هجرت رسول اکرم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رسول گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
سال چهارم
بعثت دعوت توحیدی خود را علنی کرد، در نتیجه
مشرکان متعصب
قریش به مقابله برخواستند و با به اوج رساندن شکنجهها شهر
مکه به محیطی پر خفقان و مرگ بار مبدل گشت. نخستین نقطه عطف در جهت گسترش اسلام، ملاقات با ارزش شش نفر از یثربیان با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مکه بود که در سال یازدهم بعثت اتفاق افتاد و با اسلام آوردن آنان، اسلام در
یثرب منتشر شده و در سالهای دوازده و سیزدهم بعثت دو
پیمان مهم در عقبه منقعد گشت و زمینه را برای
هجرت سوی یثرب را فراهم نمود.
مهاجرت پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) و
مسلمانان از مکه به
یثرب در سال سیزدهم بعثت که در زمان
خلافت خلیفه دوم مبدأ تاریخ مسلمانان شد.
علت اصلی
مهاجرت مسلمانان به یثرب، فشار و آزارهای مشرکان مکه و
بیعت عقبه یثربیان با پیامبر (صلياللهعليهوآله) برای
دفاع از مسلمانان در صورت هجرت ایشان به یثرب بود.
پس از
بیعت عقبه و بازگشتن هفتاد و پنج نفر اصحاب بیعت دوم عقبه به
مدینه و آگاه شدن
قریش از
دعوت و بیعتی که
اوس و
خزرج با رسول خدا (صلياللهعليهوآله) انجام داده بودند، سختگیری قریش نسبت به
مسلمانان شدت یافت و بیش از پیش به آنان ناسزا میگفتند، و
آزار میدادند؛ بهگونهای که زندگی در
مکه برای مسلمانان بسیار سخت شد، تا آنکه از رسول خدا
اذن هجرت خواستند و رسول خدا به آنان فرمود رهسپار مدینه شوند و نزد برادران
انصار خود روند و به آنان گفت: «
خدای عزوجل برای شما برادرانی و محل امنی قرار داده است».
مسلمانان دسته دسته، رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به
انتظار اذن
پروردگار در مدینه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از
ذی الحجه سال سیزدهم
بعثت آغاز شد.
درباره هجرت به مدینه و ماجراهای آن، آیاتی نازل شده است؛ از جمله:
«وَ إِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَرُوا لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَ یمْكُرُونَ وَ یمْكُرُ الله وَ الله خَیرُ الْماكِرین؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران نقشه میکشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به
قتل برسانند، و یا (از مکه) خارج سازند. آنها چاره میاندیشیدند (و نقشه میکشیدند) و خداوند نیز
تدبیر میکرد و خدا بهترین چارهجویان و تدبیرکنندگان است».
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله وَ الله رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضی از مردم (با
ایمان و فداکار، همچون علی (علیهالسلام)) جان خود را به خاطر خشنودی خدا میفروشند، و
خدا نسبت به بندگان مهربان است».
«وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُون؛ و در پیش روی آنان سدی قرار دادیم، و در پشت سرشان سدی و چشمانشان را پوشاندهایم، لذا نمیبینند».
«إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ الله إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ كَفَرُوا ثانِی اثْنَینِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ الله مَعَنا فَأَنْزَلَ الله سَكینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذینَ كَفَرُوا السُّفْلى وَ كَلِمَةُ الله هِی الْعُلْیا وَ الله عَزیزٌ حَكیمٌ؛ اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت)، آن هنگام که
کافران او را (از مکه) بیرون کردند، در حالی که دومین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در
غار (
ثور) بودند، و او به همراه خود میگفت: غم مخور، خدا با ماست. در این موقع، خداوند
سکینه (و
آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمیکردید، او را تقویت کرد و گفتار (و
هدف)
کافران را پایین قرار داد (و آنها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آیین او) بالا (و پیروز) است و خدا عزیز و
حکیم است».
«إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ الله وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَـٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا؛ كسانى كه بر خويشتن ستمكار بودهاند، (وقتى)
فرشتگان جانشان را مىگيرند، مىگويند: «در چه (حال) بوديد؟» پاسخ مىدهند: «ما در
زمین از مستضعفان بوديم.» مىگويند: «مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن
مهاجرت كنيد؟» پس آنان جايگاهشان
دوزخ است، و (دوزخ) بد سرانجامى است».
نخستین کسی که از
اصحاب به مدینه وارد شد، پسر عمه رسول خدا ابوسلمه عبدالله بن عبد الاسد بن هلال بن عبد الله بن عمر بن مخزوم بود که از
حبشه بازگشت و به
مکه آمد. وقتی قریش به آزار او پرداختند و باخبر شد که مردمی در مدینه به
دین اسلام درآمدهاند، یک سال قبل از
بیعت دوم عقبه به مدینه
هجرت کرد.
سپس به ترتیب
عامر بن ربیعه، با همسرش لیلی دختر ابو حشمه عدوی، عبدالله بن جحش بن رئاب اسدی، با
خانواده و برادرش ابو احمد عبد بن جحش مهاجرت کردند. چنان که خانه بنی جحش بسته شد و کسی در آن نماند.
ابوسلمه و عامر و عبدالله و برادرش همگی در محلّه قباء در میان قبیله بنی عمرو بن عوف بر مبشّر بن عبدالمنذر وارد شدند.
سپس مهاجران دسته دسته به مدینه میرسیدند. از جمله از طایفه بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه که مردان و زنانشان همگی
مهاجرت کردند.
علاوه بر عبدالله و برادرش: عکاشة بن محصن، شجاع و عقبه پسران وهب، اربد بن حمیر، منقذ بن نباته، سعید بن رقیش، محرز بن نضله، یزید بن رقیش، قیس بن جابر، عمرو بن محصن، مالک بن عمرو، صفوان بن عمرو، ثقف بن عمرو، ربیعة بن اکثم، زبیر بن عبیده، تمّام بن عبیده، سخبرة بن عبیده، محمّد بن عبد الله بن جحش، و از زنانشان:
زینب دختر جحش، ام حبیب دختر جحش، جذامه دختر جندل، امّ قیس دختر محصن، امّ حبیب دختر ثمامه، آمنه دختر رقیش، سخبره، دختر تمیم، حمنه دختر جحش. سپس عمر بن خطاب و عیاش بن ابی ربیعه مخزومی.
هجرت به سوی
یثرب امری لازم و
ضروری بود. زیرا
مکه مکان مناسبی برای انتشار
اسلام نبود. به
دلیل اینکه در
عصر جاهلیت،
بتپرستی،
دین رایج بوده و
کعبه، در
حقیقت بتخانه خدایان اعراب جاهل بوده بالغ بر سیصد و شصت
بت در آن وجود داشت و
فرهنگ جاهلیت، روح تفکر و
تعقل را از آنان سلب کرد.
گاهی انسان بودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بهانه قرار داده و گاهی هم اشراف
قریش از اینکه
یتیم بنیهاشم، ادعای نبوت کرده است، احساس
حقارت کرده
قرآن کریم، آیات
و اسلام را نمیپذیرفتند. این تعصبات جاهلی، سبب شد که گسترش اسلام در مکه به کندی صورت گیرد و
رسالت ایشان در
مکه فقط بر محور «فردسازی» استوار شود تا زمانی که بتواند پایگاهی متشکل از نیروهای مردمی برای خود بوجود آورند. چرا که پرداختن به مسائل انسانی، بدون در اختیار داشتن دولتی که بتواند آن مسائل را جامه عمل بپوشاند، فایده ندارد.
یثرب، تنها سرزمینی بود که میتوانست پایگاهی برای
حکومت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار بگیرد. سرزمینی که بعد از ورود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در «
مدینة النبی» نامیده شد، مردم یثرب، ویژگیهای خاصی داشتند که پذیرش اسلام در آنها بصورت چشمگیری مشاهده میشد که به چند نمونه اشاره میشود:
۱- مردم مدینه، آمادگی بیشتری برای تاثیر از قرآن داشتند و
تعصب مشرکان مکه را نداشتند.
۲- همسایگی با
یهود و شنیدن اخباری، مبنی بر ظهور پیامبری از سوی خدا.
۳- خستگی روحی و جسمی مردم یثرب در اثر نزاعهای صد و بیست ساله که آنها را به ستوه آورده بود.
۴- وجود افکاری توحیدی در
مدینه که ادامه گرایش حنفیت مکی به شمار میآمد و با اسلام توافقی نام داشت.
این خصوصیات، سبب شد که در سال یازدهم بعثت، آن گروه شش نفری از یثرب به مکه آمدند و با پیامبر ملاقات کردند و سریعا به
دین اسلام مشرف شوند و بدینترتیب در سالهای بعد با شوق فراوان دو
پیمان را با حضرت منعقد ساختند.
پیمان عقبه اول که در سال دوازده بعثت بود، جنبه دینی داشت، گرچه زمزمه نوعی تشکل سیاسی نیز در آن مشاهده میشد. در این پیمان مسلمانان خواستار مبلغی از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شدند تا
اصول و معانی اسلام را به آنان
تعلیم دهد. پس از آن بود که اسلام به سرعت در مدینه رواج پیدا کرد.
در نتیجه در سال سیزدهم بعثت
پیمان عقبه دوم منعقد گردید. عنصر جدیدی در بیعت دوم افزوده شد و آن مسئله
دفاع بود که نوعی تشکل نظامی برای حفاظت از
رهبری دین را صورت داد.
لذا پیمان عقبه دوم، حادثه مهمی در
تاریخ صدر اسلام به شمار میآید و اهمیت آن به
عزم و ارادۀ مسلمانان یثرب در
حمایت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان مکه باز میگردد.
بعد از پیمان عقبه دوم، اسلام، بیش از پیش در مدینه توسعه پیدا کرد و عموم مردم آن اسلام آوردند و میان دو
قبیله اوس و خزرج بعد از سالیان سال درگیری و خونریزی به برکت اسلام،
صلح و صفا برقرار شد و بهترین
پناهگاه برای مسلمانان مکه گردید که گرفتار ملامت و
استهزاء و
شکنجه بودند.
مشرکان مکه، پیامبر اسلام را سبب شکاف و
نفاق میان جامعه مکه، بویژه قریش معرفی کرد. و جو مکه را بر علیه ایشان
تحریک کردند تا نتواند در مکه نفوذ عمیق یافته و
نور اسلام را بگستراند.
بویژه پس از پیمان عقبه دوم که به آزار و
اذیت خود شدت دادند و هر کجا مسلمانی میدیدند او را کتک زده و تحقیرش میکردند. مسلمانان از آزار
مشرکین به تنگ آمده، از حضرت
رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راه چاره خواستند. آنگاه
جبرئیل نازل شد و پیام آورد که، بهترین راه
نجات،
هجرت به سرزمین یثرب میباشد. و حضرت رسول، دستور هجرت را صادر کردند.
مسلمانان به تدریج از مکه خارج شده و به یثرب رفتند.
چون «
بیعت دوم عقبه» در
ذی الحجّه سال سیزدهم
بعثت به انجام رسید، و سپس در فاصلهای کمتر از سه ماه، بیشتر
اصحاب رسول خدا (صلياللهعليهوآله) به سوی
مدینه رهسپار شدند و مردان قریش دانستند که
یثرب به صورت پایگاه و پناهگاهی برای رسول خدا و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا آمادهاند، از هجرت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بیمناک شدند. به همین جهت برای جلوگیری از آن، در آخر
ماه صفر سال ۱۴ بعثت در دارالندوه فراهم گشتند و جلسهای برقرار کردند. سپس از هر طایفهای، افرادی انتخاب شدند تا در مورد رسول الله (صلياللهعليهوآله) تصمیم بگیرند. در این حال پیرمردی جلوی در ایستاده بود و هنگامی که میخواستند داخل
دار الندوه شوند، گفت: مرا هم به داخل ببرید. گفتند: تو که هستی ای پیرمرد؟ گفت: من پیرمردی از مضر هستم و نظری دارم که شما را به آن راهنمایی میکنم.
پس همگی وارد شدند و نشستند و به
مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع میکند و به
جنگ با شما میپردازد. گفتند: راست میگویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم
مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را
حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که
محمد (صلیاللهعلیهوآله) مردی شیرینزبان است، فرزندان و بردگان شما را به تدریج
فاسد میکند، و اگر
برادر و
فرزند و
همسر شما را
فاسد کند حبس وی چه فایدهای خواهد داشت؟!
سپس با هم
مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به
قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.
(قمی میگوید آن پیرمرد
ابلیس بوده است). این
توطئه با
فداکاری حضرت
علی (علیهالسّلام) ناتمام ماند
و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مکه را به قصد یثرب ترک کردند و در دوازدهم ماه
ربیع الثانی سال سیزده
بعثت با استقبال پرشور
مسلمان انصار وارد مدینه شدند.
رسول خدا در شب اول
ربیع الاول (برابر با ۱۳ سپتامبر سال ۶٢٢ میلادی) رهسپار
غار ثور شد و ابوبکر بن ابوقحافه نیز با وی همراه گشت و پس از سه روز که در غار ثور ماندند، در شب چهارم ربیع الاول راه
مدینه را در پیش گرفتند.
حضرت علی (عليهالسلام) پس از رفتن پیامبر (صلياللهعليهوآله) به غار ثور
صبر کرد تا شب آینده فرا رسید. او همراه هند بن ابی هاله حرکت کرد تا نزد رسول الله (صلياللهعليهوآله) در غار رفتند و در آنجا آن حضرت (صلياللهعليهوآله) به هند دستور داد که برای وی و همراهش دو
شتر خریداری کند. ابوبکر گفت: ای پیامبر خدا، برای خود و شما دو مرکب آماده کردهام که با آنها تا مدینه سفر میکنیم.
رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: من هر دو و حتی یکی از آنها را قبول نمیکنم، مگر آن که بهای آنها را بپردازم. ابوبکر گفت:
اختیار با شماست و او به علی (عليهالسلام) دستور داد که بهای شترها را بپردازد و سپس به او سفارش کرد که
امانتها را رد کند و تعهدات او را بپردازد.
قریش در
زمان جاهلیت پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) را «
امین» میدانستند و مینامیدند و به همین جهت
اموال و داراییهای خود را نزد وی به
امانت میگذاشتند. هم چنین افرادی که در هنگام
موسم حج وارد مکه میشدند، داراییهای خود را به او میسپردند و این کار پس از
نبوت آن حضرت هم ادامه داشت. برای همین به علی (عليهالسلام) دستور داد که در
مکه بماند و
صبح و
شام در
ابطح فریاد بزند: هر کسی که نزد محمد (صلياللهعليهوآله) امانت یا ودیعهای دارد، بیاید و آن را پس بگیرد.
سپس پیامبر (صلياللهعليهوآله) به علی (عليهالسلام) فرمود: آنها هیچ آسیبی به تو نخواهند رسانید و تو با صدای بلند و در میان جمع امانتهای مردم را به آنها تحویل بده و بدان که من دخترم را به تو میسپارم و هر دوی شما را به
خدا میسپارم و او نگهدار شما است.
سپس به او دستور داد که مرکبهایی را برای خود و
فواطم و کسانی از
بنیهاشم که قصد هجرت به
مدینه دارند، خریداری کند و فرمود: پس از آن که این کارها را انجام دادی، آماده
هجرت به سوی خدا و رسولش باش و پس از آن که نامه من به تو رسید بیدرنگ حرکت کن.
علی (عليهالسلام) سه شبانهروز در
مکه ماند، و امانتهای مردم را که نزد رسول خدا بود، به صاحبانش رسانید، و هنگامی که از این کار فراغت یافت به مدینه هجرت کرد و همراه رسول خدا در خانه کلثوم بن هدم منزل گزید.
لیلة المبیت در
شب پنجشنبه اول ماه ربیع (سال چهاردهم
بعثت) رسول خدا (صلياللهعليهوآله) از
مکه بیرون رفت و در همان شب علی (عليهالسلام) در بستر رسول خدا
بیتوته کرد و آن شب را «لیلة المبیت» گفتند.
علت آن هم آگاهی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از نقشه
مشرکان قریش برای
ترور بود که برخی بیان میدارند که
آیه «وَ إِذْ یمْكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَرُوا لِیثْبِتُوكَ أَوْ یقْتُلُوكَ أَوْ یخْرِجُوكَ وَ یمْكُرُونَ وَ یمْكُرُ الله وَ الله خَیرُ الْماكِرین؛ هنگامی که کافران ضد تو
حیله کنند تا تو را زندانی کنند یا بکشند یا
تبعید نمایند آنان با خدا از در حیله وارد میشوند خداوند حیله میکند و خداوند بهترین حیلهکنندگان است».
را درباره همین خبر دادن به پیامبر (صلياللهعليهوآله) است.
لیلة المبیت شبی است که پیامبر (صلياللهعليهوآله) به امر الهی از
مکه به
مدینه،
هجرت کرد و به سبب تصمیم سران قریش بر قتل آن حضرت، ازعلی (عليهالسلام) خواست تا به جای او در بسترش بخوابد و مشرکان متوجه عدم حضور پیامبر نشوند.
خداوند در عظمت این جانفشانی علی (عليهالسلام) آیۀ شریفۀ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الله وَ الله رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد، و خدا نسبت به (اين) بندگان مهربان است».
را نازل فرمود.
قریش پس از آنکه نقشه خود را برای کشتن رسول خدا نقش بر آب دیدند، در جستوجوی وی سخت به تکاپو افتادند.
ایشان جای پاها را ردیابی کردند تا به جلوی غار رسیدند. یکی از ایشان گفت: از اینجا عبور نکردهاند یا این است که به
آسمان،
عروج کردهاند و یا در
زمین فرو رفتهاند!
خداوند عنکبوتی را مأمور کرده بود و تارهایی را جلوی در غار تنیده بود و خداوند آنها را از دسترسی به رسول خود منصرف کرد و متفرق شدند.
پیامبر (صلياللهعليهوآله) به مدت سه روز در غار مکث کرد و آنگاه به سوی مدینه حرکت کرد.
رسول الله (صلياللهعليهوآله) در دوازدهم ماه
ربیع الاول و به هنگام
ظهر به مدینه رسید و در قباء فرود آمد و نماز ظهر] را به دو
رکعت و
نماز عصر را نیز دو رکعتی به جای آورد. در آنجا نزد (بنی) عمرو بن عوف مهمان شد و کمی بیشتر از ده روز پیش آنان اقامت کرد.
آنها به آن حضرت گفتند: آیا نزد ما ساکن میشوی تا منزلی را برای شما تهیه کنیم؟ فرمود: نه. من منتظر رسیدن
علی بن ابی ابیطالب (علیهالسلام) هستم؛ زیرا به او گفتهام که به من ملحق شود و من منزلی را برای اقامت
اختیار نمیکنم تا علی (عليهالسلام) بیاید و ان شاء الله به سرعت خواهد آمد.
ابوبکر به آن حضرت (صلياللهعليهوآله) گفت: بیا تا به مدینه برویم، زیرا مردم با ورود شما بسیار خوشحال خواهند شد و آنها انتظار قدوم شما را میکشند. پس بیا تا به سوی مدینه حرکت کنیم و در اینجا منتظر علی (عليهالسلام) نمانید. زیرا گمان نمیکنم که تا یک ماه دیگر بیاید!
رسول الله (صلياللهعليهوآله) به او فرمود: من حرکت نمیکنم تا عموزاده و برادرم و محبوبترین فرد اهل بیتم به من ملحق شود. زیرا او با جان خود مرا از دست
مشرکان،
حمایت و
حفاظت نمود.
«عبد الرحمن بن عویم بن ساعده» میگوید: مردانی از قوم من که همه از اصحاب رسول خدا بودند، چنین گفتند: که چون از حرکت رسول خدا از مکه خبر یافتیم و انتظار ورود او میرفت، همه روزه پس از
نماز بامداد، از مدینه بیرون میرفتیم، و در بیرون شهر به انتظار ورود رسول خدا مینشستیم و موقعی که سایهها از میان میرفت و دیگر سایهای پیدا نمیکردیم، به مدینه باز میگشتیم.
در همان روز ورود رسول خدا نیز در بیرون شهر به انتظار ورود او بودیم تا سایهها از میان رفت و ناچار در اثر شدت گرما به خانههای خود بازگشتیم و در همان موقعی که ما در خانههای خود بودیم،
رسول خدا وارد شد. و نخستین کسی که او را دید مردی از یهود بود که از کار هر روزه ما با خبر بود و میدانست که ما در انتظار ورود رسول خدا هستیم. پس با صدای بلند فریاد زد: ای «بنی قیله!» بخت شما رسید. با شنیدن این صدا از خانهها بیرون ریختیم و نزد رسول خدا رفتیم و ابوبکر نیز همراه وی بود، و چون بیشتر ما رسول خدا را ندیده بودیم، هنگامی که
سایه از رسول خدا گشت و ابوبکر برخاست و بر آن حضرت سایه افکند، او را شناختیم.
رسول خدا در محله قبا بر کلثوم بن هدم یکی از مردان بنی عمرو بن عوف وارد شد و برای ملاقات با مردم در خانه «سعد بن خیثمه» که
زن و فرزندی نداشت و مهاجران مجرد در خانه وی منزل کرده بودند مینشست.
در نخستین سال هجرت، پیروزی بزرگی نصیب اسلام و مسلمانان گردید و حکومت مستقلی در مدینه پدید آمد. با استقرار در مدینه، نخستین و مهمترین اقدام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنای
مسجد بود. مسجدی که
دارالحکومه،
مصلی و خلاصه همه کارهای اجتماعی مهم در آن انجام میشد. غنایم و مالیاتها در آنجا جمع میشد و نخستین
زندان دولت جدید نیز در گوشهای از آن بود. مسجد در دوران
حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرکزیت عبادی، نظامی و سیاسی داشته و نقشی اساسی در شکلدهی
جامعه اسلامی جدید داشت.
اقدام مهم و ضروری دیگر حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ایجاد وحدت بین مسلمانان به وسیله پیمان برادری بود. حضرت با انعقاد عقد اخوت بین
مهاجر و
انصار مفهوم جدیدی را در کنار روابط خویشاوندی و قبیلهای مطرح کردند.
وجود زمینههای اتحاد و همزیستی در مدینه، منجر به انعقاد یک پیمان نظامی و اجتماعی شد. به برکت هجرت، نخستین
قانون اساسی امت اسلام هم تدوین شد و دولت اسلامی به مرحله شکوفایی و
اقتدار خود رسید و روز به روز، شعاع اسلام گستردهتر میگشت و دلهای بیشتری را به نور خود منور ساخت و
طاغوت را در هم شکست. تا اینکه در سال هشتم هجرت آخرین پایگاه
مشرکان را در هم شکست.
مکه سقوط کرد و در نهایت اسلام به
جهان صادر شد.
با هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان از محیط پر خفقان مکه به محیط مساعد و اسلامی گام نهادند و به برکت همین هجرت، اسلام برای خود تشکیلات سیاسی و نظامی پیدا کرده و حکومتی نیرومند شد.
از این رو
هجرت، مبدا و سرآغاز
تاریخ مسلمانان قرار داده شد، چنانکه در سیره عملی خود حضرت رسول هم کاملا مشهور است.
آیه هجرت؛
حکمت خدا و حمایت از هجرت کنندگان (قرآن)؛
سال اول هجرت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «هجرت پیامبر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۱۹.