عدم تعارض در آیات قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفاوتها و
تعارض ظاهری
آیات قرآن موضوعی است که منجر به بحث درباره عدم تعارض در آیات
قرآن کریم شده است.
«افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»
ترجمه: آیا درباره قرآن نمیاندیشند که اگر از ناحیه غیر
خدا بود اختلافات فراوانی در آن مییافتند.
بعضی
شبهه میکنند و میگویند آیات قرآن کریم در مواردی با یکدیگر تعارض دارند، بدین صورت که خداوند یک
کار و فعل را گاهی به
فاعل کار نسبت میدهد و گاهی میگوید کار آن فاعل است ولی با اذن خداوند است و گاهی نیز میفرماید: این کار،
فعل آن فاعل نیست بلکه کار خداوند است.
به طور مثال در موضوع
قبض ارواح و توفی انفس، در
آیهای میفرماید: «فکیف اذا توفتهم الملائکة یضربون وجوههم و ادبارهم»
یا این که میفرماید: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم»
در این گونه از آیات، قبض ارواح نیکان و بدان را به
فرشتگان و
ملک الموت نسبت میدهد. در آیات دیگری این فعل، به
ملائک نسبت داده شده با این وصف که آنان
رسولان الهی هستند و به اذن او
جان مردم را میگیرند مانند «حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا وهم لا یفرطون»
.
و در نهایت در آیات دیگری با ظرایف کلامی، قبض ارواح را به خود نسبت میدهد: «و هو الذی یتوفاکم باللیل»
یا این که «الله یتوفی الانفس حین موتها»
.
این تفاوتها در سراسر آیات قرآن به چشم میخورد، مثلا در یکی از آیات
خطاب به
رسول خود میفرماید:
«و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی»
یعنی آن گاه که تو ای رسول ما
تیر انداختی، تو نبودی بلکه خدا بود که تیر انداخت. در این آیه در عین حال که
تیر اندازی را به آن حضرت نسبت میدهد (اذ رمیت) آن را با عبارت (و ما رمیت) و نیز (و لکن الله رمی) از آن حضرت
نفی میکند.
مشابه این تفاوتها در مسئله
اعجاز پیامبران الهی هم آمده که گاهی به طور
مطلق به خود آنها بدون تقیید به
اذن خدا نسبت داده شده است و گاهی به آنها همراه با اذن خداوند و گاه نیز
حصر در خداوند شده است.
اکنون سؤال و
اشکال در این است که آیا این تفاوتها و
اختلاف و تعارض درونی آیات قرآن نیست؟
پاسخ شبهه آن است که خدای سبحان بر اساس
نظام علی و معلولی، هر موجودی را که میآفریند، اثر ویژهای را نیز به او میدهد و این
اثر برای او حقیقی است و اسنادش به آن موجود،
اِسنادی حقیقی است. یعنی
آتش واقعا میسوزاند و
یخ حقیقتا
خنک میکند و دیگر موجودات نیز همگی آثار واقعی خاص خود را دارند، اما در عین حال که اثر هر موجودی مربوط به خود اوست، همه این موجودات عوامل و کارگزاران خدا و مجرای
ربوبیت مطلقه رب العالمین و وجهی از وجوه فعلیه و اسمی از اسمای فعلیه خدایند. نه این که موثراتی باشند مستقل که اثردهی آنها در عرض ربوبیت الهی باشد، زیرا فرض صحیح ندارد که
ربوبیت خداوند نامحدود باشد و در عین حال، در کنار این ربوبیت مطلقه و نامحدود، اشیاء و مخلوقاتی باشند که تحت این ربوبیت مطلقه نباشد و در وجود خود و اثر گذاری خود مستقل باشند. اگر ربوبیت خداوند نامحدود است، دیگر جایی نمیماند که خالی از
ربوبیت حق باشد و موجود دیگری آن را پر کند.
با این تحلیل، آن چه را که با نظر ابتدایی
مستقل میپنداشتیم، با نظر دقیق عقلی، غیر مستقل و وابسته به ربوبیت الهی مییابیم در این صورت همه موجودات
وجه الله و
جند الله و
سپاه و
ستاد و مردات و مجلای او هستند: «و لله جنود السماوات و الارض»
. هیچ چیزی در
جهان نیست جز این که مامور ذات اقدس الهی است.
البته خدای سبحان از طریق اسباب، ربوبیت خود را اعمال میکند، در این باره حضرت
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرماید: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسبابها»
یعنی
سنت خداوند بر آن است که افعال و اشیاء را به وسیله اسبابشان به جریان بیندازد و از این جهت است که خداوند در عین آن که فعل و اثری را به
فاعل آن نسبت میدهد،
استقلال را از آن سلب کرده، خود را تنها فاعل جهان معرفی میکند.
نمونه این مسئله را میتوان به وضوح در
نفس خود دریافت که «من عرف نفسه فقد عرف ربه»
شناخت نفس و روح انسان، در بسیاری از
معارف الهی راه گشاست و بلکه بهترین راه شناخت اسمای
جلال و جمال الهی همان
معرفت نفس است.
انسان دارای قوای تحریکی و ادراکی بی شماری است. هم
حواس ظاهری دارد و هم
حواس باطنی، و هم نیرویی که این
حواس را
تعدیل میکند. اکنون اگر فعلی را یکی از قوای انسانی انجام داد و اثری از آن
قوه صادر گردید، در عین حال که آن فعل و اثر، مستند به آن حساسه و قوه است، مستند به خود
انسان نیز هست، یعنی اگر به عنوان مثال گفته شود که
چشم شخص میبیند، در عین حال گفته میشود که خود شخص میبیند، و این هر دو نسبت درست و صحیح است، زیرا هر اثری که مربوط به قوهای از قوای
نفس انسان است، در حقیقت مربوط به خود نفس هم هست، چون نفس است که مدیر و مدبر آن قواست.
البته قوای نفس غیر از
اعضای بدن است، و چشم و
گوش بدن، غیر از
قوه باصره و
سامعه است. آن چه با نفس انسان بدون واسطه ارتباط دارد و از شئون او محسوب است همان سامعه و باصره است که گوش و چشم جسمانی، از
ابزار آنهاست. بنابراین، ممکن است کاری را به دو فاعل
نسبت داد و هر دو نسبت درست باشد ولی به شرط این که دو فاعل، در عرض یکدیگر نباشند، بلکه یکی در طول دیگری و در احاطه او باشد، مانند روح انسان که
محیط و مدیر و مدبر قوای خود است.
از این رو اگر خدای سبحان
فاعلیت آثار خاص را گاهی به خود اشیای مخصوص، و گاهی به خودش نسبت میدهد مانند نسبت فعلی است که گاهی به یکی از
قوای نفس نسبت میدهیم و گاهی میگوییم، فلان قوه نفس با
تدبیر نفس این کار را میکند و گاهی میگوییم خود نفس این کار را میکند....
بنابر آن چه گذشت، تفاوت تعابیر در آیات، در کمال هماهنگی صورت پذیرفته است و شبهات ناظر به اختلاف و
تنافی آیات در اثر عدم
تعمق در آیات الهی و معارف قرآن کریم است...
به عبارت دیگر، تعارض حقیقی میان
آیات قرآن وجود ندارد، چرا که سخن خداست، و در
سخن خدا تعارض معنی ندارد، بلکه بعضی گویای بر بعض دیگر است و بعضی
دلیل و
شاهد بر بعضی دیگر میباشد....
بنابراین، آن چه از تعارض در آیات به نظر قاصر ما میآید،
تعارض ابتدایی و ظاهری است، که یا اساسا
توهمی ، بیش نبوده است.... و یا از ظواهر دو دسته آیات ناشی میشود که میان آنها
جمع عرفی با توجه به خصوصیات قرآن وجود دارد که دارای
محکم و متشابه،
مطلق و مقید،
عام و خاص،
مجمل و مبین،
ناسخ و منسوخ،
حاکم و محکوم،
وارد و مورود و غیره میباشد و باید
محکم اصل قرار گیرد و ظواهر
متشابه متناسب با معانی لغوی و کاربرد عرفی و وجوه مختلف کاربرد در قرآن و محتوای آیه محکم معنی شود.
و در موارد دیگر نیز دلیل
مقید،
خاص،
مبین،
ناسخ، حاکم،
وارد و غیره اصل قرار میگیرد و آیات مقابل آنها در پرتو اصلشان معنی میگردد، که
شمول دلیل مطلق و
عام، محدود؛ و شمول
محکوم، محدود یا توسعه، و ابهام
مجمل، مرتفع؛ و زمان عمل به
منسوخ، منتفی؛ و زمان عمل به مورد، مقید به عدم تحقق موضوع دلیل وارد میگردد.
مثال: ۱. آیه «الی ربها ناظرة» در
سوره قیامت متشابه است که در پرتو آیه محکم «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» در
سوره انعام معنی میشود که مقصود یا نظر به
رحمت خداست و یا
رؤیت قلبی نه بصری را نظر دارد.
۲. آیه مطلق یا عام: «... و لکن یضل من یشاء و یهدی من یشاء»
در نظر ابتدایی
جبر الهی و عدم
اختیار انسان در امر
هدایت و
ضلالت را مطرح میکندکه در پرتو آیه مقید
و نظائر آن معلوم میگردد که مقصود ضلالت از پس
فسق، ظلم و کفر است که با اختیار از انسان سرزده است.
«یضل به کثیرا ویهدی به کثیرا وما یضل به الا الفاسقین»
، و یا «ان الله لا یهدی القوم الظالمین»
. این آیات در واقع از
سخن قطعی خدا سخن میگوید که در برابر اعمال اختیاری انسان، مطرح میگردد.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «نیکوترین قصهها در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۲۲