سید حسین طباطبایی قمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شخصیت والامقام حضرت آیة الله العظمی حاج آٌقا حسین طباطبائی قمی قدس سره از مراجع وارستهای است که در مقاطع مختلف بخصوص در دوران خفقان رضاخانی بپاخاست و شجاعانه به ستیز با دشمن پرداخت و دخالت عملی در سیاست را با حضور در صحنههای مختلف سیاسی بخوبی نشان داد.
بحق او را میتوان «قامت قیام» نامید. این نوشتار به اختصار به بررسی دورههای مختلف زندگی و ابعاد اخلاقی، سیاسی، مبارزاتی و علمی آن مرجع و فقیه بزرگوار میپردازد.
او در ۲۸
رجب ۱۲۸۲هجری ق. دیده به جهان گشود و پدر او را «حسین» نامید. خاندان «سید حسین» از برزگان دین و از شخصیتهای برجسته ایمانی بودند که نسل پاک آنان با ۲۸ واسطه به
امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ میرسد.
آقا حسین تحصیلات ابتدایی خود را در یکی از
مکتب خانههای
قم شروع کرد و پس از آن درسهای مقدمات این رشته، از قبیل
صرف و
نحو و
منطق را در محضر استادان این فن فرا گرفت و تا اوان
بلوغ در
قم به تحصیل مبادرت ورزید و سپس در پی تکمیل تحصیلات راهی
تهران شد. درسهای دوره سطح را که در بردارنده کتابهایی چون معالم، قوانین،
شرح لمعه، و
رسائل و
مکاسب است نزد اساتید آن حوزه خواند و سپس در ۲۲ سالگی عزم سفر کرده، به منظور انجام مراسم
حج، راهی
مکه و
مدینه شد.
حاج آقا حسین در بازگشت از سرزمین وحی، وارد
نجف اشرف گردید و پس از
زیارت راهی
سامرا شد و در جلسه درس
آیة الله میرزا محمد حسن شیرازی شرکت کرد و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ ق. بار دیگر به
تهران بازگشت.
او در
حوزه علمیه تهران از محضر فرزانگانی چون:
آقا علی مدرس (متوفی ۱۳۱۰ ق.)
میرزا ابوالحسن جلوه (متوفی ۱۳۱۴ ق.)
میرزا علی اکبر حکمی یزدی (متوفی ۱۳۲۲ ق.)
میرزا هاشم رشتی (متوفی ۱۳۳۲ ق.)
شیخ علی نوری (متوفی ۱۳۳۵ ق.)
میرزا ابوالحسن کرمانشاهی (متوفی ۱۳۳۶ ق.)
میرزا محمود قمی
شیخ عبدالمحسن مدرس ریاضی
شیخ فضل الله نوری (متوفی ۱۳۲۷ ق.)
میرزا محمد حسن آشتیانی (متوفی ۱۳۱۹ ق.)
کسب فیض کرد
و پس از پنج سال تحصیل جدی و حضور مستمر در جلسات اساتید فوق،
تهران را به قصد آستان قدس امامان ـ علیهم السلام ـ (در
عراق) ترک نمود.
او در شهر مقدس
نجف اشرف در محفل درس اساتید ذیل حضور یافت:
حضرات آیات عظام
میرزا حبیب الله رشتی (متوفی ۱۳۱۲ ق.)
حاج آقا رضا همدانی (متوفی ۱۳۲۲ ق.)
آخوند ملا علی نهاوندی (متوفی ۱۳۲۲ ق.)
آخوند محمد کاظم خراسانی (متوفی ۱۳۲۹ ق.)
سید محمد کاظم یزدی (متوفی ۱۳۳۷ ق.)
سید احمد کربلایی.
حاج آقا حسین در سال ۱۳۲۱ ق. وارد
سامرا گردید و به طور جدی و مستمر در درسهای
آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی شرکت جست و مراتب عالی علمی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نیز عنایت خاصی به وی داشت و مقلدان خود را در مسائل احتیاطی به ایشان ارجاع میداد و این امر، آینده درخشانی را برای وی ترسیم مینمود. زیرا ارجاع مسائل احتیاطی در واقع به این معنی است که وی پس از میرزا، اعلم مجتهدان آن زمان میباشد.
با توجه به درخواست اهالی
مشهد از محضر
آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی، در فرستادن عالمی با تقوا و مجتهدی دانا و توانا به آن سامان، ایشان «حاج آقا حسین قمی» را در پذیرش این امر خطیر مناسب دانسته و سفر به
مشهد واقامت در آنجا را به وی پیشنهاد کرد. او نیز این دعوت را پذیرفت و پس از ده سال سکونت در سامرا، به سوی آستان قدس
امام هشتم ـ علیه السلام ـ عزم سفر کرد.
وی با عزمت به
مشهد مقدس، به دوران چهل ساله تحصیل خود خاتمه داد و با پشتوانه علمی گرانقدر برای رهبری و زعامت مردم، راهی آن دیار مقدس شد شایان ذکر است که حاج آقا حسین از تمام اساتید خود در
نجف و
سامرا اجازه اجتهاد داشت و از مرحوم
سید مرتضی کشمیری نیز
اجازه نقل روایت اخذ کرده بود.
آیة الله حاج آقا حسین قمی در نخستین روزهای ورود به
مشهد، با برپایی
نماز جماعت، ارتباط خود را با مردم برقرار کرد و به نشر
احکام دین و پاسخگویی به سؤالات مردم و رسیدگی به وضعیت محرومان و مستضعفان پرداخت و زعامت و سرپرستی
حوزه علمیه را به عهده گرفت و علاوه بر رسیدگی به امور محصلان
علوم دینی، دانش
فقه و
[۱] را برای طالبان علم، در منزل خود تدریس میکرد.
برخی از شاگردان مکتب او در
خراسان از این قرارند:
میرزا حسن بجنوردی
حاج آخوند ملا عباس تربتی
شیخ محمد علی کاظمی خراسانی
شیخ فاضل قفقازی
سید صدرالدین جزایری
حاج آقا بزرگ اشرفی شاهرودی
میرزا مهدی حکیم
سید محمد موسوی لنکرانی
سید حسین موسوی نسل
شیخ حسینعلی راشد تربتی
شیخ مجتبی قزوینی
شیخ هاشم قزوینی
میرزا احمد مدرس یزدی
سید حسن طباطبایی قمی
سید مهدی طباطبایی قمی
شیخ کاظم دامغانی
شیخ غلامحسن محامی بادکوبهای
شیخ یوسف بیارجمندی شاهرودی
شیخ علی توحیدی بسطامی
شیخ عباسعلی اسلامی.
حاج آقا حسین قمی اگر چه در طول مدتی اقامت خود، به سؤالات شرعی و
استفتائات رسیده پاسخ میداد لیکن از مطرح شدن نام خود و قبول مسئوولیت
مرجعیت و انتشار
رساله علمیه اجتناب میورزید، تا آنکه با اصرار با مراجعه فراوان جمع زیادی از متدینین، رساله احکام فارسی ایشان در سال ۱۳۵۱ به نام «مجمع المسائل» به چاپ رسید و
مرجعیت ایشان از آن تاریخ آغاز گردید.
واکنش شجاعانه « آیة الله قمی» نسبت به اقدامات ضد مذهبی رضاخان و حرکت اعتراض آمیز ایشان به تهران، و پس از آن قیام خونین
مسجد گوهرشاد، باعث شد که رژیم ستم شاهی پهلوی، مدتی ایشان را در
تهران توقیف و در نهایت، در سال ۱۳۵۴ ق. به
عراق تبعید کند. از آن پس مرکز
مرجعیت ایشان به
کربلا منتقل گردید.
حوزه علمیه کربلا با رحلت مرحوم
آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی رو به ضعف نهاده بود و ایشان پس از استقرار در کربلا جمعی از فضلا و مدرسان خبره
حوزه علمیه نجف چون حضرات آیات
میلانی،
خویی،
سید علی بهبهانی،
میرزا مهدی شیرازی و
سید صدرالدین جزایری را برای تدریس و کمک به پیشرفت علمی
حوزه علمیه کربلا دعوت به همکاری کرد و خون تلاش را در آن مرکز علمی جاری ساخت. با اقدامات و فعالیتهای آیة الله حاج آقا حسین قمی، وضع عمومی حوزه تغییر یافت و جلسات درس و بحث رونق دیگری گرفت. ایشان در کنار اداره حوزه و زعامت دینی مردم و انجام رسالت عظیت
مرجعیّت، از تدریس و تربیت شیفتگان علم دریغ ننمود و دروس
خارج فقه و اصول را برای جویندگان آن بیان میکرد.
برخی از شاگردان مکتب او در
کربلا از این قرارند:
شیخ محمد علی سرابی
سید زین العابدین کاشانی جائری
شیخ هادی حائری شیرازی (پور امینی)
شیخ محمد حسین صدقی مازندرانی
شیخ محمدرضا جزقویهای اصفهانی.
آیة الله قمی پس از درگذشت
آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی، به اقامت یازده ساله و سراسر برکت خود در
کربلا خاتمه داد و راهی
نجف اشرف شد.
علما و مجتهدان
نجف اشرف با از دست دادن
آیة الله اصفهانی در پی مرزبان دیگر، برای سپردن
مرجعیت عامه و سرپرستی حزه کهن
نجف اشرف به او بودند و تنها شخصیت ارزنده والامقام حضرت آیة الله قمی را لایق این مسؤولیت میدانستند. پس از اصرار فراوان و بیان اینکه قبول این مسؤولیت برایشان
واجب است آن پیر وارسته را به پذیرفتن این امر وا میدارند و او نیز چارهای جز قبول نمیبیند و راهی شهر مقدس
نجف میشود.
توجه عمومی علما و مردم نه تنها ایشان را خرسند نساخت بلکه به ناراحتیهای وی افزود، تا آن حد که احساس میکرد این مسؤولیت ممکن است برای دین و تقوای ایشان خطر ایجاد کند. از این رو از خداوند متعال درخواست میکند که اگر مردن برای دین و آخرتش بهتر باشد، او را پیش خود بخواند و مرگ وی را برساند.
روزی جمعی از مؤمنین به ایشان عرض میکنند که بعضی از اهل علم
نجف اشرف بنا دارند از حضرت آیة الله بروجردی دعوت کنند تا به
نجف بیاید و زعامت را عهدهدار شود. ایشان با خوشحالی فرمودند: «ای کاش میآمد و این مسؤولیت را به عهده میگرفت، تا من راحت شده، به
کربلا بر میگشتم و به کارهای خود مشغول میشدم».
آیة الله حاج آقا حسین قمی آثار ارزندهای در ابواب مختلف
فقه از خود به یادگار گذاشته است که به اسامی آنها اشاره میکنیم:
حاشیه بر
عروة الوثقی (از اول مسائل
تقلید تا بخشی از احکام
نماز)
حاشیه بر رساله ارث و نفقات
حاشیه بر رساله ربائیه رضاعیه
حاشیه بر صحهالمعاملات
حاشیه بر مجمع المسائل
الذخیره الباقیه فی العبادات و المعاملات
مختصر الاحکام
طریق النجاة
منتخب الاحکام
مناسک حج
ذخیره العباد
هدایه الانام فی المسائل الحلال و الحرام «رساله الحکام».
دوران دیکتاتوری
رضاخان و عملکرد ضد مذهبی او، مقاطع حساسی است که آیة الله قمی در آن مقطع به مبارزه برخاست و تودههای دین باور را بر ضد نظام ستم شاهی شوراند. به منظور روشن شدن عظمت این خیزش دینی (
قیام گوهر شاد) ذکر بخشهای مهم تاریخی و رویدادهای تلخ و ناگوار آن دوران، لازم و مناسب است؟!
در آن ایام اسلام زدایی و محو تدریجی مذهب و منزوی کردن علما از مهمترین و اساسیترین استراتژی سیاستمداران وقت
انگلستان در برخورد با کشور ایران قرار گرفت و آنان در این زمینه از دو عنصر اساسی و نظامی چون
سید ضیاءالدین و
رضاخان استفاده نموده، در سال ۱۲۹۹ ش.
کودتای سیاه را برپا کردند.
رضاخان در سوم
آبان ۱۳۰۲ ش. به نخست وزیری منصوب شد و
احمد شاه نیز با سفر به
اروپا، در عمل کشور را به رئیس الوزرا سپرد. پس از تشکیل مجلس پنجم که عمده نمایندگانش طرفداران
دیکتاتور بودند
رضاخان در روز نهم
آبان ۱۳۰۴ ش. به پادشاهی منصوب گردید. او در تمام دوران تصدی وزارت جنگ، نخست وزیری و پادشاهی، سیاست واحدی را نسبت به مذهب دنبال نکرد. هنگامی که پلههای ترقی (؟) را میپیمود خود را
مسلمان متعصب معرفی میکرد. چون میدانست که در ایران ریشه عمیق مذهبی وجود دارد و پیمودن مسیر خلاف آن، موفقیت ندارد. او با اتخاذ این شیوه منافقانه و فریبکارانه، حمایت بسیاری از اقشار اجتماع را جلب کرد اما به هنگام دستیابی به قدرت رسیدن به سلطنت، بتدریج سیاست مذهبی گذشته خود را کنار گذاشت و به منظور ریشه کن کردن آیین مقدس
اسلام از جامعه
ایران، به سرکوبی و تضعیف علما و روحانیت پرداخت و به صراحت مذهب را منافی تمدن و تجدد معرفی کرد.
این در حالی رخ میداد که کوشش مرموزانه و مستمر فراماسونری و ماسونها در ایران برای ناتوان ساختن روحانیان نیز به یاریاش شتافت.
رضاخان در مدت دوران سلطنت خود اقدامات به اصطلاح تجدد طلبانهای را در جهت حذف تدریجی مذهب
اسلام و روحانیان انجام داد که در ذیل به گوشهای از آن عملکردها اشاره میکنیم:
۱. نظام وظیفه اجباری برای روحانیون.
۲. حذف
تاریخ قمری و جایگزینی
تاریخ شمسی که نشانه تهاجم وسیع و همه جانبه بر فرهنگ اسلامی بود به بهانه «عربی زدایی» در ایران.
۳. اختلاط دختر و پسر در مدارس.
۴. جایگزینی محضرهای رسمی به جای محضرهای شرعی برای منزوی ساختن و طرد روحانیون.
۵. بستن مساجد و جلوگیری از برپایی مراسم عزاداری.
رضاخان با عملی ساختن این توطئه
تا آن حد پیش رفت که در ایران عاشورایی گذشت لیکن یک مجلس عزاداری برپا نشد تنها افراد اندکی، نیمههای شب در زیرزمینهای خانه خود به صورت مخفی مجلس سوگواری و
عزاداری بپا میکردند یا به بیابان و باغی رفته، به
روضه خوانی میپرداختند. در این میان بسیاری از مجالس مخفی نیز کشف میشد و با بانیان و شرکت کنندگان از محفل با خشونت برخورد میشد. یکی از مورخان تاریخ معاصر
ایران چنین مینویسد:
«به جای
عزاداری،
کاروان شادی (
کارناوال) در ایام
عاشورا به راه انداختند و صنوف را مجبور کردند که در برپایی کارناوال پیشقدم شده، هر صنفی رسته خود را شرکت دهد. خوب به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوی حرکت
کارناوال (
کاروان شادی) مصادف بود با شب عاشورا، و در کامیونها دستهجات رقاصه با ساز و آواز و پایکوبی و
رقص، در شهر به گردش درآمده بودند. در عوض اگر احیاناً افرادی از ذاکری با
عبا و
عمامه دیده شوند، تحت تعقیب قرار میگرفتند.»
۶. لباس متحد الشکل
یکی از اهداف
رضا خان برای مبارزه با روحانیت اصیل از طریق محو تدریجی لبسا خاص اهل علم بود. با اجرای این طرح، نسبت به کسانی که عمّامه داشتند سختگیریهای بسیار میشد. روحانیان نمیتوانستند در معابر عمومی ظاهر شوند و ناچار بودند در خانه یا در
مدرسه علمیه باقی بمانند، در غیر این صورت گرفتار پلیس میشدند.
۷. از کلاه پهلوی تا کلاه لگنی
از تاریخ ۱۳۰۷ ش کلاه یک لبه (پهلوی) با اعمال فشار دولت متداول گردید، اما در
خرداد ۱۳۱۴ ش کلاه یک لبه ناگهان به کلاه تمام لبه (شاپو) تبدیل گردید! میگویند این تبدیل کلاه از سوغاتهایی بود که
رضاشاه از مسافرت به
ترکیه آورده بود، زیرا ترکها هم پس از تغییر رژیم «کلاه فنه» را تبدیل به شاپو کرده بودند.
این اقدامات در پس توطئه «
اسلام زدایی» از طریق اشاعه فرهنگ غرب و مقابله با هویت فرهنگی که با اصول اسلامی در آمیخته بود، صورت میپذیرفت.
۸. کشف حجاب
رضاخان در اجرای اهداف استعمارگران، اشاعه فرهنگ غرب را یکی از راههای مبارزه با
اسلام و تضعیف آن در میان مردم میدانست. او پس از مسافرت به
ترکیه به
کشف حجاب شدت بیشتری داد و کلیه اقشار جامعه را به شرکت در مجالس جشن و سخنرانی مجبور کرد و آنها را موظف ساخت که به اتفاق همسرانشان شرکت کنند.
امام خمینی (ره) در این زمینه میفرماید: «بهانه دومی که باز به
تقلید از آتاتورک بیصلاحیت، آتاتورک مسلح! غیر صالح، باز انجام داد، قضیه
کشف حجاب با آن فضاحت بوده. خدا میداند که به این ملّت چه گذشت در این
حجاب . حجاب انسانیّت را پاره کردند اینها. خدا میداند که چه مخدراتی را اینها هتک کردند و چه اشخاصی را هتک کردند ... در بعضی از جشنها (به اصطلاح خودشان) آنقدر گریه کردند مردم، که اینها از آن جشن شاید اگر حیایی داشتند، پشیمان میشدند، یک رشته ...».
رژیم رضاخانی در اجرای این توطئه، به چند شهر بزرگ و مذهبی از جمله شهر مقدس
مشهد و
قم حساسیت بیشتری از خود نشان میداد زیرا در صورت موفق بودن اجرای این امر و وادار کردن زنان این دو شهر در پذیرش کشف حجاب، عملی شدن آن در سایر شهرها حتمی بود. بر این اساس بیشترین فشار را بر شهرهای مذهبی وارد کردند. در
نوروز سال ۱۳۰۶ هجری ش. همزمان با
ماه مبارک رمضان، اعضای خانواده
رضاشاه به طرز بسیار نامناسب و زشت وارد غرفه بالای ایوان آیینه حرم
حضرت معصومه ـ علیهما السلام در
قم شدند که با برخورد
آیة الله شیخ محمد تقی بافقی مواجه گردید.
کشف حجاب در شهر مقدس
مشهد نیز به سختی عملی میشد. آنان در این هتک حرمت کار را به جایی رساندند که زمینه تحولات بعد و قیام گوهرشاد گردید. استاندار
خراسان در بخشی از گزارش عملکرد خود به دولت وقت چنین مینویسد: « ... در نظر است پس از خاتمه جشنها، ورود صحن و حرم مطهر و بیوتات شریفه، برای زنهای با چادر قدغن شود. البته زوّار خارجه که تذکره ارائه بدهند، مستثنی خواهند بود. فعلاً دستور داده شد زنهای با چادر را در ادارات دولتی و محاضر رسمی نپذیرند. امیدوارم بزودی موضوع تجرد نسوان در مشهد بکلی عملی شود.»
علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسین قمی،
سید یونس اردبیلی و
میرزا محمد آقازاده جلسات متعددی برگزار کردند و توطئه حجاب زدایی و موضوع اجباری شدن کلاه بینالمللی و برپایی جشنها و مجالسی همچون جشن مدرسه شاپور
شیراز را که گروهی از دختران جوان با گیسوان نمایان به
رقص و پایکوبی پرداخته بودند
مورد بحث و نقد قرار دادند. در یکی از نشستها که در منزل حاج آقا حسین قمی برگزار گردید ایشان از اوضاع جاری مملکت و فشاری که بر
اسلام وارد شده بشدت متأثر و گریان میشوند و سپس میفرمایند: «امروز
اسلام فدایی میخواهد. بر مردم است که قیام کنند.»
در نهایت علما تصمیم میگیرند که حاج آقا حسین قمی در اعتراض به اقدامات
رضاخان به
تهران رفته، با او صحبت کند. ایشان به
قرآن تفأل کرده، پس از خوب دانستن این اقدام، برای سفر مصمم میشود و اعلام میکند که اگر
رضاخان از اعمال غیر شرعی خود دست بر ندارد تا پای جان در انجام این مبارزه خواهد ایستاد. آیة الله قمی، در آخرین جلسه درس خود میفرماید: «به عقیده من اگر پیشرفت این جلوگیری از خلاف مذهب، منوط به کشته شدن ده هزار نفر، که رأس آنها حاج آقا حسین قمی است باشد، ارزش دارد.»
ایشان پیش از حرکت، تلگرامی به
رضاخان میفرستد و سبب حرکت خود را اعلام میدارد. قبل از حرکت، گروهی از مؤمنین
مشهد از وی میپرسند که در ملاقات با شاه چه خواهید کرد؟ معظم له میفرماید: «اول از او درخواست میکنم که از برنامههای غیر اسلامی دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفهاش میکنم.»
حاج آقا حسین پس از ورود به
تهران (۲۹
ربیع الاول ۱۳۵۴) با قید
استخارهای راهی
شهر ری شده، در باغ «سراج الملک» منزل کردند. مردم مؤمن و دین باور با حرکت خود به حضرت عبدالعظیم ـ علیه السلام ـ و دیدار با مرجع خود، آمادگی خویشتن را برای هر گونه جانفشانی و فداکاری اعلام نمودند. حضور گسترده دیدار کنندگان موجب وحشت و هراس دولت رضاخانی گردید و در نتیجه ظهر روز دوم
ربیعالثانی ملاقات با آیة الله قمی ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصره محل، فرستادگان
رضاخان به دیدار حاج آقا حسین قمی آمدند و با لحن بیادبانه اظهار کردند که: عرایض شما به سمع ملوکانه رسیده است. ایشان با بیاعتنایی به آنها فرمودند: «من باید با شخص شاه ملاقات کنم.»
این در حالی بود که
رضاخان به شدّت از انجام این ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دوری میجست.
خبر بازداشت حاج آقا حسین قمی به
مشهد رسید و حال و هوای شهر را دگرگون ساخت.
بسیاری از مردم
مشهد در
مسجد گوهرشاد اجتماع کردند و به سخنان وعاظ و خطبا چون
شیخ محمد تقی بهلول،
شیخ محمد واعظ خراسانی،
شیخ عباسعلی محقق،
شیخ علی اکبر مدقق،
شیخ محمد قوچانی که در مذمت اقدامات
رضاخان از جمله اجباری نمودن کلاه بینالمللی و تبلیغ کشف حجاب، به ایراد سخن پرداخته بودند، گوش فرا دادند.
روز چهاردهم
ربیع الثانی ۱۳۵۴ گروههای مختلف مردم
مشهد و روستاهای اطراف، به سوی
مسجد گوهرشاد حرکت کردند تا به جمع مردم و روحانیون متحصن در مسجد بپیوندند، لیکن قزاقان
رضاخان، با نواختن شیپور جنگ بیمحابا به روی مردم آتش گشودند و حدود یکصد نفر را
شهید و مجروح کردند. اما مردم مقاوم و صبور، با داس و چهار شاخ و بیل به مقابله برخاسته، به حرکت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها، به طرف مسجد سرازیر شدند. حضور زنان
مسلمان در این قیام بسیار چشمگیر است، با درخواست آنان چادری در مسجد پیرزن که در وسط صحن
مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شده و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نیمههای شب
یکشنبه نیروهای قزاق پس از دستور
رضاخان به فرماندهی سرهنگ ایرج مطبوعی در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهای سنگین را بر بامهای مشرف به حیاط مسجد قرار داده، سپس حمله را آغاز کردند و هنگامی که سپیده صبح زد بیش از دو هزار (تا پنج هزار)
شهید در
مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهای مسجد در خون غلتان بودند. کامیونهای نظامی برای حمل جنازهها آماده میشدند. به گفته یک شاهد عینی، پنجاه و شش کامیون جنازه از مسجد بیرون بردند و حتی زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودال دفن کردند. پس از این حادثه خونبار، رضاخان زمینه اخراج حاج آقا حسین قمی را فراهم کرد و ایشان را به عتبات مقدس تبعید کرد.
با شروع
جنگ جهانی دوم، در سال ۱۳۶۰ هجری ق. نیروهای مهاجم
انگلیس به کشور
عراق حمله کردند، لیکن به مقابله مردم مواجه شدند و نبردهای شدیدی بین آنان صورت گرفت. به گواهی تاریخ، علمای آن عصر نقش سرنوشت سازی را در تهییج مردم مقابله با آنان نیروهای انگلیسی داشتند. آیة الله قمی با صدور فتوایی مردم را به مقابله با نیروهای مهاجم فرا خوانده و دفاع از کیان
اسلام را جزو بهترین عبادتها شمرد. ایشان همچنین ضمن دعوت مردم و نیروهای دفاعی به هماهنگی و وحدت نسبت به تلاش برای اختلاف اندازی و تفرقه میان نیروهای مسلمانان هشدار داده بود.
پس از تبعید خفت بار
رضاخان در
شهریور ۱۳۲۰ ش.
ایران شاهد گسستن رشتههای پوسیده اختناق گردید. آیة الله حاج آقا حسین قمی از این فرصت پیش آمده استفاده کرد و به قصد زیارت مرقد مطهر
امام رضا ـ علیه السلام ـ و به منظور پیگیری اقدامات گذشته خود آماده سفر به
ایران شد و به
ایران بازگشت. ایشان در شهر
مشهد تلگرافی به دولت مخابره کرد و پیشنهادهای ذیل را مطرح نمود: لغو
کشف حجاب، انحلال مدارس مختلط، برپایی
نماز جماعت و تعلیم
قرآن و درس دینی در مدارس، آزادی حوزههای علمیه، کاهش فشار اقتصادی از دوش طبقه ضعیف، تلاش برای تعمیر قبور
ائمه بقیع ـ علیهم السلام ـ.
بعد از گذشت چند روزی از ارسال تلگرام، حاج آقا حسین قمی به
تهران آمده، متوجه میشود که دولت تصمیم ندارد به خواستههای ایشان ترتیب اثر دهد. بر این اساس، به طور علنی با دولت اعلام جنگ میکند. طبقات مختلف مردم و علما به حمایت از درخواستهای مرجع بزرگوار خود برمیخیزند. دولت با ملاحظه این خیزش عمومی و از سویی ایستادگی آن مرد الهی، سرانجام مجبور به عقبنشینی میشود و در تاریخ دوازدهم
شهریور ۱۳۲۲ ش. پیشنهادهای ایشان را میپذیرد.
پس از آن آیة الله حاج آقا حسین قمی که ثمره تلاشهای ده ساله خویش را نظاره میکند راهی کربلا میشود.
پس از انتشار و پخش کتابهای کسروی که در برگیرنده افکار منحط و ضد دینی بود عکسالعملهای متفاوتی از سوی مرزبانان مکتب تشیع و مردم معتقد به مقدسات دینی صورت پذیرفت و با آمدن کتابهای کسروی در
حوزه علمیه نجف اشرف و
کربلا،
سید مجتبی نواب صفوی نزد مراجع و اساتید عالیمقامی همچون آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی و
علامه امینی رفته، کتابهای منحط مزبور را با اظهار ناراحتی و تأسف، به آنان نشان میدهد و منتظر تصمیم و اقدام آن حافظان حریم دین میگردد. حاج آقا حسین قمی پس از مطالعه کتابها
احمد کسروی را
مرتد دانسته،
حکم ارتداد وی را صادر میکند.
نواب صفوی به حکم وظیفه دینی خویش، با تصمیمی قاطع درس و مدرسه را رها ساخته، به سرعت به وطن باز میگردد تا آن نابخرد را به سزایش برساند. او در روز ۲۴
اردیبهشت ۱۳۲۴ ش. به قصد کشتن
کسروی به همراه اسلحه کمری عازم آن خانه نابخرد میشود. پس از برخورد با وی او را نشانه میگیرد ولی اسلحهگیر میکند. وی صحنه را رها نساخته، به جانب او حمله ور میشود و سر آن مزدور را گرفته، با اسلحه به سر و صورتش میکوبد. این حرکت شجاعانه، ناکام میماند و
کسروی جان سالم بدر میبرد. پس از وقوع این حادثه نواب دستگیر میشود.
اما با فشار طبقات مردم بخصوص روحانیون آن مجاهد خستگی ناپذیر آزاد میشود و پس از آزادی، زمینه قتل کسروی را طرح ریزی میکند. در نهایت، روز ۲۰
اسفند ۱۳۲۴
سید حسین امامی به همراه برادر خود سیدعلی محمد، بنا به توصیه نواب، پیشتاز شده،
کسروی را به درک واصل میکنند.
در پایان نمونههایی از جلوههای رفتاری و اخلاقی آیه الله قمی را که هر کدام ستارهای فروزان برای رهروان فضیلت و چراغ هدایتی برای شیفتگان رسیدن به کمال خواهد بود، بیان میکنیم.
او بارها برای تربیت دیگران میفرمود: «در نظر ندارم در تمام عمر و ایام حیاتم حتی یک مرتبه خلف وعدهای نموده باشم.»
درس در بحثهای علمی آن بزرگوار حتی در شب های احیای
ماه مبارک رمضان دایر بود. در حالی که مردم در کنار مرقد پاک
سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ سخت مشغول خواندن
قرآن،
زیارت و انجام اعمال
شب قدر بودند، ایشان به درس و بحث مشغول میگشت و میفرمود: «فراگیری علم، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است.»
او هر گاه قصد مسافرت به جایی را داشت با کسانی که در بحث خصوصی او حاضر میشدند همسفر میشد تا درس سفر مشغول مباحثه شوند.
حاج آقا حسین قمی در دوستی، بر رفاقت صحیح، فوق العاده پایبند بود و رفیق را تاجایی دوست داشت که حدود اسلامی اجازه میداد و هرگز حاضر نبود به خاطر دوستی، ضوابط شرعی را به هیچ مقدار و تحت هیچ عنوانی زیر پا بگذارد. بارها میفرمود: «من تا در جهنم با رفیق هستم ولی به خاطر رفاقت داخل جهنم نمیشوم.»!
روزی آیة الله قمی در حالی که در حرم مطهر حضرت
ابی عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ مشغول
نماز جماعت بود،
نماز خود را قطع کرد و اقتدا کنندگان نیز با تعجب
نماز را ناتمام رها کرده، نزد آقا آمدند تا از علت این کار اطلاع پیدا کنند. حاج آقا حسین فرمود:
در هنگام خواندن
نماز، متوجه شدم که کنار فرشی که روی آن ایستادهام نوشته است: «وقف بالا سر حضرت ـ علیه السلام ـ!» سریعاً فرش را بردارید و سر جای خود پهن کنید تا دوباره
نماز را شروع کنم.»
روزی گروهی از برادران عرب زبان که به حرم
امام حسین ـ علیه السلام ـ آمده بودند در
نماز جماعت حاج آقا حسین قمی شرکت کردند. بعد از اتمام
نماز به حضور آقا رسیدند و گفتند: ما به شما اقتدا کردیم در حالی که اطمینان به صحت قرائت شما نداشتیم، چون اصل زبان شما ایرانی است! حاج آقا حسین در پاسخ به آنان با
تواضع و
فروتنی فرمود: «من هم اینک نزد شما مینشینم و
حمد و سوره را قرائت میکنم تا مطمئن شوید.»
پس از رحلت
آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که
مرجعیت عامه شیعه به آیة الله العظمی حاج آقا حسین قمی سپرده شد، ایشان از پذیرش و قبول این مسؤولیت سنگین بسیار ناراحت و غمگین گردید. لذا با خواندن نمازهای حاجت و
نماز جعفر طیار از خداوند متعال درخواست میکرد که مرگش زود فرا رسد.
آیه الله سید محمدهادی میلانی (ره) که ارتباط نزدیکی با آن فقیه زاهد داشت در این باره میگوید:
«به حرم
سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ مشرف شدم، آقا بالای سر مطهر نشسته بودند؛ به من اشاره نموده، نزد ایشان رفتم و آقا اظهار داشتند: ریاست به من روی آورده و من میترسم به دینم لطمه بخورد! من
دعا میکنم شما آمین بگویید (یا بالعکس) (سپس فرمودند:) خدایا! اگر این ریاست به دین من مضر است، جان مرا بگیر! و آن قدر گریه کردند که زمین از آب دیده ایشان تر شد.»
سایت اندیشه قم