اعتقادات اباضیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خوارج، قومی متعصب و لجوج بودند. مهمترین دلیل جدایی آنها از مسلمانان دیگر،
اعتقاد آنها بوده که مرتکب گناه کبیره را کافر میدانستند.
همه کسانی که با
خوارج آشنایی اندکی داشته باشند، این گروه را قومی متعصب و لجوج میدانند. مهمترین دلیل جدایی خوارج از
مسلمانان دیگر، اعتقاد آنها بوده که مرتکب
گناه کبیره را
کافر میدانند.
این حرکت خوارج ناشی از همان احساسات و تعصبات شدید است، و همین احساسات و انگیزهها در گسترش این فرقه سهم اساسی داشته است. برداشتهای نادرست و غلط خوارج از
اسلام و عقاید و
اعمال و حرکات تعصبآمیز مبتنی بر این برداشتها که گاهی صدمات جبرانناپذیری بر پیکر
اسلام وارد آورده، آنان را به نوعی زندگی توأم با
جنگ و ستیز سوق داد که در آن بحث و نظر و گفتوگوهای علمی چندان جایی نمیتوانست داشته باشد. جریان
حکمیت (در
لغت مصدر جعلی به معنای میانجیگری در ترافع و داوری است. (
لغتنامه دهخدا، حکمیت) و در این بحث به شرح ذیل میباشد:
در
جنگ صفین هنگامی که سپاهیان
معاویه برای فرار از شکست به نیرنگی که
عمرو عاص طراحی کرده بود، دست زدند و
قرآن بر سر نیزهها بستند و شعار حکمیت
قرآن و فریادهای مهرآفرین دیگر سر دادند، گروهی از سپاهیان
امام علی علیهالسلام (خوارج)، اّن حضرت را با
تهدید به قتل مجبور به پذیرش حکمیت کردند). در جنگ صفین (صفین محلی است که در ناحیه غربی
عراق نزدیک
فرات بین بالس و رقه واقع شده است و در آنجا جنگ صفین بین
حضرت علی (علیهالسلام) و معاویه رخ داد).
و خروج آنها از سپاه حضرت علی (علیهالسلام) و شهادت آن حضرت به دست این گروه، نمونههایی از همین برداشتها و تعصبات غلط میباشد.
جدایی اباضیه از خوارج دیگر نیز به سبب موضع خاصی بود که در همین مورد اتخاذ کردند. آنان با دیدگاه ویژهای که در اینباره پیدا کردند، خود را از افراط و تندروی دیگر
خوارج کنار کشیدند و خط مشی میانه و معتدلی در پیش گرفتند. زمینه اصلی
رشد اندیشههای اباضی را باید در همین برداشتِ مخصوص ایشان از کفرِ مرتکب کبیره جستوجو کرد؛ هرچند که همان ریشههای عناد و
تعصب در
اباضیه هم وجود دارد.
اباضیه در پی کجفهمیهای خود با نص صریح
قرآن نیز مخالف هستند؛ در حالی که
قرآن کریم بین ایمان و
اسلام تفاوت نهاده است و میفرماید:
«قالَتِ الاَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَم تُؤمِنوا وَلکِنْ قولوا اَسْلَمْنا»؛
«اعراب گفتند ایمان آوردیم، بگو
ایمان نیاوردهاید؛ بلکه بگویید: اسلام آوردیم...».
باز ایمان و اسلام را هم معنی و
مترادف میشمرند. ایمان اسلام است و اسلام ایمان بندهای مؤمن نمیشود؛
مگر آنکه به چهار
شهادت ایمان بیاورد: شهادت به وحدانیت خدا، به رسالت پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآله) از جانب خدا، به رستاخیز پس از
مرگ و به قَدَر. هرگاه بندهای این چهار شهادت را به
زبان آورد، ایمان او از نظر مردم کامل است.
از نظر اباضیه دو نوع
کفر وجود دارد: ۱. کفر شرک یا کفر الملّه؛ ۲.
کفر نعمت.
کافر (
مشرک) که همان مفهوم خروج از
دین را دارد، کسی است که خدا را دروغ پندارد، یا وجهی از وجوه
توحید را
انکار کند، یا حرفی از
قرآن را منکر شود و یا حلال منصوصی را حرام، یا حرام منصوصی را
حلال کند. ولی کافر ملی کسی است که به
خداوند تعالی و آنچه از جانب او آمده، اعتقاد داشته باشد؛ ولی مرتکب فعلی شود که در مورد آن وعید داده شده است. پس کافر
نعمت، موحدی عاصی است.
به مقتضای بحث در مورد
شرک، اباضیه در مورد منافق
اختلاف دارند که آیا منافق مشرک است یا نه؟ و در مورد
نفاق ۳ قول در میان آنها وجود دارد:
گروهی قائلند که
منافق کسی است که هم از شرک و هم از ایمان
برائت جوید و به این
آیه شریفه که در مورد [[|منافقین]] نازل شده است، استناد میکنند:
«مُذَبذبینَ بَینَ ذَلک لا إلی هؤلاء و لا إلی هؤلاء»
و گروهی هر نوع نفاق را
شرک میدانند؛ چون در تضاد با
توحید خداوند است.
و بعضی منافق را بر کسی
اطلاق نمیکنند، مگر همان کسانی که
خدا در
قرآن آنها را منافق نامید و میگویند منافقین در زمان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مشرک نبودند؛ بلکه موحدانی بودند که کبائری را انجام میدادند.
در مورد اوامر خدا
اعتقاد دارند که هرچه
خدا به آن امر کرده، عام است و شامل مؤمن و کافر میشود و همه آنها
مخاطب امر خدا هستند.
در مورد
معجزه (معجزه عمل خارق عادتی را میگویند که انجام آن از
قدرت افراد عادی بیرون است و تنها به اتکای یک نیروی ما فوق طبیعی امکانپذیر است.)
پیامبران و لزوم آن متفق القول نبودند و بعضی گفتهاند که
خداوند هر پیامبری را که میفرستد، دلیلی برای شناخته شدن او قرار میدهد، ولی برخی دیگر
اعتقاد داشتهاند که
ممکن است خداوند پیامبری را بدون چنین نشانهای یا بیمعجزه بفرستد، و بر خدا و پیامبر اظهار معجزه
واجب نیست.
در مورد
افعال و کارهای انسان، اکثر اباضیه همان اعتقاد
اهل سنت را دارند که خدا
خالق افعال انسان است و هرچه در
عالم حادث شود،
خلق و فعل خداست و هیچ خالق و محدثی جز او نیست، پس جمیع افعال بندگان هم از اوست، مخلوق اوست و متعلق به قدرت اوست. افعال بندگان از نظر اباضیان خالقی جز خداوند سبحان ندارد که قدرتش تام است و به گفته شهرستانی آنان معتقدند که افعال بندگان احداثاً و ابداعاً مخلوق خدای تعالی است. به اعتقاد اکثر
[۱۱] خداوند آنچه را
اراده کرده که باشد، به وجود میآید. و آنچه را که اراده کرده که نباشد بهوجود نمیآید. و آنچه از طاعات و معاصی بندگان را میداند، اراده کرده، بیآنکه از آن
عمل خوشش آید، یا کراهتی از آن داشته باشد.
مهمترین وجه اشتراک اباضیه با سایر
خوارج همان مسأله حکمیت است، اباضیه همچون خوارج دیگر معتقدند که
امامت حقی شرعی است و تردید در آن جایز نیست و حتی علی (علیهالسلام) خود نیز نمیتوانست در امامتی که امت بر آن صحه گذارده بودند، شک کند، یا
تساهل ورزد؛ و مدعیاند که
حضرت علی (علیهالسلام) با قبول حکمیت در این
حق شک کرده است، پس بیعت او از گردن مردم برداشته میشود و آنان
اختیار مییابند که خلیفهای دیگر برگزینند.
در بسیاری از
احکام فقهی همچون
نماز (اوقات و شمار رکعات)،
حج (ارکان و مناسک)،
زکات (نصاب و مصارف) و روزه (بیشتر شروط صحت و مبطلات) با مذاهب چهارگانه اهل سنت تفاوت چندانی ندارد.
اباضیه قطع ید را در مورد سرقت کوچک یا بزرگ واجب میدانند.
قاضی با وجود دو
شاهد میتواند در دعاوی مالی
حکم بدهد. در فقه اباضی،
شهادت زنان در آنچه بر آن حد جاری میشود، پذیرفته نیست؛ اما شهادتشان در امور مختص
زنان پذیرفته میشود. بعضی فقهای اباضی شهادت یک
زن را مانند شهادت یک مرد میپذیرند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اعتقادات اباضیه».