فتنه های بابیت2
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرقه ضاله ی بابیه در طول عمر کوتاه خود آبستن
فتنه ها و بحران هایی بود که ذیلا بدان ها می پردازیم.
در دوران سلطنت
محمدشاه و
ناصرالدین شاه سراسر
ایران دارای درگیری،
شورشها و طغیانهای مردمی بود. بسیاری از این فتنهها با بهانههای مختلفی رخ میداد و حتی برخی جنبه
دینی نیز داشته است و البته ارتباطی با
بابیت به طور مستقیم نداشت. از جمله این آشوب ها میتوان به فتنه برعلیه
علی اشرف ماکویی ، حاکم
زنجان و اخراج او به خاطر بدرفتاری با مردم و تعدی او به یک
زن مسلمان، بدون
موازین شرعی اشاره کرد.
فتنهها و
آشوبهای دیگری نیز در شهرهای
خراسان،
تبریز،
یزد،
کرمان،
کردستان،
کرمانشاه،
شیراز،
رفسنجان،
گیلان،
مازندران و بسیاری از مناطق دیگر روی داد که در عمده این فتنهها، آشوبگران فقط بهانهای را میخواستند تا علیه
حکومت و عمال حکومتی شورش کنند.
سیاسیون و سرکردههای بابی نیز از این فرصت استفاده نموده و به بهانههای مختلفی، همچون آماده سازی برای
ظهور موعود و نجات دهنده مردم و غیره، بخشی از مردم را نیز با خود همراه کرده و در سه شهر
زنجان، مازندران و
نیریز فارس، توانستند وقایع خونینی را پدید آورند که اگر چه در تمام آنها نیز
شکست در اردوی بابیان رقم خورد اما به هر شکل این اتفاقات و حادثهها در سرزمین ایران و هر دو طرف
نزاع فرزندان این
کشور بودند.
در این مجال اشارهای کوتاه به این سه فتنه میگردد:
در سال ۱۲۶۶ زنجان شاهد شورشی به سرکردگی
ملا محمد علی زنجانی، ملقب به حجت شد. این فرد مدعی نیل به مرتبت
اجتهاد بود و قبل از گرایش به بابیت به علت
فتواهای نادرست خود در مسائل مختلف
احکام همچون
روزه عید فطر و
سجده بر
بلور صافی، مورد
نفرت و خشم علمای زنجان گردید.
ملا محمد علی زنجانی در سال ۱۲۲۷
هجری قمری متولد شد. وی تحصیلات خود را در
کربلا به پایان رساند و به
ایران بازگشت.
محمدشاه قاجار بعد از اعتراض مردم و علماء نسبت به فتواهای عجیب و غریب او، وی را به شهر زنجان روانه کرد. در زمان فتنه
بابیه او نیز موقعیت را مناسب دید و با
سید علی محمد باب مکاتباتی رد و بدل نموده و طریقه او را قبول کرد و مردم را به او دعوت نمود. جمعی دیگر گرد او آمدند و به
ریاست او پا در راه
تمرد نهادند و
سید علی خان سرتیپ فیروز کوهی با جمعی دیگر به
تنبیه این طایفه روانه شد.
و این آغازی گردید برای فتنهای بزرگ در شهر
زنجان.
بهائیان و
بابیان ملا محمد علی زنجانی را به عنوان یکی از
مجتهدین بنام
شیعه معرفی کردهاند. وی از پیروان جدی
باب به شمار می رفته است. اگر به نوشته
نبیل زرندی درباره
حجت زنجانی توجه شود او اساسا اعتقادی به
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) نداشته است. در مجلس
محاکمه خود در
تهران ضمن
محاجه با علماء، رسما مدعی میشود و میگوید:
عترت که یکی از دو
ثقل است از بین رفته و در میان نیست...
همچنین بررسی حالات وی و نحوه ارتباط او با جریان
بابیگری نشان میدهد که او اعتقادی به ادعاهای باب نداشته و تنها از آن به عنوان محملی برای دست یابی به مقاصد خود بهره میجسته است.
شاهد ما این است:
شورش قلعه طبرسی (که جزئیات آن در ادامه خوهد آمد)، در زمانی اتفاق افتاد که او در
تهران بود ولی او برای پیوستن به اصحاب
قلعه حرکتی نکرد و اگر نوشته مورخین
بهائی مورد اطمینان باشد تنها به اظهار تاسف اکتفاء کرد. اما هنگامی که
جان خود را در معرض خطر دید بلافاصله به زنجان گریخت.
اگر او یارای خروج از تهران را داشت، میبایست برای
مساعدت سایر
بابیان به
مازندران میرفت؛ چرا که باب دستور داده بود: بر همه ی مؤمنین
واجب است که برای مساعدت جناب
قدوس به مازندران بروند زیرا اطراف قدوس و اصحاب را قوای دشمنان خونخوار و بی رحم احاطه کرده...
و اگر
خروج ممکن نبود چگونه توانست به زنجان بازگردد.
به هر حال،
جاه طلبیها و
منازعات او با حاکم و عالمان محلی زنجان به
نزاع و کشتاری وحشتناک و به خاک و خون کشیده شدن بسیاری از افراد بی گناه تبدیل شد. این
شورش هنوز به اتمام نرسیده بود که در
تبریز علی محمد باب به
دار آویخته و
تیرباران شد. این شورش و
آشوب نیز با مرگ
ملا محمد علی زنجانی پایان پذیرفت. بعد از اینکه ملا محمد علی بر اثر اصابت
گلوله جان داد او را با همان
لباسی که بر تن داشت
دفن کردند و
شمشیرش را نیز در کنار او به خاک سپردند.
بعد از
هلاکت او میرزا رضا (
سردار ملا محمد علی) و
سلیمان بزاز که
وزیر ملا محمد علی به حساب میآمد و دین محمد (پسر ملا محمد علی) که ملقب به ایلخانی نیز بود، نامهای به
امیر اصلان خان نوشتند که اگر جان آنان در
امان باشد دست از
جنگ کشیده و خود را
تسلیم میکنند. امیر اصلان خان نیز به خوبی فکر کرد که اگر بخواهد با جنگ و
نبرد برای غلبه بر این گروه اقدام کند، گروهی از
سربازان را از بین خواهد برد، پس به آن ها
اطمینان و امان داد و آن گروه نیز از
سنگرهای خود بیرون آمده و خود را تسلیم قوای دولتی نمودند و با این وصف این شورش به پایان رسید.
نکته دیگری که نباید از نظر دور بماند، حمایتهای منابع
مجهول الهویه از ملا محمد علی زنجانی در نبرد خونین او با نیروهای مردمی و دولتی بود.
نبیل زرندی (تاریخ نگار بهائی) مینویسد: مطلب دیگری که باعث
تعجب بود این بود که از راه غیر معلومی پیوسته
زاد و توشه به اصحاب میرسید.
امان الله شفاء که خود روزگاری از مبلغین سینه چاک
بهائیت به شمار می رفته است، در این باره مینویسد: شما خود میتوانید فکر کنید که در این موقع
بابیت تقریبا در سایر نقاط به کمال
ضعف رسیده بود، در
خراسان و
مازندران با ختم قضیه
طبرسی دیگر تقریبا کسی باقی نمانده بود و در جنوب با ختم قضیه
نیریز که تقریبا تمام کسانی که حاضر به فدا
کاری بودند، کشته شده بودند، دیگر افراد مؤثری باقی نمانده بودند. حالا فکر کنید این
توپ و
تفنگ ها و این
اسب و
شمشیر و
زرهها و این زاد و توشهها از کجا به زنجان میرسید؟
این مطلب نظریه کسانی را که معتقدند
روس ها، بابیان را کمک میکردند را تقویت مینماید.
در این شورش که
ملا حسین بشرویهای و
ملا محمد علی بارفروشی، از اصلیترین یاران
باب، فرماندهی این نبرد را بر عهده داشتند و هر دو نیز در آن کشته شدند با حفر
خندقی، اطراف
قلعه خود را برای
جنگ با قوای دولتی آماده ساختند.
شوقی افندی مینویسد: این
کارزار که قسمت اعظم آن در
جنگل مازندران به وقوع پیوست، مدت یازده
ماه به طول انجامید.
نبیل زرندی تاریخ واقعه مازندران را از روزی که ملا حسین
عمامه سبز
باب را بر سر نهاد و از
مشهد به سوی مازندران حرکت کرد، ثبت کرده است و مینویسد: وقوع این مطلب مهم تاریخی در روز نوزدهم
شعبان سال هزار و دویست و شصت و چهار هجری بود.
از وقایع تاسف بار که ماهیت
شیطانی یاران باب را به نمایش میگذارد، هجوم بر مردم ساده دل پیرامون قلعه است که هیچ
توجیه قابل قبولی برای آن وجود ندارد. بابیان چون
راهزنان با
شقاوت و بی رحمی تمام به
قتل و
غارت ایشان میپرداختند.
حاج میرزا جانی کاشی از مورخین بابی و علاقمندان به
علی محمد باب ، در کتاب خود آورده است: جمعی رفتند و در شب
یورش برده، ده را گرفتند و یک صد و سی نفر را به قتل رسانیدند، تتمه
فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و
آذوقه ایشان را جمیعا به قلعه بردند.
شکست چیزی بود که ملا محمد علی بارفروشی (قدوس) رهبر
بابیان، هرگز به آن نمیاندیشید. او و یارانش به
پیروزی خود
امید بسیار داشتند. پس میان ایشان و نیروی دولتی جنگ در گرفت و
فتنه آنان با پیروزی قوای دولت و کشته شدن
ملا محمد علی بارفروشی در سبزه میدان
بارفروش (
بابل فعلی)، در ۲۳
جمادی الثانی ۱۲۶۵ هجری قمری پایان گرفت.
واقعه نیریز یکی دیگر از فتنههای
تاریخ بابی است که در پی آشوب طلبی بابیان و به سرکردگی
سید یحیی دارابی اتفاق افتاد. بنا به گفته
عبدالبهاء،
زرین تاج قزوینی (ملقب به قرة العین که جزء
حروف حی و از اصحاب خاص
علی محمد باب به شمار میرفت) سید یحیی را تشویق به ایجاد این
فتنه نموده است.
در این
جنگ که بین نیروهای بابی و دولتی رخ داد، دست کم ۵۰۰ الی ۶۰۰ بابی کشته شدند.
این واقعه در
ماه مه و یا
ژوئن ۱۸۵۰ میلادی در
نیریز اتفاق افتاده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فتنه های بابیت».