• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فرقه حلولیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مکاتبی مانند مشبهه، حلولیه، مجسمه، غالیه، اتحادیه، وحدتیه، تناسخیه، صفاتیه، صوفیه و... را می‌توان از جمله مذاهب منحرف از عقائد خاص و مسلم اسلامی دانست. همانطورکه عناوین عام این مذاهب آشکار می‌کند این مذاهب با هم تضاد ندارند و نیز فرق مختلفی می‌توانند تحت عنوان هریک از این مذاهب داخل شوند. در این نوشتار به بررسی مکتب حلول (حلولیه) می‌پردازیم.



واژه‌ای است که در مکاتب دیگری چون فلاسفه صائبی و برخی برهمایان هندی و مزدکیه از مجوس و نیز نصاری بوده است. "حلول" اندیشه‌ای کاملا مادی و جسمانی است: زیرا از حلول کننده و حلول شونده و محل حلول چیزی جز ورود، جایگزین شدن، وصول، دستیابی و... درک نمی‌شود که تماما حکایت از عناصر مادی دارد و بکاربردن آن درباره خدا، روح خدا، نور خدا و... ناشی از جهل به معارف توحیدی است که معمولا مکاتب بشری به آن مبتلا هستند و به همین جهت در آیات و روایات بر مساله توحید، تاکید فراوان شده بلکه غیر از مکتب معصومین (علیهم‌السّلام) هیچ مکتب علمی و اعتقادی نتوانسته به تبیین صحیح توحید بپردازد. مشکل چنین مکاتبی استناد انحصاری به درک عقل است درحالی که حکم قطعی عقل در بسیاری از موارد از درک وشناخت عاجز است و به همین دلیل، توهم جایگزین تعقل می‌شود و با چنین توهماتی است که حلول به عنوان یک توجیه مقدس در بسیاری از مکاتب انحرافی مورد توجه است درحالی که حقیقتی جز مخالفت با توحید ندارد.


مهمترین دلیل ارائه حلول چیزی جز توجیه ادعای ریاست و امامت ونبوت و الوهیت نبود. هریک ازاین گروه‌ها ادعای حلول روح خدا در برخی افراد مانند معصومین (علیهم‌السّلام) و یا پیشوایان خود می‌کنند تا علاوه بر اینکه صبغه ملکوتی به فرقه ضاله خود دهند به استحکام قدرت و ریاست بپردازند. فرق غلات قائل به چنین اندیشه‌ای بودند چنانکه به جناحیه و حربیه و... نسبت حلول داده شده است. یکی از مبانی مهم فرق کلامی مانند قدماء از جهمیه و همچنین بسیاری از فرق صوفیه حلول شناخته شده است. تصوف در شکل افراطی خود به حلول و اتحاد و وحدت وجود و انکار خالق و مخلوق کشیده شد.


این اندیشه مانند دیگر اندیشه‌های غلو آمیز و باطل مانند تشبیه و تجسیم و صورت در مورد خداست (تعالی عن ذلک) و کاملا مخالف مبانی ادیان الهی است. به همین دلیل نفوذ این آراء در مسیحیت و اسلام به منزله ورود شبهه برای تخریب مبانی دینی بوده و همچنین می‌توان به دلیل جهل و نادانی از معارف دینی به این اباطیل قائل شد. وجود زمینه به چنین گرایشاتی مثل آیات متشابه و برخی معجزاتی که بدست انبیاء و ائمه (علیهم‌السّلام) که برای عموم مردم تحملش سنگین بود دلیل صحیحی برای ورود به مقوله حلول و امثال آن نمی‌باشد بلکه قرآن و روایات بیان کننده مخالفت و مبارزه با چنین عقائدی هستند و واکنش شدیدی نسبت به این اندیشه نشان دادند بطوریکه قائلین به این عقائد از محدوده شریعت و دین خارج شدند.


این فکر علاوه بر اینکه مستقل از ادیان جریان داشت بطور مخرب در ادیان الهی نیز نفوذ کرد مانند ادعای حلول خدا در وجود عیسی و امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) درحالی که آن دو وجود مقدس از گزافه گویان و غالیان بیزاری جستند. نبی مکرم اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به این جریان افراطی مخرب که در مورد امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) اتفاق می‌افتد اشاره می‌کند همانطور که به جریان شدید بغض گرایانه نسبت به او خبر دادند که این دو جریان نیز در مورد عیسی بن مریم رخ داد.
امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) فرمودند: «یهلک فی رجلان محب مفرط و باهت مفتر؛ دو گروه در مورد من نابود می‌شوند: دوستی که زیاده روی کند و سرگردان دروغ پرداز»، «یهلک فی اثنان و لا ذنب لی محب مفرط و مبغض مفرط و انا ابرا الی الله تبارک و تعالی ممن یغلو فینا و یرفعنا فوق حدنا کبراءة عیسی ابن مریم ع من النصاری؛ دو عده در مورد من هلاک می‌شوند در حالی که برای من گناهی نیست. دوست افراط گرا و دشمن افراط گرا و من به سوی خدا از کسانی که در مورد ما گزافه می‌گویند (کسانی که ما را از حد خودمان بالاتر می‌برند) بیزاری می‌جویم همانند بیزای جستن عیسی بن مریم از نصاری».


علت چنین جریانی در مورد امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) را باید در کوفه جستجو کرد. ایشان در کوفه به دلیل اتمام حجت و مصالحی دیگر به اظهار معجزه پرداخت. عده‌ای که این معجزات را می‌دیدند تحمل و قدرت تحلیل آن را نداشتند و در نتیجه گرفتار غلو در مورد آن حضرت شدند
[۱۱] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۳۲۲.
و از سوئی جهل در خداشناسی و نیز جهل به مقام امام و همچنین حب افراطی به ایشان علت چنین اعتقادی می‌شد. اما حضرت با این اندیشه مخالفت کرد ولی آنها بر سراعتقاد غلو آمیز خود بودند تا اینکه به دستور ایشان کشته شدند.
[۱۲] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۳۲۴.
همانطور که این جریان در مورد عیسی بن مریم به اوج خود رسید در مورد امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) نیز رشد کرد. اعتقاد به الوهیت آن حضرت با اعتقاد به حلول روح خدا در او، جریان حلولیه در اسلام را بوجود آورد. معمولا فرقی که کمبود شان اجتماعی در آنها احساس می‌شد به چنین اعتقادی روی می‌آوردند تا با این ترفند به اقبال اجتماعی دست یابند.


عده‌ای در زمان حکومت علی (علیه‌السّلام) این فکر را القا کردند که با واکنش شدید آن حضرت روبرو شدند. ایشان عده‌ای از قبیله زط بودند (قومی ازسودان ) که بعد از فراغت حضرت از جنگ جمل با ایشان ملاقات نمودند درحالی که قائل به الوهیت او بودند. آن حضرت با زبان آنها با ایشان صحبت نمود و آنها را از این اعتقاد باطل باز داشت ولی قبول نکردند. سپس حضرت دستور قتل ایشان را با آتش داد. همچنین عبدالله بن سبا نیز بر این اعتقاد بود و توبه نکرد و به همان سرنوشت اهل زط دچارشد.


همانطور که گفته شد این برخورد شدید امام (علیه‌السّلام) در زمان حکومت ایشان است. اقامه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با عقائد کفرآمیز در دامن حکومت اجرا شدنی است و واضح است که چنین برخوردی به دلیل عدم حکومت داری از جانب دیگر ائمه (علیهم‌السّلام) صورت نگرفت بلکه به لعن و نفرین و برائت و بیزاری اکتفا می‌شد و آنها را به شیعیان معرفی می‌کردند تا به دام آنها نیفتند.


حکومتهای بنی امیه و بنی العباس در صورتی که این جریانات را خطر برای خود تلقی می‌کردند با آنها مخالفت می‌کردند و به نابودی آنها اقدام می‌کردند اما تا وقتی که آنها را آسیب جدی و ضربه به امامت اهل بیت (علیهم‌السّلام) و شیعه می‌دانستند با آنها برخورد نمی‌کردند. همانطور که منصور دوانقی با راوندیه برخورد کرد. ایشان گروهی بودند که قائل به ربوبیت منصور بودند در حالی که منصور با ایشان هیچ مخالفتی نکرد و آنها آزادانه دور قصر منصور طواف می‌کردند ولی چون تاریخ مصرف این عده گذشت توسط منصور قلع و قمع شدند.
[۱۹] نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۶۶.



فرق حلولی منحصر به اندیشه حلول روح خدا در معصومین (علیهم‌السّلام) نیست. برخی فرق، این حلول را در غیر معصوم گفته‌اند و نیز حلول در شکل دیگر مربوط به ارواح انسانها می‌شود حتی فرقی که منکر خدا هستند قائل به حلول روح در اجسام و ابدان می‌باشند که عبارتی دیگر از تناسخ است.


فرقی که ادعای حلول کرده‌اند عبارتند از: جناحیه، بیانیه، خطابیه، حارثیه، حربیه، علیائیه، شریعیه، کاملیه، کیالیه، نصیریه، مغیریه، راوندیه (منصوریه)، بسلمیه (خلالیه)، خرمیه، رزامیه، غمامیه، کرامیه، نمیریه، محمره، هریریه، مقنعیه، حلمانیه، شلمغانیه، قدماء از جهمیه، حلاجیه، عشاقیه، بسطامیه، اهل حق (علی اللهی) و... .
تمامی این فرق قائل به حلول هستند. برخی تصریح دارند و برخی دیگر آن را از مبانی مکتب خویش می‌دانند و برخی صریحا اظهار نمی‌کنند ولی از مسائلی که تحلیل کرده‌اند حلول بدست می‌آید. این فکر متوقف بر اذعان به وجود خدا و انبیاء و ائمه (علیهم‌السّلام) ندارد بلکه حتی مکتبی مثل بابکیه که منکر خالق است قائل به اندیشه حلول است. گرچه زمینه این فکر در محیط شیعی بیشتر بوده ولی با این حال از فرق شیعه محسوب نمی‌شوند بلکه با تحقیق در مورد این فرق در می‌یابیم که محیط اهل سنت برای پرورش چنین فرقی آماده بوده و تاثیری کمتر از محیط شیعه نداشته بلکه شیعه و امامت آن با این رویه به مبارزه علنی پرداختند اما درمحیط اهل سنت با اندیشه‌هایی چون تجسیم و تشبیه خدا به خلق و... به چنین جریانی دامن زدند بطوریکه تصوف از این محیط سر برآورد و اندیشه‌های شدیدتر از حلول چون اتحاد و وحدت وجود ارائه داد.
[۲۵] عاملی، حر، اثنی عشریه، ص۳۰.
[۲۶] اردبیلی، احمدبن‌محمد، حدیقه الشیعه، ج۲، ص۱۰۰.
[۲۷] نمازی، علی، تاریخ فلسفه و تصوف، ص۲۷ .



با اینکه این اندیشه ماهیتی ضد توحیدی دارد ولی برای توجیه و یا گمراه نمودن عوام به آیه‌ای از قرآن تمسک نموده‌اند آنگاه که خداوند می‌فرماید: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین؛هنگامی که کار آنرا بپایان رسانیدم و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم همگی برای او سجده کنید»، «انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله وکلمته القاها الی مریم و روح منه؛مسیح عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه (و مخلوق) او است، که او را به مریم القا نمود و روحی (شایسته) از طرف او بود...».
گفته‌اند: خداوند از روح خودش در آدم دمید همچنانکه عیسی (علیه‌السّلام) نیز روحی از خداست و این تفسیر به رای را شاهدی برای حلول گرفته‌اند. ایشان با این استدلال نشان دادند که از توحید بهره ندارند چنانکه از معانی آیات بی بهره‌اند و در تشخیص محکم از متشابه تخصص ندارند و در مبانی اولیه اجتهاد به غلط افتاده‌اند. علاوه بر اینکه دستشان از مفسرین واقعی قرآن کریم یعنی معصومین (علیهم‌السّلام) کوتاه است.
این برداشتهای ناصحیح مخصوص مکاتب منحرفی چون حلولیه و مشبهه و... نیست بلکه عموم اهل سنت به خاطر شعار حسبنا کتاب الله و جدا نمودن ثقل اکبر از ثقل اصغر به دام اینچنین آرائی می‌افتند.


۱. شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱ ص۲۰۶.    
۲. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۹، ص۷۸.    
۳. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، ص۶.    
۴. حافظ بن احمد، حکم، معارج القبول، ج۱، ص۲۷۲.    
۵. رازی، فخرالدین، اعتقادالمسلمین والمشرکین، ص۷۲- ۷۳.    
۶. صدوق، محمدبن علی، الامالی، ص۱۵۶.    
۷. طوسی، محمدبن حسن، الامالی، ص۲۵۶.    
۸. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۳۸۶.    
۹. امام علی علیه‌السلام، نهج البلاغه، ص۱۱۹.    
۱۰. صدوق، محمدبن علی، عیون اخبارالرضا علیه‌السلام، ج۱، ص۱۲۷.    
۱۱. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۳۲۲.
۱۲. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۳۲۴.
۱۳. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۲۵.    
۱۴. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۹، ص۷۷.    
۱۵. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۸۶.    
۱۶. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۹، ص۷۷.    
۱۷. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۸۶.    
۱۸. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۵۱، ص۳۸۰.    
۱۹. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۶۶.
۲۰. شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۱۷۶.    
۲۱. رازی، فخرالدین، اعتقادالمسلمین والمشرکین، ص۷۲- ۷۴.    
۲۲. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص۲۳۵- ۲۵۴.    
۲۳. ملطی، محمد بن احمد، التنبیه والرد، ص۲۰.    
۲۴. اسفراینی، طاهربن محمد، التبصیر فی الدین، ص۱۲۳.    
۲۵. عاملی، حر، اثنی عشریه، ص۳۰.
۲۶. اردبیلی، احمدبن‌محمد، حدیقه الشیعه، ج۲، ص۱۰۰.
۲۷. نمازی، علی، تاریخ فلسفه و تصوف، ص۲۷ .
۲۸. سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۴، ص۲۱۹.    
۲۹. حجر/سوره۱۵، آیه۲۹.    
۳۰. نساء/سوره۴، آیه ۱۷۱.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه حلولیه».    



جعبه ابزار