غرور علمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درخت
علم و دانش هم «آفت» پیدا میکند. آفت علم و عالم، «غرور» است.
غرور علمی به شکلهای مختلفی بروز میکند. بنابراین، «آسیب شناسی» و «آفت زدایی» در حوزه
دانش و در دوران تحصیلی و در تلاشهای علمی، لازم است.
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود:
«هرگاه از یکی از شما چیزی پرسیدند که نمیدانستید، بگویید: نمیدانم».
گفتن این پاسخ، از کسی برمیآید که شهامت
اعتراف به
واقعیت را داشته باشد و نخواهد دیگران را
فریب دهد.
غرور علمی، گاهی سبب میشود روشنترین حقیقتها را انکار کنند و در مقام بحث و مجادله، «حق» را نپذیرند و در بحث، حالت عناد و ستیزه جویی و یک دندگی نشان دهند و خطاهای خود را «توجیه» کنند.
ابن مسعود یکی از
اصحاب حضرت رسول (صلّیاللهعلیهوآله) میگوید:
«کسی که درباره هر چه از او بپرسند،
فتوا و نظر بدهد،
دیوانه است».
این سخن، هشدار به کسانی است که خود را صاحب نظر در همه مقولات میدانند و حاضر نیستند در موردی به دلیل نداشتن علم و آگاهی، بگویند: نمیدانم. نتیجه اینگونه پاسخ دادنهای بی محابا و فتواهای برخاسته از غرور علمی، هم رسوا شدن خود انسان است و هم به گمراهی کشاندن مردم.
جلوه دیگر غرور علمی،
کبرفروشی و
تفاخر نسبت به دیگران و خود را تافته جدا بافته دانستن است.
کسی که با فراگیری مشتی از اصطلاحات علمی، حاضر نیست
پدر و
مادر و دوستان قدیمی را تحویل بگیرد و توقع دارد همه به
مقام علمی او
خضوع کنند و او را برتر از همه بدانند و قدر بدانند و بر صدر نشانند، دچار این آفت شده است. البته این حالت، به مرور و رفته رفته، پیش میآید و قوت میگیرد و در دل، رسوخ میکند و جزء بافت شخصیتی
انسان میگردد و آنگاه است که شخص دچار
توهم میشود و «
خودبرتربینی» کار به دست او میدهد.
همه چیز را همه کس دانند
این است که کسی خود را دانای همه فنحریف بداند و در همه عرصهها خود را
کارشناس و
متخصص ببیند، از همان قماش افراد است که دچار «تورم شخصیت» میباشند.
در
تورات آمده است:
به صاحب دانش بگو که به
دانش فراوان خود،
مغرور نشود؛ اگر مغرور است و خیال میکند که خیلی میداند و راست میگوید، خبر دهد که کی خواهد مرد؟
این که انسان از
زمان و مکان و کیفیت
مرگ خویش خبر ندارد، یک نمونه از محدود بودن علم آدمی است؛ پس چه جای غرور؟
از
امام علی (علیهالسلام) روایت است:
«من فضل علمک استقلالک لعلمک؛
از فضیلت یا فزونی
علم تو، این است که دانش خود را کم و ناچیز بشماری».
برخی خودشان بر خود، نام «
علامه» مینهند و به آن دل خوشند. برخی را هم دیگران «علامه» خوانند که دلیل آن هم، وسعت دایره علوم آنان و عمق بینش و نظرات آنان است و در عین حال، همانا خود از این که به علامه توصیف شوند، گریزانند.
مرحوم «
علامه طباطبایی» که به حق شایسته لقب علامه بود و از مفاخر جهان علم و
حکمت و
فلسفه و از افتخارات
حوزه و
تشیع به شمار میرود، از
تواضع علمی خاصی بهرهمند بود و این از افتخارات اوست. یکی از شاگردانش، چنین نقل میکند:
«در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز
کلمه «من» از ایشان نشنیدم؛ در عوض، عبارت «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات، از ایشان شنیدهام؛ همان عبارتی که افراد کممایه از گفتن آن عار دارند؛ ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط
تواضع و فروتنی، به آسانی میگفت. جالب این جاست که به دنبال آن، پاسخ
سؤال را به صورت احتمال و با عبارت به نظر میرسد، بیان میکرد».
او از کسانی بود که «علم»، مغرورش نساخته بود و هر چه بار علمیاش سنگینتر و افزونتر میشد، تواضع و خاکساری و فروتنی او بیشتر میگشت.
گرفتاران غرور علمی، هم از
رشد علمی میمانند، هم از چشمها و دلها میافتند و هم رفتارشان با دیگران متکبرانه میشود.
غرور اگر آفت علم است، هم در زمینه علمهای به دست آمده است و هم در مورد دانشهای کسب نشده؛ یعنی شخص با داشتن «علم موجود» و احساس بی نیازی از دانش بیشتر، از مراتب بالاتر علمی و بهره گیری از دانش دیگران، محروم میشود.
وقتی غرور علمی در خانه دل یک دانشآموخته رسوخ کرد، به «
خودخواهی» و «
خودپسندی» و «خودبرتربینی» گرفتار میشود و حاضر نمیشود که علمی را از کسی بیاموزد یا حکمتی را از شخصی فراگیرد یا نقاط ضعف خود را در مسائل علمی، از داناتران بشنود و بپذیرد یا انتقادها و نقدهای دیگران را بپذیرد و اشتباهات و کاستیهای خود را اصلاح و برطرف کند.
چنین کسی، خود را از
مشورت با دیگران هم بینیاز میبیند؛
اهل سؤال از دیگران هم نیستند و حاضر نیستند به مقام علمی برتر کسی اعتراف کنند و برای خود بالادستی تصور نمایند.
آن که دچار این بیماری اخلاقی و «
آفت علمی» شود، هر چند هم خود را بالا بگیرد و کبر بفروشد و به مردم بیاعتنایی کند، در نظر دیگران، حقیر و کوچک جلوه میکند و همین، بر رنج درونی او میافزاید.
بزرگان نکردند در «خود» نگاه
«خدا بینی» از «خویشتن بین»، مخواه
برای اینکه گرفتار این خصلت ناپسند نباشیم و نشویم، پیوسته باید مشغول «نقد خویش» و ارزیابی دقیق و بیگذشت روحیات خود باشیم وگرنه، گاهی امر بر خود
دانشمند و
دانشجو مشتبه میشود و خود را مصون و مبّرا از هر عیب میپندارد.
یکی از عالمان دین به نام «
سیدعبدالله شُبّر»، سخنی دارد دقیق و قابل تامّل. او میگوید:
«برخی از صاحبان علم که دچار غرورند، در عینحال که
اخلاق باطنی را دانسته و به آفتها آشنایند، ولی فکر میکنند که از اخلاق ناپسند به دورند و نزد
خدا، والاتر از آنند که امتحان شوند و امتحان، مختص
عوام است و هرگاه عوامل و نشانههایی از
کبر و
ریاستطلبی و برتریجویی آشکار میشود،
مقام توجیه و دفاع از خود میگویند: این کبر نیست؛ بلکه عزّت
دین و ابراز شرافت علم و یاری دین خدا و به خاک مالیدن دماغ مخالفان است و هرگاه زبان به بیان حسودانه درباره همردیفان میگشایند، آن را «
حسد» نمیپندارند و میگویند: این خشم گرفتن، به خاطر
حق و ردّ دشمنی و ستم اهل
باطل است... و اگر «
ریا» به خاطر آنان بگذرد، میگویند: غرض از اظهار دانش و بیان
عمل، تشویق
مردم به تبعیت است؛ تا به دین خدا رهنمون شده، از عقاب خدا نجات یابند.
شیطان، اینگونه کار زشت را در نظرشان زیبا جلوه میدهد».
با اینکه آفتهای علمی در بسیاری از صاحبان دانش وجود دارد، ولی کمتر کسی است که به نقص و کاستی و
جهل خویش اعتراف کند. آیا این جای
تأمل نیست؟
نویسندهای داستانی طنزگونه نوشته و ترسیم کرده است که دانش آموزان یک کلاس، برای آنکه غرور علمی
معلم خود را که «همه چیزدان» میدانست بشکنَد، تصمیم گرفتند سر کلاس از او بپرسند که «
جزایر لانگرهانس» کجاست؟ او هم شروع میکند به بافتن جواب و این که توی
دریای مدیرانه و
شمال کانال سوئز است و... که بچهها میزنند زیر خنده و یکی میگوید:
استاد! لانگرهانس توی
لوزالمعده است و نتیجه میگیرد که اگر معلم که نمیدانست، فقط یک «نمیدانم» گفته بود، مسئله حل بود و هیچ عیبی هم به شمار نمیرفت و دستاویز خنده بچهها هم قرار نمیگرفت.
چه خوب است انسان آفتها را در قلمرو دانش بشناسد و آنها را از فکر و دل و زبان و زندگی علمی خود دور سازد.
در پایان نوشته سخنی از
شهید ثانی میآوریم که در زمره
آداب تعلیم و تعلم، آورده است:
«بیست و سوم» از آداب معلم، آنکه وقتی چیزی میپرسند و یا در هنگام
تدریس، نکتهای پیش میآید که آن را نمیداند، بگوید: نمیدانم یا نمیفهمم یا بگذار مراجعه کنم و بعد بگویم و از گفتن نمیدانم،
استنکاف نکند. برخی از فاضلان گفتهاند: سزاوار است که
دانا و
عالم برای اصحاب و همراهان خود، «نمیدانم» را به
میراث بگذارد؛ یعنی زیاد نمیدانم بگوید؛ تا شاگردان و معاشرانش هم به آن عادت کنند و هنگام نیاز این عبارت را به کار برند و بدان که گفتن «نمیدانم»، نه تنها از منزلت انسان نمیکاهد، بلکه رفعت و والایی را میافزاید و در دل دیگران، عظمت میآفریند. کسی از گفتن نمیدانم سرمیپیچد که یا علمش کم یا تقوایش اندک و دیانتش ضعیف باشد؛ چون میترسد با گفتن آن، از
چشم مردم بیفتد و این،
جهالت دیگری از اوست».
غرور علمی، مانع رشد و عامل عقبماندگی است؛ با آن مقابله کنیم.
پایگاه اطلاع رسانی حوزه، برگرفته شده از مقاله «غرور علمی»، تاریخ بازیابی ۹۶/۵/۱۲