• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شفعه‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شفعه يکي از حقوقي است که بوسيله آن شريک مي تواند سهم فروخته شده شريک خود را تملک کند.




شُفعه به استحقاق تملّک سهم فروخته شده‏ شريک شفعه گفته مي شود.
چنانچه يكى از دو شريكِ ملكى، سهم خود را به فردى سوم بفروشد، شريک ديگر حق دارد با شرايطى سهم فروخته شده را به ملك خود درآورد. چنين استحقاقى را «شفعه» گويند.

۱.۱ - تعريف ديگر شفعه


برخى، شفعه را به حق تملک قهرى سهم فروخته شده توسط شريک، براى شريک ديگر، تعريف كرده ‏اند. طبق اين تعريف، شفعه حق خواهد بود نه استحقاق. به دارنده اين حق «شفيع» گويند.
[۶] وسيلة النجاة،ص۳۸۲.
[۷] منهاج الصالحين (سيدمحسن حكيم) ج۲،ص۹۶.




شفعه عنوان بابى مستقل در فقه است كه همه مسائل و احكام مربوط به آن به تفصيل در اين باب آمده است.
شفعه در شرع مقدس، امرى ثابت و مشروع است.
[۸] فقه الإمام جعفر الصادق ج۴، ص۱۲۱.




شفعه در اموال غير منقول قسمت پذير، همچون زمين، خانه، باغ و مزرعه ثابت است. ثبوت آن در اموال منقول، اختلافى‏ است. عدم ثبوت به اكثر فقها، بلكه مشهور و قول به ثبوت به اكثر متقدمان و گروهى از متأخران نسبت داده شده است.
برخى قائلان قول نخست، در خصوص حيوان و برده شفعه را جارى دانسته‌‏اند.
[۱۰] مهذب الأحكام ج۱۸،ص۱۲۶.

ثبوت شفعه در اموال غير منقول غير قابل قسمت- كه قسمت كردن آن موجب ضرر است- از قبيل حمام، راه و آسياب، اختلافى است. قول به عدم ثبوت آن به اكثر متأخران، بلكه اكثر فقها، بلكه مشهور، بويژه متأخران نسبت داده شده است.
[۱۳] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۲۹.

شفعه در درخت و نيز در بنا به تبع زمين ثابت است؛ ليكن در صورتى كه مستقل داد و ستد شوند، اختلاف مطرح در اموال منقول درباره آنها نيز مطرح است.



۱. عدم تعدد شفيع: به قول مشهور، در اجراى حق شفعه، شفيع بايد يك نفر باشد و با تعدد آن، حق شفعه منتفى است.
۲. انتقال به سبب بيع: به قول مشهور- كه بر آن ادعاى اجماع نيز شده- در ثبوت شفعه شرط است كه شريک، سهم خود را از راه بيع به ديگرى منتقل كند. بنابر اين، انتقال سهم وى با هبه، صلح، مهر قراردادن و مانند آن، سبب ايجاد حق شفعه براى شريکش نمى‏‌شود.
۳. عدم افراز سهم: از شرايط ثبوت شفعه آن است كه شراكت به گونه مشاع باشد. بنابر اين، شريکى كه سهمش از زمين و مانند آن، تعيين و تفكيک شده، حق شفعه ندارد، مگر خانه كه در صورت داشتن راه مشترک، چنانچه شريک، سهم مفروز خود را همراه سهم مشترك خويش از راه، به ديگرى بفروشد، براى شريک وى حق شفعه ثابت مى ‏گردد؛ ليكن در اينكه اشتراک در آب- مانند چاه- نيز حكم اشتراک در راه را دارد يا نه و نيز در الحاق باغ و زمين به خانه، اختلاف است.
[۱۹] وسيلة النجاة،ص۳۸۲-۳۸۳.

هرگاه ملک غير مشمول شفعه- مثلا زمين قسمت شده- همراه ملك مشمول شفعه- چون زمين قسمت نشده- فروخته شود، حق شفعه تنها در ملك مشمول شفعه جارى است و نه تمامى مورد معامله.
۴. اسلام: در فرض مسلمان بودن خريدار، شفيع نيز بايد مسلمان باشد تا بتواند اخذ به شفعه كند و چنانچه خريدار كافر باشد، حق شفعه براى كافر نيز ثابت خواهد بود.
۵. توانايى پرداخت ثمن: شفيع بايد بالفعل يا بالقوه توانايى پرداخت ثمن را داشته باشد. بنابر اين، در صورت ناتوانى وى از پرداخت ثمن به مشترى و يا طفره رفتن و تأخير در پرداخت آن، حق شفعه‏‌اش باطل مى ‏شود، مگر آنكه خريدار راضى شود صبر كند.
[۲۵] مهذب الأحكام ج۱۸ ،ص۱۳۶- ۱۳۷.

چنانچه شفيع مدعى باشد ثمن در اختيار او است، ليكن فعلا نزدش حاضر نيست، سه روز به او مهلت داده مى ‏شود و اگر بگويد در شهرى ديگر است تا زمان دستيابى به آن- هرچند بيش از سه روز طول بكشد- به وى مهلت داده مى ‏شود، به شرط آنكه به خريدار زيانى نرسد.
[۲۸] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۳۷.




حق شفعه غايبى كه حتى توسط وكيل خود نتوانسته آن را اعمال كند؛ هرچند غيبتش به درازا بكشد، همچنين فردى كه از فروش سهم توسط شريک خود آگاهى نيافته است و نيز بيمار يا زندانى اى كه حتى توسط وكيل خود نتوانسته اخذ به شفعه كند، ساقط نمى ‏شود.
[۳۰] مهذب الأحكام ج۱۸،ص ۱۳۹.

حق شفعه براى سفيه، ديوانه و كودك نيز ثابت است؛ ليكن متولى اعمال اين حق، ولي آنان است كه با رعايت مصلحت و يا عدم مفسده- بنابر اختلاف اقوال- مى‏ تواند از طرف آنان اعمال حق كند. البته سفيه با اجازه ولي مى‏ تواند براى خود حق شفعه را اعمال كند. چنانچه در موارد ياد شده، ولي حق شفعه را اعمال نكند، كودك پس از بلوغ و ديوانه پس از هوشيارى مى‏ توانند آن را اعمال نمايند.



اعمال حق شفعه كه از آن به اخذ به شفعه تعبير مى ‏شود، پس از وقوع عقد بيع براى شفيع ثابت مى ‏شود، مگر آنكه فروشنده حق خيار فسخ داشته باشد كه در اين صورت برخى، استحقاق شفيع نسبت به اعمال حق شفعه را مشروط به پايان يافتن زمان خيار دانسته ‏اند.
[۳۵] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۴۱- ۱۴۲.
شفيع نمى‏‌تواند حق شفعه را نسبت به بخشى از سهم فروخته شده اعمال كند؛ بلكه يا بايد از حق خود صرف نظر نمايد و يا آن را نسبت به تمامى سهم اعمال كند.
شفيع قيمت تمام شده عقد را به خريدار مى‏ پردازد؛ خواه بيشتر از قيمت واقعى ملک باشد يا كمتر از آن و هزينه‌‏هاى انجام گرفته توسط خريدار، همچون اجرت دلال يا وكيل بر عهده او نيست.



اخذ به شفعه از ايقاعات است؛ از اين رو، نيازى به قبول خريدار نيست.
[۳۸] مهذب الأحكام ج۱۸،ص۱۴۲.

اخذ به شفعه با فعل و قول تحقق مى‏ يابد. فعل بدين گونه كه مشترى سهمى را كه خريدارى كرده در ازاى دريافت بهاى آن از شفيع به وى تحويل مى‏ دهد و يا در صورت عدم پرداخت آن از سوى شفيع، راضى به صبر مى‏ شود، و قول با گفتن الفاظ بيانگر آن- همچون: گرفتم و تملّك كردم- با پرداخت بها يا راضى شدن مشترى به صبر، تحقق مى ‏يابد. بنابر اين، بر صرف گفتن الفاظ دلالت كننده بر اخذ به شفعه، بدون پرداخت بها يا راضى شدن خريدار به صبر، اثرى مترتب نمى‏‌گردد.
چنانچه بهاى پرداختى توسط مشترى مثلى باشد، مانند طلا و نقره، شفيع مكلف به پرداخت مثل آن است و اگر قيمى باشد، مانند حيوان و پارچه، آيا حق شفعه ساقط مى‏ شود يا نه؟ مسئله اختلافى است. بنابر قول دوم، شفيع معادل بهاى پرداختى توسط مشترى را مى‏ پردازد.



به قول مشهور، اخذ به شفعه فورى است. بنابر اين، شفيع به محض آگاهى از معامله و تحقق حق شفعه براى خود، فورى بايد آن را اعمال كند؛ چون حق شفعه با تأخير بدون عذر در اعمال آن، باطل مى‏ شود و چنانچه تأخير از روى عذر باشد، مانند جهل به ثبوت حق شفعه، عدم اطمينان به سخن خبر دهنده و يا در زندان بودن شفيع، به گونه‌‏اى كه قادر به اعمال آن نباشد، حق شفعه باطل نمى‌‏شود.
[۴۱] تذكرة الفقهاء ج۱۲،ص ۳۱۲-۳۱۸.
[۴۲] ؛ مهذب الأحكام ج۱۸،ص ۱۴۵-۱۴۶.

اقدام فورى به اعمال حق شفعه امرى عرف ى است. بنابر اين، اگر شفيع مشغول كارى همچون تشييع جنازه، استحمام و يا عبادت باشد، لازم نيست آن را رها كند، بلكه پس از فراغت از آن، اخذ به شفعه مى‏‌نمايد.
[۴۵] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۴۶.

چنانچه خريدار مورد شفعه را به ديگرى بفروشد، شفيع مى ‏تواند به هر دو رجوع و اخذ به شفعه كند. همچنين است اگر چند بار دست به دست شده باشد. در اين گونه موارد، اگر شفيع به خريدار اول رجوع كند، بهاى معامله را مى‏ پردازد و معاملات بعدى باطل خواهد بود و در نتيجه هر يك از خريداران بعدى به فروشنده خود مراجعه كرده و بهاى پرداختى را پس مى‏ گيرد، و اگر به نفرات بعدى مراجعه كند، بهايى را كه بابت معامله بعدى پرداخت شده، مى‏ پردازد و معاملات پيشين صحيح خواهد بود.
[۴۷] مهذب الأحكام ج۱۸، ص ۱۴۹.




با اعمال حق شفعه توسط شفيع، همه تصرفاتى كه خريدار نسبت به مورد شفعه انجام داده، مانند وقف كردن و يا مسجد قرار دادن آن، باطل و بى اثر خواهد شد.
شفيع مجاز است مورد شفعه را تنها از خريدار مطالبه كند و حق ندارد به فروشنده رجوع نمايد. همچنين نمى ‏تواند معامله انجام گرفته بين آن دو را فسخ كند.



چنانچه مورد شفعه معيوب و يا تلف شود، در صورتى كه خريدار در ايجاد آن نقشى نداشته باشد، بنابر قول مشهور، ضامن نخواهد بود؛ خواه عيب يا تلف قبل از مطالبه شفيع پديد آمده باشد يا بعد از آن. همچنين است بنابر قول مشهور اگر عيب يا تلف مستند به فعل مشترى- قبل از مطالبه شفيع- باشد. در موارد ياد شده، شفيع ميان گرفتن مورد شفعه با پرداخت همه بها، و صرف نظر كردن از حق شفعه مخير مى‏ باشد. البته اين در صورتى است كه چيزى از مورد شفعه- كه موجب كاهش قيمت آن گردد- تلف نشده باشد. كه در اين فرض، بنابر قول اشهر، پرداخت تمامى ثمن بر عهده شفيع نمى‏ باشد؛ بلكه آن مقدار كه تلف شده، از ثمن كسر مى‏ شود،
[۵۱] كفاية الأحكام ج۱، ص۵۴۷.
و چنانچه عيب مستند به فعل مشترى پس از مطالبه شفيع باشد، بنابر قول مشهور، مشترى ضامن است. اگر مشترى در زمين مورد شفعه بنا احداث كند و يا درخت بكارد، مى‏ تواند بنا را ويران و درختان را از ريشه بركند؛
ليكن در اينكه اصلاح زمين آسيب ديده بر اثر تخريب بنا يا قطع درختان، بر او واجب است يا نه، اختلاف مى ‏باشد. اگر مشترى از تخريب بنا و قطع درختان امتناع ورزد، به قول جمعى از فقها، شفيع بين نابود كردن و پرداختن ارش به مشترى و بين تملّك آنها و پرداخت بهايشان به خريدار با رضايت وى و يا صرف نظر كردن از حق خويش، مخيّر است. برخى، پرداخت ارش را در فرض نابود كردن واجب ندانسته‏‌اند. بنابر اين قول، شفيع ميان ازاله بدون پرداخت ارش و تملک با پرداخت بهاى آن به مشترى، و صرف نظر از حق خود مخيّر خواهد بود.



آيا در اخذ به شفعه علم شفيع به ثمن (بهاى پرداختى) و مثمن (مورد شفعه) شرط است يا نه؟ جمعى از فقها علم شفيع به ثمن و برخى ديگر به ثمن و مثمن را شرط دانسته‏ اند.
[۵۵] شرائع الإسلام ج۴، ص۷۸۴.
[۵۶] تذكرة الفقهاء ج۱۲، ص۲۵۳.
[۵۹] كفاية الأحكام ج۱، ص۵۴۸.
[۶۰] وسيلة النجاة، ص۳۸۶
[۶۱] مفاتيح الشرائع ج۳، ص۸۱.
در مقابل، برخى هيچ كدام را شرط صحّت اخذ به شفعه ندانسته‏ اند.
[۶۴] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۵۲.




حق شفعه با اقاله (فسخ) دو طرف معامله از بين نمى ‏رود؛ زيرا ثبوت حق شفعه براى شفيع با عقد بوده و آن دو نمى ‏توانند آن را با اقاله اسقاط كنند.
[۶۶] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۶۰




آنچه در فاصله زمانى بين بيع مورد شفعه و اخذ به شفعه به عنوان نما بر مبيع افزوده مى‏‌شود، در صورتى كه متصل باشد، مانند افزوده شدن شاخه‎‏هاى درخت، از آنِ شفيع است؛ اما اگر منفصل باشد، از قبيل سكونت در منزل يا ميوه درخت، از آنِ مشترى خواهد بود. بنابر اين، او حق دارد ميوه درخت را تا زمان چيدن آن بر درخت باقى بگذارد.



حق شفعه پس از ثبوت آن قابل اسقاط است و با هر چه كه بيانگر صرف نظر كردن از آن باشد، اسقاط مى‏ گردد؛
[۶۹] كلمة التقوى‏ ج۴، ص۵۸.
ليكن در اينكه حق شفعه قبل از ثبوت آن، با اسقاط آن قبل از فروش مورد شفعه، ساقط مى‏ شود يا نه، اختلاف است
[۷۰] /مسالك الأفهام ۱۲، ص ۳۶۱.
.
آيا صرف شاهد بودن بر معامله يا تبريك گفتن به خريدار يا فروشنده و يا اجازه معامله دادن به يكى از آن دو، اسقاط حق شفعه به شمار مى‏ رود؟ مسئله اختلافى است.
[۷۱] مسالك الأفهام ۱۲،ص۳۶۲-۳۶۱.
[۷۳] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۷.




در اينكه حق شفعه پس از مرگ شفيع به ورثه او منتقل مى‏ شود يا نه اختلاف است. مشهور ميان متأخران، قول نخست است. بر اين قول ادعاى اجماع نيز شده است. بنابر اين قول، حق شفعه همچون مال به نسبت سهم ورثه تقسيم مى‏ شود نه به تعداد وارثان. بنابر اين، اگر ورثه منحصر به زوجه و فرزند باشند، يك هشتم به زوجه و باقى مانده به فرزند ميت داده مى شود.
[۷۶] مفتاح الكرامة ج۱۴، ص۴۱۵-۴۱۹.

با اسقاط حق شفعه توسط يك يا چند نفر از ورثه، بقيه نمى ‏توانند آن را تنها نسبت به سهم خود اجرا نمايند. در اين فرض آنان يا بايد از حق خود صرف نظر كنند و يا نسبت به تمامى مورد شفعه اخذ به شفعه نمايند.
[۷۹] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۵۴-۱۵۵.




حق شفعه همچون ديگر حقوق مالى قابل صلح است و شفيع مى ‏تواند بر ترک آن با خريدار مصالحه كند. در اين صورت حق شفعه وى باطل مى‏ گردد.



هر گاه شفيع پس از آگاهى از داشتن حق شفعه، سهم خود را بفروشد، حقش ساقط مى ‏شود؛ ليكن اين حق براى خريدار نخست بر خريدار دوم ثابت مى‏ گردد. و در صورتى كه فروش سهم قبل از آگاهى يافتن از حق شفعه باشد، در بطلان حق شفعه اختلاف است.
[۸۳] وسيلة النجاة، ص۳۸۷




ثبوت حق شفعه براى شفيع مانع تصرف مشترى نسبت به مورد شفعه نمى‏ شود. بنابر اين، تصرفات وى تا قبل از اعمال حق شفعه توسط شفيع نافذ است؛ چنان كه تصرفات مشترى موجب از بين رفتن حق شفيع نمى‏‌گردد.
[۸۶] مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۴۸.




 
۱. جامع المقاصدج۶،ص۳۴۲.    
۲. جواهرالكلام ج۳۷،ص۲۳۸.    
۳. شرائع الإسلام ج۴،ص۷۷۶.    
۴. قواعد الأحكام ج۲،ص۲۴۲.    
۵. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۳۸    
۶. وسيلة النجاة،ص۳۸۲.
۷. منهاج الصالحين (سيدمحسن حكيم) ج۲،ص۹۶.
۸. فقه الإمام جعفر الصادق ج۴، ص۱۲۱.
۹. مسالك الأفهام ج۱۲، ص۲۶۱-۲۶۵.    
۱۰. مهذب الأحكام ج۱۸،ص۱۲۶.
۱۱. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۴۱-۲۴۵.    
۱۲. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۵۱-۲۵۲    
۱۳. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۲۹.
۱۴. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۴۷-۲۴۹.    
۱۵. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۷۲.    
۱۶. مسالك الأفهام ج۱۲،ص۲۷۳.    
۱۷. جواهر الكلام ج۳۷، ص۲۶۶.    
۱۸. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۵۸-۲۶۰.    
۱۹. وسيلة النجاة،ص۳۸۲-۳۸۳.
۲۰. منهاج الصالحين (خويى)ج۲،ص۷۲.    
۲۱. هداية العباد (گلپايگانى)ج۱،ص۴۰۰.    
۲۲. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۶۵- ۲۶۶.    
۲۳. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۷۰.    
۲۴. و جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۹۳-۲۹۴.    
۲۵. مهذب الأحكام ج۱۸ ،ص۱۳۶- ۱۳۷.
۲۶. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۷۹- ۲۸۲.    
۲۷. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۸۳.    
۲۸. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۳۷.
۲۹. جواهر الكلام ج۳۷، ص۲۸۶-۲۸۷.    
۳۰. مهذب الأحكام ج۱۸،ص ۱۳۹.
۳۱. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۸۹- ۲۹۰.    
۳۲. جواهر الكلام ج۳۷،ص۲۹۱.    
۳۳. جواهر الكلام ج۳۷،ص۳۲۰-۳۲۲    
۳۴. المبسوط ۳، ص۱۲۳.    
۳۵. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۴۱- ۱۴۲.
۳۶. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۲۵.    
۳۷. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۲۶-۳۲۷.    
۳۸. مهذب الأحكام ج۱۸،ص۱۴۲.
۳۹. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۳۰- ۳۳۱    
۴۰. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۳۳-۳۳۴    
۴۱. تذكرة الفقهاء ج۱۲،ص ۳۱۲-۳۱۸.
۴۲. ؛ مهذب الأحكام ج۱۸،ص ۱۴۵-۱۴۶.
۴۳. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۳۸- ۳۳۹.    
۴۴. جواهر الكلام ج۳۷، ص ۳۴۰-۳۴۱.    
۴۵. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۴۶.
۴۶. جواهر الكلام ۳۷/ ۳۵۲- ۳۵۳.    
۴۷. مهذب الأحكام ج۱۸، ص ۱۴۹.
۴۸. جواهر الكلام ج۳۷، ص ۳۵۳    
۴۹. جواهر الكلام ج۳۷، ص ۳۵۵-۳۵۶    
۵۰. مسالك الأفهام ج۱۲، ص۳۲۵.    
۵۱. كفاية الأحكام ج۱، ص۵۴۷.
۵۲. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۵۷- ۳۵۸.    
۵۳. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۶۱    
۵۴. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۶۵-۳۷۴.    
۵۵. شرائع الإسلام ج۴، ص۷۸۴.
۵۶. تذكرة الفقهاء ج۱۲، ص۲۵۳.
۵۷. جامع المقاصد ج۶، ص۳۹۸.    
۵۸. مسالك الأفهام ج۱۲، ص۳۳۵.    
۵۹. كفاية الأحكام ج۱، ص۵۴۸.
۶۰. وسيلة النجاة، ص۳۸۶
۶۱. مفاتيح الشرائع ج۳، ص۸۱.
۶۲. مجمع الفائدة ج۹، ص۳۷-۳۸.    
۶۳. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۸۰-۳۸۲.    
۶۴. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۵۲.
۶۵. جواهر الكلام ج۳۷، ص۳۴۷.    
۶۶. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۶۰
۶۷. جواهرالكلام ج۳۷، ص۳۷۴- ۳۷۶    
۶۸. حاشيةكتاب المكاسب (اصفهانى) ج۱،ص۴۹.    
۶۹. كلمة التقوى‏ ج۴، ص۵۸.
۷۰. /مسالك الأفهام ۱۲، ص ۳۶۱.
۷۱. مسالك الأفهام ۱۲،ص۳۶۲-۳۶۱.
۷۲. جواهر الكلام ج۳۷، ص۴۳۲- ۴۳۳.    
۷۳. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۵۶-۱۵۷.
۷۴. جامع المقاصد ج۶، ص۴۴۷.    
۷۵. الحدائق الناضرة ج۲۰، ص ۳۲۵.    
۷۶. مفتاح الكرامة ج۱۴، ص۴۱۵-۴۱۹.
۷۷. جواهرالكلام ج۳۷، ص۳۹۳.    
۷۸. جواهرالكلام ج۳۷، ص۳۹۵.    
۷۹. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۵۴-۱۵۵.
۸۰. جواهرالكلام ج۳۷، ص ۴۰۳- ۴۰۴.    
۸۱. إرشاد الأذهان ج۱، ص۳۸۷.    
۸۲. جامع المقاصد ج۶، ص۴۴۵-۴۴۶.    
۸۳. وسيلة النجاة، ص۳۸۷
۸۴. جواهر الكلام ج۳۷، ص ۳۹۸- ۴۰۰.    
۸۵. جواهرالكلام ج۳۷، ص۳۵۱- ۳۵۲.    
۸۶. مهذب الأحكام ج۱۸، ص۱۴۸.




فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج‌۴، ص۶۸۷-۶۹۴    




جعبه ابزار