طهارت از پلیدی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از آن جهت كه
دین اسلام يك برنامه كامل براى
زندگی بشر بوده و تمام جنبههاى حيات
مادی و معنوى او را در نظر دارد و از جهتى
بهداشت يكى از ابعاد مهم زندگى بشر است،
اسلام عزيز نسبت به مسأله طهارت و
بهداشت عنايت شايانى دارد.
اهل بیت علیهمالسّلام از هر نوع پلیدی و ناپاکی به دور بودند.
«... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا»؛ و در خانههای خود بمانید، و همچون دوران
جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و
نماز را برپا دارید، و
زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط میخواهد پلیدی و
گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
تعبیر به انما که معمولا براى
حصر است ، دلیل بر این است که این
موهبت ویژه
خاندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
جمله یرید اشاره به
اراده تکوینی پروردگار است ، و گرنه
اراده تشریعی ، و به تعبیر دیگر لزوم پاک نگاهداشتن خویش ، انحصارى به خاندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) ندارد، و همه مردم بدون
استثناء به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پلیدى پاک باشند.
ممکن است گفته شود اراده تکوینى موجب یکنوع
جبر است ، ولى با توجه به بحثهائى که در مساله معصوم بودن
انبیاء و
امامان داشته ایم پاسخ این سخن روشن مى شود و در اینجا بطور خلاصه مى توان گفت : معصومان داراى یکنوع شایستگى اکتسابى از طریق اعمال خویشند، و یکنوع
لیاقت ذاتى و موهبتى از سوى پروردگار، تا بتوانند الگو و اسوه مردم بوده باشند.
به تعبیر دیگر معصومان به خاطر تاییدات الهى و اعمال پاک خویش ، چنان هستند که در عین داشتن
قدرت و اختیار براى گناه کردن به سراغ گناه نمى روند درست همانگونه که هیچ فرد عاقلى حاضر نیست ، قطعه آتشى را بر دارد و به دهان خویش بگذارد با اینکه نه اجبارى در این کار است و نه اکراهى ، این حالتى است که از درون وجود خود انسان بر اثر آگاهیها و مبادى فطرى و طبیعى مى جوشد، بى آنکه جبر و اجبارى در کار باشد.
واژه رجس به معنى شى ء ناپاک است خواه ناپاک از نظر طبع آدمى باشد یا به
حکم عقل یا
شرع و یا همه اینها.
و اینکه : در بعضى از کلمات رجس به معنى گناه یا
شرک یا
بخل و
حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن
تفسیر شده ، در حقیقت بیان مصداقهائى از آن است ، و گرنه مفهوم این کلمه مفهومى عام و فراگیر است ، و همه انواع پلیدیها را به حکم اینکه الف و لام در اینجا به اصطلاح الف و لام جنس است شامل مى شود تطهیر به معنى پاک ساختن و در حقیقت تاکیدى است بر مساله اذهاب رجس و نفى پلیدیها، و ذکر آن به صورت مفعول مطلق در اینجا نیز تاکید دیگرى بر این معنى محسوب مى شود.
و اما تعبیر اهل البیت به اتفاق همه علماى
اسلام و مفسران ، اشاره به اهلبیت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است ، و این چیزى است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده مى شود، چرا که بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شد، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن ، بیت و خانه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
اما اینکه مقصود از اهل بیت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در اینجا چه اشخاصى مى باشد؟ در میان مفسران گفتگو است بعضى آن را مخصوص
همسران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دانسته اند، و
آیات قبل و بعد را که در باره
ازدواج رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سخن مى گوید، قرینه این معنى شمرده اند.
ولى با توجه به یک مطلب ، این عقیده نفى مى شود و آن اینکه ضمیرهائى که در آیات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمیر جمع مؤ نث است ، در حالى که ضمائر این قسمت از آیه (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا) همه به صورت جمع مذکر است ، و این نشان مى دهد معنى دیگرى در نظر بوده است .
لذا بعضى دیگر از مفسران از این مرحله گام فراتر نهاده و آیه را شامل همه خاندان پیامبر اعم از مردان و همسران او دانسته اند.
از سوى دیگر روایات بسیار زیادى که در منابع
اهل سنت و
شیعه وارد شده معنى دوم یعنى شمول همه خاندان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را نیز نفى مى کند و مى گوید: مخاطب در
آیه فوق منحصرا پنج نفرند:
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )،
علی (علیه السلام ) و
فاطمه (علیهاالسلام ) و
حسن (علیه السلام ) و
حسین (علیه السلام ).
با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنى بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول براى این آیه همان معنى سوم یعنى اختصاص به
خمسه طیبه است .
حال باید دید اهل بیت چه کسانى هستند؟ بطور مسلم فقط
زنان آن جناب اهل بیت او نیستند، براى اینکه هیچگاه صحیح نیست ضمیر مردان را به زنان ارجاع داد، و به زنان گفت ((عنکم - از شما)) بلکه اگر فقط همسران اهل بیت بودند، باید مى فرمود: ((عنکن))، بنابراین ، یا باید گفت مخاطب همسران پیامبر و دیگران هستند همچنان که بعضى دیگر گفته اند: مراد از اهل البیت ، اهل بیت الحرام است ، که در آیه ((ان اولیاوه الا المتقون)) آنان را متقى خوانده ، و بعضى دیگر گفته اند: مراد اهل مسجد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، و بعضى گفته اند: همه آن کسانى است که در
عرف جزو خاندان آن جناب به شمار مى روند، چه همسرانش ، و چه خویشاوندان و نزدیکانش ، یعنى
آل عباس ،
آل عقیل ،
آل جعفر ، و
آل علی ، و بعضى دیگر گفته اند: مراد خود رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و همسران اوست ، و شاید آنچه به
عکرمه و
عروه نسبت داده اند همین باشد، چون آنها گفته اند: مراد تنها و تنها همسران رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است
تا اینکه مخاطب همچنانکه بعضى دیگر گفته اند: غیر از همسران آن جناب هستند و خطاب در ((عنکم - از شما)) متوجه اقرباى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، یعنى آل عباس ، آل على ، آل عقیل ، و آل جعفر و به هر حال ، مراد از بردن رجس و تطهیر اهل بیت تنها همان تقواى دینى ، و اجتناب از
نواهی ، و امتثال
اوامر است ، و بنابر این معناى آیه این است که خداى تعالى از این تکالیف دینى که متوجه شما کرده سودى نمى برد، و نمى خواهد سود ببرد، بلکه مى خواهد شما را پاک کند، و پلیدى را از شما دور سازد، و بنابر این آیه شریفه در حد آیه ((ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم)) مى باشد
اراده حتمی و همیشگی خداوند،
سبب طهارت و پاکی اهل بیت علیهمالسّلام از هر نوع پلیدی و ناپاکی بود.
... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا.
ایمان ، عامل طهارت
انسان از
رجس و پلیدی است.
«ما کان الله لیذر المؤمنین علی مآ انتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیب...»؛ چنین نبود که خداوند،
مؤمنان را به همانگونه که شما هستید واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد. و نیز چنین نبود که خداوند شما را از اسرار
غیب ، آگاه کند (تا مؤمنان و
منافقان را از این راه بشناسید؛ این بر خلاف
سنت الهی است؛) ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمیگزیند؛ (و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است، در اختیار او میگذارد.) پس (اکنون که این جهان، بوته آزمایش پاک و ناپاک است،) به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و
تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگی برای شماست. (برداشت مزبور بر اساس این احتمال است که منظور از «طیب»،
مؤمن و از «خبیث»
کافر باشد)
«فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلـم ومن یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فی السمآء کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایؤمنون»؛ آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را برای (پذیرش)
اسلام ، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آنچنان تنگ میکند که گویا میخواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمیآورند قرار میدهد! (برداشت مزبور بر اساس این احتمال است که منظور از «طیب»، مؤمن و از «خبیث» کافر باشد)
«لیمیز الله الخبیث من الطیب ویجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنم اولـئک اولـئک هم الخـسرون»؛ (اینها همه) بخاطر آن است که خداوند (میخواهد) ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاکها را روی هم بگذارد، و همه را متراکم سازد، و یکجا در
دوزخ قرار دهد؛ و اینها هستند زیانکاران!
(( تمییز )) به معناى بیرون کردن چیزى از میان مخالف آن و پیوستنش به موافق آن است ، پیوستنى که آن را از مخالفش جدا سازد. و کلمه (( رکم )) به معناى جمع کردن و قرار دادن چیزى است بر روى چیزى دیگر؛
ابر پر پشت را هم از همین جهت (( سحاب مرکوم )) مى گویند که قطعات آن روى هم قرار دارد، پس (( سحاب مرکوم )) یعنى مجتمع ابر و مجموع آن ، و تراکم اشیاء به معناى روى هم قرار گرفتن آنها است .
توضیح معناى
آیه شریفه : (( لیمیز الله الخبیث من الطیب ... ))
این آیه در موضع تعلیل و بیان
علت پیشگوئیهایى است که در آیه سابق بر حسب سنت طبیعى از حال کفار کرده بود، و آن این بود که کفار با تمام امکانات و قدرتى که دارند نمى توانند نور خدا را خاموش نموده و از راه خدا جلوگیرى کنند، آرى در این راه و بدین منظور اموال خود را خرج نموده و مساعى خود را به کار مى برند، و لیکن به مقصد نامشروع خود راه نبرده و به آرزوى خود نمى رسند، بلکه اموالشان هدر رفته ، و اعمالشان بى اثر مى شود، و وقتى مى بینند که کوششهایشان به نتیجه نمى رسد
حسرت برده و شکست مى خورند.
و این بدان علت است که چنین اعمال و تقلب ها در سیر خود محکوم
سنت الهی است و متوجه
غایت و نتیجه اى است که پروردگار در عالم
تکوین قرار داده ، و آن سنت این است که در این نظام جارى ،
خیر و شر و خبیث و طیب از یکدیگر جدا مى گردد، خبیثها روى هم قرار گرفته و وقتى مجتمع و متراکمى از شر تشکیل مى یابد آن را در جهنم قرار مى دهد، آرى آن غایت و هدفى که قافله شر به سوى آن است
جهنم است ، و بدون استثناء تمامى خبیثها به آن دار البوار خواهند رفت همچنانکه غایت و نهایت خیر و طیب
بهشت است ، آن دسته همه زیانکار و این دسته همه رابح و رستگارند.
از اینجا معلوم مى شود که جمله (( لیمیز الله الخبیث من الطیب ... ))
قریب به مضمون آیه اى است که
خداوند در آن براى
حق و
باطل مثل زده و فرموده : (( انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیه او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض )) و این آیه به یک
قانون کلى الهى اشاره مى کند، و آن این است که بطور کلى
فرع هر چیزى به
اصل خودش ملحق مى شود.
«وما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله ویجعل الرجس علی الذین لایعقلون»؛ (اما) هیچ کس نمیتواند
ایمان بیاورد، جز به فرمان
خدا (و توفیق و یاری و هدایت او)! و پلیدی (
کفر و
گناه ) را بر کسانی قرارمیدهد که نمیاندیشند.
آخرین جمله
آیه یعنى ((و یجعل الرجس على الذین لا یعقلون )) هرگز نباید به معنى
جبر تفسیر شود، چرا که جمله ((لا یعقلون )) دلیل بر
اختیار آنها است ، یعنى نخست افرادى از تعقل و تفکر و اندیشه سرباز مى زنند، سرانجام به این مجازات گرفتار مى شوند که ((رجس )) و پلیدى
شک و
تردید ، و تاریک دلى ، و بینش نادرست ، بر آنها چیره مى شود، تا آنجا که توانائى ایمان از آنها سلب مى گردد، ولى باید توجه داشت که مقدمات آنرا خودشان فراهم کرده اند، در واقع در چنین مواردى اذن و
فرمان الهی براى ایمان وجود ندارد.
به تعبیر دیگر این جمله اشاره به آن است که اذن و فرمان خدا بى حساب نیست ، آنها که لایق و شایسته اند مشمول آن مى شوند، و آنها که نالایقند محروم خواهند شد.
ملک - به کسر میم - فقط و فقط از آن خدا است ، پس تنها او است که اصالتا و بدون نیاز به موافقت و اجازه کسى مى تواند در ملک
عالم تصرف کند، و کس دیگرى در این اصالت تصرف شریک او نیست . بله ، مگر اینکه او به بعضى از مخلوقاتش در بعضى از تصرفات اجازه بدهد.
و ایمان به خدا - البته
ایمان اختیارى - و راه یافتن به سوى او مانند سایر موجودات عالم و سایر امور در تحققش محتاج به سببى است خاص به خودش، و این سبب هر چه باشد مؤ ثر واقع نمى شود و سببیتش کار آمد نمى گردد و مسبب خود را که همان
ایمان آدمى است پدید نمى آورد مگر به
اذن خداى سبحان ، لیکن خداى سبحان این اذن را در همه موارد نمى دهد، تنها در خصوص انسانى مى دهد که پذیراى
حق باشد. و اما انسانى که معاند حق است و در برابر حق
لجاجت مى کند خداى تعالى پلیدى و ضلالت را نصیب او مى کند، (چون خود او با بدى اختیارش سبب پلیدى و ضلالت را که همان
عناد و لجاجت است انتخاب کرده ) پس امیدى در ایمان آوردن او و
سعادت یافتنش نیست .و اگر خداى تعالى در کارآمد شدن سبب ایمان در مورد انسانى اذن دهد غیر اینگونه انسانهاى معاند و تکذیبگر است ، پس اینکه فرمود: ((و ما کان لنفس ان تومن الا باذن اللّه )) حکمى است عام و حقیقى ، نه صرف اعتبار، حکمى است که داراى ایمان شدن نفوس را منوط و وابسته به اذن خداى تعالى کرده . و در اینکه فرمود: ((و یجعل الرجس ...)) خواست تا استعداد دریافت اذن را از آنهائى که تعقل ندارند
سلب کند و امکان رسیدن به
اذن خدا را مختص غیر این طایفه بسازد.
در آیه شریفه : ((و ما کان لنفس ...)) از شک و تردید (درمقابل ایمان ) به
رجس و پلیدى تعبیر شده است
و منظور از ((رجس )) در خصوص این آیه چیزى در مقابل ایمان است ، و معلوم است که مقابل ایمان شک و تردید است . پس در این آیه شک و تردید، رجس و پلیدى خوانده شده . به این معنا که شک مصداقى است که عنوان رجس بر آن
صادق است ، و این رجس در
آیه زیر معرفى شده است : ((و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السماء کذلک یجعل اللّه الرجس على الذین لا یؤ منون )).
و نیز در خصوص این آیه منظور از جمله ((الذین لا یعقلون ))
تکذیب کنندگان آیات خدا است ، و از این جهت آنان را بى عقل خوانده که تکذیب کنندگان
آیات خدا یکى از طوایفى هستند که کلمه عذاب علیه آنان محقق و حتمى شده و از کسانى هستند که خدا بر دلهایشان مهر زده در نتیجه دیگر تعقل نمى کنند، همچنانکه در جاى دیگر در بیان
وضع آنان فرموده : ((و طبع اللّه على قلوبهم فهم لا یعلمون ))
نزول
باران ، عامل طهارت و رفع پلیدی از مجاهدان
بدر بود.
«اذ یغشیکم النعاس امنة منه وینزل علیکم من السمآء مآء لیطهرکم به ویذهب عنکم رجز الشیطـن...»؛ و (یاد آورید) هنگامی را که
خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فراگرفت؛ و آبی از
آسمان برایتان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند؛ و پلیدی
شیطان را از شما دور سازد؛ و دلهایتان را محکم، و گامها را با آن استوار دارد!
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «طهارت از پلیدی (قرآن)».