج از
دین و
فاسق بودند. ای بدترین امت، دلیلهایتان را در
رستاخیز اقامه کنید. شما برهانی ندارید؛ زیرا همه شما او را با شمشیرتان زدید».
در چگونگی و محل وفات ایشان
اختلاف شده است؛ اما بنا بر نقل بسیاری از منابع و مآخذ، وفات ایشان در روز پنجم ربیع الاول
سال صد و هفده هجری
در زمان
امارت خالد بن عبدالله بن
و به نقلی خالد بن عبدالملک
در
مدینه اتفاق افتاده است.
بنا بر نقل منابع
اهل سنت، خالد بن عبدالله بر او
نماز خواند و او را در قبرستان بقیع به
خاک سپردند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سکینه بنت الحسین (علیهالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۸. سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سکینه بنت الحسین (علیهالسلام)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱/۲۸.