ابرار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبْرار، واﮊهای است عربی به معنی نیکان و نیکوکاران اهل مرتبه عالی
ایمان، دارای منزلتی برتر از
اولوا الالباب (
خردمندان) و نازلتر از
مقرّبان که چندینبار در
قرآن «کریم آمده و از این طریق در
عرف متوصفه و اهل سیر و سلوک نیز راه یافته است.
برخی از مفسران و نیز بسیاری از فرهنگنویسان این
واﮊه را تنها جمع بَرّ دانستهاند.
، اما اکثر مفسران آن را جمع برّ و بارّ، هر دو، یاد کردهاند.
راغب اصفهانی نیز ابرار را تنها جمع بارّ دانسته است
از آنجا که برّ به صیغۀ مفرد ۳ بار در قرآن مجید به کار رفته
و بارّ در این کتاب مقدس نیامده است، نظر آن گروه از مفسران و فرهنگنویسان که ابرار را تنها جمع بارّ دانسته است.
از آنجا که برّ به صیغۀ مفرد ۳ بار در این
کتاب مقدس نیامده است، نظر آن گروه از مفسران و فرهنگنویسان که ابرار را تنها جمع برّ دانسته و جمع بارّ را بَرَرَه شمردهاند، استوارتر مینماید.
بِرّ به «گستردگی
خیر و
معروف» معنا شده است.
، برخی لغویان نیز این واژه را برگرفته از بَرّ یعنی بیابان (مقابل بَحْر) میدانند و چون در بَرّ وسعت لحاظ شده، بِرّ را نیز به «توسّع در
کار نیک» معنامیکنند.
و برخی این سخن را تکلّفآمیز دانسته و گفتهاند: بِرّ با بَرّ که کلمهایجامد و به معنای خشکی است، هیچ پیوندی ندارد؛ بلکه در حکمِ
مشترک لفظی است.
واژه «بِرّ»
با مشتقّاتش، در مجموع بیست بار در
قرآن (ابرار شش بار، بَرّ سه بار، بِرّ هشت بار و بَرَرَة یک بار) به کار رفته است، اما ابرار ۶ بار و در ۶ آیه از قرآن کریم تکرار شده است. در ۴ آیه از این آیات
دهر:۵؛
به تعبیرات گوناگون از ابرار به عنوان اهل نعیم و بهشت یاد شده و در آیهای
گفته شده است که کتاب (نامۀ اعمالِ) ابرار در علیین (به اقوال گوناگون: زیر عرش، سدره المنتهی، لوحی از زبرجد آویخته در زیر عرش که اعمال افراد بشر در آن ثبت است، بالاترین طبقۀ بهشت) است و نیز در آیهای دیگر
از بان اولوالالباب (خردمندان) از پروردگار درخواست میشود که آنان را با ابرار بمیراند.
برخی برآنند که مفهوم محوری واژه بِرّ «نیکوبودن کار در برابر غیر» است و این معنا، باتوجّه به اختلاف اشخاص، موضوعات و موارد، تفاوت دارد؛ چنان که بِرّ
خدا درباره
بندگان،
لطف و
احسان به آنان و در گذشتن از لغزشهایشان است و بِرّ
بنده در پیشگاه خدا،
پیروی و عمل به
وظایف بندگی است.
بِرّ پدر به فرزندان،
تربیت و تأمین آنان و برآوردن نیازهایشان و بِرّ فرزند به پدر؛ خدمت،
خضوع و
رحمت است، و بِرّ در سخن گفتن،
راست گویی، و در
عبادت، منطبق بودن آن با شرایط ویژه عبادت است، وی اطلاق «بَرّ» بر قطعههای زمین و «بُرّ» بر
گندم را نیز از همین باب میداند.
برخی نیز جامعترین معنای
بِرّ را
خیر دانستهاند؛
با این که این دو واژه مترادف نیستند؛ زیرا بِرّ، خیری است که با «
قصد» و «توجّه» توأم باشد؛ ولی در خیر، «قصد»
شرط نیست؛ بلکه گاهی با «
سهو» همراه است؛ از اینرو «خیر» معنایی
عامدارد.
مفهوم بِرّ در
فرهنگ قرآن، عامترین مفهوم در زمینه
افعال اخلاقی و ویژه «
افعال اختیاری» است.
،
مفهوم قرآنی بِرّ و به تعبیر دقیقتر، اَبرار در
آیه ۱۷۷
سوره بقرهبه تفصیل بیان شده است، اوصاف ابرار در این آیه، در بر دارنده مراتب سه گانه
اعتقاد،
اخلاق و
عمل است.
بِرّ همان
احسان، وتحقّق آن چنین است که آدمی کار خودرا
نیکو کند و
کار نیک را برای نیک بودن آن یا از این رو که خیر دیگران در آن است، انجامدهد، نه برای
پاداش یا تشکّر، ودر این راه، بر تلخی مخالفتِ با
نفس،
صبور باشد.
، خدای سبحان، بِرّ را در کلام خود
به
ایمان و احسان در عبادتها و
معاملهها تفسیرکرده است.
به گفته برخی، بِرّ حقیقی همان
عمل صالح راستین است؛ امّا تظاهر بهنیکوییِ عمل و بَر خود بستن
پاکی،
ورع و
پیروی از آنها و
تظاهر به آنها بِرّ نیست.
، بهگفته دیگر، طبق
اجماع مفسّران، هرگونه
اطاعتِ خدا بِرّ نامیده میشود.
و به نظری، بِرّ، هر چیزی از
خیر و
احسان و کار مورد رضایت خدا است که عامل نزدیکی به خدا باشد.
در تفسیر بِرّ، در کلام دیگر مفسّران اموری ذکر شده که بیشتر از سنخ مصداق است؛ چون
طاعت،
صدق،
ثواب یا
بهشت،
صله رحم یا پیوند،
تقوا،
اعمال مقبول،
مهربانی، احسان
و
صدقه.
با این که مفسّران در برخی موارد، بر اساس
شأن نزولِ آیات، مقصود از بِرّ را مصادیقی خاص از «خیر» یا دیگر معانی بِرّ ذکر کردهاند، حمل این واژه را بر مفهوم عام و اصلی آن
ترجیح دادهاند.
پیامبر(صلی الله علیه وآله)در پاسخ پرسشی درباره بِرّ، آیه ۱۷۷
سوره بقرهرا که در بر دارنده برخی
عقاید و
اعمال واجب و
مستحب است،
تلاوت کرد.
در آیاتی از
قرآن، بِرّ یا مشتقّات آن با مادّه «
تقوا» با هم ذکر شده است. برخی مفسّران، این دو واژه را دارای مفهومی واحد میدانند.
برخی نیز مفهوم این دو واژه را متفاوت، امّا مکمّل یکدیگر میشمرند؛ بدین ترتیب که بِرّ را اموری ایجابی، مانند
عمل صالح،
طاعت، توسّع در
کار نیک و انجام دادن
اوامر الهی دانسته و تقوا را اموری سلبی، مانند دوری از
گناهان و
هوای نفس و پرهیز از
عذاب الهی شمردهاند.
بِرّ و تقوا در مفهوم تفاوت دارند؛ امّا در مصداق متساوی و متّحدند؛ زیرا مصداق بِرّ، مصداق تقوا نیز هست و به عکس، وآیاتی مانند «ولکنّ البِرَّ مَنِاتَّقی»
، «ولـکنَّ البرَّ مَن ءَامن باللّهِ و...و أُولـئِکَ همُ المُتّقونَ»
نشانه
وحدت مصداقی است، نه مفهومی.
شایان ذکر است که تقوا اگر به تنهایی به کار رود، همه مصادیق و موارد بِرّ را در بر میگیرد؛ ولی هر گاه در کنار واژه بِرّ باشد، بِرّ به جنبه ایجابی (انجام دادن کار خوب) و تقوا بر جنبه سلبی (ترک کار بد)
دلالت میکند.
إثم (
گناه) و یا
عدوان: (
ستم و
تجاوز به
حقوق آدمیان یا تجاوز از
حدود الهی): «تَعاوَنوا عَلیالبِرّ و التّقْوی وَ لاتَعاونوا عَلَی الإثمِ والعُدْون = در
نیکوکاری و
پرهیزگاری با یکدیگر
همکاری کنید و در گناه و تجاوز دستیار هم نشوید»
، «یـأیّها الّذین ءامَنوا إذا تَنـجَیتُم فلاتَتَنـجَوا بالإثمِ والعُدونِ... و تَنـجَوا بالبِرّ والتَّقوی.»
گفته شده: بِرّ در برابر إثم است.
، به نظر دیگر، بِرّ در برابر عدوان، وتقوا در برابر اثم قرار دارد.
توجّه به معنای واژهها مؤید نظراوّل است؛ زیرا تقوا، خویشتنداری از تخلّف
حدود و ثغور الهی، وعدوان، تجاوز و تعدّی به آن است،
وبرّ، انجام کارهای نیکو و اثم، انجام کارهای ناروا به شمار میرود.
فجور: «کَلاَّ إنّ کتبَ الفُجّارِ... کَلاَّ إنّ کتبَ الأَبرارِ»
، «إنّ الأبرارَ لَفی نَعیم و إنّ الفُجّارَ لفی جحیم = نیکان به طور قطع در
بهشت ِ پرنعمتند و همانا بدکاران و گنهپیشگان، در
دوزخند.»
فاجر، یعنی
فاسق و کسی که از
خیر و
صلاح منحرف شود.
جرم: در
آیه ۲۹
سوره مطففینمجرمان در برابر
مؤمنان قرار گرفتهاند: «إِنَّ الَّذِین أجْرَموا کانوا مِن الَّذین ءَامنوا یَضحَکونَ» و مقصود از مؤمنان در این آیه، به قرینه سیاق، «ابرار»ند.
عُقوق: برخی مفسّران
و
فرهنگنویسان،
عقوق (
آزار رساندن به
پدر و
مادر و نافرمانی و ترک
احسان به آنان) را در برابر بِرّ به
والدین دانستهاند.
در برخی
آیات نیز بَرّ (
نیکوکار) در برابر «جبّار شقیّ» یا «جبّار عصیّ» (زورگوی نافرمان) آمده؛ چنانکه به نقل از عیسای
مسیح(علیه السلام)میفرماید: مرا با مادرم نیکوکار کرده و
زورگو و نافرمانم نگردانیده است: «وبَرّاً بِولِدَتی و لمیَجْعلنی جَبّاراً شقیّاً».
درباره
حضرت یحیی(علیه السلام)نیز میفرماید: با پدر و مادر خود
نیک رفتار میکرد و زورگویی نافرمان نبود: «وبَرّاً بولدَیْهِ و لمیَکنْ جَبّاراً عَصیّاً».
«
جبّار»
انسان را به آنچه مناسب
طبع او نیست وا میدارد و «عصیّ» همان
گناه کارِ
نافرمان است.
مفسّران، در تفسیر ابرار، تعریفها یا تعبیرهای گوناگونی دارند؛ مانند: کسانی که طاعت خدا را به طور کامل به جای آرند و او را از خود خشنود سازند
و از
گناهان بپرهیزند.
آنان که به
خدا، پیامبر و
روز بازپسین ایمانی از روی
رشد و
بصیرت دارند.
مؤمنانی که در
ایمان خود صادقند.
نیکوکارانی که
کار نیک را فقط برای
رضای خدا انجام میدهند؛ بیآن که اغراض ناپسندی را در نظر داشته باشند.
برخی در تفسیر آیه ۱۹۳
سوره آل عمرانمقصود از ابرار را
انبیا و
اولیا دانستهاند.
به گفتۀ
طبرسی، به اجماع اهل بیت و موافقان و بسیاری از مخالفان آنان، در آیۀ اِنّ الاَبْراَر یَشْرَبونَ مِنْ کَأسِ کانَ مَزاجُها کافوراً (دهر:۵) مراد از ابرار علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) است.
ابن شهر آشوب نیز روایتی نزدیک به همین مضمون از
امام حسن مجتبی (ع) نقل میکند.
در
روایت از
رسول اکرم ابرار یاران علی (ع) معرفی شدهاند.
ناگفته نماند که
شیخ احمد احسایی نیز در شرح زیاره
جامعۀ کبیر ابرار را در عبارت «عناصر الابرار» شیعیان
ائمۀ اطهار، اعم ار مرسلین و انبیا و اوصیا و صالحان و فرشتگان، دانسته است.
مفسران در
تفسیر ابرار و ذکر صفات و ویﮊگیهای آنان سخنان گوناگون گفتهاند که به برخی از آنها در اینجا اشاره میشود:
ابرار آنانند که طاعت خدای بزرگ را به تمامی به جای آرند و او را از خود خشنود سازند.
، آنانند که فرایض
خدا را به نیکی به جای آورند و از معاصی و محرّمات بپرهیزند.
، مؤمنانیند که در ایمان خود صادقند و فرمانبردار پروردگار خویشند
، نیکوکارنیند که کارهای نیک را تنها برای رضای خدا انجام میدهند بیآنکه اغراض ناپسند را در نظر داشته باشند
، کسانید که حقوق
واجب و
مستحب را ادا میکنند.
آنانند که حق خدای بگزارند و وفای نذر کنند
کسانید که به خدا و
پیامبر او و روز واپسین ایمانی از روی رشد و بصیرت دارند.
در برخی از تفاسیر از قول
حسن بصری آمده است که ابرار آنانند که مورخُرد را نیازارند .
همین
روایت را بدین صورت نیز نقل کردهاند: «ابرار آن کسانی باشند که مورچه را نیازارند و به هیچ بدی
رضا ندهند».
میبدی در تفسیر آیۀ رَبَّنا فَاغْففِرْلَنا ذُنوبَنا و کَفِّر عَنّا سَیِّئاتِنا و تَوَفَّنا مَع الاَبرار
، مراد از ابرار را انبیا و اولیا دانسته است.
برخی از مفسران در تفسیر ابرار روایتی از
رسول اکرم (ص) نقل کردهاند، بدین مضمون که ابرار آنانند که به پدران و فرزندان خود نیکی میکنند.
ابرار در اصطلاح متصوفه به متوسطان از اهل
سلوک گفته شده است که در معرفت خدا و سیر الی اللـه مدارجی را طی کرده باشند
در تعریف این
اصطلاح در آثار متصوفه تفاوتهایی دیده میشود: در برخی از منابع نسبتاً قدیم، ابرار از اولیای خدا و
اهل حل و عقد امور عالم شمرده شدهاند.
هجویری آنان را فروتر او اوتاد (ﻫ م) بهشمار آورده و عدۀ آنان را ۷ تن یاد کرده است. وی میگوید: «سرهنگان درگاه حق، جلّ جلاله، سیصدند که ایشان را اخیار خوانند و چهل دیگر که ایشان را ابدال خوانند و هفت دیگر که مرایشان را ابرار خوانند و چهارند که مرایشان را
اوتاد خوانند و سه دیگرند که مرایشان را
نقیب خوانند و یکی که ورا
قطب خوانند و
غوث خوانند...»
اما
خواجه عبدالله انصاری ظاهراً ابرار را در مرتبهای فروتر از ابدال و اوتاد میداند. وی میگوید: «مجاهدان با
نفس سهاند: یکی میکوشد، او از ابرار است و یکی مییاوَد، او از اوتاد است و سیم باز رسته، او از
ابدال است
، انصاری در جایی دیگر نیز بیآنکه از ابدال نامی به میان آورد، مانند هجویری مقام ابرار را فروتر از اوتاد یاد میکند، ولی شماره آنان را ۴۰ تن میداند و میگوید: «اولیا همیشه سیصد و شصت تن باشند: چهل از ایشان ابرارند و سی اوتادند و ده تن از آنان نقبایند و سه از آن نجبایند و یکی از ایشان غوث باشد...»
وی سپس میافزاید که هرگاه غوث از
دنیا برود، یکی از
نجبا را به جای او مینشانند و به همین ترتیب با حفظ سلسلۀ مراتب یک تن را از مرتبت فروتر به مرتبت برتر میرسانند، چنانکه یکی از اوتاد میشود و سرانجام یک نفر از عامۀ خلق به مقام اولیا میرسد
ابونصر سرّاج به استناد آیات
قرآن کریم ابرار جانشین یکی از اوتاد میشود و سرانجام یک نفر از عامۀ خلق به مقام اولیا میرسد،
ابونصر سرّاج به استناد آیات قرآن کریم ابرار را فروتر از مقرّبان
و برتر از متّقین دانستهاند.
.
صوفیه دربارۀ برتری مقربان نسبت به ابرار به این سخن
مشهور : «حَسِناتُ الاَبْرارِ سَیِئاتُ الْمُقَرَّبین» ــ که برخی آن را از
احادیث موضوعه و برخی دیگر منسوب به
ابوسعید خرّاز از مشایخ صوفیه میدانند ــ نیز استناد میکنند
عطار نیشابوری در این باب از قول
سَرّی سقطی عارف مشهور سخنی آورده است که
عقیدۀ صوفیه را در تقدم مقربان بر ابرار روشن میکند: «دلهای ابرار معلّق به خاتمت است و دلهای مقربان معلّق به سابقت است. معنی آن است که حسنات ابرار سیئات مقربان است»
سخن
باخرزی از نویسندگان متصوف سدۀ ۸ق/۱۴م نیز در اینباره مؤید همین نظر است: «خادم هرچه میکند لَلّه را میکند و
شیخ هرچه میکند باللـه تعالی میکند، شیخ در مقام مقربان است و خادم در مقام ابرار است»
خواجه نصیرالدین طوسی نیز برای نوع
انسان از جهت تقرب به پیشگاه خدای متعال منازل و مقاماتی میشمارد و آن را به چهار مرتبت منحصر میکند. وی ابرار را در مقام سوم جای میدهد و در
وصف آنان میگوید: «ایشان جماعتی باشند که به اصلاح عباد و بلاد مشغول باشند و سعی ایشان بر تکمیل خلق مقصور»
وی دو مقام مقدم بر ابرار را مقام موقنان و محسنان و مقام چهارم را مقام فایزان یا مخلصان میداند.
گروهی از متصوفه که به
تفسیر قرآن «پرداختهاند، ابرار را در آیات قرآنی بر مشرب و ذوق خود تفسیر کردهاند،
روزبهان بقلی میگوید: ابرار آنانند که خدای تعالی از نعمت مشاهدۀ خویش برخوردارشان ساخته و
محبت خود را بر دل آنان افکنده است. ابرار از نهرهای انوار صفات و مقربان از دریای ذات سیراب میگردند. در شرابِ ابرار از جویبارهای انهار مقربان درآمیختهاند. هرگاه ابرار صرفاً از شراب خاص مقربان بنوشند، همگی ذوب میشوند. اهل
تقوی در جنّتند و ابرار در حضرت. ابرار در مقام انسند و مقربان در مقام قدس
چنانکه اشاره شد، روزبهان ابرار را از متوسطان
اهل سلوک میشمارد و تفاوت آنان را با عارفان در این میداند که ابرار در سکر مشاهده مانده از مطالعۀ
حقیقت باز میمانند، اینان شراب مشاهدۀ حق را با صحو آغاز میکنند و با سکر به پایان میبرند. در حالی که عارفان با صحو آغاز میکنند و با سکر به پایان میبرند. در حالی که عارفان با صحو آغاز میکنند و با همان حال به پایان میرسانند و از رؤیت غرایب تجلّی ذات و صفات برخوردار میگردند
در
تفسیر منسوب به
ابن عربی نیز ابرار نیکبختانیند که از حجاب آثار و افعال بیرون آمده و به حجابهای صفات محتجب شدهاند، بیآنکه در آن متوقف بمانند، بلکه آنان در عین بقا در عالم صفات متوجه عین ذاتند
در این تفسیر ابرار به دو گروه تقسیم شدهاند: یک دسته از آنان در زمرۀ ابدالند و از خویشتن فانی شدهاند و گروهی دیگر در مقام محو صفات باقی بر حال خویشند و به
کمال در فنای ذات دست نیافتهاند.
، ابرار در ادب فارسی علاوه بر معنی قرآنی و معنی خاص صوفیانه، گاه نیز در معنی مطلق و عامّ
صوفی و
عارف به کار رفته است.
(۱) ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناجی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳ن.
(۲) ابن بابویه، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا، به کوشش محمدمهدی خرسان، نجف، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
(۳) ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، مطبعه علمیه.
(۴) ابن عربی، محییالدین، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۵) ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روجالجنان، قم، ۱۴۰۴ق.
(۶) احسایی، احمدبن زینالدین، شرح الزیاره الجامعه الکبیره، کرمان، ۱۳۵۵ش.
(۷) انصاری، خواجه عبداللـه، صد میدان، به کوشش قاسم انصاری، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۸) انصاری، خواجه عبداللـه، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ش.
(۹) باخرزی، یحیی بن احمد، اورادالاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۱۰) راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، به کوشش محمد سیدکیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۱) روزبهان بقلی، عرائس البیان فی حقائق القرآن، نولکشور، ۱۳۰۱ق.
(۱۲) زمخشری، محمودبن عمر، الکشاف، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۳) سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع، به کوشش رینولد نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴م.
(۱۴) سیوطی، الدرر المنثور، تهران، ۱۳۹۲ق.
(۱۵) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضل اللـه یزدی طباطبائی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۶) طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، قاهره، ۱۳۲۵ق.
(۱۷) طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، به کوشش احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۱۸) عطار، محمدبن ابراهیم، تذکره الاولیاء، به کوشش رینولد نیکلسون، لیدن، ۱۹۰۵م.
(۱۹) عیّاشی، محمدبن مسعود، التفسیر، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، ۱۳۸۰ق.
(۲۰) فخر رازی، محمدبن عمر، التفسیر الکبیر.
(۲۱) قرطبی، محمد ابن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، ۱۹۶۷م.
(۲۲) میبدی، احمدبن محمد، کشف الاسرار وعده الابرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۳) نسفی، عزیزالدین بن محمد، کتاب الانسان الکامل، به کوشش ماریان موله، تهران، ۱۹۶۲م.
(۲۴) نصیرالدین طوسی، محمدبن محمد، اخلاق ناصری، به کوشش مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۲۵) هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، به کوشش د ﮊوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۳۶م.
(۲۶) طباطبائی، محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسهالأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۱م، ۷/۱۶۱-۱۶۵. (۲۶) فروزانفر، بدیع الزمان، احادیث مثنوی، تهران، ۱۳۶۱ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۶۲۴. دانشنامه موضوعی قرآن