شیخ خزعل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خزعل «شیخ خزعل»، حکمران محمّره،
شیخ و رئیس قبیله مُحَیْسِن، از ۱۳۱۵ تا ح۱۳۴۳/۱۳۰۳ش.
شیخخزعل به نصرتالملک، معزالسلطنه، سردار اقدس و سردار ارفع ملقب بود
و رتبه امیرتومانی
و سپس امیرنویانی
داشت.
خزعل در ۱۲۸۰ به
دنیا آمد. او از طایفه
عرب بنیکعب
خوزستان و پسر حاج جابرخان نصرتالملک، حکمران محمّره، بود.
پس از
مرگ پدرش در ۱۲۹۸، برادرانش
شیخ مزعل و شیخمحمد بر سر جانشینی با یکدیگر درافتادند. شیخمحمد که پسر بزرگتر بود، در مقابل عشیره کاری از پیش نبرد و چون آنان مزعل را میخواستند شاه نیز
لقب نصرتالملک را که از آن شیخ جابر بود، به مزعل داد.
شیخ مزعل پس از به قدرت رسیدن، با برادر کوچکترش خزعل که نزد او میزیست، بدرفتاری میکرد. در نتیجه، این دو برادر به یکدیگر بدگمان بودند.
در ۱۳۱۵، خزعل با به
قتل رساندن مزعل به
قدرت رسید.
و با اعمال
خشونت و شدت عمل، مخالفت اعضای طایفه و حتی اغلب شیوخ عرب را خنثی ساخت.
بدینترتیب شیخخزعل، شیخِ قبیله محیسن شد و از مظفرالدینشاه حکمرانی و سرحدداری محمّره و لقب معزالسلطنه و درجه امیرتومانی گرفت.
شیخخزعل با دختران رجال مشهور و بانفوذ
ازدواج میکرد تا موقعیت خود را تحکیم کند.
از جمله اقدامات خزعل برای تثبیت وضع خویش در خوزستان، از میان برداشتن شیوخ قبایلی چون شیخِ آلخمیس، شیخِ بنیطُرَف و شیخِ هویزه بود که به این ترتیب
عشایر آنان زیرنفوذ شیخخزعل قرار گرفتند.
او ناحیه حکمرانی خود در محمّره و فلاحیه را از حکومت خوزستان جدا کرد. پس از آن، حکومت
اهواز را به او دادند و در ۱۳۱۹ به موجب فرمان شاه، جزیره آبادان، بهمنشیر، کارون، هندیجان، دهملا و فلاحیه نیز جزو املاک شخصی خزعل گردید.
همزمان با افزایش قدرت شیخ خزعل در خوزستان و به سبب اعطای امتیاز نفت به دارسی در ۹ صفر ۱۳۱۹/ ۲۸ مه ۱۹۰۱ ، توجه انگلیسیها به آن منطقه دوچندان شد و برای آنکه در آنجا شورشی روی ندهد، از شیخ خزعل حمایت کردند.
از اواخر ۱۳۱۸/ اوایل ۱۹۰۱، شیخ خزعل خواستار تضمینهایی از سوی
دولت انگلیس شد. بدینمنظور در ۱۳۲۰/ ۱۹۰۲ سرآرتور هاردینگ، وزیرمختار انگلستان در
تهران، در نامهای به خزعل اطمینان داد که در مقابل دولت مرکزی از او حمایت خواهد کرد.
اکتشاف و استخراج نفت در خوزستان در ۱۳۲۳/۱۹۰۵ وارد مراحل جدیدی شد و شرکت نفت ایران و انگلیس برای خرید زمینهایی که لولههای نفت از آنجا عبور میکرد مستقیمآ با سران بختیاری و شیخ خزعل وارد مذاکره شد.
«برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به شرکت نفت انگلیس و ایران» در ۲۷
جمادیالاخره ۱۳۲۷/ ۱۶ ژوئیه ۱۹۰۹، سرپرسی کاکس «سرکنسول انگلستان در بوشهر» ضمن عقد قراردادی با شیخ خزعل، یک میل مربع «هر میل مربع معادل ح۵۹۰ر۲ کیلومترمربع» از اراضی
آبادان را برای احداث پالایشگاه از شیخ خزعل خرید. شیخخزعل موافقت کرد که با دریافت ۶۵۰ لیره در سال، حفاظت تأسیسات و لولهها و نیز ایجاد امنیت در منطقه را بهعهده گیرد. افزون بر آن، دههزار لیره هم وام گرفت.
خزعل در این دوران صاحب نفوذ و قدرت فراوانی بود تا جایی که او را نیمه پادشاه میدانستند. او در زمان خودش یکی از چند نفر ثروتمند
ایران بود.
شیخ خزعل که از حمایتهای محدود انگلیس چندان راضی به نظر نمیرسید، در رمضان ۱۳۲۵/ اکتبر ۱۹۰۷ به کنسول انگلستان در محمّره شکایت کرد و خواهان تضمیننامه کتبی برای حمایت از خود و فرزندانش شد. انگلیس نیز برای پیشگیری از درخواست حمایت خزعل از روسیه، در ۱۳۲۶/ ۱۹۰۸ ضمانتنامهای کتبی به وی داد
ولی دامنه درخواستهای شیخ از دولت انگلیس روز به روز گستردهتر میشد و او خواهان تضمینهای بیشتر و محکمتری بود. بنابراین در ۱۳۲۸/۱۹۱۰ قراردادی که در عین حال تضمیننامه دولت انگلیس هم بود، در محمّره میان شیخ خزعل و کاکس بسته شد.
البته با این قید که شیخ و جانشینان او میباید وظایف خود را در قبال حکومت مرکزی ایران به جاآورند.
اگرچه شیخ با انگلیسیها مناسبات ویژهای داشت، اما آنان میدانستند که او تحت حمایت دولتشان نیست.
در ۱۳۳۱/۱۹۱۳، شیخ خزعل بار دیگر از دولت انگلیس خواست که حمایت از جانشینش را اعلام نماید و بین وی و بختیاریها نیز صلح برقرار کند. همچنین دولت ایران را به قبول خودمختاری وی در مناطق تحت حاکمیتش وادار نماید. در ۱۴
ذیحجه ۱۳۳۲/ ۳ نوامبر ۱۹۱۴، کلنل ناکس «کفیل نماینده سیاسی انگلستان در بوشهر» در نامهای به شیخ خزعل نوشته بود که برای تصرف
بصره ممکن است به کمک او نیاز باشد
و در ازای اینکه شیخ خزعل در ائتلاف امیر عبدالعزیز سعودی و شیخ مبارکالصباح کویتی علیه عثمانیها در بصره شرکت نماید، انگلیس نیز در مقابل دولت ایران به او کمک میکند.
در ۳
محرم ۱۳۳۳/ ۲۲ نوامبر ۱۹۱۴، کاکس نامه دیگری برای خزعل فرستاد که در آن تعهدات و تضمینهای بیشتری در حمایت از حکمرانی او داده شده بود.
با آغاز
جنگ جهانی اول «۱۹۱۴»، شیخ خزعل تمام توان خود را به کار گرفت تا از منافع انگلیسیها
دفاع کند. آنها نیز تسلیحات در اختیار شیخ و رؤسای بختیاری قرار دادند،
در جنگ، عثمانیها تلاش کردند ایران را از موضع بیطرفی خارج کنند. آنان به شیخ خزعل گفتند به سود دولت عثمانی وارد جنگ شود وگرنه، به محمّره حمله میکنند. همچنین شیخ غضبان و اهالی عماره را تحریک کردند تا کارون، ناصری و محمّره را تصرف کنند.
در
ربیعالاول ۱۳۳۲/ ژانویه ۱۹۱۵، شورش عربهای طایفه بنیلام و بنیطرف و نیز تیرههایی از طایفه کعب بر شیخ خزعل، در پی تبلیغات عثمانی و دعوت به
جهاد در برابر
کافران مهاجم به سرزمینهای اسلامی و نیز ناخشنودی طوایف از شیوه حکومت خودکامه او، خیلی زود به بحرانی جدّی برای دولت انگلستان و شیخخزعل تبدیل شد. این شورش که منافع انگلیس را در منطقه نفتی خوزستان بهطور جدّی تهدید میکرد، سرانجام با ورود ۵۰۰، ۱۲سرباز انگلیسی از جبهه بینالنهرین به خوزستان و مساعی شیخخزعل خاتمه یافت؛ هرچند این واقعه ضربه سختی به حیثیت شیخخزعل و حکومت او زد و انگلیسیها را که درباره توانایی خزعل برای حفظ
امنیت خوزستان دچار تردید شده بودند به چارهجویی واداشت.
در خلال جنگ جهانی اول، علمای بزرگ نجف فتاوی و نامههایی برای ترغیب شیخ خزعل و دعوت از او برای شرکت در جهاد با انگلیسیها فرستادند، اما او کماکان مناسبات خود را با انگلیسیها حفظ کرد.
در ۲۴
صفر ۱۳۳۶/ ۱۰ دسامبر ۱۹۱۷، دولت انگلیس نشان فرمانده بزرگ امپراتوری
هند را به شیخ اعطا نمود.
و این خود تأکید دوبارهای بر مناسبات دوستانه شیخ با دولت انگلیس بود. پس از پایان جنگ، شیخ فرصتی دوباره یافت تا به سرکوب مخالفان و رقبای محلی خود بپردازد.
شیخ خزعل که در سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۷ وارد یکی از لژهای
فراماسونری مصر شده بود، در ۱۳۴۰ به درجه استادی ارتقا یافت و در ضمن پیشنهاد کرد تا لژی به نام خودش در
خرمشهر دایر نماید. به نوشته رائین،
گراندلژ مصر پیشنهاد خزعل را بررسی کرد و فرمان تأسیس لژ خزعلخان را صادر نمود.
پس از به قدرت رسیدن
رضاخان، در عرصه
سیاست درگیریهایی میان او و شیخ خزعل به وجود آمد. شیخ خزعل تلاش کرد تا با حمایت کردن از
سید ضیاءالدین طباطبایی و ولیعهد، محمدحسن میرزا، تغییری در اوضاع نابسامان سیاسی ایجاد کند، اما کاری از پیش نبرد.
رضاخان با مطرح کردن بدهیهای معوقه شیخ خزعل به دولت،
در پی تحریک شیخ و بهانهای برای لشکرکشی به خوزستان بود،
رضاخان با ادعای اینکه میخواهد مملکت را از شر ملوکالطوایفی برهاند، در تدارک
سفر به خوزستان برآمد،
در این میان، منافع انگلستان اقتضا میکرد که از
حکومت مرکزی و یکپارچه در مقابل حکومتهای خودمختار محلی حمایت کند. با وجود این، سیاستمداران ارشد انگلیسی درگیر تناقضی آشکار در حمایت از شیخ یا حمایت از حکومت مرکزی ایران به رهبری رضاخان شده بودند.
«رجوع کنید به ایران و انگلیس، روابط» آنان از سردارسپه خواستند که رعایت حال خزعل را بنماید و از سوی دیگر، به خزعل توصیه کردند که از رضاخان اطاعت کند،
ولی پس از پیروزی بلشویکها در روسیه از حمایت خزعل دست برداشتند و به منظور تحکیم دولت مرکزی، سردارسپه را تقویت کردند.
سپس آرتور میلیسپو، رئیس مالیه ایران، مأمور وصول ۰۰۰، ۴۳۰ تومان مالیات عقبافتاده خزعل شد
پیش از این، شیخ نهتنها مالیاتی به دولت نمیپرداخت، بلکه هزینههای تأمین امنیت خوزستان را نیز مطالبه میکرد. در پی فشار میلیسپو، شیخ خزعل نه تنها
مالیات خوزستان را در «کنترات» خود دانست، بلکه رضاخان را
غاصب حکومت خواند.
بدینترتیب، مناسبات شیخ خزعل و رضاخان تیره و سپس قطع گردید،
شیخ برای مقابله با رضاخان، با برخی از خانهای بختیاری، کمیته قیام سعادت را تشکیل داد و با ارسال تلگراف به سفارتخانههای خارجی در تهران، رضاخان را به غصب حکومت
احمدشاه متهم کرد و از احمدشاه که در پاریس به سر میبرد، خواست تا از طریق خوزستان به ایران بازگردد،
احمدشاه که چندان موافقتی با اقدامات شیخ نداشت، هیچ پاسخی برای او ارسال نکرد،
شیخ همچنین تلگرافی برای علمای
نجف فرستاد تا آنان را با خود همرأی سازد، اما پاسخ آنان هم به شیخ منفی بود.
خزعل دست یاری به سوی
اسماعیلخان صولتالدوله رهبر ایل قشقایی، و
غلامرضاخان والی
پشتکوه، دراز نمود.
اما برخلاف انتظار او، عشایر قشقایی خود را از این معرکه دور نگاه داشتند، هرچند غلامرضاخان بهپشتیبانی از خزعل تمایلداشت،
ظاهرآ
سیدحسن مدرس، از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس، و سایر اعضای این فراکسیون با اقدام شیخ خزعل موافق بودند.
کمیته قیام سعادت با اطلاع کنسول وقت انگلیس در اهواز تشکیل شد و او وعده همهگونه کمک مالی و مهمات و توپ و
اسلحه را به آنان داده بود.
رضاخان با خواندن تلگرافی که خزعل توسط سفارت
ترکیه به مجلس شورای ملی فرستاده بود و در آن اهداف خود و کمیته قیام سعادت را شرح داده بود، عزم خود را برای حرکت به سمت خوزستان جزم نمود و در ۱۳ آبان ۱۳۰۳، عازم خوزستان شد. در
اصفهان، کنسول انگلیس به دیدار رضاخان رفت تا او را از ادامه
سفر باز دارد ولی با مخالفت او مواجه شد.
رضاخان پس از ورود به شیراز، تلگرافی از خزعل مبنیبر اظهار ندامت دریافت کرد، ازاینرو خواستار تسلیم بدون قید و شرط و قطعی او شد و در ۲۶ آبان ۱۳۰۳ وارد بوشهر شد. سپس ابلاغیهای نوشت و دستور داد تا برفراز خوزستان پخش کنند. مضمون این ابلاغیه مقصر دانستن خزعل، بیگناهی مردم عادی و دعوت آنان به زمین گذاشتن سلاح و اطاعت از نیروهای دولتی بود. رضاخان از طریق بوشهر با کشتی به سوی
بندر دیلم حرکت کرد.
در تمام مدت تهدیدات ظاهری و هشدارهای انگلیسیها و برحذر داشتن رضاخان از
جنگ و
جدال ادامه داشت،
اما مضمون تلگرافهایی که میان رضاخان و خزعل رد و بدل شده است، نشان از موضع قدرت رضاخان و موضع ضعف، تسلیم و انقیاد خزعل دارد. رضاخان پس از رسیدن به اهواز در عمارت خزعل جای گرفت و در دیداری که با او داشت از او خواست که مطیع و منقاد باشد.
همچنین اصرار داشت که شیخ خزعل به
تهران بیاید، اما شیخ طفره میرفت.
رضاخان پس از گماردن
فضلاللّه زاهدی به ریاست حکومت نظامی خوزستان، به تهران بازگشت. زاهدی محرمانه از سوی رضاخان دستور داشت تا خزعل را دستگیر کند،
او با استفاده از
غفلت خزعل، در ضیافتی او را دستگیر کرد و فورآ به تهران فرستاد. خزعل و سه پسرش سالها در شمیران در خانهای که تحتنظر بود، زندگی کردند،
سرانجام در ۱۳۱۵ش، مأموران شهربانی وی را در همین
خانه به
قتل رساندند.
از شیخ خزعل کتابی به نام
الریاضالخزعلیة فی السیاسة الانسانیة در دو مجلد، در
مصر به چاپ رسیده است. کسروی مدعی است شیخ خزعل به فردی
پول داد تا این کتاب را به نام او تألیف کند،
همچنین، به نوشته وی
شیخ سالیانه هزاران لیره در میان روزنامهنگاران مصری و عراقی پخش میکرد تا در روزنامهها و مجلات، او را امیر
عربستان بنامند. نیز با حمایت از شعرا بر آن بود تا به لقب «المحسنالکبیر» مشهور شود.
(۱) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۲) منصوره اتحادیه، رضاقلیخان نظامالسلطنه، تهران ۱۳۷۹ش.
(۳) محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۰ش.
(۴) غلامحسین افضلالملک، افضلالتواریخ، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۱ش.
(۵) مصطفی انصاری، تاریخ خوزستان: ۱۸۷۸ـ ۱۹۲۵ «دوره شیخخزعل»، ترجمه محمد جواهرکلام، تهران ۱۳۷۷ش.
(۶) مهدی بامداد، شرححال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، تهران ۱۳۵۷ش.
(۷) محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران ۱۳۲۳ـ۱۳۶۳ش.
(۸) کاوه بیات، شورش عشایری فارس: ۱۳۰۹ـ۱۳۰۷ه ش، تهران ۱۳۶۵ش.
(۹) حسن تقیزاده، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۲ش.
(۱۰) جهادیه: فتاوی جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانی اول، به کوشش محمدحسن کاووسیعراقی و نصراللّه صالحی، تهران: وزارت امورخارجه، ۱۳۷۵ش.
(۱۱) خزعل، کتاب الریاضالخزعلیة فیالسیاسة الانسانیة، قاهره ۱۳۲۱.
(۱۲) یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۳) ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ: ۱۹۲۵ـ ۱۹۰۰، بخش ۱، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۴) اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۵) رستاخیز ایران: مدارک مقالات و نگارشات خارجی ۱۲۹۹ـ ۱۳۲۳، گردآورنده: فتحاللّه نوری اسفندیاری، تهران: ابنسینا، ۱۳۳۵ش.
(۱۶) رضا پهلوی، شاه ایران، رضاشاه کبیر: سفرنامه خوزستان، تهران ۱۳۵۵ش.
(۱۷) علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران ۱۳۷۲ش.
(۱۸) قهرمانمیرزا سالور، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، ج ۹، چاپ مسعود سالور و ایرج افشار، تهران ۱۳۷۹ش.
(۱۹) محمدعلی سدیدالسلطنه، سفرنامه سدیدالسلطنه: التدقیق فی سیرالطریق، چاپ احمد اقتداری، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۰) فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران: اس پی آر، ترجمه منصوره اتحادیه «نظام مافی» و منصوره جعفری فشارکی «رفیعی»، تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۱) کریم سلیمانی، القاب رجال دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۲) محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایهداری در ایران: مرحله گسترش ۱۳۴۲ـ ۱۳۵۷، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۳) علیرضا صداوی، خوزستان در آیینهی تاریخ: تاریخ بنیکعب و ماجرای شیخخزعل، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۴) سیروس غنی، ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، تهران ۱۳۷۷ش.
(۲۵) مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران ۱۳۵۸ش.
(۲۶) کتاب آبی: گزارشهای محرمانه وزارت امورخارجه انگلیس درباره انقلاب مشروطه ایران، بهکوشش و ویراستاری احمد بشیری، تهران: نشر نو، ۱۳۶۲ـ۱۳۶۹ش.
(۲۷) کتاب سبز، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳ش.
(۲۸) احمد کسروی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۹) اولریش گرکه، پیش به سوی شرق: ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول، ترجمه پرویز صدری، تهران ۱۳۷۷ش.
(۳۰) سرپرسی لورین، شیخخزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیعیمهرآبادی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۱) پیروز مجتهدزاده، خلیجفارس: کشورها و مرزها، تهران ۱۳۷۹ش.
(۳۲) عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخاجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ش.
(۳۳) مصطفی عبدالقادر نجار، التاریخالسیاسی لامارة عربستان العربیة: ۱۸۹۷ـ ۱۹۲۵، قاهره ۱۹۷۱.
(۳۴) حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج ۳، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۵) William Theodor Strunk, "The reign of Shaykh Khaz'al Ibn Jabir and the suppression of the principality of Arabistan: a study in British imperialism in؛ southwestern Iran, ۱۸۹۷-۱۹۲۵", Ph D dissertation, The Department of History, Indiana University, ۱۹۷۷؛
(۳۶) Denis Wright, The Persians amongst the English: episodes in Anglo-Persian history, London ۱۹۸۶؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شیخ خزعل»، شماره۷۰۴۳.